به گزارش شفا آنلاین،از شور و شوق این ورودیهای جدید که بگذریم کم نیستند فارغالتحصیلان این رشته که سردرگم هستند، مخصوصاً کسانی که از تحصیلات تکمیلی بازماندهاند و وارد جامعه شدهاند اما نمیدانند جایگاه خود و رشتهشان کجاست.
این سردرگمی بیش از آنکه نتیجه تعداد زیاد فارغالتحصیلان باشد و یا به دلیل مشهور و معروف " عدم تناسب با نیازهای جامعه" که بر سر زبانها افتاده، نتیجه آموزش غلط و کمسوادی است.
دانشجوی تاریخ در آغاز ورود به دانشگاه بدون آنکه با "کلیات و مبانی" به طور دقیق آشنا شود و کلمهای در مورد "فلسفه تاریخ" بداند شروع به دوره کردن تاریخ ایران باستان، ایران دوره اسلامی، تاریخ اسلام و جهان میکند و به قول معروف تاریخ آدم تا خاتم را چنان دوره میکند که فکر میکند رشتهی تاریخ یعنی این و نتیجهی چنین روشی یادآور اولین سطرهای "تاریخ در ترازو"ی مرحوم رزینکوب است که میگوید اولین بار که سوال "تاریخ چه فایدهای دارد به ذهنم خطور کرد و از معلمم پرسیدم، جواب معلم فقط این نکته را به من آموخت که برای چنین سوالی نباید جواب روشنی توقع داشته باشم: فایدهی تاریخ این است که دانستن آن مایهی قبولی در امتحان میشود."
آری متاسفانه دانشجوی تاریخ ما هنگامی که در حال دوره کردن تاریخ در مقاطع گوناگون است تنها توالی سلسلهها و دلایل شکست و پیروزی سلسلهای و برآمدن حکومت دیگر را با دلایل معمولا مشترک طوطیوار میخواند و بدون توجه به ادبیات، اقتصاد و شرایط اجتماعی، آن دوران را دوره میکند و حتی با جغرافیای تاریخی اندک آشنایی ندارد و در آموزش این رشته فرع بر اصل پیشی گرفته است.
هرچند در سرفصلهای این رشته دروس پایه شامل کلیات و مبانی علم تاریخ، قرائت متون تاریخی به زبانهای عربی، فارسی و انگلیسی، روش تحقیق در تاریخ، تاریخنگاری و تحولات آن در ایران و جهان(با تکیه بر منابع ومآخذ مکتبهای مختلف تاریخنگاری)، گاهشماری و تقویم، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، تاریخ اندیشههای سیاسی در ایران و اسلام، کلیات جغرافیا(با تکیه بر جغرافیای ایران)، مبانی جامعهشناسی، مبانی علم سیاست و فلسفه تاریخ گنجانده شده است و این دروس هستند که باید نگاه دانشجوی تاریخ را با آنچه در دوران دبیرستان تصور کرده است عوض کنند و به او دیدگاه و قدرت تحلیل بدهند، با دروس تاریخ تحولات سیاسی فرقی نمیکنند و تجربه ثابت کرده که برای دانشجویانی که الفبای تاریخ در دانشگاهها برای آنها توالی سلسلهها معرفی میشود عموماً درسهایی مزاحم به حساب میآیند که آرامش دانشجوی جزوهخوان ما را به هم میریزد.
گفتیم، جزوه و عدم آشنایی با منابع هر دوره از دیگر ضعفهای آموزش در این رشته است و متاسفانه دانشجوی ما با تکیه بر جزوههایی که منبع اصلی دروس میشوند و برخی مدرسان و اساتید تنها آنچه را که سر کلاس گفتهاند از دانشجو میخواهند و دانشجوی کمحوصله و کمانگیزه هم رغبت چندانی به مطالعهی منابع و حتی دیدن آنها نمیکند.البته هر چند نباید تقریرات اساتید بزرگی مانند عبدالحسین زرینکوب، محمدجواد مشکور و اسماعیل رضوانی در دانشسرای عالی و دانشگاه تهران که امروز دستمایهی کتابهای ارزشمندی هستند را نادیده گرفت.
نکتهی مهم اینکه در تدریس دروس الزامی این رشته که در آن سلسلههای تاریخی مورد بررسی قرار میگیرند شاید به دلیل نحوهی ارائه، دانشجوی تاریخ کمتر روابط تاریخی بین ادوار مختلف در عرصههای گوناگون ادبیات، جامعهشناسی، مردمشناسی و تاریخنگاری را درک میکند و تنها درمییابد که فلان سلسله به دست سلسلهای دیگر منقرض میشود یا به صورت همزمان حکومت میکنند تا یکی بر دیگری غالب میشود و حکومتی جدید شکل میگیرد.
