کد خبر: ۴۴۱۲۵
تاریخ انتشار: ۲۳:۱۹ - ۲۴ آذر ۱۳۹۳ - 2014December 15
شفاآنلاين:ترانه‌هایش را با احساس می‌خواند، آنقدر که گذر طبیعت را می‌توان در صدایش حس کرد. او ازجمله آهنگسازان و خواننده‌های قدیمی‌ ایران است که موسیقی را ازدوران کودکی با گوش دادن به صفحات گرامافون و آثار خوانندگان دهه ۱۳۲۰ رادیو ایران آغاز کرد و در ادامه با ردیف آواز ایرانی آشنا شد.
بعدها با مهاجرت به تهران اصول نت‌خوانی را نزد دکترمهدی فروغ و موسی معروفی فرا گرفت، او نخستین خواننده ایرانی است که خط بین‌المللی موسیقی یعنی نت را آموخته است.«امین‌الله رشیدی» به گزارش شفاآنلاين ،دراین گفت وگو از70 سال آهنگسازی و خوانندگی می‌گوید.

استاد رشیدی، شما چگونه وارد عرصه موسیقی شدید؟

از کودکی این حس در من بود. پدر بزرگم مرحوم ادیب بیضایی و دایی‌ام پرتو بیضایی، همه اهل شعر و شاعری بودند (صحبتی که می‌کنم مربوط به 1310به بعد است). آن زمان ضبط صوت نبود، فقط صفحات سنگی 78 دور گرامافون بود. خانواده‌هایی که دست‌شان به دهانشان می‌رسید یا آدم‌های باسواد و باذوقی بودند، معمولاً یک ساز کنگراف (در کاشان به گرامافون می‌گفتند) باصفحاتی از خوانندگانی مثل تاج اصفهانی و بدیع زاده و ...داشتند. شب که می‌شد، در خانه بساط چای راه می‌افتاد و بعد صفحات را ‌گذاشته و گوش می‌دادند. زمانی که بچه 7 یا 8 ساله‌ای بودم، نواها را در خانه پدربزرگم می‌شنیدم، این مسأله خواه ناخواه مرا به دنیای شیرین موسیقی کشاند، وقتی نواها را می‌شنیدم، آنها را زمزمه‌ می‌کردم. یادم هست وقتی 8 ساله بودم تابستان ها به راوند می‌رفتیم، مادرم اهل شعر بود و دیوان حافظ و خیام می‌خواند. وقتی که قوم و خویش‌ها جمع می‌شدند، از من می‌خواست که آواز بخوانم. من هم خیام وحافظ را به آواز می‌خواندم و نخستین جرقه از همین جا در ذهن من زده شد. البته در بچگی محتوای فلسفی شعر را نمی‌دانستم ولی شعرهای حافظ و خیام را به آواز می‌خواندم. همین‌ها، نخستین انگیزه را در روی آوردن من به آوازایجاد کرد.

بعدها هم به زورخانه‌‌هایی که درمحله‌های کاشان بود، می‌رفتم. مرشد زورخانه وقتی که ورزشکاران ورزش می‌کردند، تصنیف‌های آن زمان را با ضرب می‌خواند. مثلاً یکی از تصنیف‌ها، تصنیفی بود که بدیع‌زاده خوانده بود، «آخر شد از جور دی، بلبل بی‌گل، نالان برون شد ز باغ، بی‌دل سرگل، باد مهرگان ببین چه‌ها کرد، با گل بیم خزان چه جورها کرد و...»

اینها را مرشد می‌خواند و ما هم گوش می‌دادیم. وسط ورزش اگر کسی صدای خوبی داشت، مرشد می‌گفت ناز دهنت و ضرب را یواش می‌زد، بعد او هم دو خط آواز می‌خواند. آن زمان چه صداهای خوبی در کاشان بود. همه اینها باعث شد که به موسیقی علاقه‌مند شوم.

