کد خبر: ۷۰۳۲۶
تاریخ انتشار: ۰۲:۰۰ - ۳۱ تير ۱۳۹۴ - 2015July 22
شفا آنلاین>اجتماعی>حرفه‌ي پزشکي رشته‌اي پر استرس است. از همان ابتدا دانشجويان پزشکي با اضطراب و استرس آشنا مي‌شوند. برخي از محصلان اين رشته به دليل گرفتاري‌ها و معضلاتي که در دوران دانشجويي با آن مواجه بودند از ازدواج به عنوان دارو ومسکن استفاده مي‌کنند که به تبع، هم دانشگاهي و هم رشته اي خود را به گزينه‌هاي ديگر ترجيح مي‌دهند که به آن ازدواج زودرس گفته مي‌شود و ميان پزشکان بسيار شايع است
به گزارش شفا آنلاین، برخي از ازدواج‌هاي پزشکان طبق اين چارچوب نيست و خارج از قراردادهايي است که دانشجويان براي خود تعريف کرده‌اند. چرا گفته مي‌شود طبق شرايط حاکم بر جامعه‌ي پزشکي، افراد به اين سمت ترغيب مي‌شوند که با پزشک ازدواج نمايند.

طي يک نظرسنجي بين المللي، 50 درصد پزشکان تمايل دارند که با پزشک و هم حرفه اي خود،33 درصد آنها هم تمايل دارند با غير پزشک ازدواج نمايند و 17 درصد هم برايشان تفاوت ندارد که همسرشان پزشک باشد يا نه. در اين پرونده سعي شده، پزشکاني که با پزشک يا غير پزشک ازدواج کرده‌اند، معايب و محاسن ازدواج خود را بيان کنند.

البته برخي از پزشکان علاقمند نبودند که نام کاملشان ذکر شود در نتيجه با اسم کوچک درداخل متن آورده شده است. تمامي گفت و گوها و نظرات، درد و دل‌هاي شخصي پزشکان بوده و برمبناي تحقيقات و پژوهش علمي نيست.



درک شرايط حرفه‌ي پزشکي برايم بسيار مهم بود

دکتر محسن رضوي، فوق تخصص خون و سرطان که در دوران دانشجويي با هم رشته اي خود ازدواج کرده و از پيوند زناشويي‌اش راضي است در مورد دلايل ازدواجش مي‌گويد: «من در سن 24 سالگي و در دوران دانشجويي، ازدواج کردم. آن چه که در ابتدا باعث شد همسرم را انتخاب کنم، اين بود که در اين دوران فرصت شناسايي داشتيم و برخوردهاي مختلفي از همسر آينده‌ام ديده‌ام.

اين که فرد چگونه در موقعيت‌هاي پيچيده‌ي اورژانسي از ظرفيت بالاي استرس برخوردار بود از جهتي آينده حرفه‌ام خودم را مي‌ديدم و مي‌دانستم کسي که پزشک مي‌شود، دوسوم ساعات خود را خارج از خانه تحت شرايط استرس زا به سر مي‌برد و نيازمند شريکي است که درک متقابلي از شرايط و حرفه‌ همسرش داشته باشد و البته غير ازآن من با همسرم از منظر رواني نزديکي کاملي داشتم.»

وي اظهار داشت کسي که پزشک است، بايد مدت‌هاي طولاني در شيفت بيمارستان‌ها به سر برد و اگر همسرش درگير کارهاي پزشکي نباشد نمي‌تواند وي را درک کند و بايد دائماً اعتراض‌هاي شريکش را بشنود چرا که وي از نزديک متوجه درگيري‌هاي شوهر پزشکش شود. از ديد رضوي زماني که سطح فکري، فرهنگي و ميزان درآمد با شريک زندگي مساوي باشد، به معناي توازن قواست و هيچ کدام از طرفين تحت سيطره‌ ديگري قرار نمي‌گيرد. اين متخصص از معايب زندگي‌اش با پزشک مي‌گويد: «بزرگ‌ترين معايبي که اين نوع ازدواج دارد، ناديده گرفته شدن فرزند از سوي پدر و مادر پزشک است.

فرزند نيازمند حضور فيزيکي خانواده‌اش است، اما وقتي پدر و مادرش هر دو شاغل باشند آن هم پزشک متخصص ديدارها کمتر مي‌شود. بارها شده که من به دليل زمان‌هاي طولاني که در بيمارستان بودم يا مأموريت‌ها فرزندم را هفته‌اي يک بار يا ده روز يک بار ديده‌ام.

اين که ما بزرگ شدن کودک‌مان را نمي‌بينيم، واقعاً دردناک است. حالا فکر کنيد، مادر هم پزشک باشد که اين هم مزيد بر علت مي‌شود. وقتي هر دو طرف خسته راهي خانه مي‌شويم، ديگر رمقي برايمان باقي نمي‌ماند که جوياي احوال فرزاندانمان باشيم. من هميشه اين انتقاد را به خود کرده‌ام که بزرگ شدن فرزندم را نديده‌ام.»


وي در پاسخ به اينکه اگر به گذشته بازگرديد، آيا باز همسر پزشک را براي زندگي انتخاب خواهيد کرد، مي‌گويد: «براي خيلي از افراد معيارهاي رايج اجتماعي و يا به شکل بازاري وجود دارد اما من هيچ گاه به اين موضوعات اهميت نداده‌ام.آن چه که براي من مهم بود اين بود که با همسرم از منظر رواني و فکري در يک سو و نزديک باشم. هيچ وقت فکر نکردم که با پزشک بايد ازدواج کنم، اما الان وقتي به گذشته نگاه مي‌کنم انتخابم همين همسر فعلي‌ام است.

البته اين بدين معنا نيست که چون همسرم پزشک بوده باز اين انتخاب را خواهم داشت. در درجه‌ي اول اخلاق و قرابت فکري و رواني که با ايشان داشتم مرا به انتخاب سوق داد. ممکن بود خانمي هم پزشک بود اما با من از نظر رواني و فکري نزديک نبود و من به صرف پزشک بودن با وي هيچ گاه ازدواج نمي‌کردم.»



معايب‌هاي ازدواج‌هاي پزشکي بيشتراز محاسنش است


دکتر ژانت سروش متخصص بيماري‌هاي عفوني، همسر دکتر رضوي معتقد است معايب زندگي پزشکان با يکديگر بيش از مزايايش است.

