يادش بخير،چه روزهايي بود، روزهايي كه به اميدرسيدن پنجشنبه سپري مي شد تامجله گل آقا روي دكه روزنامه فروشي هاقرارگيرد.
اگرامروز خالق گل آقا عمرش به دنيا بود 74شمع روي كيك تولدش مي گذاشتيم تاآنراخاموش كند.اما افسوس که11سال پيش درچنين روزي "گلآقای ملت ایران" دوستداران خود راتنها گذاشت تا این روز بهانه ای شود برای یادآوری گل آقای ایران زمین!
امروز چقدرجاي شاغلام،غضنفر ،ممصادق،كمينه عيال ممصادق و... درميان ما(مطبوعات كشور)خالي است ....!
کیومرث صابری فومنی معروف به گلآقا ادیب و طنزپرداز معاصراست كه درهفتم شهریور 1320در صومعهسرا، یکی از شهرهای استان گیلان ، به دنیا آمد.
وي تحصیلات دبستانی خود را در شهر فومن گذراندو پس از پایان تحصیلات ابتدایی، به شاگردی در یک مغازة خیاطی پرداخت ولی در اواخر مهرماه همان سال، به اصرارِ مادر و دوستانش، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد.
در شانزده سالگی در امتحان ورودی دانشسرای کشاورزی ساری که از شهرستان فومن فقط یک نفر را میپذیرفت، قبول شد. پس از قبولی در امتحانات، در سن هجده سالگی به عنوان معلم یک دبستان روستایی، به «کَسما» رفت و سال بعد از آن به دهی به نام «کوچه چال» از توابع «ماکلوان» در نزدیکی فومن منتقل شد.
در بیست سالگی دیپلم گرفت وهمان سال، در کنکور رشته سیاسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران نيزپذیرفته شد در اولین سال تحصیل در دانشکده در تظاهرات دانشجویی شرکت کرد و دستگیر شد. گردن اوكه از ضربات باتوم آسیب دیده بودشعری به طنز و سیاسی سرود و با امضای «گردن شکسته فومنی» برای توفیق ارسال کرد. پس از چاپ این شعر در چند شماره بعد توفیق، به طنزنویسی کشیده شد.
سال 1345 با کمک حسین توفیق به تهران منتقل شد و در یکی از دبیرستانهای تهران به تدریس پرداخت.
صابری بعدها در هنرستان صنعتی کارآموز تهران، با شهید رجایی آشنا شد. این آشنایی به دوستی صمیمانه این دو انجامید و تا زمان شهادت محمدعلی رجایی ادامه یافت.
پس از انقلاب در دولت موقت مهندس مهدی بازرگان به عنوان مدیر کل بازرگانی وزارت آموزش و پرورش مشغول به کار شد و با تشکیل اولین دولت، به عنوان مشاور فرهنگی نخستوزیر محمد علی رجایی به کار مشغول شد.
وی در سال ۱۳۶۲، در حالی که شانس به دست آوردن پست وزارت را نیز داشت، ناگهان از همهٔ مسئولیتهای دولتی خود کناره گرفت و پس از مدتی، از روز ۲۳ دی سال ۱۳۶۳ شروع به نوشتن یادداشتهای روزانهٔ طنز با نام مستعار «گل آقا» و تحت عنوان «دو کلمه حرف حساب» با محتوای انتقاد از دستگاههای دولتی و مشکلات موجود جامعه در صفحهٔ سوم روزنامه اطلاعات کرد، که نقطه عطفی در طنز نویسی ایران و احیاگر طنز مطبوعاتی بعد از انقلاب بود.
یادداشتهای «دو کلمه حرف حساب» به خاطر شرایط سال ۱۳۶۳ که متأثر از جنگ و بحثهای ایدئولوژیک و خشونت بود توانست با زبان طنز نوین خود و بهره گرفتن از شخصیتهای خیالی نظیر «شاغلام»، «غضنفر»، «ممصادق»، و «کمینه عیال ممصادق»، تحولی در جامعه ایجاد كند.
صابری پس از گذشت شش سال از نوشتن یادداشتهای دو کلمه حرف حساب، تصمیم گرفت که اولین هفتهنامهٔ طنز پس از انقلاب را منتشر سازد. وی با هدف تیراژ صد هزار نسخه، در ۱ آبان سال ۱۳۶۹ اولین نسخهٔ هفتهنامهٔ گل آقا را به قیمت ۱۵ تومان منتشر کرد که با نایاب شدن نسخههای اولیه مجبور به تجدید چاپ شد.