آهنگسازی را چگونه شروع کردید؟

درتابستان زمانی که مدرسه‌ها تعطیل می‌شد، مادرم می‌گفت، بچه‌ام یا باید تحصیل کرده و باسواد باشد یا اگر پشت میزنشین نشد، باید هنری داشته باشد. بنابراین سال اول مرا به نجاری و سال بعد به مغازه حلوافروشی فرستاد و سال سوم هم مرا به نقاشی قالی (طراحی) فرستاد. چون استعداد ذاتی‌اش را داشتم، طراحی قالی را یاد گرفتم. اولین استادم در نقاشی محمود دبیرالصنایع بود. دومین استادم، حسن خان نقشپور اراکی بود، ایشان علاوه بر این که استاد طراحی بود تار خوبی هم می نواخت، آن زمان نوازنده تار خیلی کم بود. او شهریور 1320 از تهران به کاشان آمده بود. وقتی که تار می‌نواخت، احساس عجیبی در من ایجاد می‌شد. بنابراین تمایل خود را برای یادگیری تار اعلام کردم. در کاشان شخصی به نام عزیز سرناچی بود که سرنا می‌نواخت. تاری داشت که آن را خریدم و مقدمات تارنوازی را از او یاد گرفتم. بعد زمانی که به تهران منتقل شدم در محله گلوبندک خیابان بوذرجمهری، کلاسی پیدا کردم که مسعود معارفی درآنجا آموزش می‌داد. برای یادگیری تار چند ماهی به آنجا رفته و مقدمات تارنوازی را یاد گرفتم. یادم می‌آید وقتی از کلاس بیرون می‌آمدم پیش درآمدهایی که به ما یاد می‌دادند، زیاد مرا قانع نمی‌کرد. به فکر افتادم که خودم آهنگی بسازم. در14 ،15سالگی مرغ حق یا مرغ شباهنگ را ساختم، «ناله مرغ حق پیشم دل پرخون کرد، چهره زردم اشک خونین گلگون کرد، همچو من زجدایی‌ها زاری‌ها بود، از سرشب تا صبح‌اش بیداری‌ها بود» بعد که به تهران آمدم، آنرا تکمیل کرده و برای اولین بار آن را در برنامه م موسیقی ارتش رادیو با ارکستر علی تجویدی که هواخواهان و شنوندگان زیادی هم داشت، اجرا کردم.

چگونه این آهنگ را ساختید؟

کاشان که بودیم شب‌های گرم تابستان پشت بام می‌خوابیدیم. نیمه‌های شب یا حوالی سحر، صدایی می‌شنیدم که می‌گفتند صدای مرغ حق یا مرغ شباهنگ است. بسیار تحت تأثیر این صدا قرار گرفتم. این مرغی است که می‌گفتند نیمه‌های شب در صحرا روی درخت می‌نشیند و شروع به خواندن می‌کند و تنها یک نوا دارد. حق، حق...آنقدر در دل شب حق، حق می‌کند تا از گلوی نازکش چند قطره خون جاری ‌شود و بمیرد، در 14، 15 سالگی تحت تأثیر همین داستان این آهنگ را ساختم.

نخستین ترانه یا تصنیفی را که خوانده‌اید، یادتان هست؟

زمانی که در هنرستان موسیقی خدمت استاد معروفی بودم، ایشان می‌دانست که در کلاس آواز دکتر مهدی فروغ هم حضور دارم، یک شب پرسید که شما در کلاس آواز هم شرکت می‌کنید، گفتم: بله. دو خط شعر خواندم، صدایم را پسندید، تصنیفی به نام «رنج جدایی» که از ساخته‌های خودش بود به من داد. سپس مرا به یکی از ارکسترهای رادیو تهران که رهبر و نوازنده پیانو آن «علی محمد خادم میثاق» بود، معرفی کرد. با او هم این تصنیف را یک جلسه با ساز تمرین کرده و هماهنگ شدیم و برای اولین بار این تصنیف را با خادم میثاق خواندم. شعر این کار سروده دکتر محمدعلی مشایخ و آهنگ آنرا موسی خان معروفی در مایه افشاری ساخت که بارها آن را در رادیو و تلویزیون خواندم.« بتا بنگر که از غم عشقت، چشم خونبارم چو دریا شد/ زجادوی چشم مست تو، در این عالم فتنه ها

برخاست»

بخش دیگر زندگی شما مربوط به کار در رادیوست. به عنوان آهنگساز و خواننده چگونه وارد رادیو شدید و تا چه سالی همکاری کردید؟

خوانندگی را در رادیو تهران از سال 1327شروع کردم (سال 1335 نام آن به رادیو ایران تغییر یافت)، تا سال 1334 که ضبط صوت نیامده بود، تمام برنامه‌ها به صورت زنده و مستقیم اجرا می‌شد. حتی دربرنامه موسیقی رادیو، برنامه را زنده با حضور ارکستر اجرا می‌کردیم و این اجراها مهارت و احساس در آدم ایجاد می‌کرد. این همکاری تا سال 1344 ادامه داشت. البته تاسال 1348 نیز به طور متناوب با رادیو همکاری کردم.

