دوستي من و «لادن» نه تنها به رفت و آمدها و مهماني هاي خانوادگي کشيده شده بود بلکه حتي يک روز را هم نمي توانستيم بدون يکديگر سپري کنيم. در يکي از همين مهماني ها، برادرم با ديدن «لادن» و شوخي هاي با مزه اش عاشق او شد و از من خواست تا «لادن» را براي او خواستگاري کنم. از انتخاب برادرم تعجب کرده بودم، اما از سوي ديگر هم دلم مي خواست «لادن» براي هميشه کنارم باشد وقتي موضوع را با «لادن» در ميان گذاشتم او گفت: مي داني که من قصد دارم با «نادر» ازدواج کنم، اما من آن قدر اصرار کردم و از روزهاي خوش آينده گفتم که او راضي به ازدواج با برادرم شد، اما هنوز مدت زيادي از ازدواج آن ها نگذشته بود که حسادت هاي زنانه ام آغاز شد.
هديه هايي که برادرم براي او مي خريد و لباس هايي را که او مي پوشيد نمي توانستم تحمل کنم. آرام آرام اين حسادت ها به کينه و اختلاف تبديل شد تا اين که تصميم گرفتم با انتشار عکس هايي که از او و نادر داشتم زهرچشمي از لادن بگيرم، اما برادرم با ديدن آن عکس ها در شبکه هاي اجتماعي به سراغ «نادر» رفت. او که احتمال مي داد «نادر» براي انتقام از او اين کار را کرده باشد او را با ضربه چاقو مجروح کرد و برادرم به خاطر ايراد ضرب و جرح و قدرت نمايي با چاقو روانه زندان شد.
در ادامه رسيدگي به پرونده هم ماموران پليس فتا با رديابي هاي اينترنتي متوجه شدند که من عکس ها را در شبکه اجتماعي منتشر کرده ام. حالا با اين وضعيت، نمي دانم چه کار کنم. من با يک اشتباه احمقانه نه تنها زندگي برادرم و «لادن» را متلاشي کردم بلکه بايد از اين به بعد برادرم را پشت ميله هاي زندان ملاقات کنم. از سوي ديگر هم نمي دانم تکليف من به خاطر انتشار عکس هاي خصوصي در فضاي مجازي چه خواهد شد و چه مجازاتي در انتظارم است.
خراسان