راستی چه کسی قرار بود ما را آماده کند برای قدمگذاشتن در مسیرهای طولانی زندگی مشترک؟ چه کسی قرار بود به ما مهارتهای زندگی بهتر را آموزش دهد؟
مهارتهای زندگی، تواناییهایی هستند که با تمرین مداوم پرورش مییابند و
شخص را برای روبهرو شدن با مسائل روزانه زندگی، افزایش تواناییهای روانی،
اجتماعی و بهداشتی آماده میکنند.
سازمان جهانی بهداشت مهارتهای زندگی را
چنين تعریف کرده است: توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت بهگونهای که
فرد بتواند با چالشها و ضروریات زندگی روزمره خود کنار بياید.
تواناییهایی هستند که به ما کمک میکنند در موقعیتهای گوناگون، عاقلانه و درست رفتار کنیم؛ بهطوریکه با خود و دیگران سازگارانه ارتباط برقرار کرده بدون استفاده از خشونت بتوانیم مسائل پیش آمده را حل کنیم و ضمن به دست آوردن موفقیت در زندگی، احساس شادمانی داشته باشیم.
آموزش مهارتهای زندگی برای مقابله و سازگاری صحیح با مسائل و مشکلات روزمره و بهبود زندگی فردی و اجتماعی انسان امروز، بخش مهمی از برنامه درسی اکثر نظامهای آموزشی دنیاست. مهارتهای زندگی ارتقاء سازگاری فرد ابتدا با خودش، سپس با دیگران و محیطی است که در آن زندگی میکند.
مهارتهای زندگی، مجموعهای از تواناییهای شناختی، عاطفی و مهارتی است که برای موفقیت و احساس شعف و شادمانی در زندگی موردنیاز بوده و فرد را برای غلبهبر تنشها و مسائل و مشکلات آماده میکند.
درواقع زندگی مشترک، به دلیل قرار گرفتن دو فرد با تجارب و شخصیتهای متفاوت در کنار یکدیگر و سکونت مشترک، خصوصا در سالهای ابتدایی، سرشار از چالش است و برای همین مطابق آمارهای سازمان ثبتاحوال، حدود ٤٠ تا ٦٠درصد طلاقها در ٥سال ابتدای زندگی مشترک رخ میدهد.
این آمار نشان از نبود آموزشهای لازم برای دختران و پسران قبل از واردشدن
به دنیای تأهل میدهد. آموزش مهارتهای زندگی نهتنها در دوران تجرد، بلکه
هنگام ازدواج و پس از آن در دوران تأهل فرد نیز، جایی آموزش داده نشده و
اساسا مرکز یا متولی خاصی برای آن وجود ندارد. برخی کلاسها و دورههای
آموزشی پراکنده (که تازه صلاحیت همه آنها نیز قابل تأیید نیست)، در کنار
مراجعه به مشاور و روانشناس، تنها امکاناتی هستند که در دسترس زوجهای جوان
برای آموزش و حل مسأله قرار گرفتهاند.
درحالیکه در این راستا، نیاز است آموزشهای همگانی و سراسری برای همه جوانان درنظر گرفته شود و فارغ از انتخابهای شخصی برای مراجعه یا عدممراجعه به کلاسهای آموزشی، همه افراد در طی دوران تحصیل در مقاطع مختلف، با مهارتهای زندگی آشنا شوند.
ضمن آنکه علاوهبر اهمیت وجود این مهارتها در زندگی مشترک، در زندگی شخصی افراد نیز این مهارتها در مقاطع مختلف مانند، تصمیمگیری برای انتخاب رشتهتحصیلی در دبیرستان و دانشگاه، انتخاب شغل، انتخاب همسر و حتی پیداکردن دوست بسیار کارآمد و موثر هستند.
