به گزارش شفاآنلاین ،او مهمترين دليل ابتلاي جوانان به اچ آی وی کمبود آگاهي نسبت به اين بيماري ميداند و معتقد است با آموزش در سنين پايينتر نسبت به اين بيماري، بسياري از مشکلاتي را که امروزه با آنها سروکار داريم نخواهيم داشت. اكنون با وي به بررسي رفتارهاي مبتلايان به اچآيوي در هر مرحله از اين بيماري پرداختهايم.
افرادي که براي مشاوره به اين مراکز ميآيند، تنها دربارة بيماريشان صحبت نميکنند، آنهايي که مدتزمان زيادي است که از بيماري خودآگاه هستند، مانند يک آدم عادي در مورد مسائل و مشکلات خانوادگي و زندگيشان مشاوره ميگيرند، ولي فردي که تازه متوجه اين بيماري شده ما نميتوانيم كار خاصي در ابتداي ورود او انجام دهيم. فقط اطلاعات کلي دربارة بيماري اچآيوي به او داده ميشود و بعدازآن من بهعنوان يک آدم معمولي با آنها شروع به صحبت ميکنم و ارتباط برقرار ميکنم و سعي ميکنم که او را از نگراني دور کنم، راههاي انتقال را برايش توضيح ميدهم و در نخستين مرحله سعي ميکنم که اطلاعاتش را بالا ببرم. امکان دارد فرد به من که بهعنوان يک فرد منفي با او صحبت ميکنم بگويد که تو مبتلا نيستي و نميداني من چه مشکلي دارم و در اين صورت من از يکي از بچههاي مرکز که مثبت است خواهش ميکنم که به من کمک کند تا هر دو با او صحبت کنيم. به اين ترتيب يک مقدار حال و هوايش را از لحاظ روحي عوض ميکنيم، ولي اين کار بهطور کل حدود 6 ماه زمان ميبرد.
ابتدا وارد فاز انکار ميشود، يعني بهطور کل بيمارياش را انکار ميکند و ميگويد که من بيمار نيستم و در مرحله بعد وارد فاز ناشکري و انکار خدا ميشود. بعدازآن وارد فاز نذرونياز ميشود که اگر شفا پيدا کنم اين مقدار پول را نذر ميکنم و درنهايت هم مرحلة آخر مرحلة پذيرش بيمارياش است. فرد مبتلا بايد اين مراحل را طي کند و من هر چقدر هم سعي کنم که حال او را خوب کنم، باز هم فقط زماني که در اينجا حضور دارد روحيهاش خوب است. اما به محض اينكه از اينجا خارج شود فکرهاي منفي به ذهنش هجوم ميآورد، براي نمونه اگر فردي با او بد صحبت کند، فکر ميکند به دليل بيمارياش است.
پس از پذيرش بيماري از سوي بيمار، ما سعي ميکنيم او را جذب کنيم و هر هفته به بهانههاي مختلف او را به مرکز بکشانيم. در اين گپزدنها با او خودمانيتر ميشويم و سعي ميکنيم بچههايي که شرايط مشابه به اين فرد را دارند در يک گروه جاي بدهيم. براي نمونه اگر آقايي وارد باشگاه شد و گفت که همسرم و بچهها منفي هستند و من ديگر نميتوانم با آنها زندگي کنم، ما سعي ميکنيم در گروه اين آقا زوجهايي را قرار بدهيم که يکي از آنها مثبت و ديگري منفي است. در اين مدت اين افراد با همگروهيشان آشنا ميشوند و کمکم متوجه ميشوند که ميتوان به گونهاي با اين بيماري کنار آمد و به مرور حال روحيشان آنقدر خوب ميشود که ما از آنها براي روحيهدادن به نفرات جديد استفاده ميکنيم. برخي اين دوره را چند ماه طول ميدهند و درنهايت هم آن را نميپذيرند، ولي بعضيها هم در مدتزمان دو يا سه ماه بيماري را ميپذيرند.
کنار آمدن افراد به شخصيت و سطح تحصيليشان بستگي دارد. در همين مرکز ما دانشجوهاي زيادي را داريم که در سطح تحصيلي ليسانس و فوقليسانس هستند و زماني که وارد فضا ميشوند با چند برخورد ميتوانند در ذهنشان اين مسئله را زودتر نسبت به بقيه بپذيرند، ولي براي نمونه خانمهاي خانهدار يا آقاياني که قبلاً اعتياد داشتهاند يا کساني که کمتر در اجتماع حضور دارند بيماريشان را ديرتر ميپذيرند.
خير، هيچ تفاوتي ندارد، فقط در برهة چرايي اين ماجرا رفتارشان متفاوت است، آنهايي که نميدانند، چراها را تا مرحلة پذيرش بيماري ادامه ميدهند، بهطور کل اين افراد خودشان را سرزنش نميکنند ولي امکان دارد در يک مقطعي که فشار روحي و رواني روي آنها زياد ميشود، يکلحظه به خودشان بگويند «ايکاش اين کار را انجام نميدادم».
خير، ما اين اجازه را نداريم. حتي اگر فرد مبتلا ازدواج هم کرده باشد، مرکز مشاوره ميتواند پيگير اين موضوع باشد، ولي من بهعنوان روانشناس در اين مرکز ابتدا رازداري و جلب اعتماد بيمارم را به عنوان يك اصل در نظر ميگيرم؛ اگر به من بگويد که همسرم يا شريک جنسيام نبايد متوجه شود، من اجازه ندارم که به آنها اطلاع بدهم. درست است که عذاب وجدان ميگيرم و به روشهاي مختلف از او ميخواهم که آنها را به مرکز بياورد، ولي درنهايت اين اجازه را ندارم.
