شفاآنلاین>اقتصاد>موج از سمت جنوب بلند شده و خودش را محکم به دیواره اسکله میکوباند و صدایش توی هوا میپیچد. دریا خشمگین است و گویا خیال آرامشدن ندارد. صدایی مثلا آرامبخش از بلندگوی اسکله اعلام میکند: به دلیل بدی آب و هوا و شرایطی جوی تردد شناورها در دریا ممنوع است. این جملات را بارها و بارها شنیدهام. توی اسکله شهید ذاکری هم. اینجا دریا که آرامشش را از دست بدهد، اوضاع به هم میریزد. همه چیز به آرامش دریا ربط دارد حتی معیشت مردمان ساحلنشین. یاد حرف حسین راغفر میافتم که میگفت: جامعه از دست گرانیهای رایج در اقتصاد، مثل دریای متلاطم شده است و اگر تدبیری اندیشیده نشود معلوم نیست در اوضاعی که لاجرم برای پیشگیری از برخی موضوعات با انسداد نسبی روبهرو میشود، قابل مدیریت باشد یا نه. آنچه راغفر میگفت ربط مستقیم به تورمی دارد که مسئولان مدعیاند روز به روز در حال کاهش است و مردم در متن جامعه طور دیگر آن را احساس میکنند.
به گزارش شفاآنلاین: گرانی حالا به جان مردم افتاده و گویا از دست مجریان اقتصادی هم کار چندانی برنمیآید هرچند در گزارشهایی که داده میشود دائم بر بهبودی اوضاع تأکید میشود.
یک خاطره تلخ
فضای مجازی، فضای برهنهای است. همه چیز را روی دایره میریزد و توی چشم مخاطبان خود فرو میکند. در میان تمام زرق و برقهای فضای مجازی گاه پشت سر هم تصاویری از زبالهگردهایی میبینید که تا کمر داخل سطل زباله فرو رفتهاند و معیشت خود را از میان زبالهها فراهم میکنند و در مواجهه با آن هم یک دوجین کلیپ میبینید که نشان میدهد همین زبالهگردی در هر ماه بیش از حقوق کارگری درآمد دارد و وضع زبالهگردها خیلی هم بد نیست. دستکم از کارگرانی که در بخشهای مختلف مشغولند و چشم به حقوق پایان ماه دارند، بهتر است.
اینها همه جای خود. اما در طی این سالها هنوز کلیپ یکی، دو دقیقهای چند سال پیش آن پیرمرد صیاد در جزیره هرمز که زیر آفتاب نشسته بود در ذهن مانده است. پیرمرد سیهچرده نشسته بود و داشت به سؤالاتی پاسخ میداد تا رسید به آنجا که از او پرسیده شد: زندگی چطور است و او با لبخندی تلخ جواب داد: «زندگی خوبه. میگذره بالاخره! کم، زیاد! یک روز هست، یک روز نیست. چیزایی که آرزو داریم بهش نمیرسیم. چیزی که میخوایم بخوریم، نمیتونیم بخوریم؛ تواناییشو نداریم بریم بگیریم بخوریم. من چند سال گوشت نخوردم؟ خودم هم نمیدونم. گوشت گاو اینجا آوردن هرمز؛ کیلویی 130 هزارتومن. گوشت گاو! من با این دو کیلو ماهی که سرتا پاش 50 تومن هم نمیشه 130 هزارتومن میتونم برم گوشت بگیرم؟ اونم گوشت گاو؟ نمیتونم بخرم نمیتونم». کلیپ با آن آهنگ غمزده همراه میشود وقتی سخنان پیرمرد تمام میشود، انگار دنیا روی سرت خراب شده و همینطور مبهوت میمانی.
