دکتر امیرحسین جلالی، روانپزشک، تروما را چنین تعریف میکند: «تروما به معنای یک سانحه یا حادثه است که فرد با آن مواجه میشود. مواجهه ما با رویدادها یا مسائل مختلف میتواند در ما واکنشهایی تولید کند. ما همیشه با عوامل استرسآور آشنا هستیم. عوامل استرسآور مانند وقتی که یک خبر بد به ما میرسد یا منتظر نتیجه یک ارزشیابی یا آزمون هستیم، یا فرضا میخواهیم نتیجه یک قرعهکشی را ببینیم یا مثلا از یکی از نزدیکانمان خبر نداریم. در چنین شرایطی دچار استرس میشویم و واکنشهای فیزیولوژیک در بدنمان و واکنشهای روانشناختی در ذهنمان را تجربه میکنیم. مثلا افسردگی پیدا کنیم، اضطراب پیدا کنیم. وقتی آن مسئله پس از فرضا یک یا دو روز یا یک یا دو هفته از بین رفت، یا به آن موضوع خو میکنیم یا مشکل استرسزا و تنشزا از بین میرود.
اما وقتی به یک موقعیت، موقعیت تروماتیک یا باعث ایجاد تروما، میگوییم، زمانی است که سانحهای یا حادثهای یا اتفاقی رخ دهد که یا فرد در آن درگیر است یا شاهد آن است و واکنش فرد به آن موقعیت توأم با احساس واهمه شدید، وحشت و حالت درماندگی است. هیچ حادثه مشخصی را هم نمیشود نام برد. مهم واکنش و ادراک فردی است که یا خودش آن را تجربه میکند یا شاهدش است. مثلا فردی دچار تعرض میشود. کیفش را در خیابان میزنند یا شاهد یک تصادف است. کیفش را نزدند، خودش تصادف نکرده، ولی میبیند که دو اتومبیل به هم میخورند و له میشوند، اینجا درواقع شاهد است. این شاهدبودن در او همان واکنشها را تولید میکند، این میشود تروما.
اخیرا در تعریف پارادایم تروما تغییری اتفاق افتاده است. پیش از این، تروما واقعهای فراتر از وقایع روزمره بود ولی بعدها این تعریف دچار تجدیدنظر شد. درواقع واکنش و ادراک فرد تعریفکننده است که چه چیزی تروماست و چه چیزی تروما نیست».
پس از 11 سپتامبر در ایالات متحده بهواسطه گستردگی تعداد افرادی که درگیر یک حادثه تروماتیک جمعی شده بودند، تحقیقات روی تروما، اختلال اضطراب پس از حادثه (PTSD) و تأثیر آن بر کارکرد مغز گسترش پیدا کرد. تجربه تروما در کودکی بر رشد مغز تأثیر دارد و تغییراتی را در آن ایجاد میکند. به گفته امیرحسین جلالی «ما امروز میدانیم که مغز در حال تغییر است. این برخلاف تصور پیشین است که مغز در یک سنی دیگر تکاملش کامل میشود و بهبود پیدا نمیکند. نکته دوم این است که اگر مثلا فردی در دوره کودکی تحت تأثیر تروماهای مکرر مثل نادیدهگرفتهشدن از طرف والدین، تنبیه فیزیکی، روبهرو شدن با تبعیض یا چیزهایی از این دست یا تعرض جنسی پیدرپی و مکرر باشد، عموما اتفاقی که میافتد این است که تغییرات مغزی در شکل تغییر در بیان ژنهای مشخصی است که این ژنها وقتی بیان میشوند فاکتورهای نوروتروپیک یا فاکتورهایی که در کار ساخت یا توسعه سلولهای عصبی هستند ترشح نمیشوند یا ترشح آنها کاهش پیدا میکند. نتیجهاش این است که مغز تکامل کافی پیدا نخواهد کرد. یا به معنای دیگر یکسری واکنشهای فیزیولوژیک، واکنشهای زیستشناختی وابسته به استرس در بدن به صورت مداوم به علت این تجمع و زیادبودن یا تکرار حادثه تروماتیک رخ میدهد. یعنی مثلا سطح کورتیزول خون که هورمونی است (مادهای است) که کارکردهای مختلفی دارد و از جمله در شرایط استرس آزاد میشود، همواره در یک سطح بالاتر از حد نرمال میرسد. نتیجه چنین اتفاقی این میشود که در حقیقت فردی که در چنین وضعیتی قرار میگیرد، همواره در خطر آسیب عروق مختلف و آسیب مغزی است؛ چون این سطح سطحی است که برای فعالیت مغز مناسب نیست و میتواند روی تکامل مغز اثر منفی بگذارد».
