به گزارش شفا آنلاین،پس به صراحت ميتوان گفت، نقش تربيت و شيوههاي فرزندپروري در رشد و شخصيت کودک بسيار حایز اهميت است.
ترسهاي نابهنجار کودک
اين نوع ترسها را در زمره اختلالات اضطرابي دستهبندي ميکنند.
در اين قسمت به ذکر و شرح چند مورد مهم و شايع از اين نوع ترسها ميپردازم.
ترس از صداهاي نابهنجار
اين نوع ترس از بدو تولد در نوزاد ديده ميشود و ميتواند به طريق شرطي
شدن و تعميم يافتن، جنبه مرضي به خود بگيرد. مثال آن ترس کودکي به نام
آلبرت است که در ١١ سالگي بدون هيچگونه ترسي با موش بازي ميکرده است.
براي اينکه آلبرت را بترسانند، هر بار که براي بازي به موش نزديک ميشد،
صداي ناهنجاري ايجاد ميکردند. بعد از مدتي آلبرت نسبت به صدا شرطي شد و از
موش ميترسيد. ترس آلبرت تعميميافته و حتي در سنين بالاتر از پالتو پوست
مادرش و نظاير آن نيز واهمه داشت.
ترس به علت تعميم
کودک بعد از رفتن براي واکسيناسيون و هنگام واکسن زدن چون فردي که روپوش
سفيد به تن داشته براي او درد و ناراحتي ايجاد کرده است، زين پس هرجا که
روپوش سفيد را ميبيند، شروع به گريه ميکند و ترس در او ايجاد ميشود. (هر
دو ترس گفته شده عنصر شرطيسازي را همراه دارد، اما بهخاطر داشته باشيد
در مثال اول مهم ترس کودک از صداهاي نابهنجاراست.)
ترس به علت تقليد
يکي از انواع شايع ترس مرضي است. کودک خطر را احساس ميکند در حالي که خطري
وجود ندارد. منشأ اين نوع ترس غالبا برادر يا خواهر بزرگتر يا اعضاي
خانواده است. کودک با خود فکر ميکند حتما علتي دارد که ديگران از رعد و
برق، تاريکي و حيوانات ميترسند لذا او هم به تقليد از ديگران ميترسد.
(مادري کودکش را که از رعد و برق ميترسيد نزد روانپزشک ميبرد و در مصاحبه
ميگويد: فکر ميکنم اين يک ترس عادي باشد چون من هم از رعد و برق
ميترسم.)
ترس به علت تنبيه
کودک را در تاريکي حبس يا او را به حبس در تاريکي تهديد ميکنند. چون
تاريکي وسيلهاي براي تنبيه بهشمار ميرود، ابتدا کودک را ميترساند و چون
کودک به تنهايي در تاريکي ماند کمکم از تنهايي نيز ميترسد و به هرجا که
ميرود حتما بايد کسي همراهش باشد.
ترس به علت تجربه قبلي
ترس ممکن است بر اثر تجربه قبلي باشد. کودکي که شاهد تصادف خودرو پدرش بر
اثر بياحتياطي فرد ديگري بوده به علت شرطي شدن ممکن است از سوار شدن به
خودرو بترسد. کودکي که قبل از خوابيدن فيلمهاي نامتناسب با سنش را
ميبيند، ممکن است موقع تاريکي اتاقخوابش صداهاي شنيدهشده را به آمدن
دزدان يا آدمکشها تعبير کند و کمکم از تاريکي و تنهايي بترسد.
ترس از آلودهشدن به کثافت
برخي از کودکان از کثيفشدن لباس خود بسيار ترس دارند و حتي اگر قطره آبي
بر آن بچکد، فکر ميکنند که فاجعهاي رخ داده است. اين حالت همانند هراس
است و براي کودک حالت ترس بسيار شديد دارد و در ذهن کودک حالت وسواسگونه
نيز دارد.
