بهخاطر همين زني، مادر حقيقي است كه بتواند هنر مادر بودن را بهدست بياورد؛ يعني واقعا براي مادر بودن، خودش را آماده كرده باشد. مادر بودن چه شرايطي دارد و به چه ابزارهايي نيازمند است؟ درباره اين موضوع با سركار خانم دكتر فروغ نيلچيزاده گفتوگو كردهايم.
مادر بودن نياز به اين دارد كه يك زن اول مربي خودش باشد چون مادر مربي است. ذات مادري چند خصوصيت دارد كه يكي از آنها قدرت تربيتكردن است بهخاطر همين است كه خداوند قانون ربوبيت را به زن ميدهد و حضرت امام(ره) ميفرمايند كه زن مربي جامعه است و فقط نميگويند كه زن مربي بچههاست.
قويترين مدل تعليم و تربيت در ساختارهاي رسمي و غيررسمي، براي زنان است؛ اما در مدل برتر وقتي ميخواهند زن را تعريف كنند ميگويند زن مربي جامعه است نه فقط مادر بچهها. پس با اين خصوصيت بايد اين هنرمندي و توان را داشته باشد كه تربيتگري را بداند و كسي ميتواند ديگران را تربيت كند كه اول خودش را تربيت كرده باشد.
بايد به اين نكته توجه كنيم كه ما در زمانهاي زندگي ميكنيم كه فرهنگ غالب، فرهنگ خودمحوري است و اين فرهنگ مطرح ميكند كه فرد يا همان «تو» مهم است و تمام عالم بايد دور فرد بچرخد و هركسي هم بايد اين موضوع را در خود تجلي دهد. با اين ويژگي قطعا برخي زنان كه در جامعه ما هستند برايشان تنها منيتهايي مثل جاهطلبيهاي علمي، شغلي و اجتماعي مهم است و به فرزندانشان فكر نميكنند و آنها را با سرگرميهاي مختلف مشغول ميكنند درصورتيكه فرزند هويت يك مادر است. بايد به خاطرش اين منيتها و خودخواهيها را كنار بگذارد اگر نميتواند تعادل ايجاد كند و اگر شاغل است، ساعاتي را براي در كنار فرزندان بودن اختصاص دهد؛ساعاتي كه در خانه است فقط در اختيار خانوادهاش باشد و به فرزندانش توجه كند، به درس آنها رسيدگي كند و با كودكان خود ارتباط مؤثر داشته باشد و ... .
مادري كه در ابعاد مختلف هويتياش رشد و بالندگي پيدا نكرده نميتواند يك مادر موفق و توانمند باشد. چون تربيت معنياش با ربا به معني رشدهم ريشه است، مربي كسي است كه قدرت رشد و نمو و بالندگي داشته باشد و مادري كه قدرت بالندگي دارد قطعا افرادي كه زير سايه او حركت ميكنند ميتوانند به بالندگي برسند. اين رشد و بالندگي به معني درك عميق يك زن از نقش مادري خويش است اما برخي آن را به اشتباه به پيشرفتهاي مادي و اجتماعي نسبت ميدهند. به عنوان مثال يك مادر هميشه بايد سعي كند بنده مومنتري باشد، همسر بهتري باشد و مدام در حال جلوبردن ابعاد انساني و اخلاقي خود باشد.
مادر بايد به فرزندانش محبت كند و محبت كردن را بياموزد. مهرباني و محبت، اساس موفقيت يك خانواده و از مؤثرترين روشهاي تربيتي است كه در فرهنگ اسلامي به آن توجهي خاص شده است. يك مادر بايد براساس محبت، فرزندان خود را تربيت كند و كودكي كه محبت مادر بهخود را ديده و در كانون مهر و محبت مادرش پرورش يافته است به آرامش رواني، امنيت خاطر، اعتماد به نفس، اعتماد به والدين، الگوگيري در مهرورزي به ديگران و پيشگيري از انحرافات ميرسد. در آينده، او بهتر ميتواند با مشكلات و حوادث سهمگين زندگي كنار بيايد و با آرامش و اطمينان قدم به عرصه اجتماع بگذارد. مادر بايد اين محبت را با نوازش كردن، بوسيدن، در كنار او بودن و بهكار بردن جملات محبتآميز به فرزندش ابراز كند.
