یادگیری و ارتقای زیباییشناسی است که جامعه را به سطح عمیقتری میبرد. سطوحی که مردم بدون نیاز به فریادهای زنده باد و مرده باد، دولتها و صاحبمنصبان را وادار به دگرگونی میکنند، پیش از آنکه بازیگران بزرگ آنان را در معرکهها و نمایشهای خود تحت سلطه درآورد.
شفاآنلاین:جامعه>مردم ایران برای خلاصی از شرایطی که دامنشان را گرفته است، راه دشواری در
پیشرو ندارند. کافی است یاد بگیرند، بنگرند و سکوت کنند. حاصل این نگاه و
سکوت، واکاوی آنچه پیشرویشان قرار دارد، یعنی تأمل در تنهایی است. این
همان چیزی است که کمتر آدمی به آن تن میدهد. اصولا توده مردم اهل تأمل
نیستند و بیش از هر چیز اهل قیل و قالاند. آنان کمتر لب فرومیبندند؛ یا
معترضاند یا در ستایش چیزی سخنسرایی میکنند. ابزارشان هم چیزی جز پرحرفی
نیست. بهندرت پیش میآید در یک گالری نقاشی کسانی که در حال تماشای
تابلوها هستند، بیواسطه حرافی کنند، حتی اگر دو همفکر و آشنا به افکار هم
باشند.
در یک نمایشگاه نقاشی و عکس معنای حضور نگاه در سکوت است.
بازدیدکنندگان یک نمایشگاه هنری، جمعی هستند که فردیتشان بر جمع غلبه
دارد. آنان با تأمل در آثار هنری میخواهند به کُنه معنا و درک
زیباییشناختی تابلوها دست یابند و دستیابی به این امر فقط با تأمل و سکوت و
یادگیری امکانپذیر است. اینگونه میتوان حس زیباییشناسی را ارتقا داد.
ارتقای حس زیباییشناسی یعنی درک عمیق یک اثر هنری مثل فیلم، موسیقی،
نقاشی، شعر و داستان.
در سالهای اخیر حس
زیباییشناسی در جامعه ایران از
بین رفته است. جامعهای که حس زیباییشناسی ندارد، در حال پرحرفی است.
پرحرفی مرحله هبوط زبان است. مترجمان کتاب «عروسک و کوتوله» والتر بنیامین،
در مقدمه کتاب با تفسیر مرحله سهگانه زبان نزد والتر بنیامین باور دارند
با تمایزی سهگانه روبهرو هستیم: «1- زبان الهی که همان کلمه خلاق خداوند
است و در آن وجود و زبان یکی است. 2- زبان آدم ابوالبشر پیش از هبوط که
همان زبان نامها است. در اسطوره عهد عتیق، آدم کاشف نام حقیقیِ چیزها است و
موجودات طبیعت را نامگذاری میکند. در این سطح از زبان که بنیامین آن را
سطح اصلیِ نامها مینامد، شناخت الهی از چیزها به واسطه نامگذاریشان به
آدم عطا میشود. 3- زبانهای طبیعی پس از هبوط آدم ابوالبشر که در مرحله
دوم، بنا بر اسطوره برج بابل، محصول آشفتگی و تکثر زبان است. در این مرحله
سوم، رابطه بیواسطه نامها و چیزها از دست رفته و دلالت و معنا به وجود
آمده است. پیامد چنین وضعیتی همان چیزی است که بنیامین به پیروی از
کییرکگور آن را یاوهگویی مینامد. بهواقع، فرایند دلالتگری زبانهای
دوران پس از هبوط ضرورتا نیازمند نوعی مازادند که در قالب یاوهگویی بروز
مییابند». مرحله سوم همان چیزی است که نیچه از آن با عنوان «مگسان بازار»
یاد میکند و از آدمی میخواهد قبل از اینکه درگیر نمایش بازیگران بزرگ
شود، بهتنهایی و انزوای خودخواسته پناه ببرد؛ چراکه میداند جامعه بیمار
جامعهای است که آدمهایش از انزوا و تنهایی میترسند و از اینکه با خودشان
تنها باشند و با خودشان روبهرو شوند، هراس دارند؛ پس سعی میکنند در
غوغای بازار خود را گم کنند و دیگران را بیابند و بیش از اینکه به خود
بپردازند، در دیگران کنکاش کنند. ارتقای حس زیباشناسی آدمی، در گرو انزوا و
آموزش است.
یادگیری و ارتقای زیباییشناسی است که جامعه را به سطح
عمیقتری میبرد. سطوحی که مردم بدون نیاز به فریادهای زنده باد و مرده
باد، دولتها و صاحبمنصبان را وادار به دگرگونی میکنند، پیش از آنکه
بازیگران بزرگ آنان را در معرکهها و نمایشهای خود تحت سلطه درآورد. در
یکی، دو دهه اخیر بیش از هر زمان دیگری ایران گروگان معرکهگیران و
بازیگران بازار شده است. دیگر از نامهایی مانند تقوایی، مهرجویی، کیارستمی
و... در سینما خبری نیست. دیگر این جامعه قادر نیست نویسندگانی مانند
اسماعیل فصیح، غلامحسین ساعدی، احمد محمود و... به بار بیاورد. از این رو
است که باید تأکید را بر روی جامعه گذاشت، نه دولت. از دل جامعه غیربازاری
است که آدمهای بزرگ سر برمیآورند. جامعهای که در غفلت از درک
زیباییشناختی است و سلیقه نازلی دارد، قادر نخواهد بود دگرگونی بنیانی در
سیاست ایجاد کند. بیتردید از مشتاقان یک هنر مبتذل سیاستی تحولخواه بیرون
نخواهد آمد. این جامعه مترقی است که دولتها را ناگزیر میکند بدون خشونت
تن به خواستههای مردم دهد. بیدلیل نیست که دولتها طرفدار اندیشه و هنر
عام یا ایدئولوژیک هستند و آن را تبلیغ و ترویج میکنند. در چنین جامعهای
است که در روشنفکرستیزی و تحقیر فرهیختگان و عناد و خصومت با آنان، عوام و
دولت همدست هستند. گویا مسببان وضع موجود روشنفکراناند. فراموش نکردهایم
که همین روشنفکران بودهاند که سالهای پیش ظهور تمامیتخواهی و فساد را
هشدار داده بودند. اما پیامد آن چیزی جز طرد برای آنان به بار نیاورد و
جامعه دچار چنین وضعیتی شد. اینک راهی جز بازگشت به اسم رمز انقلاب،
انقلابی نو، بنگر، سکوت کن و بیاموز، باقی نمانده است. به یک معنا دیگر
راهی جز ارتقای حس زیباشناسی برای نجات جامعه پیشرو نمانده است.