در نگاه اول این عدد بسیار زیاد و شگفت آور است ولی وقتی پای صحبت دکتر سید احمد جلیلی رییس انجمن علمی روانپزشکان ایران بنشینید به نظرتان چندان هم عجیب نیست. در ادامه، گفتو گو با او را میتوانید بخوانید.
تعریف بیماری روانی مثل این است که بخواهید بیماری قلبی را تعریف کنید. همانطور که بیماری قلبی انواع مختلف دارد، بیماری روانی نیز طیفهای مختلفی دارد. به دو روش میتوان بیماری روانی را تعریف کرد اول این که بگوییم در بیماری روانی علایمی وجود دارد که افراد از نظر هیجانی، تفکر، حافظه، درک، قضاوت و رفتار از حالت طبیعی خارج شده باشند. دیگر این که، به اختلالاتی که در سلولهای مغز و ریز ساختارهای مغز ایجاد میشود و عملکرد آن را تحت تاثیر قرار میدهد، بیماری روانی بگوییم. اگر این تعریف اخیر در بین مردم جابیفتد بسیاری از مشکلات این حوزه و انگ زدن به افراد برطرف خواهد شد.
این اختلالات علائمی را ایجاد میکند که میتواند مربوط به هیجانات مثل اضطراب، ترس، افسردگی باشد یا ممکن است مربوط به قضاوت افراد شود یعنی فرد قضاوتهای خود را از دست میدهد و کارهای اشتباه میکند، ولخرج، وسواسی یا خسیس میشود. به عبارت دیگر خصوصیاتی را بدست میآورد که تا پیش از این نداشته است. در برخی موارد اختلالات تفکر در بیماران ایجاد میشود به این معنی که حرفهایشان مفهوم و معنا دار نیست. بیمار اعتقادات عجیب پیدا میکند و بدبین میشود و یا احساس خود بزرگ بینی میکند و فکر میکند فرستادهی مهمی شده، مقام پیدا کرده است. در برخی موارد بیماران با اختلال در درک به پزشک مراجعه میکنند. فرد چیزهایی را درک میکند که وجود خارجی ندارد. صدایی را میشنود که نیست و به عبارتی توهم پیدا میکند. اما تشخیص این بخش از اختلالات کار دشواری نیست. کسی که دچار وسواس، هذیان و توهم میشود را به راحتی میتوان شناسایی کرد به خصوص اگر علائم با سرو صدا و ناگهانی شروع شود.
آموزش خانوادگی ممکن است ایجاد وسواس کند ولی در حد منظم و مرتب بودن است، اگر فردی دچار تکرار مرتب یک عمل یا فکر باشد وسواس دارد. این وسواس میتواند در بین اعضای یک خانواده هم دیده شود که در این شرایط مسائل ژنتیک یا یادگیری هم میتواند مطرح باشد.
مشکل تشخیص در بیماریهای روانی درست آن چیزی است که کسی فکر نمیکند بیماری روانی باشد. این دسته از بیماریها اگر درست شناسایی شوند مسئله انگ و نگرانی مردم از بین میرود. این دسته از بیماریها در طول تاریخ وجود داشته ولی ۶۰- ۷۰ سال است که تشخیص داده شده است. آن هم وقتی است که اختلالات بیوشیمیایی در مغز کارکرد آن را مختل کند ولی بیماری به صورت علائم روانی بروز پیدا نکند بلکه به صورت علائم جسمی خود را نشان دهد. به طور کلی بیماریهای روانی میتوانند علائم تمامی بیماریهای داخلی را از مغز سر تا نوک پا تقلید کنند. شبیه آپاندیسیت، بیماریهای قلبی، گوارشی، تنفسی، استخوانی، ادراری، تناسلی شوند. فرق این بیماریها با آنچه گفته شد آن است که با مراجعه به پزشک مشخص میشود که عضو سالم است. این بخش از بیماریهای روانی بسیار اهمیت دارد.