وي در مورد اين که آيا از ابتدا مايل به ازدواج با پزشک بوده، گفت: «من در سن دانشجويي ازدواج کردم و به دليل سن پايينم، شخص ايده آل در ذهن من پرورانده نشده بود. انتخاب افراد در اين دوران خام‌تر از انتخاب دختران سي ساله است. من معيارهاي چندان سفت و سختي نداشتم اما آن چه که برايم اهميت داشت وجود اخلاق بود. به وضعيت مالي و نوع رشته‌ي تحصيلي‌اش اهميتي برايم نداشت. در واقع به نوعي انتخاب همسر را بر عهده‌ي سرنوشتم گذاشتم.»

سروش اظهار دارد: «اگر دوباره به سن 18 سالگي بازگردم غير ممکن است که رشته‌ي پزشکي را به دليل سختي و وقف کردن تمام زندگي‌ام انتخاب کنم.» وي مي‌گويد اين که در 18 سالگي بايد دست به انتخابي زد که کل زندگي و سرنوشت را در آينده تعيين کند، امري مشکل مي‌داند البته از شغلش ناراضي نيست. در اين مورد ادامه مي‌دهد: «من به عنوان يک زن مسئوليت‌هاي سنگين ديگري هم دارم و تحمل اين مسئوليت‌هاي همزمان براي يک نفر سخت است. جزئيات زندگي، تنظيم کارهاي خانه، تربيت فرزندان و تأمين نيازهاي روحي و معنوي آنان با مادر است و آقايون ايراني هم کم تر شراکت دارند.

در واقع شما علاوه بر آن که پزشک هستيد و تعهد داريد با هزاران درگيري فکري و ذهني، عملاً انرژي خود را از دست داده‌ايد. انتظار آقايان هر چي هم که از همسر آينده‌شان پزشک و درک شرايط متقابل باشد در نهايت از آنها مي‌خواهند به اصطلاح يک زن کدبانو باشد.»

اين پزشک فرق رشته‌ي پزشکي با ساير مشاغل ديگري مانند کارمند، مترجم، معلم و...در اين مي‌داند که رشته‌ آنها بار معنوي و عاطفي و ساعات کاري طولاني ندارد و زنان با به دوش کشيدن بارهاي معنوي و درگيري‌هاي ذهني به خانه نمي‌آيند. او در مورد اين که به دليل تربيت فرزندانش تا حدي از کار خود کم کرده، گفت: «در سال‌هاي گذشته از صبح تا بعدظهر در بيمارستان بودم و عصرها به مطب مي‌رفتم اما به دليل تربيت فرزندانم و حضور فيزيکي و معنوي حداقل يکي از والدين مجبور شدم مطب را تعطيل کنم و به ساير وظايف مادرانه و کدبانو بودنم برسم.

در واقع يک زن پزشک بين خانواده و کارش تقسيم مي‌شود و اين در حالي است که براي مرد پزشک اين اتفاقات رخ نمي‌دهد.» سروش از مزايا اين نوع ازدواج هم غافل نشد، هر چند معتقد بود برخي از مزايا براي فرزندانمان عيب به شمار مي‌رود: «وقتي من و همسرم هر دو هم رشته‌اي هستيم مشورت و همفکري زيادي داريم. در واقع مسئله‌ي مشترکي است که در موردش صحبت کنيم. اما گاهي اين حسن براي فرزندانمان عيب مي‌شود مثلاً اگر گفتگوهاي مادر و پدر پيرامون بيماران و وضعيت حالي آنها باشد در واقع کار را با خود به خانه آورده‌ايم و به جاي حرف‌هاي شاد، خانه را به سمينار پزشکي تبديل کرده‌ايم.

ممکن است براي ما طبيعي باشد اما براي فرزندانمان ناخوشايند است.» سروش در پاسخ به اين پرسش که اگر به زمان گذشته باز گردد آيا باز تمايل دارد با پزشک ازدواج کند گفت: «من معيار خاصي نداشتم. من فردي را که از منظر اخلاقي مناسبم بود انتخاب کردم. اما ترجيحم اين است اگر به آن زمان باز گردم هرگز با يک پزشک ازدواج نکنم، ترجيح مي‌دهم همسرم پزشک نباشد تا ساعات بيشتري را با خانواده‌اش سپري کند متاسفانه در قشر پزشکان اين مسئله کم رنگ است و بايد يکي از دو طرف از خود گذشتگي کنند که آنهم بر گردن زن است؛ با فداکاري مادرانه.»



همفکري‌هاي علمي مهم‌ترين مزيت است


دکتر آشوري، دندان پزشک که با هم رشته اي خود ازدواج کرده از زندگي‌اش راضي و معتقد است اگر باز هم به زمان گذشته باز مي‌گشت در درجه‌ي اول به دليل قرابت فکري و عاطفي که با همسرش داشت و اولويت بعدي که وي هم رشته اي و دندانپزشک بود، همين انتخاب مجدد را داشت.


وي در مورد معيارهايش براي ازدواج با دندانپزشک مي‌گويد: «رشته‌ي دندانپزشکي شرايط‌هاي خاص خود را دارد که ممکن است رشته‌ي ارتوپدي، داروسازي، جراحي و... اين شرايط را نداشته باشند و شايد کمتر کسي از شرايط سخت اين رشته اطلاع داشته باشد.

دردهاي جسماني اين رشته که شامل سر درد، گردن درد، دست درد و... است. زماني که مي‌خواستم تشکيل زندگي مشترک دهم علاوه بر آنکه با همسرم از نزديکي رواني و فکري و رابطه‌ي عاطفي برخوردار بودم متوجه شدم تنها يک دندانپزشک است که مي‌تواند شرايط خاص دندانپزشک ديگر را درک کند. يعني هم من او را درک کنم و هم او من را. براي همين براي من مهم بود که همسرم حتماً دندانپزشک باشد نه پزشک يا از مشاغل ديگر. دندان پزشک بودن بعد از اخلاق فاکتور بسيار مهمي از ديد من محسوب مي‌شد.» آشوري مهم‌ترين محاسن ازدواج خود را با دندانپزشک، همفکري‌ها و مشورت‌هاي علمي با يکديگر مي‌داند و ادامه مي‌دهد: «علاوه بر درک شرايط متقابل،، تقسيم شدن هزينه‌ها براي دائر کردن مطب و خريد وسايل پزشکي که قيمت‌هاي آن گزاف است، مشورت و هم فکري‌هاي علمي که از يکديگر مي‌گيريم ما را مکمل يکديگر مي‌کند.

علاوه بر آن طيف دوستان ما همگي از نوع دندانپزشک استند. البته معايبي هم دارد، يکي شرايط خستگي جسماني است که تنها براي من وجود ندارد بلکه همسر من هم به آن دچار است. حال فکر کنيد وقتي هر دوي ما به منزل مي‌آييم هيچ توان و رمقي نداريم. مشکل ديگر مشکل اقتصادي است. اگر مشکل اقتصادي در حرفه‌ي ما پيش بيايد در واقع کل خانواده را در بر مي‌گيرد، يعني اين مشکل براي هر دوي ما دو نفر است، اما اگر دو نفر از طيف‌هاي مختلف شغلي با يکديگر ازدواج کرده باشند در صورت بروز مشکل اقتصادي براي يکي از آنها، ديگري بار هزينه‌ها را مي‌تواند به دوش بکشاند.


در کنار هم بودن در ساعت‌هاي طولاني و داشتن ارتباط عميق در واقع از حسن ازدواج هم رشته‌هايي است، اما اين را بايدتمامي معايب و محاسن را به شکل دو روي سکه ديد، اگر براي يکي اين مسئله خوب است ممکن است، براي ديگري عيب ازدواج به شمار مي‌رود.» وي در مورد داشتن فرزند و تربيت آن به عنوان يکي از معضلات زندگي پزشکان مي‌گويد: «زماني که زندگي از بعد دو نفره آن خارج مي‌شود و شخص سومي به آن اضافه مي‌شود، پدر و مادر نسبت به آن بچه مسئوليت دارند.

يکي از والدين براي مدتي بايد کارش را تعطيل کند که مطمئناً زنان به دليل رابطه‌ مادرانه‌اي که دارند تا مدتي دست از کار مي‌کشند تا به اصطلاح بچه از گل و لاي در آيد. براي تداوم زندگي مشترک اين که افراد هر دو پزشک استند يا از يک شغل ازدواج مي‌کنند زياد متفاوت از بقيه نيستند. من همکاراني را ديدم که هر دو پزشک بودند يا دارو ساز يا... اما از يکديگر جدا شده‌اند، آن چه که در زندگي مهم است مديريت رابطه زناشويي، اجتماعي و اقتصادي است.»



پيش زمينه‌هاي ذهني براي ازدواج بسيار مهم‌اند


شيدا، پزشک داخلي که همسرش راديولوژيست است از زندگي مشترک يک با پزشک راضي است و معتقد است مانند هر ازدواج ديگري خوبي‌ها و بدي‌هاي خاص خود را دارد. وي مي‌گويد: «زماني که من وارد رشته‌ي پزشکي شدم از ازدواج هيچ ايده اي نداشتم اما با ديدن سختي‌ها، شب بيداري‌ها، شيفت‌هاي طولاني و... احساس کردم که در آينده نياز به همسري دارم که همه‌ موارد و سختي‌ها را ديده و بتواند شرايط من را درک کند و مهم تر آن که من پيش زمينه‌ي ذهني هم در اين مورد داشتم که بر روي انتخابم تأثير گذاشت.

يکي از آشنايان ما که خانم پزشک و فوق تخصص زنان و زايمان بود با همسري مهندس ازدواج کرده بود که زندگيشان دائماً در حال تنش، درگيري و نزاع بود چرا که نه آن آقا مي‌توانست شرايط بغرنج کاري همسرش را درک کند و نه اين خانم مي‌توانست به مردي که مهندس است و مأموريت‌هاي زيادي به شهرهاي مختلف ايران مي‌رود و با خستگي راهي خانه مي‌شود را مورد توجه خود قرار دهد. تمامي اين عوامل دست به دست هم داد تا من همسري از طيف رشته‌ي تحصيلي خود انتخاب کنم که هم من متوجه درگيري‌هاي ذهني وي از صبح تاشب بشوم و هم او.»


شيدا در مورد مزايا و معايب ازدواج پزشکان با هم مي‌گويد: «مهم‌ترين حسن ازدواج با هم رشته اي خود، درک متقبل از شرايط يکديگر است. البته با اين حال من در بين همکارانم مي‌بينم که هر دو طرف پزشک استند، اما باز نمي‌توانند شرايط يکديگر را درک کنند. اما عيب بزرگ اين ازدواج‌ها و يا در کل ازدواج با پزشک غرور و منيت هاي فراوان پزشکان و اين که داراي شخصيت‌هاي انعطاف ناپذير هستند. بارها دوستان و همکارانم که پزشک هستند از غرورهاي بي جا و من من کردن همسرانشان شکايت کرده‌اند و خيلي‌ها از آنها جدا شده‌اند. من عقيده دارم اين منيت تحت تأثير شغل نيست، بلکه به شخصيت فرد بستگي دارد.

اين که فرد از کجا به کجا برسد بسيار مهم است و با رشته پزشکي اضافه هم مي‌شود.» او هم چنين از درگيري زياد پزشک با بيمار مخصوصاً پزشکاني که احساس مسئوليت زيادي دارند و دائم پي گير بيمارشان هستند از عيب‌هاي اين نوع زندگي‌ها دانست: «وقتي مدام در خانه بحث از بيمار و بيماري است تنش به وجود مي‌آيد. البته من و همسرم تا حد امکان سعي مي‌کنيم، تنش‌ها را با خود به خانه نياوريم و هرچه استرس کاري را کمتر کنيم، زندگي راحت تري خواهيم داشت.»


اين پزشک مانند ساير پزشکان از ناديده گرفته شدن فرزند و اين که کمتر از ساير پدر و مادرها به فرزندانشان رسيدگي مي‌شود گله کرد و گفت: «وقتي شب‌ها به خانه مي‌آييم آن قدر در طول روز خسته مي‌شويم که ديگر تواني براي سر و کله زدن با فرزندمان باقي نمي‌ماند. حتي در روزهاي جمعه که به نوعي اوقات فراغت ما محسوب مي‌شود، به حدي کار داريم که دائماً دعا مي‌کنيم فرزندمان با يکي از اقوام باشد. آن قدر که کودک ما با خانواده‌ي من يا همسرم مي‌رود و تفريح مي‌کند با پدر و مادرش نمي‌تواند.» اين کار را بکند او همچنين در مورد نداشتن اوقات فراغت و بيکاري براي سفر رفتن به عنوان عيب اين نوع زندگي‌ها بر شمرد. با اين حال وي تاکيد داشت، اگر به دوران تجرد باز گردد حتماً با پزشک ازدواج خواهد کرد. وي بر اين اعتقاد است، زناني که پزشک هستند بايد با همشان و هم سطح خود ازدواج کنند چرا که عرف جامعه اين گونه است.