نگاهی بر مهارتهای ١٠ گانه لازم
برای زندگی مشترک
باتوجهبه هزينههای مالي و انساني زياد در سطح پيشگيري ثانويه و ثالث،
صاحبنظران و متخصصان حيطه بهداشت رواني جهان سعي كردند تمام كوشش و توجه
خود را حول محور برنامههاي پيشگيري در سطح اول متمركز سازند. بر همين اساس
برنامه پيشگيري موسوم به «آموزش مهارتهاي زندگي» در سال ١٩٩٣ بهمنظور
ارتقاء بهداشت روان از سوي سازمان بهداشت جهاني(WHO) طراحي شده كه در
سطح وسيع در كشورهاي جهان مورد استفاده قرار ميگيرد. بهطورکلی مهارتهای
اصلی که آموزش آنها برای زندگی در جامعه در کل و زندگی مشترک بهطور اخص
لازم و اساسی است، به شرح ذیل است:
١. توانایی تصمیمگیری
٢. توانایی حل مسأله ٣. توانایی تفکر خلاق ٤. توانایی تفکر نقادانه ٥.
توانایی رابطه موثر ٦. توانایی برقراری روابط بین فردی سازگارانه ٧.
توانایی آگاهی از خود ٨. توانایی همدلی با دیگران ٩. توانایی مقابله با
هیجانها ١٠. توانایی مقابله با استرسها.
در ذیل به بررسی و شرح مختصر هر یک از این مهارتها همراه با اهداف آنها در زندگی مشترک نگاهی خواهیم داشت:
١- مهارت تصمیمگیری: انسان در مسیر زندگی همواره نیازمند تصمیمگیریهای
مختلف بوده و موفقیت در زندگی در گرو تصمیمگیری صحیح و به موقع است. مهارت
تصمیمگیری به ما کمک میکند تا با اطلاعات و آگاهی کافی باتوجهبه اهداف
واقعبینانه خود از میان راهحلهای مختلف، بهترین راهحل را انتخاب کرده،
بهکار ببریم و پذیرای پیامدهای آن نیز باشیم. تصمیمگیری در ازدواج و
انتخاب شریک زندگی میتواند بهشدت تحتتأثیر این مهارت قرار بگیرد.
٢- مهارت حل مسأله: ما هر روز با مصایب فراوانی روبهرو هستیم که برخی ساده
و برخی پیچیدهاند. مهارت حل مسأله این توانایی را به ما میدهد که
باتوجهبه تجارب عملی و توانمندیهای ذهنی خود بتوانیم در جهت حل مسأله یا
مشکل قدم برداشته و به نتیجه مطلوب برسیم.
در زندگی مشترک نیز از آن جهت که درگیری با چالشهای مختلف زندگی روزمره بیشتر میشود، داشتن توانایی حل مسائل بهجای فرافکنی، پنهان کردن یا پاککردن صورت مسأله، میتواند بسیار موثر و راهگشا باشد.
٣- مهارت تفکر خلاق: فکرکردن یک مهارت است که ما آن را از کودکی میآموزیم.
مهارت تفکر خلاق، قدرت کشف و تولید اندیشه جدید را برای ما فراهم
میآورد. مهارت تفکر خلاق به ما کمک میکند در مواجهه با حوادث ناگوار
چگونه احساسات منفی خود را به احساسات مثبت تبدیل کنیم. تفکر خلاق نوع دیگر
دیدن است. در این تفکر هیچگاه مشکل یک عامل مزاحم به حساب نمیآید، بلکه
یک فرصت برای کشف راهحلهای نو و بدیع تلقی میشود که تاکنون کسی به آن
توجه نکرده است. در این تفکر، طلاق بهعنوان اولین راهحل مورد استفاده
قرار نمیگیرد و برای اختلافات، راهکارهای جدیدی جهت نزدیککردن سلایق
زوجین به یکدیگر، کشف میشود.
٤- مهارت تفکر نقادانه: تفکر نقادانه نوعی دیگر از تفکر است. کسب این
مهارت به ما میآموزد تا هر چیزی را به سادگی و دربست قبول یا رد نکنیم.
ابتدا در مورد آن موضوع سوال و استدلال کرده، سپس بپذیریم یا رد کنیم.
کسانیکه از تفکر نقادانه برخوردارند، فریب دیگران را نمیخورند و به راحتی
جذب گروهها و افراد و موادمخدر نمیشوند؛ چراکه همواره با سوالکردن به
عاقبت کار میاندیشند.