برای آهنگ‌های شما چه کسانی ترانه سرایی می‌کردند؟

درسال‌های نخست کسانی مثل علی اشرف دبیر و آقای ثابت بودند. بعد از این‌که رادیو سروسامانی گرفت، بخشنامه ‌شد که هر ماه برای آهنگ چه کسی ترانه بسازد. تورج نگهبان، بیژن ترقی، ابوالقاسم حالت، حسن ورزی، عبدالله الفت، پرویز وکیلی و ایرج تیمورتاش و ... برای من آهنگ ساختند که البته بیشترین ترانه‌های مرا تورج نگهبان نوشت.

چه نوازنده‌هایی با شما همکاری می‌کردند؟

رهبر و پیانیست ارکستر ما در رادیو علی محمد خادم میثاق بود. درآن ارکستر نوازنده‌هایی چون احمد فروتن راد، سلیمان روح افزا و نصرت الله سپهری بودند که تار و ویولن می‌زدند. عباس زندی هم بعدها به ما ملحق شد که تار و تارباس و ویولن می‌زد.

از همکاری با استاد همایون خرم بگویید.

ما ارکستر داشتیم ولی سولیت نداشتیم. یعنی نوازنده سولیستی که به دل ما بچسبد نبود. البته همه استاد بودند ولی سولیت نبودند. یک روز محمود کریمی، موسیقیدان و ردیفدان مشهور که تألیفاتی هم در زمینه آواز دارد ما را به خانه‌شان در خیابان ری دعوت کرد. زمانی که در منزل او بودیم از طبقه بالا صدای ویولن بسیار خوش آهنگی می‌آمد، وقتی که از او درباره این صدا پرسیدم، ما را به طبقه بالای خانه خود برد. آنجا دو جوان را دیدم که ویولن و تار می‌نواختند، یکی مهندس همایون خرم بود و دیگری هم البرز نیکوپور.

وقتی صدای دلنواز ساز آقای خرم را شنیدم، همان جلسه خرم را به ارکستر خودمان در رادیو دعوت کردم و ایشان هم قبول کرد. بدون این‌که امتحان بدهند به ارکستر رادیو ‌آمد.

در آن دوره استادان می‌توانستند نوازنده‌ای را که خودشان قبول داشتند بدون امتحان به ارکستر رادیو بیاورند. آوازخوانها هم همین طور بودند. یکی از استادان صلاحیت دار موسی خان معروفی بود. کافی بود که او فردی را به رادیو معرفی کند و بگوید که ایشان می‌تواند بخواند، آن فرد بدون طی کردن دوره وارد ارکستر می‌شد. به هر حال ایشان بدون پیمودن پله پله مدارج وارد ارکستر شد و در جلسه اول با ویولن نوازندگی کرد و بنده هم آواز خواندم.

چه زمانی از رادیو کناره گیری کردید؟

سال 1343 ، وقتی که از دفتریاری به سردفتری ارتقا یافتم ، دو سه نفر از سردفتران به معاون وزیر دادگستری که مدیر کل دفتر ثبت هم بود گزارش دادند که یک کارمند رادیو سردفتر شده است. مدیر کل ثبت هم نامه‌ای نوشت که شما یا باید سردفتر باشید یا در رادیو بخوانید. چون از راه رادیو و عوامل جنبی آن ارتزاق نمی‌کردم، مجبور شدم از رادیو استعفا بدهم، دوسال مرا بیکار کردند تا اینکه سردفتری را به من برگرداندند.

صدای چه کسی بیشتر شما را تحت تأثیر قرار می‌داد؟

صدای تاج اصفهانی و بدیع زاده خیلی خوب بود. اما آنچه که بیشتر مرا تحت تأثیر قرار داد، آواز اکبر گلپایگانی بود. دهه 30، اصولاً مردم از آواز خسته شده بودند، اگر کسی هم می‌خواست در رادیو آواز بخواند، می‌گفتند ما تصنیف‌خوان می‌خواهیم. آقای خالقی آمد تغییراتی در موسیقی داد، آواز را کم کرد و بیشتر به تصنیف پرداخت. برنامه‌ها را خودشان اجرا کردند و ما هم کمتر آواز خواندیم. سال 1339 یا1340 بود که گلپایگانی آمد و چون سبک مستقلی آورد، من زیاد تحت تأثیر قرار گرفتم.