گاهي اوقات ميبينيم كه بعضي مادران در احقاق خواستههاي فرزندشان افراطهاي بيش از حدي از خود نشان ميدهند. محبت زياد و بيجا، موجب نازپروردگي، لوسبار آمدن و ازخودراضي شدن كودك ميشود و از آنجا كه موجب وابستگي شديد كودك به مادر ميشود، فرزندان را از كسب استقلال باز ميدارد و در حقيقت زمينه ضعف و سستي كودك و عدمشكيبايي و پايداري او در مقابل مشكلات را فراهم ميكند. امروزه مادراني را ميبينيم كه از روي محبت زياد اجازه ميدهند كه فرزندشان هر چيزي را كه دوست دارد داشته باشد يا حتي انواع فستفودها و غذاهاي نامناسب را بخورد، درصورتيكه ميدانند مصرف اينها به ضرر آنهاست. وقتي از مادر ميپرسيم كه براي چه اين كار را ميكني ميگويد بچهام دوست دارد و دلم نميخواهد به او نه بگويم، درصورتي كه ته دلش ميداند كه مصرف اين نوع غذا يا انجام فلان بازي براي فرزندش ضرر دارد. پس مادر بايد نه گفتن به فرزندش را بياموزد و البته قدرت قانعكردن فرزندش را نيز داشته باشد. اتفاقا همين مسئله يكي از اصول مهم تربيتي است كه ميتواند به اقتدار مادر در تربيت بچهها كمك فراواني بكند.
يكي از موضوعات مهمي كه رعايت آن، هم براي تداوم و لذت بردن از يك زندگي مشترك و هم براي تربيت فرزند بسيار مهم است و هنر مادريكردن را نشان ميدهد احترام به همسر در مقابل فرزندان است. البته اين موضوع تا حدودي در جامعه ما نهادينه شده و اصولا همسران بعد از اينكه صاحب فرزند ميشوند مراقب هستند كه در حضور فرزندانشان خيلي حرفها را نزنند و خيلي كارها را انجام ندهند. يادتان باشد كه الگوپذيري فرزندان بسيار بالاست و اگر يك مادر ميخواهد كه فرزندش در آينده، زندگي مشترك خوبي را تجربه كند بايد از همان كودكي اصول يك زندگي مشترك را عملي به فرزندش بياموزد. مادري كه بهدنبال مادري كردن است نبايد با صداي بلند و تحقير و توهين با همسرش جلوي فرزندانش حرف بزند البته اين موضوع بايد از سوي مرد هم رعايت شود ولي تأثيرپذيري فرزندان از رفتار مادر بيشتر از پدران است. وقتي فرزندي ببيند كه پدر و مادرش در كنار يكديگر با آرامش و مهرباني زندگي ميكنند و مادر فضاي خانه را پر از شادي و نشاط ميكند، احساس امنيت بيشتري ميكند.
مادران بايد هفتهاي يكبار با فرزندانشان به طبيعت بروند، مخصوصا اگر شاغل هستند زيرا مادرهاي شاغل زماني كه در خانه هستند ممكن است مدام سرگرم كارهاي عقب افتاده باشند و با اين كار ميتوانند زمان ويژهاي را به فرزندان خود اختصاص بدهند. مادر ميتواند در اين زمان و در فضايي خارج از خانه به راحتي آداب معاشرت با ديگران، چگونگي پيدا كردن يك دوست خوب و شيوه درست سالم زندگي كردن و نحوه لذت بردن از طبيعت را به خوبي به فرزندانش بياموزد.