٥- مهارت رابطه موثر: کسب این مهارت به ما میآموزد برای درک موقعیت
دیگران چگونه به سخنان آنان فعالانه گوش دهیم و چگونه دیگران را از احساس و
نیازهای خود آگاه کنیم تا ضمن به دست آوردن خواستههای خود، طرف مقابل
نیز احساس رضایت کند. گوش دادن فعالانه یکی از مهمترین خواستههای زوجین و
بهترین راه برای درک نظرات مخالف و همدلی با طرف مقابل محسوب
میشود.
٦- مهارت روابط بین فردی سازگارانه: مهارتی است که موجب میشود ضمن تقویت
روحیه مشارکت، اعتماد واقعبینانه و همکاری با دیگران بتوانیم مرزهای روابط
بین خود و کسانیکه دوستشان داریم را، تشخیص دهیم و درجهت ایجاد روابط
صمیمانه و دوستانه قدم بر داریم و هر چه زودتر به دوستیهای نامناسب و
ناسالم خود خاتمه دهیم، بیش از آنکه مورد آسیب جدی قرار گیریم. شکل و جنس
ارتباط با خانواده همسر در زندگی مشترک، نیازمند داشتن این مهارت است که
میتواند از بسیاری از اختلافها جلوگیری کند.
٧- مهارت خودآگاهی: مهارت خودآگاهی توانایی شناخت از نقاط ضعف و قوت خواستها، نیازها، رغبتها و تصویر واقعبینانه از خود است تا حقوق فردی و اجتماعی و مسئولیتهای خود را بهتر بشناسیم. شناخت مسئولیتهای خود، منجر به حس مسئولیتپذیری در قبال همسر و فرزندان میشود.
٨- مهارت همدلی: همدلی یعنی اینکه فرد بتواند مسائل دیگران را حتی زمانیکه در آن شرایط قرار ندارد، درک کند و به آنها احترام بگذارد. این مهارت موجب میشود تا به دیگران توجه کنیم و آنها را دوست داشته باشیم و خود نیز مورد توجه و دوستداشتن دیگران قرار بگیریم.
٩- مهارت مقابله با هیجانها: اگر بتوانیم مدیریت مطلوبی بر هیجانهای خود داشته باشیم، مانند شادی، غم، خشم، ترس، یأس، اضطراب و... رویاها، خاطرات و ادراکات ما جان میگیرد.
کسب این مهارت به ما کمک میکند تا ضمن شناسایی هیجانهای خود و دیگران و تأثیر آنها بر تفکرات و رفتارهایمان، بتوانیم در مقابله با آنها واکنش مناسب را از خود بروز دهیم. کنترل خشم، شاید مهمترین نکته موجود در این مهارت برای زندگی مشترک است.
١٠- مهارت مقابله با استرس: در دنیای امروز همواره با تغییرات وسیع و پیچیدهای مواجهیم و هر تغییری با فشارهای روحی و استرس همراه است. میزان استرس اگر بیش از حد و طولانی باشد، بر زندگی و عملکرد ما تأثیر منفی گذاشته و مشکلات جدی و زیادی را برای ما به وجود خواهد آورد. فراگیری این مهارت به ما کمک میکند تا استرسهای مختلف و اثرات آنها را شناخته و راههای کاهش یا مدیریت آنها را کسب کنیم.
مهارتهای جنسی
اصلی مهم در زندگی زناشویی
مهارتهای جنسی در زندگی زناشویی از آن حیث پر اهمیت است که اساسا آموزشی
در رابطه با آن (به غیر از کلاس آموزش اجباری ٢ساعته هنگام مراحل عقد در
خانههای بهداشت) برای جوانان وجود ندارد. نبود آموزش در این زمینه تنها
به موضوع مهارتهای برقراری رابطهجنسی خلاصه نمیشود، بلکه شامل نبود
آموزش در زمینه کل مسائل جنسی و ویژگیهای زنانه و مردانه از کودکی تا
بزرگسالی است.
