به گفته اميرحسين جلالي ندوشن،
دبير اجرايي اين همايش، مغفول ماندن اين حوزه در ادبيات پژوهشي، دليل عدم
توالي اين همايش است که دستاندرکاران برگزاري آن، تلاش در مرتفع کردن آن
دارند. برگزاري چهارمين همايش روانپزشکي کودک و نوجوان هم همزمان با اين
همايش، دليلي بر تاکيد و توجه به سلامت روان جامعه ايراني است. بزرگترين
سوالي که ممکن است براي شرکتکنندگان در اين قبيل همايشها پيش بيايد، اين
است که شاخصهاي سلامت رواني جامعه ايراني پس از گذشت اين سالها پيشرفت
کردهاند يا تنزل داشتهاند. به گزارش شفاآنلاین ،براي پاسخ به اين سوال، گفتوگويي با سيد
احمد جليلي، رئيس انجمن روانپزشکان ايران، داشتيم:
شاخصهاي سلامت رواني جامعه نسبت به سالهاي گذشته افزايش سلامت را نشان ميدهند يا کاهش آن را؟
بررسي
اينکه جامعه ما از نظر سلامت رواني رو به پيشرفت بوده يا پسرفت، نيازمند
اين است که در فواصل زماني معين در اين حوزه تحقيق کرده باشيم تا بتوانيم
نتايج آن را با هم مقايسه کنيم که متاسفانه اين تحقيقات مفصل ساليانه انجام
نشده است، اما اگر بخواهيم آخرين تحقيقي که در حوزه سلامت روان جامعه صورت
گرفته است را با تحقيق پيش از آن مقايسه کنيم، مشاهده ميکنيم که
بيماريهاي رواني در جامعه افزايش يافتهاند و سطح بهداشت روان کاهش پيدا
کرده است. البته بايد به روشهاي آماري، نمونههايي که در اين مطالعات مورد
مطالعه قرار ميگيرند و محاسباتي که در روشهاي آماري مورد استفاده قرار
ميگيرند هم توجه کرد.
براي سنجيدن بهداشت رواني جامعه از چه شاخصهايي استفاده مي کنيم؟
بايد
توجه داشت که بهداشت رواني از بهداشت عمومي جدا نيست و وقتي از بهداشت
عمومي نام ميبريم، منظور هم بهداشت عمومي و هم بهداشت رواني است. با توجه
به يکي بودن جسم و روان و عدم جدايي اين دو، بايد گفت که روان ما هم ناشي
از فعاليت مغز ما است و مغز ما هم بخشي از جسم ما است. پس مولفههايي که در
بهداشت عمومي مطرح ميشود در بهداشت رواني هم مطرح هستند و تفاوت بين اين
دو در سوالاتي که بايد از بيمار بپرسيم و بيماريهايي که بايد تشخيص بدهيم
است. وگرنه براي سنجيدن سلامت رواني شاخصههاي جدا از سلامت عمومي جامعه
نداريم.
چه عواملي سلامت کلي جامعه ما را تهديد ميکنند؟
به
طور کلي در جوامعي که تحولات سريع فرهنگي و اقتصادي چه در جهت بهبود وضعيت
و چه در جهت تنزل آن اتفاق ميافتد و در جوامعي که جنگ اتفاق ميافتد و
ارزشهاي فرهنگي دچار دگرگوني ميشود، معمولاً خطر بيشتري براي ابتلا به
بيماريهاي رواني وجود دارد و سطح سلامت کلي که شامل سلامت رواني هم هست،
پايين ميآيد. تغييراتي که در ايران در حال رخ دادن است بسيار پرشتاب است و
گذر از سنت به مدرنيته چندين دهه است که ما را به خود گرفتار کرده و
بحرانهايي که ايجاد ميکند روي سلامت مردم اثر ميگذارد. آلودگي هوا،
مسايل زيستمحيطي و ارتباط مردم با مردم، مردم با دولت و بالعکس، همه و همه
نقش مهمي در سلامت رواني جامعه دارند و ما حتي نميتوانيم وضع جادههاي
کشور را از سلامت رواني جامعه جدا بدانيم. وقتي به دليل وضعيت جادهها و
ايمني خودروها و نوع رانندگي، در سال بيستوچندهزار کشته داريم،
نميتوانيم عواقب اين اتفاق را روي باقي خانواده کشتهشدگان ناديده بگيريم.
وقتي يک مشکل ترافيکي حل ميشود، براي مثال چهارراهي روگذر و زيرگذر
ميشود و بار ترافيک و اتلاف وقت کمتر ميشود، سطح سلامت جامعه هم بالاتر
ميرود.
از
سويي ميگوييم تغييراتي که در جامعه ما رخ ميدهد بسيار پرشتاب است و از
سوي ديگر ميگوييم اين تغييرات چندين دهه است در جامعه رخ ميدهد. آيا گذار
ايران واقعاً بيش از حد طولاني شده است؟
جدا
شدن از سنت کار آساني نيست. بهخصوص اگر اين اتفاق با فشار و طي يک فرايند
اجباري بيفتد بازخوردي براي جامعه خواهد داشت که ممکن است اين فرايند را
به عقب بيندازد. اين سوال را که آيا دوره گذار ايران طولاني شده است يا
خير، بايد جامعهشناسان پاسخ بدهند، اما مسلم است که اين گذر از سنت به
مدرنيته در همه جوامع به يک شکل اتفاق نميافتد و ممکن است رفت و
برگشتهايي داشته باشد. مهم اين است که هدايتکنندگان جامعه بدانند آن را
چگونه رهبري کنند که به جاي اينکه به جامعه صدمه بزنند، به آن خدمت کنند.
آيا گذار سالم و غير سالم داريم؟
اين
سوال هم در حوزه تخصص من نيست و جامعهشناسان بايد به آن پاسخ بدهند، ولي
مسلم است که گذار هم بايد سالم و غيرسالم داشته باشد. ما گذارهايي داريم که
در جوامعي به راحتي برگزار شده است و در جوامع ديگر اين اتفاق با
دشواريهايي روبرو بوده است. نبايد گمان کنيم که دوره گذار ما کند اتفاق
ميافتد، وجود وسايل ارتباط جمعي به گذر ما نسبت به جوامعي که در تاريخ
ميبينيم خيلي سرعت بخشيده است، ولي به هر حال گذار ايران زمان ميبرد و
چند نسل بايد بگذرد که مشکلات ما به عنوان يک جامعه در حال گذار و تاثيرات
دروني و بيروني که اين اتفاق بر جامعه ميگذارد حل شود.
آيا در دوره گذار ايران موضوعي هست که شما را نگران کند؟
من
نگران آينده ايران هستم. به عنوان يک نمونه شما به ترافيک تهران توجه کنيد
که چقدر نگرانکننده است. وقتي افراد جلوي هم ميپيچند و حق يکديگر را
ميگيرند، حاضر هم هستند دست در جيب هم کنند. مردم ما تا حدودي از شرايط
تاثير پذيرفتهاند و بدون اينکه مقصر قلمداد شوند، دچار تعدادي بيماريها
شدند که به آينده ما صدمه ميزند و نميتوان آنها را به عنوان خصوصيات
فرهنگي مردم تلقي کرد. به هرحال رگههاي اميد در کشور ما وجود دارند. درست
است که بعضي از رفتارها از سوي جوانان چندان دلخواه نيست، اما بخش ديگري
وجود دارد که ميشود گفت، بخش خاموش و پنهان جامعه جوان ايران است و من به
آن اميدورام.