این روزها چرا در موسیقی همه چیز تقلیدی شده و خلاقیت وجود ندارد؟

امروز آهنگساز خلاق نداریم. اکثر آنها کتاب حافظ، مولانا و دیگر شاعران را باز می‌کنند و از روی آن آهنگ می‌سازند. این آهنگسازی نیست. در دوران ما به آن ضربی خوانی می‌گفتند، در دوره ما تنبک نوازان یک غزل حافظ را به 10 ریتم می‌نواختند. یکی از شاخص ترین آنها حسین همدانیان بود که کار ایشان را درصفحات قدیم داریم، یا داریوش رفیعی که یک شعر مولانا یا حافظ را با10 ریتم می‌خواند. این ضربی‌خوانی بود. روش ما این بود که اول آهنگساز ملودی و آهنگ را می‌ساخت، بعد با ترانه سرا تماس می‌گرفت، ترانه سرا نیز با تأثیری که از آن آهنگ می‌گرفت کلمات مناسب را روی آهنگ می‌گذاشت. این بود که در ذهن و دل مردم جای می‌گرفت.

شما دست به قلم هم هستید. از نویسندگی خود بگویید.

عاشق سفرهستم، اگر اوضاع و احوال و مقتضیات اجازه می‌داد، تمام عمر درسفر بودم. سفرهای زیادی به اروپا داشته‌ام، در سفر دومی‌ که به اروپا رفتم متوجه شدم آنها چقدر پیشرفت کرده‌اند. سفر به فرانسه از سال 52 شروع شد. بعد از انقلاب هم به اسپانیا سفر کردم که درباره آن در کتاب عطر گیسو نوشتم.

دومین کتابم «خاطره‌ها و نغمه‌ها» است که در آن خاطره‌های 50،60 سال اخیر را به رشته تحریردر آوردم و سومین کتاب من هم «ایران در رهگذر زمان» نام دارد که در حقیقت ادامه آن دو کتاب است که گوشه‌ای از تاریخ اجتماعی و سیاسی، هنری صد سال اخیر ایران است. این کتاب را سال 84 توسط یکی از انتشاراتی‌ها که کتاب های قبلی را منتشر کرده بود به وزارت ارشاد فرستادم. ولی بعد از دو،سه سال که خبری نشد به ارشاد رفته و پیگیری کردم، رئیس ممیزی ایراداتی را مطرح کرد که درپاسخ گفتم این کتاب هم ادامه دوکتاب قبلی است که در پاسخ گفتند، ما این نوع کتاب‌ها را چاپ نمی‌کنیم. دوباره نامه‌ای به وزیر ارشاد اسلامی ‌دولت پیشین نوشتم، باز نتیجه نگرفتم تا این که دولت جدید آمد و اکنون یکی دوماه است کتاب در دست بررسی است و نمی‌دانم سرنوشت این کتاب به کجاخواهد رسید.

آواز را چگونه یاد گرفتید؟ چون شما نخستین خواننده‌ای هستید که نت می‌دانستید و آن را وارد آواز کردید؟

آن زمان در صفحات گرامافون صدای بدیع زاده، جمال صفوی و ... را گوش می‌کردم. به تهران که آمدم صدای بنان و تاج اصفهانی را از رادیوگوش می‌دادم . اینها استادان غیرمستقیم من بودند. آواز ایرانی را سینه به سینه از آنها یاد گرفتم و کلاس هم نرفتم. خوانندگان قدیمی ‌همه آواز را سینه به سینه یاد می‌گرفتند. روزی در روزنامه اطلاعات آگهی‌ای منتشر شده بود که هنرستان موسیقی تهران واقع در خیابان ارفع، تالار رودکی، هنرجوی شبانه رایگان در ساز و آواز می‌پذیرد. چون تازه به تهران آمده بودم در کلاس شبانه ساز استاد موسی‌خان معروفی و آواز استاد دکتر مهدی فروغ ثبت نام کردم. بعدازظهرها به این کلاس‌ها می‌رفتم و درکلاس موسی‌خان معروفی تار را با نت و درکلاس دکتر مهدی فروغ آموزش آواز می‌دیدم.

گفتگو:رحمان احمدی



نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: