کد خبر: ۷۵۲۲۴
تاریخ انتشار: ۰۰:۲۷ - ۰۸ شهريور ۱۳۹۴ - 2015August 30
شفا آنلاین>اجتماعی>خانواده پزشکان به‌دليل حساسيت و نوع خاص رشته پزشکي، متفاوت از خانواده‌هاي ديگر هستند

به گزارش شفا آنلاین، کمال‌گرا بودن، خودباوري و سايه تصوير اجتماعي شغل‌شان بر نحوه تربيت و فرزندپروري آنها نقش بسيار مهمي مي‌گذارد. گاهي ديده مي‌شود فرزندان اين قشر، افرادي حساس، متوقع، لوس، گوشه‌گير و گاهي عده‌اي از آنها، با اعتماد به‌نفس و عزت نفس و کم‌توقع هستند.

 از طرفي ديگر نيز فرهنگ غالب بر جامعه اين انتظار را از پزشک دارد که فرزنداني بدون هيچ‌گونه نقص يا مشکل رفتاري و ارتباطي و با تحصيلات بالا پرورش دهند و متاسفانه در صورت ايجاد هرگونه مشکلي بلافاصله انگشت اتهام به سمت اين قشر مي‌رود.

در زمينه فرزندپروري هيچ‌کس مانند والد پزشک نمي‌تواند صريحا در اين مورد نظر دهد. از اين‌رو در مورد چالش‌ها و کمال‌گرايي پزشکان و نقش آن در تربيت فرزندان با چند پزشک گفت‌وگو کرده‌ايم که در زير مي‌خوانيد:


ما خط‌ قرمزهايي داريم

دکتر‌ هانيه رضايي، پزشک عمومي که همسرش تخصص داخلي دارد، در مورد کمال‌گرا بودن پزشکان مي‌گويد: «اينکه گفته مي‌شود پزشکان کمال‌گرا هستند، کاملا درست است. آنها يک سري خط‌ قرمز‌هايي براي خود و فرزندان‌شان دارند.

مثلا وقتي فرزند من از کارهاي دوستش تعريف مي‌کند يا اينکه مي‌خواهد همان کارها را انجام دهد، من فورا به او مي‌گويم ببين شغل مادرش چيست؟ دختر من بايد با دختر او فرق کند.» وي در رابطه با تربيت فرزند در خانواده‌هايي که هر دو والد پزشک هستند، بيان دارد: «در سال‌هاي قبل اين چنين بود که فرد پزشک با يک غيرپزشک ازدواج مي‌کرد تا يکي از آنها که پزشک نبود بتواند به امور خانه رسيدگي و مديريت کند، اما معايب اين نوع ازدواج از محاسنش بيشتر بود.

چرا که درک شرايط حرفه پزشک بسيار سخت است و هر فردي نمي‌تواند اين شرايط را درک کند. گاهي براي يک امتحان، دانشجوي پزشکي نه يکي دو ماه، بلکه يک سال به‌ طور کامل بايد درس بخواند و اين مسئله براي همسري که پزشک نباشد، دشوار است. اکثر اين ازدواج‌ها، ازدواج‌هاي آرامي نبود و بيشتر به جدايي منجر شده يا اينکه اگر ادامه دادند، هرگز از زندگي مشترک خود راضي و خوشحال نبودند.

از آن طرف وقتي دو پزشک با هم ازدواج مي‌کنند هر چقدر که زندگي‌شان ايده‌آل باشد، باز در مورد فرزندپروري، يک جاي قضيه مي‌لنگد و به مشکل برمي‌خورند.

آنها اينگونه عمل مي‌کنند که فرزندان‌شان را يا به دست پدربزرگ و مادربزرگ‌ها مي‌سپارند يا آنکه برايشان پرستار مي‌گيرند، که اين مسائل و عدم نگهداري از سوي خودشان باعث عذاب وجدان در آنها مي‌شود و براي اينکه از عذاب وجدان خود بکاهند، بچه‌ها را غرق در امکانات و کلاس‌هاي مختلف تفريحي مي‌کنند و به نوعي مي‌خواهند عدم حضور خود را جبران نمايند، مانند خريدکردن‌هاي افراطي براي فرزندان.