معمولاً دانشجویان و دانشآموختگان این رشته مانند دیگر دانش آموختگان علوم انسانی از بیکاری و دشواری یافتن شغلی متناسب با رشته خود در بازار کار گلهمند هستند، اما واقعیت این است که این موضوع تنها درصدی به شرایط جامعه برمیگردد. چرا که در این رشته جنبههای فنی به طور کلی فراموش شده است. آیا دانشآموختهی تاریخ ما میتواند موزهدار خوبی باشد؟ آیا این فارغالتحصیل تاریخ میتواند در کتابخانههای معتبر با شناختی که از منابع تاریخی دارد یک کتابدار موفق باشد؟ آیا فارغالتحصیل این رشته میتواند به عنوان یک کارشناس در رایزنیهای فرهنگی حضوری فعال داشته باشد؟ متاسفانه جواب منفی به این سوالات ریشه در نحوهی آموزش و کجسلیقگیهایی دارد که این رشته را به قول دوستان دانشگاهی به" مهندسی اموات" تبدیل کرده است.
مهمترین راهکارهایی که میتواند برای ارتقای سواد دانشجویان تاریخ ارائه شود این است که در ابتدای ورود دانشجو به این رشته و مخصوصا در ترم اول بر دروس پایه که در ابتدای نوشتار به آنها اشاره شد تمرکز بیشتری صورت گیرد و در دروس الزامی که شامل تاریخ تحولات سیاسی است همواره گریزی به مفاهیم پایهای تاریخ زده شود.
رشتهی تاریخ کلاس خاص خود را میخواهد، کلاسی که در آن نقشههای تاریخی برای تبیین جغرافیای تاریخی موجود باشند و به علاوه دارای کتابخانهای هر چند کوچک با کتابهای تاریخی و منابع دسته اول باشند تا دانشجو در این فضا قرار گیرد و بداند چه میخواند و از چه زمانی و در کدام شرایط تاریخی مطالعه میکند.
دانشجوی جزوهمحور باسواد نخواهد شد، پس اساتید و مدرسان میتوانند در کنار تقریرات کلاس کتابهای انتشارات "سمت” را منبع امتحانی قرار داده و بررسی و خواندن منابع اصلی به صورت گروهبندیهای کلاسی را به عنوان بخشی از معیار ارزشیابی و دادن نمره منظور کنند تا دانشجو از دیدن منابع حتی برای یک بار محروم نباشند.
بازدید مرتب از موزههای تخصصی مانند موزه سکه و پول، آشنایی با فن موزهداری، بازدید از مراکز نسخهخوانی و استفاده از روشهای جدید فنآوری و آشنایی با چگونگی تعلیم این رشته در دانشگاههای بزرگ دنیا میتواند به ارتقاء جایگاه این رشته کمک شایانی کند.
در کنار تمام این موضوعات یکی از مواردی که قدرت تحلیل را از دانشجویان این رشته حتی در مقاطع تحصیلات تکمیلی گرفته این است که آیا آزمون تستی روش مناسبی برای تشخیص سواد دانشجویان این رشته برای ورود به مقاطع تحصیلی بالاتر از لیسانس است؟ اگر فرضاً جواب این سوال مثبت هم باشد چرا دروس پایه بخشی از آزمون کارشناسیارشد و حتی دکتری را تشکیل نمیدهد و کسانی که میخواهند وارد تحصیلات تکمیلی شوند مجبورند تنها تاریخ تحولات را بخوانند و عملاً این یعنی تبدیل کردن رشتهی تاریخ به مشتی ارقام و سنوات مرگ و میر و آمدن سلسلهای جدید و دستگاهی نو، به طوری که در دوران ارشد و دکتری روش تحقیق در تاریخ، فلسفه تاریخ، مبانی علم سیاست، جامعه شناسی و مکاتب تاریخنگاری برای دانشجوی این رشته موضوعی غریب به حساب میآید.
پس باید با اصلاح روشهای آموزشی ثابت کرد تاریخ تنها شرح زد و خوردهای
شاهان نیست که اگر در این محدوده باقی بماند جز سر گرمی و تفنن چیزی نیست
به قول ولتر متفکر و فیلسوف فرانسوی: «اگر حرفی ندارید که به ما بزنید جز
اینکه در کرانه سیحون و جیحون یک بربر جانشین دیگری شده این به چه درد ما
میخورد!»
مجید کیان - کارشناسارشد تاریخ
ایسنا