ترس از اشيای تيز و برنده
اين نوع ترس درواقع ترسي شديد و وسواسي نسبت به اشيای نوکتيز مانند قيچي،
سوزن، چاقو و... است. در اين حالت کودک حتي از نزديک شدن به اين اشياء دچار
وحشت ميشود.
ترس از مرگ
کودکاني که دچار ترس از مردن هستند از اين ميهراسند که بر اثر ابتلا به
کسالتهاي مختلف، زندگيشان به پايان برسد و لذا درباره مردن مرتبا به نحوي
وسواسي صحبت يا سوال ميکنند.
ترس از مهدکودک و مدرسه
ترس از مدرسه يا امتناع از رفتن به مدرسه حالتي است که کودک از رفتن به
مدرسه امتناع ميورزد و در منزل ميماند و به اصرار پدر و مادر هم توجهي
نميکند. پافشاري و اصرار پدر و مادر باعث پيدايش علایم عدم تعادل رواني و
اختلالات جسماني ميشود.
اين اختلالات معمولا بهصورت دلدرد، استفراغ، سردرد، سرگيجه و ضعف ظاهر
ميشود و غالبا ادامه پيدا ميکند. نکته حایزاهميت در اين نوع از ترس، از
بين رفتن حالات جسماني در روزهاي تعطيل است و بررسي عدم علل عضوي لازم و
ضروري است.
اين نوع ترس اکثرا در روزهاي اول ورود به مدرسه، کودکستان يا مهدکودک اتفاق
ميافتد و در اکثر موارد پس از چند روز از بين ميرود. اين حالت از ترس
بسيار شايع است و به همين دليل به بررسي علل احتمالي پيدايش آن ميپردازيم.
علت بيماري ممکن است از اشکال تطابق کودک با محيط مدرسه، آموزگار و
همشاگرديها باشد يا اينکه اشکالات جسمي موجب ناراحتي او در معاشرت با
سايرين شود يا مسائلی مثل ضعف شنوايي يا بينايي باعث ترس از مدرسه باشد.
مطالعات نشان دادهاند که در بيشتر موارد علت مربوط به مدرسه نبوده بلکه
ترس و اضطراب کودک ناشي از جدا شدن از مادر و تنهايي است و به همين دليل
احساس عدم امنيت ميکند.
بين اين کودکان و مادرانشان وابستگي شديدي وجود دارد. اين کودکان در منزل
با قدرت، نترس و فعالاند و در محيط خارج برعکس ترسو، غيرفعال و وابسته به
والدين خود هستند.
نبودن عواطف مادري و بهخصوص تغيير در رفتار مادر و حق تصورات دوران کودکي
مبني بر اينکه مادر ديگر او را دوست ندارد، ممکن است يکي ديگر از علل اصلي
امتناع از رفتن به مدرسه باشد.
ترس، اضطراب و هراس
اين مفاهيم از يک ريشهاند و تنها در ميزان شدت و منبع بهوجود آورنده با
هم داراي تفاوت هستند. تمامي ترسهاي نابهنجار يا اختلالات اضطرابي شايع در
کودکان که مطرح شد، ميتواند داراي شدت و ضعف باشد. پس تعيينکننده اينکه
آيا اين حالت اختلال محسوب ميشود يا نه بستگي به شدت آن دارد.
ترس و ديگر اختلالات
کودکان مبتلا به ترس غالبا علاوه بر واکنش ترس، علایم ديگري نيز از خود
ظاهر ميسازند. شايعترين آنها عبارتند از اختلال در خواب، پرخاشگري، ناخن
جويدن، شب ادراري و لکنتزبان.
درمان
همانطور که قبلا اشاره شد، بسياري از ترسها لازمه دوران رشد کودک است و با
طي شدن زمان خودش به شرط برخورد سالم محيط به سر خواهد آمد. پس نقش تربيت و
اصول فرزندپروري بسيار حایز اهميت است. براي درمان کودکان مبتلا به اضطراب
و هراس نخست بايد علت اختلال را برطرف کرد. در معالجه اين کودکان بايد به
کودک توجه شود نه به ترس.
شهروند