ما هيچوقت نميگوييم که خودشان با شريکشان صحبت کنند، هميشه از آنها ميخواهيم که شريکشان را به مرکز بياورند تا ما با آنها صحبت کنيم، به اين دليل که فرد زماني که با شريکش صحبت ميکند اولاً اطلاعات کافي ندارد که بتواند اين موضوع را به درستي انتقال دهد و حتي اگر اطلاعات کافي هم داشته باشد و بخواهد به شريکش بگويد «حالا چيزي نيست و مشکلي پيش نميآيد» قطعاً شريکش ميگويد «چون خودت مبتلا هستي، داري اين بيماري را توجيه ميکني»، پس آنطور که بايدوشايد قبول نميکنند. توصية ما به مبتلايان اين است که اگر قصد داريد به شريکتان بگوييد که بيمار هستيد، او را به مراکز مشاوره ببريد و از روانشناس بخواهيد که اين موضوع را به او بگويد.
بيشرشان قبول ميکنند، ولي چند مورد هم داشتهايم که قبول نکردهاند، عصباني شدهاند و از يکديگر جدا شدهاند، ولي ميتوانم بگويم که نود درصدشان اين موضوع را ميپذيرند.
در حال حاضر بيشتر مراجعهکننـــدگان از طريق رابطة جنسي دچار اين بيماري شدهاند و بيشتر در ردة سني 20 تا 30 سال و بيشتر هم دانشجو هستند.
متأسفانه به دليل امكان آزادي در رابطة جنسي و ناآگاهي يا كمبود آگاهي در زمينة مسائل جنسي، براي نمونه براي جلوگيري از بارداري فقط از کاندوم استفاده ميکنند، آنهم به اين دليل است که نميدانند ويروس در ترشحات جنسي وجود دارد نه در تخمک و اسپرم.
اين افراد حتماً بايد در رابطههايشان از کاندوم استفاده کنند و روش استفاده از کاندوم را هم بهدرستي بدانند. بهطور کل نکتة مهم در استفاده از کاندوم اين است که نبايد از ژلهايي که پايه چربي دارد استفاده کنند، چراکه اين ژلها منجر به ترکيدگي يا پارگي کاندوم ميشوند. اگر قصد استفاده از ژل دارند، بايد از ژلهايي استفاده کنند که پايه آبي داشته باشد، در صورت رعايت اين مسائل فرقي نميکند با چه کسي رابطه برقرار کنند. البته حتماً لازم است و ما نيز به آنها تأکيد ميکنيم که شرايط خود را بهطرف مقابل بگويند.
ابتدا بايد به مراکز مشاوره ويژة درمان اچآيوي مراجعه کنند و قبل از انجام آزمايش خون يک مشاوره انجام بدهند. پس از آزمايش به آنها يک کد ميدهند و حتي اسم يا نشاني از ايشان پرسيده نميشود. يک هفته بعد هم جواب آزمايش را دريافت ميکنند. سپس به يک جلسة مشاوره دعوت ميشوند.
دو نوع برخورد داريم، خانوادههايي که از همان آغاز اين مسئله را ميپذيرند و از ما اطلاعات بيشتري دربارة اين بيماري ميگيرند و دوم خانوادههايي که نميپذيرند و خويشاوند مبتلا را از خود دور ميکنند. خير، پذيرش اين موضوع بيشتر به روابط بين اعضاي خانوادهها بستگي دارد. نمونههايي را داشتهايم که پدر و مادر تحصيلات بالا داشتهاند، اما مبتلا را از خانه بيرون کردهاند. در مقابل خانوادههايي هم بودهاند که گرچه ازنظر تحصيلي و يا فرهنگي خيلي در سطح بالايي نبودهاند، اما اين قضيه را پذيرفتهاند و با بيمار خود کنار آمدهاند؛ بنابراين چگونگي روابط حاکم بر خانواده تعيينکننده است.
نخست به آنها راههاي انتقال را شرح ميدهيم و در مرحلة بعد روش استفادة صحيح از کاندوم را آموزش ميدهيم و بعد از آنها ميخواهيم که در صورت مثبتبودن، خويشتندار باشند و اگر ديديم نميتوانند خويشتنداري کنند، از آنها ميخواهيم به شريک جنسيشان وفادار باشند و باز اگر گفتند که نميتوانند وفادار باشند، به آنها توصيه ميکنيم که هميشه يک کاندوم همراه خود داشته باشند.
بله در دانشگاهها، مدارس و سربازخانهها جلساتي برگزار شده، ولي خيلي محدود بوده است؛ آنهم به دليل اينکه مسئولان به برگزاري اين جلسات يا حتي صحبت کردن در مورد اين بيماري رغبتي ندارند. بارها اتفاق افتاده که ما در محيطهاي آموزشي حضور پيدا کردهايم و از سوي مديران اين محيطها محدود به بازگوکردن بخش کوچکي از اين بيماري شدهايم، بديهي است كه با اين محدوديتها نميشود آنچنانکه بايدوشايد مردم را از مسائل اين بيماري آگاه كرد؛ که البته همين آگاهيرساني اندک هم معمولاً فقط به هفته ايدز محدود ميشود.
دو روز در هفته کلاسهاي - شفاي کودک درون - داريم. آموزشهاي حرفهاي براي توانمندسازي اين افراد داريم، زماني که وارد اينجا ميشوند، به نسبت علاقههاي خود در کلاسهاي مختلف ثبتنامشان ميکنيم و خودمان هزينههاي کلاس را ميدهيم. خدمات دندانپزشکي هم ارائه ميدهيم و کلاسهاي هنري و ورزشي رايگان هم برگزار ميكنيم.