به همين دليل است که گفته مي‌شود فرزند پزشکان لوس هستند و افرادي خودساخته و از تربيت معمولي برخوردار نيستند. براي جلوگيري از اين موارد بايد يکي از والدين، خود را تا دوران پيش‌دبستاني فرزندش، وقف وي کند.

من با به دنيا آمدن کودکم تمامي کارهايم را کنار گذاشتم و خود را وقف دخترم کردم تا دلبستگي‌اش ايمن شود، اضطراب جدايي را تجربه نکند و بعد از اينکه وارد دبستان شد، من هم به دنبال درس و کارهايم رفتم.

مي‌دانم که اين قضيه ايده‌آل يک پزشک نيست اما وقتي پاي بچه وسط مي‌آيد بايد اين کار را کرد.» رضايي در مورد مشکلات رفتاري که ممکن است براي کودکي که از طرف پدر و مادر مورد حمايت عاطفي قرار نگيرد، به وجود آيد، مي‌گويد: «امروزه در روان‌شناسي نوين گفته مي‌شود هر رفتاري که در بزرگسالي ديده مي‌شود، مرتبط به دوران کودکي تا پيش از دبستان در ارتباط با والدين، مخصوصا مادر صورت مي‌گيرد.

اينکه کودک را چقدر نوازش کني، دلبستگي به وي ياد دهي و حس امنيت او را تقويت کني. وقتي کودک اينها را تجربه نکند در بزرگسالي دائما اضطراب دارد، نمي‌تواند به کسي اعتماد کند، دلبستگي ايمن ندارد و فکر مي‌کند هر لحظه تنها مي‌شود.

من بسيار خوشحال هستم از اينکه براي فرزندم زمان گذاشتم. حالا که بزرگ شده و خوشحالي‌اش را مي‌بينم، متوجه مي‌شوم تمامي اينها مديون سال‌هايي است که در کنارش بودم. پرستار هر چقدر هم خوب باشد باز نمي‌تواند جاي مادر را پر کند.

حتي اگر کودک عزيز پدربزرگ و مادربزرگش باشد، اما به‌دليل شکاف نسلي، ‌نمي‌تواند آرامشي که از پدر و مادر مي‌گيرد از آنها بگيرد.

به هر حال من راضي هستم هرچند که سال‌هاي زيادي را که بايد به کار طبابت مي‌پرداختم را، از دست دادم.» وي در مورد سطح توقع پزشکان از فرزندشان که بايد مدارج بالاي علمي را طي کنند اظهار داشت: «به‌دليل علاقه‌اي که پدر و مادرم داشتند من وارد رشته پزشکي شدم. درواقع آرزوي آنها اين بود که پزشک بشوم.

براي من اينگونه تعريف شده بود اگر پزشکي قبول نشوي، مورد قبول خانواده هم نيستي اما من هرگز از فرزندم نمي‌خواهم که پزشک شود. فرزندم، خودش بايد انتخاب کند نه من. هر چند که شوهرم نيز به اصرار خانواده‌اش پزشک شده، در صورتي که رشته رياضي را دوست داشته و حالا مي‌خواهد که فرزندمان آرزوي تحقق نيافته وي را دنبال کرده و وارد رشته رياضي شود و وي را به سمت المپاد و خانه رياضي ترغيب مي‌کند، اما من موافق نيستم.

اين آينده دخترم هست و مي‌خواهم خودش انتخاب کند و اجباري در کار نباشد.» اين پزشک در مورد سطح توقع فرزندان از والدين پزشک مي‌گويد: «اينکه فردي متوقع از خانواده و جامعه باشد، به شخصيت خود او بستگي دارد. اگر بچه‌اي چيزي را مي‌خواهد و مي‌گويد چون من فرزند پزشک هستم، بايد فراهم شود، مطمئن باشيد حتي اگر خانواده‌اش در حيطه پزشکي هم نباشند باز هم بهانه‌اي ديگر مي‌آورد. اتفاقا من متوقع بودن بچه‌ها را بيشتر در خانواده‌هايي که شغل آزاد دارند مي‌بينيم. مواردي که فرزندم از هم‌سن و سال‌هايش تعريف مي‌کند (مثلا دائم سفرهاي خارجي مي‌روند يا لباس‌هاي برند مي‌پوشند و...)، در خانواده ما يا ديگر خانواده پزشکان نديده‌ام. معيار انتخاب و سطح توقع پدر و مادر‌ها در اين زمينه بسيار مهم است.»