این نشریه پرطرفدار که با شعار:
یک دهان دارم دوتا دندانِ لق میزنم تا زنده هستم حرفِ حق
منتشر میشد.
فعالیتهای گل آقا منحصر به هفتهنامه باقی نماند و ماهنامهٔ گل آقا، سالنامهٔ گل آقا، هفتهنامهٔ «بچهها... گل آقا» رانيز راه اندازي كرد.
بالاخره وي پس از تحمل بیماری سخت سرطان خون، در صبح ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۸۳ در بیمارستان مهر تهران دارفانی را وداع گفت، این درحالی بود که به اصرار خودش جز سه چهار نفر، کسی از بیماریاش خبر نداشت تا دلی آزرده نشود و خاطری اندوهگین نگردد.
اومتوجه تغييرذائقه ادبيات وفرهنگ نسل جوان شده بود ولي براي خود تكليفي قايل بود وبيش ازآن پيش نرفت.
در زمانى كه ميراث طنزپردازان كشور گروهى از افراد ميانسال بودند، فضايى فراهم آورد تا جوانان علاقه مند به طنز و كاريكاتور بتوانند ضمن حضور در كنار پيشكسوتان و دريافت تجريبات آنها درصفحات هفته نامه گلآقا آثارشان به چاپ برسد و مطرح شوند. آموزش را يكى از مهمترين وظايف خود مبدانست و چه با برقرای كلاسهاى مختلف و چه با روش سنتى انتقال تجربه اين امر همت می گماشت. حتى اگر اين جوانان بعدها با سبك و سياق ديگر و درجايى ديگر مشغول به كار می شدن. زيرا به اين نكته نظر داشت كه هر جا بروند در هر حال زير آسمان ايران كار مىیكنند.
او توانست با سرمایهگذاری روی جوانان، نسل آینده طنز کشور را تربیت کند.
طنز گلآقایی، آمیزهای است از: انتقاد، تجاهل، شفقت، انصاف، ادب، تدین، ایجاز، رندی حافظانه، امیدبخشی و شادیآفرینی.
شخصیت گلآقا در «دو کلمه حرف حساب» شخصیتی بود دانا به امور، یک دنده، مستبد، جدی و مدیر که همیشه حرف اول را میزد و گوشش به حرف هیچکس هم بدهکار نبود. عینک و عصا و قلم، از ملزومات شخص گلآقا بود.
«شاغلام» ـ آبدارچی گلآقا ـ نماینده قشر عامی و آسیبپذیر بود که با بیانی عوامانه و بدون تحلیل، سیاستهای داخلی و خارجی دولت را زیر سؤال میبرد .و عجیب است که همیشه توی خال میزد! گلآقا «تجاهل» میکرد ولی شاغلام فطرتاً «عوام» بود و به همین علت، مدام مورد تنبیه شخص گلآقا قرار میگرفت. عصا بر کله شکانیدن، دود دادن سبیل، کشیدن و پیچاندن گوش، یک لنگ پا کنار در ایستادن، دست به دیواره سماور چسباندن و... از بلاهایی است که گلآقا در هنگام ناراحتی، بر سر شاغلام میآورد.
ممصادق نماینده مردم کوچه و بازار بود. او هرازچندگاهی به گلآقا نامه مینوشت و با بیان مشکلات وانتقاداتش از گلآقا «رهنمود» میخواست. «کمینه» ـ عیال ممصادق ـ سخنگوی زنان در «دو کلمه حرف حساب» بود. او نیز با نامه نوشتن به گلآقا، از بعضی مسائل مربوط به زنان یا فراتر از آن انتقاد میکرد.
«مشرجب» پیرمردی دهاتی و کلاه نمدی بود که تا پیش از خلق «شاغلام» در ستون دو کلمه حرف حساب، شخصیت مطرحی بود
«غضنفر» بیسواد مسؤول روابط عمومی گلآقا بود. او بیذوقترین عضو آبدارخانه شاغلام بود و به همین جهت، کارهای اجرایی را به او سپرده بودند.
صابری خالق این جمع دوستداشتنی بود و از زبان این افراد، مشکلات و انتقادات جمعیت کشورش را بیان میکرد.
روحش شادو یادش گرامی باد.
رحمان احمدی-روزنامه نگار