در چنین شرایطی کودکان با سوالات بیپاسخ وارد سن نوجوانی میشوند که امیالجنسی ظاهر شده و به دلیل نبود سیستم منسجم برای آموزش مسائل جنسی به آنها و پاسخ به سوالاتشان، جوابهای خود را از لابهلای صفحات نامناسب اینترنتی، شبکههای ماهوارهای و از زبان دوستان خود جستوجو میکنند.
که خانوادهها نیز همچون سیستم آموزشی توانایی کاملی را برای
پاسخگویی به سوالات آن و آگاهسازی ذهنشان کسب نکردهاند، منابع مخدوش و
بعضا پورنوگرافیک، منبع شناخت نوجوانان از مسائل جنسی و حتی بدن خودشان
میشود. با ورود به نظام آموزش عالی همچنان این روند ادامه مییابد و
تغییری در آن صورت نمیگیرد. با چنین اذهان خام و پرتشویشی، افراد وارد
زندگی زناشویی هم میشوند.
جوانان بعضا اطلاعی از سادهترین و بدیهیترین موارد مربوط به ویژگیهای
جنس مخالف خود ندارند، بدن خود را نمیشناسند، با نیازهای خود و شریکشان
غریبهاند و درنهایت از رابطهجنسی همان چیزی را میدانند که در قالب جوک و
شوخی چیزی از آن شنیدهاند، یا در صفحات اینترنتی و شبکههای ماهوارهای
به شکل پورنوگرافی و انواع انحرافات جنسی خوانده یا دیدهاند.
اما خیلی از اوقات طرفین شناخت کافی از نیاز هم ندارند، ضمن آنکه گاهیاوقات با شرم در رابطه با این مسأله برخورد میکنند که همین امر موجب مسکوت ماندن شناخت در ارتباط با نیازهای جنسی یکدیگر میشود و با برخورد ناشی از عدمآگاهی مشکلاتی را به دست خود بهوجود میآورند. در چنین شرایطی مهمترین بعد زندگی مشترک که همواره موجب دوام و بقای روابط زوجین خوانده میشود، میتواند تبدیل به یک رابطه آزاردهنده و ناخوشایند برای طرفین یا یکی از آنها باشد و سلامت جنسیشان را به مخاطره اندازد.
سلامت جنسی را سازمان بهداشت جهانی در سال ٢٠٠٢ اینچنین تعریف میکند: سلامت جنسی وضع بهبود جسمی، عاطفی، ذهنی و اجتماعی در رابطه با مسائل جنسی است. سلامت تنها به معنای نبود بیماری یا ناکارآیی و ناخوشی نیست. سلامت جنسی نیازمند دیدگاه مثبت و احترامآمیز به جنسیت و رابطههای جنسی و همینطور امکان داشتن ارتباطات جنسی بیخطر بدون تبعیض و خشونت و با رضایت است. برای کسب و نگاهداری سلامت جنسی باید به حقوق جنسی همه افراد احترام گذاشت و در حفظ آن کوشید.
سلامت جنسی ابعاد مختلفی دارد؛ زیستپزشکی، بالینی، آموزشی، بهداشتی و جنبههای اخلاقی و حقوقی. همچنین موضوعاتی مانند فیزیولوژی و کالبدشناسی باروری و جنسی در انسان، مشکلات جسمانی در زنان و مردان مربوط به رابطه جنسی، بیماریهای مقاربتی و پیشگیری از آنها و رفتارهای جنسی و اختلالهای جنسی زناشویی را دربر میگیرد.
کسی نمیتواند انکار کند که داشتن رابطهای سالم و منطبق با قوانین رسمی،
عرفی و شرعی و از راههای متعارف، بر سلامت جسمی و روحی افراد تأثیر مثبت
دارد، اما هنوز بسیاری از زنان و مردان راههای دسترسی به داشتن چنین
رابطهای را نمیدانند.
سردمزاجی، بیاعتنایی، افراط در این رابطه،
داشتن رفتارهای پرخطر، استفاده از ابزارهای غیراستاندارد، بیاطلاعی از
وسایل پیشگیری، ناآگاهی از سازوکارهای رسیدن به لذت جنسی، پنهانکاری از
همسر، برخورد با رابطهجنسی بهعنوان یک وظیفه اجباری و... ازمسائلی است که
به مرور سلامت جنسی در خانواده را با چالش روبهرو میکند.
لازم به ذکر
است کارشناسان حدود ٥٠درصد از طلاقها را ناشی از مشکلات و مسائل جنسی
عنوان میکنند. ضمن آنکه مشکلاتجنسی متقابلا به ابعاد دیگر زندگی مشترک
آسیب میزند و روابط زوجین را در کل خدشهدار میکند.
بهگفته روانشناسان، ابتدا باید آموختههای غلط و غیرعلمی را از ذهنمان
بیرون بریزیم. تصورات نادرست مردان و زنان در زمینه مسائلجنسی، خیلی رایج و
البته تاثیرگذار است. متاسفانه تصورات نادرست و آموزشهای غلط در این
خصوص فراوان است و تأثیرات ذهنی نامطلوبی به بار میآورند. ضمن آنکه
بهنظر میرسد زنان بهخاطر تفاوتهای جنسی و جسمیشان در این روابط
آسیبپذیرترند و درحال حاضر بیتوجهی به سلامت جنسی و نبود آموزش در این
زمینه بیش از گذشته در میان زنان درحال قربانی گرفتن است.
یکی از موارد مهمیکه در موفقیت روابطجنسی مطرح است، آمادگی روانی زوجین است. میزان آمادگی روانی بستگی به اطلاعات و مطالعات قبل از ازدواج دارد.
روانشناسان توصیه میکنند برای بهبود، شناخت و اصلا روابط جنسی علاوهبر مطالعه و مراجعه به مراکز مشاوره، زوجین باید در مورد توقعات، رفتار و ارزشها با هم گفتوگو کنند. این موضوع به منظور بهبود روابطجنسی بسیار سازنده است و موجب تقویت جنبههای مختلف ازدواج، بهداشت روانی زوجین و پایداری خانوادهها میشود.
در نهایت آنکه باید یادآوری کرد، آموزش مهارتهای زندگی و روابط جنسی برای جوانان قبل و بعد از ازدواج لازم بوده و زمینهساز تقویت اعتماد به نفس، کنترل خشم، بالا بردن بهداشت و سلامت روانی- جنسی و جسمی، افزایش مسئولیتپذیری و تعهد نسبت به همسر، پایبندی به اخلاقیات، توجه به مرز حقوق خود و دیگران در زندگی مشترک، توانایی قدرت نه گفتن به خواستههای نامناسب دیگران و توجه به پرورش صحیح و بنیادین نسل آینده و فرزندانشان در آنهاست.
اسفند ماه سالگذشته مجید ابهری، رفتارشناس و آسیبشناس اجتماعی با بیان اینکه پدیده بیوهگی و ظهور بیوههای جوان و رسیدن سن بیوهگی به ١٦سال زنگ خطری برای کیان خانوادههاست و ازدواج در سایه، ازدواج سفید و روابط غیرمتعارف از عوارض آن است، افزود: همچنین افسردگی، انزوا و شکستهای روحی که بعد از طلاق به زنان و مردان وارد میشود گاه غیرقابل جبران بوده و آثار آن به خانوادهها نیز سرایت میکند.
متاسفانه نگاه فرهنگی در جامعه ما به زنان بیوه باعث شده که آنها در ازدواج دوم و حتی سوم نیز ناکام باشند. برای اینکه یک بیوه ١٦ساله خود گناهی در شکست و ناکامی ندارد.
این آسیبشناس اجتماعی در پایان تأکید میکند: ضعف مهارتهای زندگی و
کمرنگشدن آموزش قبل از ازدواج و مشاوره بعد از ازدواج باعث شده بعد از
طلاق شاهد ٨٥درصد زنان بیکار در میان زنان سرپرست خانوار باشیم. یعنی بین
٢میلیون و ٥٠٠هزار نفر زنان سرپرست خانوار ٢میلیون و ١٢٥ نفرشان بیکار
هستند! بنابراین بهترین سن برای ازدواج در دختران ٢٠ تا ٣٠سال و پسران ٢٥
تا ٣٥سال است و تا دیر نشده باید به فکر آموزش مهارت زندگی باشیم.شهروند