آقازادگي ممنوع

دکتر فاطمه‌ خالقي، دانشيارعالي بهداشت (اپيديمولوژي همه‌گيرشناسي) در مورد کمال‌گرا بودن پزشکان و نقش آن در خانواده اظهار دارد: «شخصا فرد خيلي ايده‌آل‌گرايي نبودم و نيستم.

من در خانواده‌اي بزرگ شدم که همه مهندس بودند و خودم روحيات پزشکي را نمي‌پسنديدم. در واقع خانواده من به پزشکي بيشتر به‌عنوان يک صنعت نگاه مي‌کردند تا يک علم. در اين ميان فقط مادرم بود که اصرار داشت من پزشکي بخوانم و رضايت وي برايم بسيار مهم بود. بعد از اينکه وارد اين رشته شدم و ازدواج کردم، از آنجا که همسرم پزشک نبود و دکتراي فلسفه داشت تصميم گرفتيم به صورت کاملا انتخاب شده و با مشاوره گرفتن، ازدواج را به جلو ببريم و در جلساتي چند از مرحوم دکتر محمدولي سهامي براي مديريت روابط داخل خانواده، خودم با همسرم، خودم با فرزندانم و خودم با خودم کمک گرفتم که بسيار مفيد و سازنده بود.

در اين جلسات بود که به اين نتيجه رسيدم شاد زيستن خيلي مهم‌تر است.» وي در مورد سطح توقع خودش از فرزندانش گفت: «از نظر من همه مشاغل و همه انسان‌ها يکي و برابر هستند. مهم اين است که بگوييم: من انساني پرورش دهم که دروغگو نباشد، مسئوليت‌پذير باشد و درآمد حلال کسب کند. من به اين پديده، به صورت آقازاد‌گي نگاه مي‌کنم. اگر سطح توقع بچه‌اي از پدر و مادر پزشکش هم بالا باشد، باز همان آقازادگي است. اين ‌هاله اشرافيتي که به دور خودشان پيچيده‌اند، اين شأنيت‌هايي که صنف‌هاي مختلف براي خود دارند را، من نمي‌پسندم. فرزندانم را به گونه‌اي بزرگ کرده‌ام که در قبال مسئوليت‌پذيري‌شان، به آنها امکانات بدهم.

از چيزي محروم‌شان نکرده‌ام، اما بايد در قبال کار مفيد، امتياز بگيرند. من به فرزندانم اين اجازه را نداده‌ام که بخواهند حتي از جامعه متوقع باشند، بلکه بايد خدمتگزار باشند. هميشه به آنها يادآوري کرده‌ام اگر هم مادر يا پدرت پزشک هستند تو بايد بيشتر درک کني، تو بايد کوتاه بيايي، بايد براي رشد جامعه کار کني.» خالقي در مورد مشکلاتي که ممکن است براي فرزندان پزشک به وجود آيد بيان مي‌کند: «از آنجا که من حمايت مادرم را داشتم بعد از بچه‌دار شدن، مادرم از من خواست که از فرزندم نگهداري کند.

در واقع پسر من، فرزند مادرم شد. اما نه اينکه من از آنها غافل باشم. دو مورد در زندگي‌ام من رخ داد تا از کار باليني و کلينيکي به خاطر فرزندانم دور باشم.

يک مورد آن بود که فرزندبزرگم به شدت به نقاشي علاقه‌مند بود و من هر زمان براي وي گواش مي‌خريدم، رنگ سياه را کنار مي‌گذاشت و به آن کاري نداشت، تا اينکه من دو سه شب پياپي شيفت اجباري داشتم وقتي به خانه آمدم، نقاشي‌اي از پسرم ديدم که نصف کاغذ به رنگ سرمه‌اي و سياه بود و در کنارش يک خانه کوچک بود. در اينجا يک کليد نهايي براي من زده شد که هرگز نبايد کار باليني انجام بدهم، چراکه براي زندگي‌ام اينگونه بهتر است.

مورد ديگر آن بود که براي ادامه تحصيل در يک مقطعي به انگلستان رفتم و مادرم از دو فرزندم نگهداري مي‌کرد روزي که ثبت‌نام کردم، به فرزند بزرگ‌ترم زنگ زدم، او از من خواست که ديگر زنگ نزنم چراکه فرزند کوچک‌ترم وقتي متوجه مي‌شد من تلفن زده‌ام، مي‌گفت بگوييد مامان از پشت سيم‌هاي تلفن بيرون بيايد. همين جمله باعث شد که فرداي روز ثبت‌نام، بليط بگيرم و به ايران بيايم و در کنار فرزندانم باشم.»


فشار بيش از اندازه، نتيجه معکوس دارد

دکتر ژانت سروش، متخصص بيماري‌هاي عفوني که همسر وي نيز فوق‌تخصص خون است، در مورد سطح توقع خود و همسرش از فرزندانش مي‌گويد: «من ذاتا آدم کمال‌گرايي هستم. يا بايد همه چيز به نحو احسن پيش رود يا اينکه رهايش مي‌کنم، نه اينکه مربوط به حرفه پزشکي‌ام باشد. در مورد فرزند اولم نيز بسيار ايده‌آل‌گرا بودم. او را به کلاس‌هاي موسيقي، زبان، تيزهوشان و... مي‌فرستادم و به‌ خاطر خودم به او فشار مي‌آوردم. همين کار باعث شد وارد يک سيکل استرس شوم. فرزند نخستم مقاومت کرد و من حس کردم بيشتر به خودم فشار و ضربه وارد مي‌کنم و اين ممکن است نتيجه معکوس دهد. در نتيجه در دوران دبيرستان رهايش کردم. در مورد فرزند دومم اشتباهات و سختي‌هايي که در مورد فرزند اولم به کار بردم را دوباره مرتکب نشدم و اجازه دادم مانند ساير بچه‌ها سير طبيعي داشته باشد.

البته اينکه همه چيز کامل باشد، تامين تمام نيازهاي زندگي نيست، اينکه فرد خوشحال و راضي باشد نيز مهم است.» سروش در مورد خواست خانواده‌هاي پزشک مبني بر آنکه فرزندشان هم وارد حرفه پزشکي شوند، اظهار داشت: «اين سطح توقع که تو هم بايد مثل مادر و پدرت پزشک باشي اشتباه است و يک برخورد منطقي نيست.

دليل آن هم بسيار ساده است که شايد خود فرزند نخواهد پزشکي بخواند که متاسفانه اين خواست پدر و مادر‌ها است که مي‌خواهند فرزندشان مثل خودشان باشند. اين سوال دائم در اطرافيان ما بود که فرزندان‌تان در کنکور پزشکي ثبت‌نام کرده‌اند يا نه؟ از آنجا که در حرفه پزشکي، فشار کار بسيار زياد است و فرزندانم از نزديک با استرس‌ها و فشارهايي که بر من وارد مي‌شد، آشنا شدند، نه من آنها را ترغيب کردم که پزشکي بخوانند و نه اينکه خودشان دوست داشتند.

در صورتي که پدرشان مخالف بود و هميشه دوست داشت فرزند اولم پزشک شود و راه وي را ادامه دهد.» وي در مورد سطح توقع فرزندانش از خود و اجتماع نيز بيان کرد: «اين سطح توقعي که فرزندان پزشک دارند را، خود پزشکان ايجاد مي‌کنند و به آنها از همان دوران بچگي دائم مي‌گويند تو چون فرزند پزشک هستي با بقيه فرق داري. در واقع فرد را متفاوت از بقيه اطرافيانش مي‌کنند.

شايد از لحاظ اجتماعي خوب باشد، فرد از آنجا که والدين پزشک دارد دست به هر کار نا‌هنجاري نمي‌زند و کلاس خانوادگي خود را حفظ مي‌کند، اما تلقين کردن آنکه تو با بقيه فرق داري حتي اگر خودش شخصيت برجسته‌اي نداشته باشد، او را دچار توهم و تفکر غيرمنطقي مي‌کند که خود را بالاتر از بقيه مي‌بيند.» اين متخصص در مورد شرايط مناسب براي فرزند داشتن، گفت: «اينکه در چه مرحله‌اي از حرفه پزشکي بچه‌دار شويد، بسيار مهم است. اگر دير باردار شويد از آنجا که ساعات کاري دست خودتان هست و مي‌توانيد زمان‌هايش را تنظيم کنيد، تقريبا مناسب است.

من در بدترين شرايط کاري‌ام صاحب فرزند اول شدم. در واقع هنوز کشيک بودم، دکتر عمومي نشده بودم که مسلما دوران سختي هم براي من و هم براي کودکم بود. درس خواندن‌هاي زياد، کشيک‌هاي شبانه و... شرايطي بود که فرزندم در آن رشد کرد. قطعا فرزند اولم که در آن دوران پر استرس رشد کرده، آسيب ديده است و در مقابل اين سوال که آيا مي‌توان در آينده جبران کرد، پاسخي ندارم. به‌عنوان يک مادر پزشک معتقدم که اين تنش‌هاي روحي، کاري و فشارها عواقبي را بر جاي خواهد گذاشت، مخصوصا که ما زمان کمتري براي فرزندمان صرف کرده‌ايم. هر چند فرزندم دچار عارضه رفتاري نشده، اما اين احساس گناه هميشه با من هست.»


کمال‌گرايي والدين اذيت مي‌کند

پارميدا رضوي، فرزند اول ژانت سروش که دانشجوي معماري است در مورد کمال‌گرايي والدينش مي‌گويد: «يک زمان‌هايي اين کمال‌گرايي خوب بود و زمان‌هاي ديگري بد. در يک سري مواقع خيلي اذيت مي‌شدم هر چند که مي‌دانستم براي خودم مفيد بوده.

اگر در درسي نمره‌ام 75/19 مي‌شد، مورد تشويق والدينم قرار نمي‌گرفتم چراکه عدد بيستي وجود داشت و مي‌گفتند چرا 20 نشدي و معنايش اين بود که من عالي نيستم.» پارميدا در زمينه انتخاب رشته تحصيلي خود مي‌گويد: «پدرم بسيار دوست داشت که وارد حيطه پزشکي شوم و هنوزم هم گاهي اوقات مي‌گويد اگر پزشک مي‌شدي برايت بهترين زمينه‌ها را مهيا مي‌کردم. البته هيچ‌گاه اصرار يا فشاري در کار نبود. من هيچگاه به پزشکي و مفاهيم زيست‌شناسي علاقه نداشتم و اصلا هم فکر نمي‌کردم چون والدينم پزشک هستند من هم بايد پزشکي بخوانم. نه اينکه از اين حرفه بدم بيايد، شايد دليلم اين بود که نمي‌توانستم سختي‌هاي اين رشته را تحمل کنم. هر چقدر هم که اين حرفه بيشترين ميزان رضايت معنوي را بدهد. من اهداف بلندمدت ديگري داشتم که حس مي‌کردم با وارد شدن به حرفه پزشکي و وقف کردن سال‌هاي عمرم در اين راه، به آنها نمي‌رسم.

در مورد سطح توقع که گفته مي‌شود اکثر فرزندان پزشک سطح توقع نابه‌جايي دارند، من و خواهرم هيچ زماني سطح توقع مالي از پدر و مادرم نداشتيم، چراکه از اول پدر و مادرم پله‌پله پيشرفت کردند و ما شاهد اين قضيه بوديم که چه سختي‌هايي در اين راه کشيدند. حتي در دوران مدرسه هم هيچ توقع نابه‌جايي از اوليا مدرسه نداشتم. فرزندان پزشک از صفر تا بي‌نهايت هستند.»