درس خواندن هم حدي دارد


الميرا، روانپزشک و فارغ التحصيل يکي از دانشگاه‌هاي معتبر آمريکاست که با هم رشته‌اي خود در دانشگاه آشنا شده و ازدواج کرده است. البته بنا به دلايلي که خود الميرا مي‌گويد ازدواج آنها چندان پايدار نماند و به طلاق منجر شد. وي در مورد محاسن و معايب ازدواجش مي‌گويد: «من و همسرم در يک دانشگاه و يک کلاس بوديم و به دليل رابطه‌ي عاطفي اي‌ که داشتيم با يکديگر تشکيل زندگي مشترک داديم. در اوايل، داشتن يک زبان مشترک براي زندگي مان معناي جديدي داشت و گاهي اوقات از آن چه که بين ما و بيمارانمان مي‌گذشت ساعت‌ها با يکديگر صحبت مي‌کرديم. به هرحال رشته‌ي روانپزشکي با بيمارهاي عادي سر و کار ندارد بلکه اکثر افرادي که به روانپزشک مراجعه مي‌کنند، دچار ناراحتي‌هاي خلقي و رفتاري هستند.

ناخود آگاه منفي‌ها و بدبيني‌هاي بيماران از سوي من و همسرم در خانه گفته مي‌شد، ذهنمان نيز درگير و گاهي هم باعث تنش مي‌شد. از سويي همسر من اعتقاد داشت با مدرک دکترا نمي‌تواند به آن چه که ايده آلش است برسد و مي‌خواست دوباره ادامه تحصيل دهد. ما اين دوران ده دوازده ساله را با هم تجربه کرده بوديم و به دليل اين مطالعات و درس خواندن‌هاي بي شمار از خيلي مواردي که زوج‌هاي ديگر را شاد و خوشحال مي‌کرد، عقب افتاده بوديم. حتي زمان باروري من دير شده بود، ولي ايشان اصرار به ادامه‌ي تحصيل داشت ومعتقد بر اين بود که بين خانواده و درس، شغل، طبابت و ادامه‌ي تحصيل برايش در اولويت است. ما هم به عنوان دو شخص بالغ براي آنکه عرصه را بر هم تنگ نکنيم و اجازه دهيم هر کسي به دنبال آمال خود برود و اين که خستگي کارهاي طبابت را بيش از اين به هم انتقال ندهيم از هم جدا شديم.»


وي در مورد اين که اگر به دوران تجرد باز گردد آيا باز هم با پزشک ازدواج مي‌کند جواب داد: «بله، اما نه يک روانپزشک يا روانشناس. ما روانپزشک ها با مسائل عجيبي روبه رو مي‌شويم که هضمش براي خودمان سخت است و من تمام سعي‌ام را مي‌کردم اين مسائل، پشت در خانه بگذارم و با رويي شاد به استقبال همسرم بروم، اما او درست نقطه‌ي مقابل من بود. از آن جا که من زني پزشک هستم اگر به قبل از ازدواج باز گردم غير ممکن است با هم رشته اي خود ازدواج کنم، اما فکر نمي‌کنم که با پزشک، دندانپزشک، جراح يا حتي کادر درماني مشکل خاصي داشته باشم.»



منفي‌ها را وارد خانه نکنيم


سيما اسکندري، دکتر روانشناس که با مدير عامل يک شرکت خصوصي تشکيل زندگي مشترک داده از ازدواجش راضي است. وي راز موفقيت زندگي‌اش را در فرهنگ، شعور و شخصيت همسرش مي‌داند و مي‌گويد: «نزديک به بيست سال است که ازدواج کرده‌ام و سعي کرده‌ام بدي‌ها و منفي‌هايي که در دوران کارم ديده‌ام به شکلي مثبت در زندگي‌ام پياده کنم. يک پزشک، روانپزشک يا روانشناس نبايد منفي هارا باخود به خانه ببرد، بلکه سعي کند از آنها درس بگيرد. سنجش و معيار علمي را نبايد وارد زندگي شخصي کرد. زندگي پزشکان بيش از ان که بر حسب شناخت يکديگر باشد قراردادي اجتماعي و تک بعدي است نه برآورده شدن نيازهاي عاطفي، شخصي و جنسي، چرا که براي برخي از پزشکان اولويت براي انتخاب همسر شخصيت حقوقي، اجتماعي است.»


اسکندري در مورد موفق بودن ازدواج دو پزشک اظهار داشت: «وقتي دو نفر در زندگي زناشويي‌شان موفق‌اند که پزشک بودن، دکتر بودن و...در کنار در منزل مي‌گذارند و به خانه مي‌آيند و همديگر را به شکل ربات نگاه نمي‌کنند. وقتي هر دو خسته‌اند به يکديگر خسته نباشيد مي گويند. پزشک‌ها مانند انسان‌هاي ديگر نياز به عشق و توجه دارند چه پزشک زن و چه پزشک مرد. بايد نگاه پزشک بودن را از چشم‌هايشان بزدايند.»

وي از آنجا که مشاوره ازدواج و خانواده هم است اظهار مي‌کند براي ازدواج پزشکان ما از آنها تست‌هاي مختلفي مي‌گيريم وقتي مي‌بينيم اولويت و ملاک طرف پزشک بودن و شخصيت حقوقي همسرش است به وي چالش‌ها را مي‌گوييم. مهارت‌هاي کنترل زندگي را آموزش مي‌دهيم. اگر پزشک با پزشک مي‌خواهد ازدواج کند، نظر من اين است حتي الامکان با افرادي از اين حرفه ازدواج کند نه هم رشته‌اي، يعني نه دو تا جراح باهم يا دو تا روانپزشک، چرا که موقعيت‌هاي هر دو رشته‌ها يکسان است و بالا و پاييني‌ها براي جفتشان نيز يکي است. پزشکان وقتي در زندگي با مشکلي روبه رو شدند حتماً نياز به تغيير ديدگاه دارند و بايد وزنه‌ي سنگين را به سمت خانه و خانواده برگردانند، اگر نه، مي‌خواهند با اسم ورسم و مدرک در خانه حضور پيدا کنند من به عنوان مشاور کاري نمي‌توانم بکنم.»



ترجيح زنان پزشک براي ازدواج با مردان پزشک


دکتر شريعت رونپزشک در اين باره مي گويد: «اکثرمرداني که در رشته‌ي پزشکي فعاليت دارند به دليل مشکلات فراواني که در طول شبانه روز با آن مواجه هستند و ديدن همين مشکلات، استرس و اضطراب‌ها در همکاران خود، علاقه دارند در زندگي مشترکشان آرامش رتبه‌ي اول را داشته باشد، از اين رو نسبت به زنان هم حرفه اي خود ترجيح مي‌دهند که همسرشان پزشک نباشد تا آنها هم در طول مدتي که منزل نيستند و تحت شرايط


استرس‌زا استند وقتي که زير يک سقف قرار مي‌گيرند، خانه برايشان محل نزاع و تنش نباشد. مردان دوست دارند از طرف همسرشان ديده شوند و مورد توجه قرار گيرند، البته با درک شرايطشان. اين در حالي است که همسرشان پزشک نباشد. اما اين مسئله در مورد زنان پزشک کاملاً نقض مي‌شود. در زنان اين نظر وجود دارد که شريک زندگيشان بايد با مرتبه‌ي علمي در سطح خود يا بالاتر ازدواج کنند و اين از معضلاتي است که جامعه دانشگاهي پزشکي با آن روبه روست. هم اکنون دانشجويان پزشکي‌دختر دو تا سه برابر پسران است.



من به عنوان درمان گر و يا مشاور هيچ گاه به پزشکي پيشنهاد نمي‌کنم که با همسر پزشک ازدواج کند، حداقل آن را به عنوان گزينه بهتر توصيه نمي‌کنم. چرا که ازدواج پزشکان با يکديگر مشکلات بسياري را در پي خواهد داشت. آنها به دليل نوع و اقتضاي کاري‌شان تمامي مشغله‌هاي ذهني و فکري را با خود به خانه مي‌آورند و فرصت کافي براي موضوعات غير پزشکي ندارند.

با يک مثال آن را واضح تر بيان مي‌کنم، مردي که دو شب شيفت است اما همسرش در آن دوشب در منزل به سر مي‌برد و شب‌هايي شيفت است که همسرش در خانه است و الي آخر. معايب اين ازدواج‌ها از محاسنش بسيار بيشتر است. اگر از محاسن آن بخواهيم سخن بگوييم، بايد گفت دو طرف تنها گرفتاري‌هاي شغلي و شرايط کاري يکديگر را درک مي‌کنند.»



مسئله فرزندان


وي افزود: «از ديگر معايب پر رنگ در ازدواج پزشکان با يکديگر، مسئله تربيت و کيفيت تربيت فرزند است. پزشکان بايد شرايط و کيفيت زندگي خوبي براي فرزندشان فراهم کنند که حتي در صورت نبود حضور فيزيکي‌شان احتمال آسيب‌هاي روحي و معنوي به آنها کم تر شود. مسئله‌ي تربيت فرزند بيشتر بر عهده‌ي مادر است. زن و مردي که پزشک‌اند و شغلي سخت و طاقت فرسا دارد، اما در تربيت و حضور فيزيکي والدين، مادر بايد قرباني شود. اوست که فرزند نيازمندش است و در نهايت مادر است که بايد به کوچک‌ترين مشکل وي رسيدگي کند.

در اين حالت زن بايد بين شغل و فرزندش يکي را انتخاب کند که اکثراً انتخاب فرزند است و از اين جا آسيب‌هاي روحي و رواني مادر شکل مي‌گيرد. مادري که عمري را وقف درس خواندن مطالعه کرده و تخصصش را گرفته و به جاي طبابت تا مدت‌ها بايد به نقش ديگرش بپردازد، آن هم به اين دليل که همسرش پزشک است و وقت لازم و کافي براي فرزندش ندارد. اين مسئله خود به تنهايي آغازگر مشکلات زندگي زناشويي است.»



«سعي کن با دختري ازدواج کني که تحصيلاتش از تو پايين‌تر باشه. اگه غير از اين باشد روزگارت سياه شده.»


عاميانه‌اي که شايد هر پسري از يکي ازدوستان يا آشنايان خود شنيده باشد. هر چند در عاميانه و نادرست بودن گزاره صحبتي نيست، اما اين گزاره حاکي از بستري تاريخي و اجتماعي دارد که توجه به آن ضروري مي نمايد و در اين پرونده تلاش مي شود به آن پاسخ داده شود. ازدواج در شکل سنتي آن فرايندي بود که در آن پدر و مادر براي فرزندان خود دختري را انتخاب مي‌کردند و پس از صحبت با آشنايان آن دختر و کسب رضايت ضمني به خواستگاري او


مي‌رفتند. اين نوع فرآيند گاه به جايي مي‌رسيد که داماد تا پاي سفره عقد فردي که قرار است سال هاي باقي عمر خود را با او بگذارند را نمي‌ديد. نهايت توجه به نظر پسر و دختر اين بود که در برخي موارد قبل از ازدواج نظر آنها پرسيده مي‌شد، اما باز تعيين کننده و انتخاب‌گر نهايي والدين بودند. درست يا غلط اين نوع ازدواج اتفاقي است که در دوران گذشته رخ مي داد و هر انحرافي از اين معيار در واقع عدم پيروي از قواعد اجتماعي جامعه شناخته مي‌شود و از آن با عنوان عشق هاي سوزان در ادبيات و ضرب‌المثل‌هاي کلاسيک ياد مي شود.


در دوران جديد اما داستان به گونه ديگري شد و رشد فرديت ها و کمرنگ‌تر شدن نهاد خانواده به عنوان تصميم گيرنده براي فرزندان و از سوي ديگر ارزش‌هاي دوران مدرن از جمله عقلانيت فردي باعث شد، خود افراد باشند که تصميم نهايي را براي ازدواج با فردي ديگر را بگيرند. نوع افراطي اين نگاه موضوعي است که امروزه با عنوان ازدواج سفيد شناخته


مي‌شود و در آن دختر و پسر در بسياري از موارد بدون در اطلاع بودن خانواده خود به زندگي مشترک مي پردازند و بر اين باورند که نيازي به ازدواج از نوع رسمي آن ندارند و تا روزي که به يکديگر علاقه دارند و مي توانند با هم زير يک سقف زندگي کنند به ادامه زندگي با هم


مي‌پردازند. در نگاهي سطحي شايد اين نوع برخورد با مقوله ازدواج کاملاً امري بديهي شمرده شود و سازوکارهاي حاکم بر فرآيند ازدواج در گذشته را غير عقلاني بداند. ميشل فوکو اما در کتاب تاريخ جنون به نکته‌اي اشاره مي کند که شايد در اين باره مفيد باشد.

وي طي مثالي يادآور مي شود که همانگونه که فرايند ها و قواعد اجتماعي حاکم بر زندگي اجتماعي گاه اشتباه و حتي خنده دار به نظر بيايد، دليلي نيست که قواعد حاکم بر زندگي امروز نيز که براي ما در حکم امري بديهي است نيز خنده دار به نظر برسد. سعي ما اين است که بدون قضاوت ارزشي درباره خوب يا بد بودن هر کدام از اين ساز و کارها، به بررسي نقاط مثبت و منفي اين موضوع بپردازيم. هنگامي که معيار انتخاب براي زندگي مشترک خود افراد در نظر گرفته مي شوند کانال‌هاي شناختن يکديگر با گذشته تفاوت مي‌کند.

اينبار دختر و پسر در محيط‌هايي مانند دانشگاه و يا محل کار با هم برخورد مي‌کنند، با علايق يکديگر آشنا مي‌شوند و پس از گرفتن تصميم براي زندگي مشترک خانواده‌هاي خود را از اين موضوع اگاه مي‌کنند و اقدام به ازدواج مي‌نمايند. در اين نوع فرآيند است که ازدواج افرادي که داراي تحصيلات يکسان هستند به دلايلي همچون نزديکي در محيط دانشگاه و داشتن علايق مشترک از جمله تحصيلات و شغل مشترک، بيشتر مي شود.

مسلماً شغل مشترک بين افراد سبب مي‌شود که در طول زندگي بيشتر از مشکلات حوزه کاري يکديگر خبر داشته باشند و به اصطلاح همديگر را درک کنند. اما اين نوع ازدواج ها مصائبي نيز مي تواند داشته باشد. به عنوان مثال هنگامي که دو پزشک با يکديگر ازدواج مي کنند، فشار بالاي کاري براي هر دو سوي ازدواج باعث امکان توجه کمتر به زندگي مشترک مي‌شود، چرا که پزشکي شغلي است که فرد بايد سهم بالايي از زمان روزانه خود را در اختيار حرفه اش بگذارد و هنگامي که هر دو سوي يک زندگي مشترک پزشک باشند، زماني که از سوي پدر و مادر براي زندگي مشترک و تربيت فرزند باقي



مي‌ماند، زمان اندکي خواهد بود. در اين پرونده به سراغ کارشناسان روانپزشکي و مشاوره و همچنين پزشکاني که همسر آنها نيز به همين حرفه مشغول است، رفته‌ايم تا از آنها درباره مزايا و معايب زندگي با يک پزشک ديگر بپرسيم.



ازدواج، يکي از بنيادهاي جهان شمول بشري است و هيچ بنيادي تاکنون بر زندگي بشر بيش از ازدواج تأثير نگذاشته است. ازدواج پيچيده‌ترين نوع رابطه انسان‌ها با يکديگر است و به سادگي مي‌تواند از قطب عواطف و شناخت‌هاي مثبت به قطب مخالف آن تغيير جهت دهد. هيچ رابطه اي وجود ندارد که در آن به اندازه ازدواج ابعاد گوناگون شخصيتي، اجتماعي و رواني درگير شوند و دشوار بودن اين رابطه ايجاد تعادل و توازن در تضادهاي حاصل از اين ابعاد مختلف مي‌باشد.


دلايل و کارکردهاي ازدواج در دوره‌هاي مختلف زندگي بشر متفاوت بوده است و به همين ترتيب تعاريف آن نيز تغيير کرده است. در دوره‌هاي تاريخي و در فرهنگ‌هاي مختلف انواع گوناگوني از اين نوع وصلت وجود داشته است، ولي هميشه هدف نهايي تمام قوانين، رسم‌ها و اشکال ازدواج دست يافتن به


رضايت مندي بوده است. در دوراني از زندگي بشر دامنه‌ي رضايت مندي فراتر از زوج بوده است و خانواده‌ها را نيز در بر گرفته است، ولي در دوران کنوني اين مسئله بيشتر رويکردي فردي به خود گرفته است، يعني رضايت دو نفر مهم تر است. انتخاب فرد مناسب هميشه امري تعيين کننده در دست يافتن به رضايت قلمداد شده است و در همين راستا سنت‌ها و روش‌هاي ازدواج شکل گرفته است که تا حد زيادي جواب گوي اهداف ازدواج بوده است، مانند ازدواج سنتي در کشور خودمان که نتيجه‌ي عقل سليم تاريخي – فرهنگي و زندگي رواني در اين مرز و بوم بوده است. به عبارت ديگر "چه کسي با چه کسي ازدواج کند بهتر است؟" که قبلاً" و و تا حدي امروزه "چه خانواده اي با چه خانواده اي ازدواج کند بهتر است؟"، شايد مهم‌ترين ابهام بوده است.


پاسخ‌هايي که امروزه متخصصان در اين زمينه ارائه کرده‌اند، گوناگون بوده است ولي در نکاتي با يکديگر همپوشاني دارند. شايد مرسوم‌ترين پاسخ اين بوده که انتخاب درست و متناسب وادامه يافتن زندگي زناشويي به دو دسته از عوامل بستگي دارد. عواملي که در سطح خودآگاهي در انتخاب نقش بازي مي‌کنند که مي‌توانند آموخته و کنترل شوند و ديگر عواملي که در سطح ناخودآگاه عمل مي‌کنند. در سطح خودآگاهي مي‌توان به پيش آگهي‌ها اشاره کرد. اصولاً" ازدواج‌هايي پيش آگهي بهتري دارند که فرد به بلوغ رواني-اجتماعي نسبي رسيده باشد (مهم‌ترين)، دليل ازدواج فاصله گرفتن و فرار از مشکلي نباشد مانند فرار از خانواده يا شکست در ارتباط قبلي. ازدواج‌هايي مناسب است که در نيمه‌ي دوم دهه سوم زندگي رخ دهد، الگوي تأهل در خانواده‌ها با ثبات بوده باشد، رابطه در منظومه‌ي برادر و خواهري خوب بوده باشد، طول دوره‌ي آشنايي کمتر از 6 ماه يا بيشتر از 3 سال نباشد، سوابق و زمينه‌هاي خانوداگي زوجين مانند دين، تحصيلات، طبقه اجتماعي، قوميت و سن با يکديگر تفاوت عمده اي نداشته باشند و زوجين از لحاظ مالي و عاطفي به خانواده‌هاي خود وابستگي شديدي نداشته باشند. در سطح ناخودآگاه انتخاب همسر و تعاملات زناشويي بعدي پر رمز و راز و غير قابل درک پيدا مي‌کنند. تعارض در ازدواج زماني به وجود مي‌آيد که يک همسر نمي‌تواند نقش والدين خيالي و معيني که براي او در نظر گرفته شده است را با موفقيت ايفا کند.


شغل انسان نيز تحت تأثير اين دو دسته از عوامل انتخاب مي‌شود. از آن جايي که شغل انسان‌ها مهم‌ترين وجه هويت اجتماعي است، از چند جهت مي‌تواند در رابطه‌ي زناشويي مؤثر باشد. يک بعد سازش شغلي است. سازش شغلي حاصل هماهنگي و انطباق فرد با کارش hsj، بدين معنا که آيا نيازهاي فرد از اشتغال ارضا مي‌شوند يا خير. نتيجه سازش در شغل رضايت شغلي است و رضايت شغلي در رابطه زناشويي تأثير مستقيم دارد، فردي که رضايت دارد مسلماً در رابطه انعطاف پذيرتر خواهد بود. تعداد زيادي از نظريه پردازان شغلي معتقدند که افرادي که جذب شغلي مي‌شوند، در آن سازش پيدا کرده و آنرا ادامه مي‌دهند که داراي خصوصيات متناسب با آن شغل هستند يا در طول مدت اشتغال آنها را کسب مي‌کنند. مثلاً جان هال‌اند 6 نوع شخصيت را تعريف مي‌کند که هر نوع شخصيت تلاش مي‌کند، شغلي متناسب با ويژگي‌هاي شخصيتي خودشان پيدا کند. پزشکان را مي‌توان بيشتر در نوع جستجوگر جاي داد که از هوش به عنوان مهم‌ترين وسيله سود مي‌جويند. اين نوع شخصيت درون گرا، کناره گير، منطقي، داراي تفکر انتزاعي است، به موقعيت اجتماعي خيلي علاقمند نيستند بيشتر جذب موضوعات علمي و فعاليت‌هاي خلاق مي‌شوند.


با توجه به پيچيدگي عوامل دخيل در انتخاب شريک زندگي و ادامه رابطه زناشويي مانند عوامل خودآگاه و ناخودآگاه، وجوه مختلف شخصيتي، اجتماعي، تاريخي در انتخاب زوج و شغل که بطور مختصر ذکر شد پاسخ اين پرسش که "چه کسي با چه کسي ازدواج کند بهتر است؟" نياز به آگاهي از فلسفه ازدواج، آگاهي از انگيزه‌هاي خود براي ازدواج، آگاهي از نقاط قوت و ضعف خويش، افزايش توانايي در رسيدن به توافق و توجه به نکات متعدد و متنوعي است که بر اساس عوامل ذکر شده تعيين مي‌شوند را دارد. اين تصميم در هر مورد مي‌تواند متفاوت باشد واين تصور که ازدواج فردي با يک يا دو خصوصيت خاص با فردي با خصوصيات مشابه يا مکمل خوب يا بد استT بيشتر يک تفکر کليشه اي، مبتني بر اسطورهاي ازدواج يا در بهترين شرايط يک پيش آگهي ضعيف براي تصميم گيري است. رابطه وازدواج بر اساس آگاهي‌هاي نسبتأ محدود در مورد خود و محدودتر در مورد ديگري آغاز مي‌شود و مبتني بر تلاش و تعهد مستمرهر دو جهت رشد و بلوغ خودشان و ارتباط است. بنابراين بهترين پاسخ اين پرسش اين است که بستگي به دو نفري دارد که مي‌خواهند ازدواج کنند.


پژوهش‌ها نشان داده، تجانس رشته اي در ازدواج، امري موفق و کمک کننده است. رشته‌ي تحصيلي در دانشگاه افراد را به سمت يکديگر سوق مي‌دهد و زمينه ساز ازدواج مي‌شود. در مورد رشته‌ي پزشکي و ميان پزشکان اين امر نيز کاملاً بديهي است و هر کدام از طرفين به دليل آنکه شريک آينده‌شان فضا و شرايط کاري يکديگر را درک مي‌کنند، علاقمند به تشکيل زندگي مشترک مي‌شوند، غافل از آنکه مشکلات بسياري در کمين آنهاست که بايد با آن دست و پنجه نرم کنند. در اين زمينه با گوهر يسنا انزاني، روان درمان گر و مشاور گفتگو کرده‌ايم که در زير مي‌خوانيد:



در اين موضوع شکي نيست که اکثر ازدواج‌هاي پزشک با پزشک توأم با مشکل است. علل اين مشکلات بسيار زياد است که مي‌توان به موارد زير اشاره کرد: شيفت‌هاي طولاني کار، استرس فراوان محيط کاري، زمان طولاني مدتي که در منزل نيستند و اگر هم باشند به دليل آپديت کردن خود با مسائل پزشکي، دائم در حال مطالعه هستند. نداشتن اوقات فراغت، دائماً در دسترس شغل بودن تا خانواده، درگيري ذهني اکثر پزشکان با بيماران خود، خستگي کاري و شرايط حاکم بر محيط باعث مي‌شود از معايب عمده‌ي اين نوع ازدواج‌هاست که اگر مهارتي براي مديريت کردن نداشته باشند زندگي‌شان با مانع روبه رو مي‌شود. گاهاً پزشکان از نظر جنسي از يکديگر دور مي‌شوند و برخي اوقات هم ديده مي‌شود که در محيط کاري روابط فرازناشويي شکل گرفته است.


بسياري از اين ازدواج‌ها در سنين دانشجويي رخ مي‌دهد، در واقع بدون آن که هر دو طرف شرايط آينده را در نظر گرفته باشند؟


در هر دو حالت است، پزشکان يا زود ازدواج مي‌کنند يا بسيار دير. پزشکاني که زود تشکيل زندگي مي‌دهند در همان دوران دانشجويي و با هم رشته‌ي خود به دليل طولاني بودن مدت تحصيل و وابستگي عاطفي که بينشان شکل مي‌گيرد تصميم به ازدواج مي‌گيرند. ازهمان ابتدا دوطرف فکر مي‌کنند مي‌توانند يکديگر و شرايط کاري متقابل را درک کنند. اين ازدواج‌ها که در دوران دانشجويي رخ مي‌دهد و به ازدواج زودرس معروف است از معايب بزرگ زندگي زناشويي است. آنها با خود مي گويند چه کسي بهتر از هم رشته اي‌ که هم با فضاي سخت پزشکي، شيفت‌هاي طولاني و... آشنايي دارد، ازدواج کرد؟ اما متوجه‌ي اين امر نيستند که بايد زمان زيادي را نيز صرف مطالعه‌شان کنند و اين خود عاملي مي‌شود، اشتياق اوليه که در دوران زندگي مشترک هست از بين يرود و با تخصص گرفتن، کار کردن و شروع استرس‌ها و.... افسردگي دامن گير پزشک مي‌شود و او هم اين حالت را به طرف مقابلش انتقال مي‌دهد و در نهايت آن چه از زندگي مشترک انتظار دارند، برآورده نمي‌شود. و به نوعي سرخورده مي‌شوند و گاهي هم زندگيشان به جدايي مي‌رسد. برخي از پزشکان هم که در سنين بالا با همکاران و هم رشته‌هايي خود ازدواج مي‌کنند واز آن جا که به دوران تجردي طولاني خود عادت کرده‌اند نمي‌توانند درک و همدلي خاصي که ميان زوج‌هاي ديگر است را تجربه کنند و روابط مناسبي داشته باشند از اين رو به تدريج از يکديگر دور مي‌شوند.