بله خیلیها. با همین تعریف میزان بیماریهای روانی 23 درصد در کشور و بر طبق تحقیق جدید 39 درصد در تهران میشود. این خاص کشور ما نیست. 25 درصد میانگین جهانی است ولی 39 درصد ، ممکن است ناشی از مشکلات زندگی در تهران باشد. اگر مردم بدانند که این دسته از موارد که اشاره شد نیز جزو بیماریهای روانی است بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. مردم باید بدانند که بیمار روانی تنها کسی نیست که لباسش را دور سرش میچرخاند و در خیابان میدود. این دسته، آدمهای عادی هستند که سر کار میروند، درس میخوانند، ازدواج می کنند، بچه دار میشوند، در کارشان شاید موفق باشند و موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشند اما ممکن است از یک چیزهایی در رنج باشند و از دردهای جسمانی شکایت داشته باشند. اگر از این افراد بپرسید آیا شما افسرده هستید شاید جواب منفی بدهند. اینها فکر میکنند غم و غصه در زندگی همه ما طبیعی است.
اغلب بیماران ما کسانی نیستند که به پزشک مراجعه کنند و بگویند «من افسرده هستم یا وسواس دارم». وقتی دقیق پرس و جو کنید میبینید که با علامت جسمی آمدهاند ولی عصبانی، پرخاشگر، مضطرب، وسواسی و ... هستند. همین آدمهای عادی ممکن است با این بیماریها به طرف مصرف مواد مخدر گرایش پیدا کنند یا درگیریهای قانونی و اجتماعی پیدا کرده باشند. این بخش مشکل اصلی است و الا تشخیص اسکیزوفرنی، سرخوشی و شیدایی در افراد کار سختی نیست. بیماریهای روانی در حقیقت بیماری جسمی هستند. ما هیچ چیزی جدای از جسممان نداریم. روان عملکرد مغز است همچنان که دیدن عملکرد چشم است.
تصورات قبلی که در فرهنگ ما مشکلساز شده است ناشی از نامگذاری اشتباه روان به جای روح است. انگار که انسان دو پاره است؛ بخشی جسم و بخشی روح و در بیماری روانی ارواح خبیثه در این روح حلول کرده است.
دانستن تعریف دقیق بیماری روانی به افراد کمک میکند تا هزینههای گزاف آزمایشهای تشخیصی را پرداخت نکنند.
متاسفانه برخی پزشکان این کار را نمیکنند. مریض سرگردان میشود و هزینه زیادی به بیمار و بیمهها تحمیل میشود. با یک مصاحبه کامل و گرفتن شرح حال بیمار بیماریهای روانی تشخیص داده میشوند. ارجاع بیمار و توجه به علائم بیماریهای روانی نیاز به برگزاری دورههای بازآموزی برای پزشکان دارد.
اگر طرح پزشک خانواده اجرا شود، بار تشخیص بیماری بر دوش آنها خواهد افتاد. حال که این اتفاق نیفتاده مردم بیشتر گمراه میشوند. باید برای پزشکان عمومی برنامه آموزشی گذاشت. البته پزشکهایی که در سالهای اخیر فارغ التحصیل شدهاند، آموزش روانپزشکی بیشتری دیدهاند. هنوز باید برنامههای درسی دانشگاهها کاملتر شود.
از نظر تشخیصی، بیماران اسکیزوفرنی از نظر سیر بیماری، هزینهها و کم شدن کارایی سیر سختتری را سپری میکنند. اگر بیمار، افسردگی خود را درست درمان نکند شاید او هم همین سیر را سپری کند و تواناییهایش کاهش پیدا کند؛ به طوری که بیماری او را از هستی ساقط کند. آنچه مهم است این است که هر چه زودتربیماری تشخیص داده شود و درمان شروع شود. مردم توجه داشته باشند که درمان باید تا آخر دنبال شود و اگر توانبخشی نیاز است از این روش نیز استفاده شود. مشکل در سیر درمان این است که مرم انتظار دارند که بیماریهای روانپزشکی در کوتاه مدت درمان شود، در حالی که این بیماریها نیز گاهی مانند بیماری جسمی یا درمان ندارد و یا به صورت مزمن تا آخر عمر همراه بیمار است و باید کنترل شود. درمانهای بیماریهای روانی طولانی مدت است. تحقیقات جهانی نشان داده است که بیشترین ضرر و زیانهای اقتصادی که به کشورها وارد میشود و بیشترین مرخصیهای پرسنل ناشی از عوارض بیماریهای روانی است.
وجود هر بیمار در هر خانواده کل خانواده را متاثر میکند. در بیماری روانی به دلیل اینکه با اختلال رفتار مواجه هستیم شرایط بدتر است. بیماری روانی نظم و آرامش خانواده را به هم میزند. بیمار شدن هر یک از اعضای خانواده هم از اهمیت خاص خود برخوردار است.
اخیرا دکتر نوربالا استاد دانشگاه تهران و همکارانش تحقیقی را انجام داده اند که در نشریه دانشور منتشر شده است. آنها با مقایسه تحقیقهای صورت گرفته در مورد میزان شیوع اختلالهای روان پزشکی به این نتیجه رسیده اند كه در مطالعه سنجش سلامت و بیماری در سال 87، 21.5 درصد افراد در شهر تهران از ابتلا به بیماری روانی رنج میبرند (27 درصد زنـان و 14.9 درصـد مـردان ) در حالی که میـزان شـیوع علایم روانی در سال 1390 به 39.6 درصد رسیده است (37.4 درصد مردان و 43.1 درصد زنان). این روند، افـزایش 1.8 برابـری را نشان میدهد ( 1.6برابر در زنان و 5/2 برابر در مردان). خطر ابتلا به علایم روانی با بالارفتن سن، بیكاری، بیسوادی و مطلقه و بیوه بودن در هـر دو مطالعـه افـزایش داشـته و علایـم اضـطراب در هـر دو مطالعـه، شـایع تـر از علایـم جسمی سازی، افسردگی و عملكرد اجتماعی بودهاست. در نتیجه سیاستگذاران کشوری اقدامات جدیتری انجام بدهند تا برای ساکنان تهران شرایط بهتری فراهم شود.
در حال حاضر ۸ هزار تخت داریم ضمن این که همه تختهای روانی در کشور نیز مورد استفاده قرار نمیگیرد و بخشی مختص توانبخشی است. در حالی که کشور انگلستان که جمعیت مشابه دارد ۶۰ هزار تخت برای این بیماران دارد. با این حساب تختهای روانی کشور باید حداقل 5-4 برابر رقم فعلی افزایش یابد. فارغ از کمبود تخت، درمان بیماری روانی هزینهی زیادی دارد. اغلب بستری نشدنها به دلیل هزینه است. بیمهها تعرفههای غیر واقعی برای درمان بیماریهای روانی دارند و بیمههای تکمیلی نیز درمانی این بیماران را پوشش نمیدهند. البته هزینه درمان بیماریهای روانی به اندازه هزینههایی که بیمهها به طور مثال برای درمان بیماریهای قلبی میدهند نیست. بیمار روانی که نیاز به بستری دارد فقط هزینه هتلینگ و تعرفههای ویزیت پزشک متخصص را باید بپردازد و همین را هم خیلیها نمیتوانند پرداخت کنند. اینجاست که نقش بیمهها پررنگ میشود. اغلب مزمن شدنهای بیماریهای روانی به دلیل بیپولی است.
امروز نامهای به من ارسال شده است که در آن شهروندی از من پرسیده است که چطور باید پول روان درمانی را پرداخت کنیم. با این که این فرد حق اعتراض دارد ولی رفع این مشکل را از پزشکان میخواهد؛ در حالی که دولت موظف به تامین هزینهها و دادن یارانه در این بخش است. متاسفانه سهم دولت را مردم و پزشکان پرداخت میکنند. ایدهآل این است که برای درمان بیماریهای روانی، تعرفه واقعی داشته باشیم، همه مردم بیمه باشند، همه مراکز درمانی با بیمهها کار کنند و رابطه مالی بیمار و پزشک کاملا حذف شود تا بخش خصوصی به ورشکستگی کشیده نشود و بیمار با بستری شدن در بیمارستان به زیر خط فقر نرود.
بله. در تهران بیمارستانهای روزبه، رازی، ایران و سرخه حصار و چند بیمارستان دولتی به صورت انگشت شمار مختص این بیماران است. یکی از نشانههای عدم توجه دولت به این بخش آن است که بعد از انقلاب بیمارستان روانی در بخش دولتی تا حدودی گسترش پیدا کرده است ولی تنها جایی که هیچ گسترشی پیدا نکرده، و حتی کاهش هم داشته، بخش درمان بیماران روانی در بخش خصوصی است.
اوضاع به گونهای است که داوطلب کار در این بخش کم کم رو به کاهش است، به این دلیل که صرفه اقتصادی ندارد. دولتها در این سالها برای ساخت بیمارستان سرمایه گذاری نکردهاند. متضرر اصلی مردم هستند و دود این کار در چشم مردم میرود.