متأسفانه اين روزها شاهد هستيم كه مادران اصرار دارند فرزندانشان را از همان كودكي در كلاسهايي همچون موسيقي، زبان انگليسي و غيره ثبتنام ميكنند و با خودشان ميگويند كه در حق فرزندانشان لطف كردهاند، در صورتي كه اينگونه نيست. فرستادن بچهها به اين كلاسها در دوره پيش از تحصيلات رسمي آسيبزاست. بچه تا 7سالگي مهمترين و جديترين بخش زندگياش بازي است حال آنكه ما او را مجبور به شركت كردن در كلاسها ميكنيم. يادتان باشد بچه الزاما نبايد به اين كلاسها برود. بدتر از آن، بعضي از مادرها براي اينكه خودشان وقت كافي و خالي داشته باشند و گاهي بهخاطر طي كردن مدارج و پلههاي موفقيت و براي اينكه خيالشان از بابت بچهها راحت باشد آنها را در كلاسهاي مختلف ثبتنام ميكنند. اين تدبير غيراز اينكه بچهها را از آغوش مادرها دور ميكند تأثير مفيد ديگري نخواهد داشت.
شما مادران شهدا را ميبينيد كه جزو مادران نمونه ميشوند با اينكه ما اغلب فقط شهدا را ميشناسيم و خيلي وقتها مادر را نميشناسيم. اين حلقه مفقوده تربيتي جامعه ماست، اگر ميخواهيم مهندسي فرهنگي كنيم بايد ببينيم مادر هر فرد موفقي كه توانسته در جامعه تأثيرات مثبت و ماندگار ايجاد كند چه روشهاي تربيتي بهكار برده و آن روشها را ترويج كنيم. بايد براي مادران افراد تأثيرگذار در جامعه بزرگداشت برپا كنيم و بتوانيم مدل تربيتي آنها را به جامعه ارائه دهيم. مادران ميتوانند با كمي مطالعه و كنكاش، از زندگي اين مادران موفق باخبر شوند و از آنها الگوگيري كنند.
امروزه متأسفانه نگاهي در جامعه القا شده كه براساس آن مادران اين تلقي را دارند كه بچه با ورودش، شادي و آزادي را از آنها ميگيرد ولي كساني كه اين نوع نگاه را دارند در حقيقت با شادكامي آشنا نيستند. آنها ويترين شاديهاي ظاهري را درك كردهاند بهخاطر همين با نشاط عميق و حقيقي ارتباط واقعي پيدا نكردهاند. بايد به آنها قدرت ارتباط گرفتن با عمق شادي را آموزش داد چون كسي كه فكر ميكند اگر بچهدار شد شادياش كم ميشود همان آدمي است كه سراغ جاهطلبي علمي و شغلي رفته است و در همين مرحله خودخواهيهاي فردي مانع از اين ميشود كه با عمق شادي ارتباط برقرار كند. امروزه دختران 18ساله ما وقتي روز تولدشان ميرسد بهترين و زيباترين هديهشان را انواع عروسكهاي بزرگ و كوچك ميدانند؛ يعني جايگزينهاي بدلي فاقد معني را ميبينند درصورتي كه اگر همين آدم را با يك بچه تنها بگذاريم و به او فرصت دهيم كه با اين بچه ديالوگ و ارتباط داشته باشد، ارتباط عاطفي عميق بگيرد و او را در معرض تجربه مادري قرار دهيد بخش عمدهاي از دنياي زندگياش عوض ميشود. اگر يك عده مخالف اين موضوع هستند براي اين است كه به فكر جاهطلبيشان هستند و درثاني فكر ميكنند بچه فقط و فقط مسئوليتهاي مشقتبار است درصورتي كه فرزند گنجي است كه براي كشف آن به رنج كشيدن نياز داريم، ولي وقتي بهدست آمد ماندگار و حقيقي است؛ همان گنجي كه جان و روح يك زن بعد از كشف آن پر از شادي و نشاط و بالندگي ماندگار ميشود.
همشهری