مسلماً پزشکان وقتي مي‌خواهند همسر پزشک داشته باشند به اين مسائل مي‌انديشند و ناپخته تصميم نمي‌گيرند؟


بله، هر دو طرف قبل از ازدواج ابتدا فکر مي‌کنند که مي‌توانند شرايط کاري همديگر را درک کنند و اين که گاهي يک نفر يا هر دو نفرشان متوجهي اين امر هستند که بايد زمان زيادي را صرف مطالعه‌شان کنند، اما زندگي هميشه يک وجهي نيست بعد از تشکيل زندگي، اشتياق اوليه فروکش مي‌کند و بهانه گيري‌ها شروع مي‌شود.


با همه‌ي اين تفاصيل اما پزشک باز ترجيح و اولويتش انتخاب همسر پزشک است؟


خب معمولاً پزشکان در همان دوران دانشجويي و ابتداي تحصيل با باوري در حيطه‌ي پزشکي آشنا مي‌شوند که آنها را به اين سمت و سو سوق مي‌دهد که پزشکان در صورت ازدواج با همديگر زندگي موفق تري خواهند داشت و خيلي اوقات هم به علت تحصيلات بالا ترجيح مي‌دهند با هم سطح خود ازدواج کنند.


بين زنان پزشک و مردان پزشک، کدام يک مايل تر هستند که با پزشک ازدواج کنند؟


پژوهش‌ها نشان داده خانم‌ها مايل هستند که با کسي ازدواج کنند که سطح تحصيلاتشان بالاتر يا هم سطح خودشان باشند. حالا زني که پزشک است با خود فکر مي‌کند، چون من پزشک هستم و شأن بالايي در جامعه دارم بايد با کسي ازدواج کنم که همشأن من باشد و از اين رو ساير مشاغل را از اولويت هايش براي انتخاب همسر خط مي زند.


اولويت انتخاب همسر براي پزشکان آن طور که در جامعه‌ي ما ديده مي‌شود چيست؟


همانطور که گفتم به دليل باورهايي که در همان ابتدا در حيطه‌ي دانشگاه پيش مي‌آيد نوع رشته‌ي تحصيلي که با يکديگر يکي باشد بسيار مهم است و بعد رابطه‌ي عاطفي رخ مي‌دهد. اولويت بيشتر بر محور پزشک بودن مي‌چرخد.


با توجه به موارد بالايي که ذکر شد زماني که پزشکان دچار مشکلات زناشويي مي‌شوند آيا از مشاوره کمک مي‌گيرند يا خودشان مي‌خواهد راه حلي در نظر گيرند؟


در هر دو حالت ديده شده است؛ يک دسته ازآن ها ازمشاور کمک نمي‌گيرند؛ وقتي در اوان زندگي با فشار تحصيلي، فشار کاري و در نهايت با بحران روبه رو مي‌شوند با اين حال احساس مي‌کنند نياز به مشاور ندارند، اما به مرور که بحران‌ها طاقت فرسا، حتي در مشغله‌ي کاريشان وارد و درگيري‌هاي ذهني با بيماران شروع مي‌شود، باز فکر مي‌کنند که جز خودشان کسي نمي‌تواند به آنها کمک کند، در اين برهه افسردگي سراغشان مي‌آيد. مخصوصاً وابستگي به الکل در آنها ديده مي‌شود و يا به دنبال روابط فرازناشويي مي‌روند چرا که آنها به شدت نياز به درک و توجه از سوي مقابل دارند. اما از سويي به علت در دسترس بودن داروها و تجويزهاي خودسرانه به دارو درماني مي‌پردازند که باعث سومصرف دارو مي‌شوند و در نتيجه ممکن است که زندگيشان از هم بپاشند، اما اگر اين ذهنيت را داشته باشند که در صورت همين بحران‌هاي کوچک بهتر است از روانپزشک يا روانشناس کمک گيرند مي‌توانند با يادگيري مهارت‌هاي زندگي و کنترل استرس‌ها در محيط خانه، مسائل بحران زا را از خود دور کنند و زندگي را به سمت پيشرفت سوق دهند. ما پزشکاني را داشته‌ايم که تا متوجهي ناآرامي در زندگي‌شان شده‌اند بالافاصله به مشاور رجوع کرده‌اند.


يکي از درگيري‌هاي که زوج‌هاي پزشک با آن روبه رو هستند، فرزند داري است که متاسفانه به دليل مشغله ذهني و کاري، وقت لازم و کافي را براي تربيت فرزندشان نمي‌گذارند، در اين مورد توصيه شما چيست؟


اين مسئله‌ي دو وجهي است از يک سو آنها فرصت ندارند کنار فرزندانشان باشند و از نزديک با آنها ارتباط برقرار کنند و از سوي ديگر از آنجا که پزشکان کمال گرا هستند، انتظارات بالايي از فرزندانشان دارند. اما شرايط کاري، درگيري‌هاي ذهني، بحران‌ها و...باعث مي‌شود از فرزندان خود غافل بمانند. توصيه من اين است براي آن که تعادل را در پيش گيرند از مشاور براي بهبود شرايط برقراري ارتباط با فرزند کمک گيرند. از سوي ديگر وقتي پدر و مادر هر دو پزشک باشند به دليل عدم حضور فيزيکي و معنوي ممکن است از اختلالات رفتاري و خلقي که براي کودکشان به‌وجود مي‌آيد، آگاه نباشند که باز روانشناس مي‌تواند به آنها کمک کند. تصور ديگري که در جامعه وجود دارد از مهدکودک گرفته شده تا دوران دبيرستان ديده شده کادردبيران، از فرزندان پزشک توقع بالايي دارند و به کرات هم مشاهده شده اين کودکان مشکلات حادتري دارند.


در ميان ازدواج پزشکان با يکديگر، کدام دسته از پزشکان ممکن است در زندگي مشترک با مشکلات فراواني روبه رو شوند و در معرض آسيب بيشتر باشند؟


به نظر مي‌رسد، در حيطه‌ي روانپزشکي و روانشناسي بيشتر است. آنها به دليل مراجعان بسيار متفاوت دچار درگيري‌هاي ذهني مي‌شوند و متأسفانه از منظر روحي در معرض آسيب‌هاي بيشتري خواهند بود.

 سپید



نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: