البته
برنامه اهداي کليه در ايران کاستيهاي خود را دارد؛ ازجمله آنکه بعد از
اهدا، وضعيت اهداکننده پيگيري نميشود يا اينکه براي دريافتکنندگان
نيازمند حمايتهاي محدودي وجود دارد که از ويژگيهاي کلي نظامهاي سلامت
توسعهنيافته است، اما در کشورهايي مانند ايالات متحده که انتظار براي
دريافت کليه ممکن است بيش از يک دهه به درازا بکشد، ميتوانند از برنامه
اهداي کليه در ايران درسهايي بياموزند.
درنتيجه
بيماريهايي مانند ديابت، فشار خون و بيماريهاي ديگر مرتبط با چاقي،
فهرستهاي انتظار در تمامي جهان طولاني هستند و طولانيتر هم ميشوند و
متعاقب آن بسياري از بيماران، پيش از دريافت عضو از دنيا ميروند.
اما
آيا کشورهاي ديگر هم مانند ايران در پي ايجاد بازار کليه هستند؟ بايد گفت
اصلا. يکي به دليل مشکلات بهوجودآمده در ايران و ديگر به دليل اينکه در
همه جاي دنيا پرداخت پول براي اهداي عضو نوعي خط قرمز بهحساب ميآيد.
هرچه
هست، بحثها درباره اين موضوع دارد بالا ميگيرد. در ايالات متحده، برخي
متخصصان مطرح کليه عقيده دارند، بايد از برنامه ايران درس بگيريم. دکتر
روبرت گاستون، رئيس قبلي انجمن پيوند عضو آمريکا، ميگويد: «اول فکر
ميکردم، پرداخت پول براي اهداي عضو کاري کاملا غيراخلاقي است و قطعا نبايد
انجام شود. حالا، نظرم فرق کرده است. برنامه اهداي کليه در ايران را
ميتوان نمونهاي موفق در سراسر جهان دانست. بهنظر ميرسد، اهداي کليه
براي مداواي بيماران چيزي است که در ايران ازنظر اخلاقي هم پذيرفته شده
است.»
اگرچه
هنوز هيچ کشوري در دنيا مانند ايران محرکهاي مالي براي اهداي کليه درنظر
نگرفته است، اما بسياري از کشورها در حال وضع قوانيني هستند که عوامل
بازدارنده مالي براي اين امر را از بين ببرند و اهداکنندگان دستکم پولي از
جيب خود نپردازند.
براي
ايجاد تعادل مالي، بايد هزينههاي سفر و يک ماه دوره درمان اهداکننده
تامين شود؛ مثل زماني که فرد نميتواند سر کار برود يا هزينه مراقبت از
کودکي که پدر يا مادر او عضو اهدا کرده است يا اينکه بسياري از اهداکنندگان
نگراناند که بعد از پايان دوره نقاهت، کارشان هنوز سر جايش باشد.
(درحالحاضر، هزينههاي سفر اهداکنندگان از سوي مرکز ملي کمک به
اهداکنندگان تامين ميشود و 72درصد از اين افراد گفتهاند در صورت نبود اين
کمکها قادر به اهداي عضو نبودهاند.)
يک
دهه قبل، حتي متخصصان پيوند اعضا هم اهميتي به اين موضوع نميدادند. الان
موضوع پرداخت هزينهها به اهداکنندگان موضوع دائمي براي بحث و گفتگو شده
است؛ بيشتر به اين دليل که بحران کمبود کليه هرسال بدتر شده است. جاش
موريسون، اهداکننده کليه به يک ناشناس که بعدها سازماني به نام «فهرست
انتظار صفر» را بنا کرده است دراينباره ميگويد: «بين سالهاي 2000-2014
تعداد اهداکنندگان زنده به کمترين حد رسيد؛ طوري که زمان انتظار در فهرست
دريافتکنندگان دوبرابر شد.»
يک
راه ابتکاري براي کمکردن از منتظران فهرست آن است که دولت درواقع همه
مردم را اهداکننده فرض کند، يعني هر فردي در صورت فوت، اعضايش را اهدا کند،
مگراينکه از قبل از فهرست اهداکنندگان انصراف داده باشد. برخي کشورها
مانند اسپانيا و اتريش با درپيشگرفتن اين سياست، توانستهاند تعداد
اهداکنندگان را افزايش دهند، اما اگر اعضاي هر فرد فوتشده را ازنظر پزشکي
منبعي براي پيوند عضو بدانيم، بازهم مشکل کمبود کليه از بين نخواهد رفت.
راه
حل ديگر را ميتوان يک معامله پاياپاي بخوانيم، به اين معني که فردي که
نتوانسته است به دليل ناسازگاري، کليه خود را به يکي از عزيزانش هديه کند،
دربرابر اهداي کليه فرد ناشناسي که سازگاري دارد، کليه خود را به وابستگان
اهداکننده بدهد. اين کار هرچند عملي خيرخواهانه و انساني است، نميتواند
فرق چنداني در فهرست طويل منتظران کليه پيوندي ايجاد کند.
از
سوي ديگر، از بين بردن عوامل بازدارنده مالي براي اهداي عضو، به نفع مردم
نيازمندي است که بيش از سايرين گرفتار بيماريهاي کليه هستند، اما اميدي
ندارند که بتوانند براي پيوند کليه يک اهداکننده زنده پيدا کنند. افزايش
اهداکنندگان درحيات، تنها راه کاستن از افراد در فهرست انتظار است.
برخي
عقيده دارند که اين اقدامات حمايتي موثر نيست و بايد به اهداکنندگان پول
پرداخت شود. دکتر کنت نيوول، جراح کليه و رئيس اسبق انجمن پيوند عضو
آمريکا، ميگويد: «من براي جراحي پيوند کليه پول ميگيرم، بيمارستان پول
ميگيرد، نفرولوژيست پول ميگيرد، دريافتکننده عضو، زندگي تازهاي را شروع
ميکند و احتمالا ميتواند دوباره سر کارش برگردد. شرکت بيمه پول ميگيرد،
چون هزينههاي يک جراحي پيوند عضو برابر با هزينه يک سال دياليز است. بله،
همه در اين ميان پول ميگيرند، جز آن کسي که پارهاي از بدن خود را اهدا
کرده است. انگار اين فقط اهداکننده است که بايد طبق اصول انساندوستي عمل
کند.»
يک
اتفاقنظر عمومي وجود دارد که اهداکننده نبايد متحمل زيان مالي شود و
درضمن هزينههاي جانبي اهداي عضو مانند هزينه سفر يا روزهاي بيکاري بهدليل
نقاهت نيز بايد به او پرداخت شود.
مشکل،
بعدازاين اتفاقنظرها پيدا ميشود. مثل اينکه درباره مشکلاتي که در آينده
ممکن است پيش بيايند، چه بايد کرد؟ آيا بيمههاي درماني ميتوانند کمکي
کنند؟ تکليف اقدامات رواندرماني درباره اهداکنندگان چيست؟ درباره درد و
رنج آنها يا امکان فوت يا کاهش کيفيت زندگي چه بايد کرد؟
پيداکردن
مرز ظريف بين تامين هزينههاي مالي و پرداخت نکردن مستقيم پول، بيشتر يک
نظريهپردازي فلسفي بهنظر ميآيد. آيا بايد نوعي بيمه درماني براي زندگي
بهتر به اين افراد داده شود، اما پول نه؟ شايد بتوان درد و رنجي را که
اهداکننده متحمل شده است، با پرداخت پولي، با هر عنوان، به فرزندان يا همسر
او جبران کرد، اما آيا اين کار از پرداخت مستقيم پول به اهداکننده
اخلاقيتر است؟ شايد هم بتوان براي يک اهداکننده اعتبار مالياتي در نظر
گرفت.
اما
چه کسي بايد اين پول را پرداخت کند؟ پاسخ اين سوال احتمالا به اندازه
پرسشهاي ديگر دشوار نيست. مديکير که تمامي بيماران کليوي صرفنظر از سن
آنها را تحت پوشش دارد، براي پيوند عضو داراي بودجه قابلتوجهي است و
بيمههاي خصوصي هم پول زيادي بايت اين موضوع اندوختهاند.
در کنار همه اين اقدامات، اما، هنوز پرسش اصلي بيپاسخ مانده است: «با فهرست طويل منتظران پيوند کليه چه بايد کرد؟»
نويسنده: تينا روزنبرگ
منبع: NewYorkTimes
سپید