هرچند تجربه تروما در بزرگسالی تأثیر کمتری بر رشد مغز دارد اما بازهم تغییراتی را ایجاد میکند. به گفته جلالی تروما قطعا در بزرگسالی هم میتواند روی مغز تأثیر بگذارد ولی در دوران کودکی اهمیتش بیشتر است، چون مغز و دستگاه ادراکی ما درحال تکامل است.
«کاری که تروما با مغز میکند این است که کارکردهای مغزی را به نوعی هایجک میکند. مثل هواپیماربایی که در آن هواپیمارباها کنترل هواپیما را بر عهده میگیرند تروما هم در واقع کنترل مغز را بر عهده میگیرد. بنابراین تروما شکلی از واکنشهای فیزیولوژیک روانشناختی و نوع خاصی از نگاه را تولید میکند؛ اما به مغز دیکته میکند که در همه موقعیتها به نوعی از این نگاه استفاده کند. اگر بخواهم روشنتر بگویم برای مثال؛ زنی که از طرف مردها مورد تعرض قرار گرفته است، دیگر این را محدود نمیداند به آن مرد نابکاری که این کار را کرد. همه مردها میتوانند مورد اعتماد نباشند. در نتیجه فرد ممکن است اعتماد نکند. اگر وارد رابطه بشود همواره تنش دارد یا اینکه اصلا وارد رابطه با مردها نمیشود. چه رابطه مالی، چه رابطه دوستانه یا حتی رابطه نزدیکتر و ازدواج. و این نتیجه این است که کارکردهای مغزی کاملا زیر سایه تروما میآیند».
حوادث مختلفی امکان ایجاد تروما را دارند. حوادثی مانند درگیرشدن در تصادف اتومبیل، تجربه تجاوز یا آزار جنسی، آزار و اذیت ناشی از نژادپرستی، تبعیض جنسیتی و سایر انواع سوءاستفاده با هدف قراردادن هویت فرد. ربودهشدن، گروگانگرفتهشدن یا هر رویدادی که در آن ترس ازدستدادن جان وجود داشته باشد. تجربه خشونت، از جمله نبرد نظامی، حمله تروریستی، یا هر گونه حمله خشونتآمیز. دیدن زخمیشدن یا کشتهشدن افراد دیگر، از جمله در حین کار که گاهی اوقات ترومای ثانویه نامیده میشود.
انجام کاری که در آن مکررا چیزهای ناراحتکننده را میبینید یا میشنوید، مانند کار در اورژانس یا نیروهای مسلح. زندهماندن از یک بلای طبیعی مانند سیل، زلزله یا بیماریهای همهگیر مانند ویروس کرونا، زایمان آسیبزا بهعنوان یک مادر، یا بهعنوان شریکی که شاهد زایمان آسیبزاست. ازدستدادن یکی از نزدیکان در شرایط ناراحتکننده. تجربه بستری و درمان در بخش سلامت روان یا مواجهه با وضعیتی که زندگی فرد را تهدید میکند، تجربه بازداشت یا زندان.
واکنش به تجربههای تروماتیک اما در افراد متفاوت است و به عوامل متعددی بستگی دارد. به گفته امیرحسین جلالی، واکنش افراد وابسته به تاریخچه قبلی، به ژنتیک و به ظرفیتهایی که پیشتر در کاراکتر و شخصیت خود تشکیل دادهاند، به موقعیتهای تروماتیک متفاوت است.
این روانپزشک میگوید: «در قدیم میگفتند که مثلا طرف استوار است، مقاوم است، محکم است یا مثلا طرف شکننده است و خیلی توانایی مقاومت ندارد. این از دیدگاه علمی ترکیبی از ویژگیهای شخصیتی و کاراکتری، ژنتیک، تجربههای قبلی، احتمال وجود علائم خفیف اختلال اضطراب پس از حادثه (PTSD) از مواجهه قبلی با تروماهای دیگر است و همه اینها میتواند به نوعی فرد را مستعد کند تا احتمالا به PTSD دچار شود. برای مثال، بازداشت و زندان بیتردید میتواند مسائل جدی ایجاد بکند. درواقع موقعیتهایی که پیشبینیپذیر نیستند و ما خیلی با آنها مأنوس و مألوف نیستیم، میتوانند اتفاقا خیلی بیشتر باعث شوند که ما از مواجهه با آنها دچار وحشت و احتمالا PTSD شویم.
برای مثال، ساعت پنج صبح و وقتی هوا تاریک است، بریزند در خانه و من را دستگیر کنند. احتمال اینکه دیگر هر موقع من در خانه و در خواب باشم، هر صدای مثلا پرش گربه روی شیروانی یا روی سقف تصور این را که «دارند میآیند» در من ایجاد کند، وجود دارد. درواقع تروما این کار را میکند. هر صدای تقی در نیمهشب، در من تداعی میشود و همانطور که گفتم هایجک میکند. ذهن نمیتواند گزینه دیگری را ببیند؛ گزینه اینکه شاید گربه باشد، شاید باد باشد، نه. تق به اضافه شب یعنی دارند میآیند. این جمله در مغز به این شکل کد میشود».
با وجود عوامل گستردهای که میتواند باعث به وجود آمدن تروما در فرد شوند، هر حادثه یا اتفاق تلخ یا خشونتباری لزوما منجر به تروما نمیشود. به گفته جلالی اعداد متفاوتی برای ابتلا به تروما و PTSD ذکر شده است. برای مثال، بر اساس یک تحقیق، در میان زنانی که آزار جنسی را تجربه کرده بودند، بین 70 تا 80 درصد و در بعضی دیگر از سوانح یا حوادث بین 20 تا 25 درصد یا تعداد کمتری دچار PTSD شدند.
به گفته دکتر امیرحسین جلالی، «درواقع هر نوع حادثه ناخوشایندی تروما نیست و هر نوع ترومایی منجر به PTSD نمیشود. به عبارتی، اختلال استرس پس از سانحه در همه مواردی که تروما میبینند، بهعنوان یک اختلال معمولا ماندگارتر و نیازمند درمانهای جدیتر قرار نیست در همه افراد رخ بدهد. ممکن است یک اختلال استرس حاد پیش بیاید که معمولا زیر یک ماه بیشتر طول نمیکشد، اگر طولانیتر بشود اختلال استرس پس از سانحه نامیده میشود. این نکته مهمی است که هم باید مراقب باشیم تروما را کوچک نشمریم و هم از این مسئله که هر حادثه ناخوشایندی را تروما بدانیم و هرکسی را که تروماتایز شده در حکم یک قربانی که هیچ بازگشتی برایش وجود ندارد ببینیم، اجتناب کنیم».
تروما یا اختلال اضطراب پس از سانحه قابل درمان است، اما روند درمان تنها وابسته به توانایی خود فرد نیست، بلکه رفتار و واکنش اطرافیان با فرد آسیبدیده نیز بر آن تأثیر زیادی دارد. نگاه جامعه به کسی که تروما یا اختلال شدیدتر اضطراب پس از حادثه را تجربه میکند، میتواند دوره درمان را سادهتر و کوتاهتر کند. درواقع در کنار دورههای درمان پزشکی، دارویی و کمکگرفتن از رواندرمانگر، نحوه مواجهه اطرافیان با تروما فردی که به PTSD دچار شده نیز تجربه بهبود و درمان را کاملا متفاوت میکند.
به گفته جلالی، «تروما میتواند بهبود پیدا کند یا بهتر از بهبود این است که بگوییم پردازش شود. تروما میتواند پردازش شود، اگر ما یک کارهایی بکنیم. کارهای دارویی و اینها که بماند، کسی که تروما دیده باید زودتر از جایش بلند شود. یعنی برگشتن به روتین و ایفای نقش روزمره در زندگی، حتی به قیمت اینکه فرد علائمی داشته باشد و آزاری ببیند. البته نه در این حد که رنج شکنجهواری داشته باشد.
ما بهجای اینکه ترحم کنیم، سرزنش کنیم و از قربانی یک موجود ضعیف و فوقالعاده شکننده درست کنیم، به فرد نشان بدهیم که میتواند و باید بلند شود و البته ما کنارش هستیم؛ یعنی حمایت و پرهیز از سرزنش و پرهیز از ضعیف نشاندادن فرد آسیبدیده».
در کنار ترومای فردی، تعریف نوع دیگری نیز از تروما وجود دارد به نام ترومای جمعی و ترومای تاریخی.
ترومای جمعی رخداد ناخوشایندی است که گروهی از مردم در واکنش به یک آسیب مشترک تجربه میکنند. درواقع هر رویداد نامطلوبی که گروه بزرگی از مردم تجربه میکنند، شاهد آن هستند یا بر آنها تأثیر میگذارد، میتواند باعث آسیب جمعی شود. چنین تجربیاتی اغلب میتواند بر وقایع سیاسی، احساسات ملی و حتی تصمیمات شخصی مانند بچهدارشدن یا بچهنداشتن تأثیر بگذارد.
وقایعی که در طول تاریخ رخ میدهد، اما نه محدود به رویدادهای آسیبزا، توسط گروههای اجتماعی پردازش شده و در هویت جمعی آنها ساخته شده است. این رویدادها حتی مدتها پس از رفع آسیب واقعی نیز در حافظه جمعی یک گروه زنده میمانند و بر تصمیماتی که افراد میگیرند، ارزشهایی که دارند و نحوه زندگی آنها تأثیر میگذارند. خبر خوب اما این است که چالشها، فرصتی برای رشد و تغییر هستند. همان طور که میتوانیم ناملایمات را در سطح فردی بازنگری کنیم، جوامعی که سازگاری و انعطافپذیری را نشان میدهند، میتوانند در مواجهه با شرایط سخت و دشوار رشد کنند.