از این نظر، همسایه در بیشتر محله ها بخصوص در شهرهای بزرگ، مفهوم قدیمی اش را از دست داده؛ در گذشته همسایه شریک غم و شادی همسایه بود؛ حتی در خیلی از موارد همسایه ها از برادر و بقیه اعضای فامیل به هم نزدیک تر بودند؛ یعنی همسایه های یک محله به صورت یک نهاد مستقل اجتماعی عمل می کردند کمبودها و مشکلات ساکنان محل با گفت وگوهای رودرروی آنها حل می شد و روابط اجتماعی بین افراد یک محل که اولین نقطه مشترکشان همسایگی شان بود، قوی بود. بارها پیش می آمد که بزرگ ترهای محل واسطه ازدواج یا حل مشکلات مادی خانواده ای بودند که به هر دلیلی در شرایط اقتصادی نامناسبی قرار گرفته بودند، اما امروز با گسترش زندگی ماشینی جایگاه همسایه ها در محلات کمرنگ شده. در بیشتر محله ها، همسایه ها یا همدیگر را نمی شناسند یا از حال هم خبر ندارند. اصلی که امروز در زندگی همسایه ها حکمفرما شده، بر بی تفاوتی اجتماعی استوار است؛ این بی تفاوتی باعث می شود همسایه ها در کار همدیگر دخالت نکنند و نسبت به وضعیت همدیگر، رفتاری خنثی را از خودشان نشان بدهند.
دلیل این امر هم شیوع فردگرایی در جوامع امروز در سراسر دنیا و مخصوصا جوامع سنتی مثل جامعه ماست. پیوند همسایگی به این ترتیب تحت تاثیر قرار گرفته تا جایی که می بینیم فعالیت مشترک اهالی یک محله در حال از بین رفتن است.
دکتر عباس تهرانی / آسیب شناس اجتماعی و استاد دانشگاه
جام جم آنلاین