اینم روزها این را زیاد میشنویم. اینکه مردمانی در گوشه و کنار این سرزمین هستند که نمیتواند حتی وعدهای گوشت بخورند. اینکه همهاش سیاهنمایی است یا نه، شاید باشد اما مخاطبان این روایات در اطراف خود آدمهایی را میبینند که وضعی چندان بهتر از این وضع ندارند. گرانی این روزها روی سر مردم هوار شده و دارد آسمان را پیش چشم آنها تیره میکند. فقر دامنهاش را گسترده است و هرچند یاد خاطره آن پیرمرد صیاد توی ذهن میچرخد اما به نظر میرسد دستکم با توجه به روایاتی که در سطح جامعه دیده میشود این وضع روز به روز بدتر شود بهویژه اینکه در اقتصاد نیمبند ایرانی همه چیز به قیمت دلار آویزان مانده و با تکان آن، همه چیز تکان میخورد.
حسین راغفر هم این موضوع را تأیید میکند. او که با «شرق» به گفتوگو نشسته بود میگفت: ریشه این گرانی تورم است و تورم محصول کسری بودجه دولت است. در اقتصاد ایران نظام مالیاتی، بانکی در خدمت تولید نیست و هرچند در این کشور از تولید زیاد حرف زده میشود اما ما عملا در این کشور تولید نداریم. آنچه وجود دارد عملا فروش منابع طبیعی است.
او در پاسخ به این سؤال که چرا اقتصاد کشور اینگونه است که نمیتوان به راحتی جلوی تورم و گرانی را گرفت، گفت: اقتصاد ما توان تولید شغل ندارد و عملا نمیتواند ارزشافزوده حاصل از تلاش نیروی کار ایجاد کند. در اقتصاد ما حاکمیت سرمایه وجود دارد و این سرمایه بیشتر به سمت اقتصاد واسطهگری و دلالی است؛ به همین دلیل بیش از هر چیز اقتصاد مالی در کشور ما رواج دارد. او افزود: در چنین اقتصادی تولید تعطیل است و هجوم به سمت امور غیرمولد و فروش منابع در مقیاس جمعیت حدود 90 میلیون نفری، دلیل اصلی تورم است.
راغفر گرانی را حاصل از چنین رویکردی در اقتصاد میداند. او میگفت: ریشه مشکلات ما در اقتصاد، نوسان شدید قیمت دلار است که دولتها برای جبران کسری بودجه خودشان، در این امر دخالت داشتهاند و هزینه آن طی این سالها همیشه از جیب مردم پرداخت شده است. تبعات طبیعی چنین اقدامی که حاصل از گرانی خودخواسته قیمت ارز بوده، جهشهای پیدرپی قیمت ارز و سقوط ارزش پول ملی است. اینها همه هزینه زندگی را افزایش میدهد و گرانی را در کشور تداوم میبخشد. به عقیده این استاد دانشگاه افزایش روزافزون مخارج دولت، از سویی و تضعیف اقتصاد تولیدی و صنعتی کشور از سوی دیگر که وابستگی اقتصادی به منابع و ذخایر طبیعی را تداوم بخشیده، ازجمله متغیرهای تأثیرگذار بر گرانی هستند که به پیامدهای آسیبزایی مانند تورم، رکود، بیکاری، فقر، فساد و... دامن زده و اکثریت مردم را تحت فشار بیسابقه و کمرشکن قرار داده است. در نقطه مقابل، نهادها و گروههایی اقلیت اما قدرتمند و ذینفوذ از جهشهای ارزی و پیامدهای آن بر اقتصاد کشور، سود کلان مستقیم و غیرمستقیمی کسب کردهاند و در مواردی با هدف افزایش چنین سود نامشروعی، در شکلگیری و تداوم گرانی اثرگذاری مستقیم و غیرمستقیم داشتهاند. تا زمانی که چنین بازیگران مخربی، نقشآفرین اصلی و تعیینکننده ساختار اقتصادی و بازار ارز ایران باشند، قیمت ارزهای معتبر و بهویژه دلار افزایش خواهد داشت و گرانی همچنان ادامه خواهد یافت.
ما تماشاگران این خوانیم
آنچه بیشتر کارشناسان میگویند با آنچه اهالی دولت میگویند کمی متناقض به نظر میرسد. رئیسجمهوری در پیام نوروزی خود گفته است: سه سال متوالی است که کشور، رشدهای بالای چهار درصد را تجربه میکند و این در حالی است که میانگین رشد اقتصادی در دهه ۹۰ کمتر از یک درصد بوده است. برخی مدعی بودند که تورم سهرقمی در راه است، اما آمار نشان میدهد که تورم نقطه به نقطه، از حدود ٥٥ درصد به ٣٥ درصد رسیده و تورم کل، چیزی حدود ٤٠ درصد خواهد بود. علاوه بر رئیسی محمدرضا فرزین رئیسکل بانک مرکزی نیز در پیام نوروزی خود اعلام کرد: تورم نقطه به نقطه در سال ۱۴۰۲ نسبت به انتهای سال ۱۴۰۱ کاهش ۲۳.۷ درصدی پیدا کرد.
اینها بخشی از آماری است که اهالی دولت ارائه دادهاند. مردم اما مانند آن پیرمرد صیاد میگویند: زندگی خوبه. میگذره بالاخره! کم، زیاد! یک روز هست، یک روز نیست. چیزایی که آرزو داریم بهش نمیرسیم.
نیروی کار اما تماشاگر این وضعیت است و هیچ کاری از دستش برنمیآید. حسین راغفر هم درباره این وضع میگفت: در چنین شرایطی انگیزه نیروی کار از بین میرود به این دلیل که مزد او به اندازه کفاف رشد نمیکند و به این بهانه که تورمزاست، سرکوب میشود، اما هزینهها همچنان افزایش مییابد. این میشود که برخی حاضر میشوند سر در سطل زباله کنند و با بازیافت امور خود را بگذرانند. چرا؟ به این دلیل که درآمد آن بیشتر از حقوق کارگران است.
به قول راغفر فضای اقتصادی این روزهای ایران طوری است که روز به روز به دلیل افزایش هزینههای زندگی اقتصاد دلالی رونق بیشتری پیدا میکند و محصول آن نیز افزایش دوباره هزینههای زندگی است؛ زیرا اتفاقی که این دسته از فعالیتها برای بخشی از مردم رقم میزند این است که درآمدهای بزرگی را برای گروه کوچکی فراهم میکند و به جای عرضه تقاضا را افزایش میدهد و اقتصاد را به سوی زمینههای غیرمولد مانند سوداگری زمین و خرید و فروش ارز و خودرو و... میبرد و چون عرضه این اقلام کم است و تقاضا زیاد شده است قیمتها افزایش پیدا میکند و فعالیتهای سوداگری هزینههای زندگی عموم مردم را افزایش میدهد، به این دلیل که موجب خلق ارزشافزوده از طریق کار و سرمایه صنعتی نمیشود، بلکه برخی با خرید و فروش مالی به سودهای کلان دست مییابند و دیگران را هم ترغیب میکنند تا با فعالیت در زمینه تجارت زمین و مسکنهای لوکس یا سکه و طلا و ارز یا بازارهای نامولد کسب درآمد کنند. بنابراین یک گروه صاحب درآمدهای بسیار کلان در این فضا میشوند. هرچند این افراد به نسبت اعضای جامعه درصد بسیار کوچکی هستند، اما صاحبان ثروتهای بزرگ بادآوردهای میشوند که ثروتمندشدنهای آنها موجب افزایش نابرابری اجتماعی و فاصله طبقاتی میشود و هزینههای زندگی مردم را بهشدت بالا میبرد. ماحصل فعالیتهای سوداگرانه خود را در بازارهای مختلف به شکل تورم بزرگی نشان میدهد؛ چراکه عمدتا خلق ثروتی از راه فعالیت مولد صورت نگرفته، بلکه با جابهجایی دارایی از یک دست به دست دیگر، عملا درآمدهای کلان افزایش یافته است. وقتی تورم بالا میرود به تبع آن هزینههای زندگی اقشار مختلف جامعه بالا میرود، لذا از این طریق روز به روز فشار بیشتری به گروههای کمدرآمد و دهکهای پایین درآمدی وارد میشود که زندگی و معیشت آنها را بهشدت دچار آسیب میکند و منجر به ایجاد اختلال شدیدی در زندگی و سلامت تغذیهای و روان آنها میشود.