بايد تلقين را کنار گذاشت

دکتر زيبا اسکندري، روان‌پزشک که همسرش نيز روان‌شناس است، در مورد توقعات تحصيلي خود از فرزندش مي‌گويد: «تلقين بسيار مهم است. از آنجا که خانواده من پزشک بودند دائما در تيررس آنها بودم که بايد پزشک شوي و چون خواهرم هم وارد اين حيطه شده بود، پاسخ منفي من به خانواده، نوعي قانون‌شکني بود. علي‌رغم ميل باطني‌ام وارد اين حرفه شدم و هر چند که بعدها تعهد بسياري به حرفه‌ام داشتم، اما اين اصرار و پافشاري اطرافيان و مخصوصا خانواده‌ام به من درسي داد و باعث شد که هرگز از فرزندم نخواهم که انتخاب رشته و حرفه‌اش به ميل من و پدرش باشد. از همان دوران دبيرستان بارها به وي گفتم به هر چيزي که علاقه داري، دنبال همان باش. خوشبختانه پدرش چون سختي‌ها و عدم علاقه من را ديده بود، در اين زمينه نيز کاملا به فرزندم اين اختيار را داده بود که خودش دست به انتخاب بزند.

در زمينه کمال‌گرايي هم بايد عنوان کنم چون از اين لحاظ از سوي والدينم آسيب ديده بودم، براي پسرم نيز کمال‌گرايي را کنار گذاشتم و مي‌خواستم مانند ساير بچه‌هاي ديگر سير طبيعي خودش را داشته باشد. همانقدر نمره 16 را قبول داشتم که نمره 20 را. البته يک مساله همچنان برايم مهم است و آن ادامه تحصيل پسرم هست.

دوست دارم در مورد رشته‌ مورد علاقه‌اش مدارج بالاي علمي را طي کند و حتما در آزمون دکتري شرکت کند که در اين مورد با پسرم هم‌عقيده نيستيم، گاهي کشمکش به وجود مي‌آيد و برخي اوقات از آشنايان مي‌شنوم که اين ايده‌آل‌گرايي را کنار بگذار.» اسکندري همچنين در مورد نداشتن زمان کافي در مورد تربيت دوران کودکي فرزندش مي‌گويد: «با اينکه بعد از گذراندن طرح فرزنددار شدم، اما يک سري کارهايم ناتمام مانده بود.

با اين اوصاف فرزندم در اولويت قرار داشت و سه چهار سال اول کودکي‌اش را هميشه کنارش بودم تا برخي از مشکلاتي که فرزندان ديگر که از سوي مادر داشتند و حمايت نمي‌شدند را نداشته باشد. هر چند که از حرفه‌ام عقب ماندم و اين عقب‌ ماندن، شايد سه چهار سال به نظر مي‌آمد اما از لحاظ پزشکي انگار 10 سال به عقب بازگشتم.

همسرم نيز، که متوجه شده بود از لحاظ روحي در شرايط نامناسبي به سر مي‌برم، بعد از سه چهار سالگي پسرم اصرار داشت که به دنبال ادامه کارم بروم و وي در کنار فرزندمان باشد و من قبول کردم. من هميشه اين استرس را حداقل تا دوران ورود پسرم به دبستان داشتم که نکند يک وقت فرزندم از ساير بچه‌ها از نظر تحصيلي عقب بماند و دائما در اين کمشکش روحي بودم که با کمک همسرم توانستم از اين مسئله به راحتي عبور کنم.» وي در مورد سطح توقع فرزندش از خود و جامعه‌اش مي‌گويد: «سطح توقع فرزندان پزشک هر چقدر هم که بخواهيم کتمان کنيم که سطح توقع کمي دارند، راه اشتباهي را در پيش گرفته‌ايم.

به هر حال آنها والدين پزشک خود را ديده‌اند، مرتبه و سطح اجتماعي آنها هميشه برايشان خوشايند بوده و سعي مي‌کنند به نحوي از موقيعت خانواده‌شان به نفع خود استفاده کنند. البته اين موضوع را نه در پسرم بلکه در ساير دوستانم که پزشک هستند، ديده‌ام.

فرزند يکي از دوستانم دائم به مادرش مي‌گويد تو پزشک هستي و براي من افت دارد که ماشينم معمولي باشد و از اين قبيل حرف‌ها. مورد ديگري هم که باز در رفتار فرزندان همکارانم مي‌بينم، مخصوصا والديني که دختر دارند اين است که در زمينه انتخاب همسر يا ازدواج، ملاک‌هاي نامناسب مدنظرشان هست. نمي‌دانم در مورد پسرها هم همين‌طور هست يا نه، فعلا در مورد پسرم بايد بگويم که هنوز به سن ازدواج نرسيده، البته در مورد انتخاب دوست‌هايش، يک سري اصول خاص خودش را دارد.

در کل بايد گفت فرزندان پزشکان حتي اگر خود والدين دائما به آنها تلقين نکنند که فرزند دکتري و يک‌سري بايد و نبايد خاص خودت را داشته باشي، با اين حال کمي متفاوت‌تر از فرزندان ديگر قشرها هستند. همانطور که فرزندان والدين هنري، فرهنگي، شغل‌هاي آزاد و... با يکديگر متفاوت است.» وي در مورد يک سري از رفتار فرزندان پزشک که افرادي خودساخته و مستقل نيستند، ادامه داد: «تمامي اينها مربوط به رفتارهاي تربيتي پدر و مادر است و البته بخشي از آن مربوط به شخصيت خود بچه است و تنها مربوط به خانواده‌هاي پزشک نيست.

خانواده‌هاي غيرپزشک هم نيز وجود دارند که فرزندان‌شان مستقل نيستند و نمي‌توان آن را مختص پزشکان دانست. در مورد فرزند من اين مساله صدق نمي‌کند. من و پدرش تمام مدت سعي کرده‌ايم وي را فردي مستقل، با عزت نفس و خودساخته بار بياوريم، چراکه ما هميشه کنار او نيستيم و بايد خودش از پس مشکلات بربيايد.»


فرزندان فقط توجه مي‌خواهند

همسر دکتر اسکندري، مشاور باليني نيز در مورد تربيت فرزندان پزشک مي‌گويد: «با توجه به اينکه کار من مشاوره دادن به خانواده‌هاست، مراجعان بسياري از خانواده‌هاي پزشکان دارم که دائم از ما مي‌خواهند که بچه‌هاي‌شان رفتارهايي در شأن يک فرد بالغ داشته باشند، اما اين از نظر رواني صحيح نيست.

هر کودکي جدا از حرفه و موقعيت اجتماعي يا سياسي مادر و پدرش بايد سير طبيعي رشد روحي خود را داشته باشد و ما اگر بخواهيم آنها در جهت سليقه خانواده‌هاي‌شان مشاوره دهيم، در حق اين کودکان ظلم کرده‌ايم. شايد لازم است پدر و مادر‌ها در کارگاه‌هاي آموزش و تربيت فرزندپروري شرکت کنند و از روش‌هاي سالم براي تربيت کودکان‌شان کمک گيرند.

من با اکثر اين کودکان و نوجوانان وقتي صحبت مي‌کنم متوجه مي‌شوم غير از توجه پدر و مادر، خواسته ديگري ندارند. فهم اين مطلب سخت نيست، کافي است فقط کمي وقت بگذارند و از انتظارات بيجاي خود دست بکشند. من بارها به همسرم مي‌گويم که داشتن فوق‌ليسانس يا دکتري در هر رشته تحصيلي، ضامن خوشبختي فرزندمان نيست.»

وي در مورد گذراندن زمان کودک با مادرش مي‌گويد: «خانواده‌هاي پزشک براي بچه‌دار شدن بايد به زمان باروري توجه کافي داشته باشند، تا مادر اوقات زيادي را تا سن 5 سالگي با کودکش بگذراند.

اين دلبستگي سبب مي‌شود تا کودک از يک سري اختلال رفتاري غافل بماند و بتواند دلبستگي ايمن را پيدا کند.» وي در مورد اختلال‌هايي که ممکن است اين کودکان داشته باشند ادامه داد: «اضطراب جدايي، ترس از دست دادن، دلبستگي‌هاي ناايمن، نافرماني در آينده از مهم‌ترين مشکلات رفتاري کودکاني است که مادر و پدر تا سنين دبستان در کنار فرزندشان نبوده‌اند.»


نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: