«در سالهای اخیر بهدلیل شرایط اقتصادی، مهاجرت به خارج برای عموم جامعه به گزینه جدیتر تبدیلشده است؛ گزینهای که پیشازاین بیشتر برای معدودی از اقشار جامعه مطرح بوده است»
شفا آنلاین>جامعه>هاشمی پیرامون مهاجرت نخبگان و فرار مغزها میگوید: «ابتدا لازم است تعریف
روشنی از نخبگی داشته باشیم. باتوجهبه آنچه در عرصه عمومی دراینخصوص مطرح
است، بهنظر میرسد مهاجرت نخبگان بیشتر به خروج افراد تحصیلکرده از کشور
اشاره دارد که از گذشته باعنوان فرار مغزها مطرح بوده است.
به گزارش شفا آنلاین: از اساس،
فرار
مغزها یک مفهوم جانبدارانه و فراتر از موضوع مهاجرت است و مطرحکردن و
پرداختن به آن در افکار عمومی میتواند با انگیزههای جناحی و سیاسی همراه
باشد؛ کمااینکه در ایران نیز چنین بوده و باعث شده امروزه نیز مهاجرت
نخبگان بیشتر بهعنوان فرار مغزها شناخته و تعبیر شود».
او میافزاید:
«بهاعتقادم؛ مهاجرت تحصیلکردگانی که فکر میکنند نمیتوانند در داخل کشور
به اهداف علمی خود برسند یا از دانش و تخصص خودشان بهره اقتصادی
موردانتظارشان را بهدست بیاورند بیش از هر مهاجرت دیگری واجدشرایط
قرارگرفتن باعنوان مهاجرت نخبگان است؛ اما شناسایی اینافراد و تفکیک آنها
از سایر مهاجران امر دشواریست. دو مفهوم فرار مغزها و مهاجرت نخبگان،
اگرچه واقعیتهای انکارناپذیر جامعه بوده و است اما بهدلیلآنکه شاخصها،
تعاریف و اطلاعات دقیق و شفافی از آن حداقل در نزد افکار عمومی وجود ندارد،
همواره دستاویز برخی صاحبان قدرت و نفوذ، سرمایهداران و اقشار مرفه قرار
میگیرد تا بهوسیله آن، مهاجرت خود، فرزندان و نزدیکانش را مهاجرت نخبگان
جلوه دهند و منزلت و پذیرش خود را نزد افکار عمومی افزایش دهند».
او درباره
پیامدهای مهاجرت میگوید: «در سالهای اخیر بهدلیل شرایط اقتصادی، مهاجرت
به خارج برای عموم جامعه به گزینه جدیتر تبدیلشده است؛ گزینهای که
پیشازاین بیشتر برای معدودی از اقشار جامعه مطرح بوده است».
او ادامه
میدهد: «بهنظرم اشاعه ایده مهاجرت در بین اقشار مختلف جامعه خطر جدیتری
درمقایسهبا آنچیزیستکه مهاجرت نخبگان نامیده میشود؛ زیرا عمومیتیافتن
مهاجرت میتواند به جریانهای مهاجرتی بزرگی در آینده تبدیل شود و درنتیجه
ساختار و حتی اندازه جمعیت را تحتتأثیر قرار دهد و موجب کاهش شدید جمعیت
فعال کشور شود. بهتر است باتوجهبه رواج اندیشه مهاجرت در جامعه، مهاجرت به
خارج بهعنوان مسئلهای فراتر از قشربندیهای اجتماعی و خطری برای کل
جمعیت موردتوجه قرار گیرد و فقط به مفاهیم مناقشهبرانگیز و غیرشفاف مانند
مهاجرت نخبگان محدود نشود. درمورد مهاجرت جمعیت فعال کشور با اطمینان
بیشتری میتوانیم صحبت و علل و پیامدهای آنرا بررسی کنیم اما جداکردن بخشی
از مهاجرتها باعنوان مهاجرت نخبگان کار سادهای نیست».
او میافزاید:
«امروزه با وجود دانشگاههای متعدد و در سطوح کیفی مختلف و پولیشدن
تحصیلات، داشتن مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد و حتی دکتری بهراحتی دردسترس
است؛ بنابراین لزوماً هرکسیکه تحصیلات عالی دارد، نخبه محسوب نمیشود.
اینشرایط باعث سرخوردگی نخبگان واقعی و ازدسترفتن فرصتهای شغلی برای
آنها و بهطورکلی تضعیف شایستهسالاری میشود که اینعوامل، انگیزه مهاجرت
به خارج را تقویت میکند». رجایی دراینباره میگوید: «اصلیترین انگیزه،
یافتن مدینه فاضله است که متأسفانه تحتتأثیر تبلیغات گسترده و پرحجم صورت
میگیرد و خیلی از ما ایرانیها فکر میکنیم بهشت برین در خارجازکشور است
که در آن به پول و رفاه بیشتر میرسیم؛ اما باید درنظر گرفت در ایران یا
خارجازایران، نابرده رنج گنج میسر نمیشود». بهگفته او؛ مهاجرتی که
بیبرنامه و فقط درپیِ رفاه و یافتن پول باشد، بسیارخطرناک است و متأسفانه
بسیاری از ایرانیهایی که از دیرباز به خارجازکشور مهاجرت کردهاند، دچار
بیماریهایی روانی و روحی خطرناکی شدهاند. او ادامه میدهد: «برخی جوامع
بهاصطلاح توسعهیافته با تبلیغات درصدد جذب نخبگان ایرانی هستند. درواقع
آنها با دادن امتیازات، نخبگان را جذب و تشویق به مهاجرت میکنند و گاهی
نیز نیروی نخبه را بی هزینهای و صرفاً ازطریق تبلیغات بهدست میآورند و
ثمره ژنتیکی آنکشور و دسترنج سیستم و نظام آموزش عالی آنکشور را
میبلعند. آنچه اتفاق میافتد تهیشدن کشور از نیروهای بااستعداد و
عدمامکان بهرهبرداری از توانمندیهای ایشان است که در درازمدت موجب
عقبماندگی کشورها در حوزههای مختلف خواهد شد و کشور استفادهکننده از این
استعدادها مسیر بالندگی و توسعه را طی خواهد کرد. ازاینرو مهاجرت نخبگان
درصورت عدمبازگشت خسارت جبرانناپذیری را به کشورها تحمیل میکند؛ اما
چنانچه این مهاجرت مقطعی باشد و فرد نخبه بعد از مهاجرت به کشور دیگری و
کسب علم و هنر و دانش بیشتر، مجدداً به کشور مبدأ بازگردد موجب رشدونمو
آنکشور خواهد شد».
این کارشناس درباره انعقاد تفاهمنامه بنیاد ملی نخبگان
و نیروی انتظامی بهمنظور جلوگیری از خروج نخبگان، توضیح میدهد: «این یک
تفاهمنامه است که بهنظر نمیرسد ازلحاظ اجرایی و عملیاتی اهمیت زیادی
داشته باشد؛ زیرا اینمسئله دارای جنبههای حقوقی و فنی مهمیست که
نمیتوان در سطح یک تفاهمنامه به آن پرداخت. بهعلاوه؛ این موضوعی نیست که
تصمیمگیری درباره آن تنها تحتاختیار و صلاحیت طرفین تفاهمنامه باشد».
او میافزاید: «چنین راهکارهایی برای پرداختن به مسئله مهاجرت نخبگان،
نشاندهنده نگاه تقلیلگرایانه و بخشی به موضوع است؛ زیرا نخبگان را فقط
کسانی درنظر میگیرد که ازطرف بنیاد نخبگان حائز شرایط نخبگی شدهاند؛
درحالیکه معیارهای نخبگی این نهاد، بیشتر تابع شرایط و کارکردهای
بوروکراتیک است و نمیتواند همه جمعیت نخبه کشور را دربرگیرد. یکی از
نشانههای غیرکارشناسیبودن ایناقدام ایناستکه میتواند جایگاه بنیاد
نخبگان را تضعیف کند؛ زیرا کسانیکه قصد مهاجرت یا حتی خروج از کشور را
داشته باشند یا احتمال دهند در آینده چنین قصدی پیدا خواهند کرد، خودشان را
به بنیاد نخبگان معرفی نمیکنن».
او درنهایت میگوید: «مهاجرت، جرم نیست
که بتوان آنرا ممنوع کرد یا برای آن محدودیتهای نامتعارف بهوجود آورد؛
بلکه باید ابتدا شرایط و اطلاعات لازم برای مطالعه دقیقش را فراهم کرد و
با مدیریت عوامل دخیل در آن و کاهش دافعهها و افزایش جاذبهها در کشور
شرایطی فراهم ساخت که افراد ترغیب شوند در کشور بمانند و از مهاجرت صرفنظر
کنند».
رجایی دراینخصوص میافزاید: «مسئله مهاجرت نخبگان و جلوگیری از
اینامر باید انگیزشی باشد؛ زیرا اگر چنین نباشد نمیتواند چندان اثربخش
باشد. جلوگیری از مهاجرت نخبگان با هر روشی، بیشتر بازخورد منفی بههمراه
خواهد داشت. بهجای این، باید تلاش کرد ظرفیت لازم برای بهکارگیری فرد
نخبه در جامعه فراهم ساخت تا نخبه بتواند در جامعه تجلی یابد. اگر نخبه در
جامعه تجلی نیابد حتماً مهاجرت را به ماندن ترجیح میدهد. وقتی فرد نخبه
بیانگیزه میشود، طرحها و پروژههایش نادیده گرفته میشود و از او تجلیل
نمیشود، بهطورطبیعی ترجیح میدهد به کشوری برود که از او استقبال میشود و
امکانات برای رشد و پیشرفت او فراهم است و این یک فعل مطلوب است. ما باید
روی انگیزه نخبگان برای ماندن تلاش کنیم؛ اگر چنینکاری کنیم، حتی
آنهاکه پیشازاین رفتهاند بازمیگردند. بخشی از تلاشها برای حفظ
انگیزه نخبگان به حکمرانی برمیگردد؛ در کشور ما به انواع سرمایهها توجه
میشود جز سرمایه انسانی. درحالیکه این سرمایه کلیدی و مهم است. حکمرانی
باید روی این سرمایه بیشتر تمرکز کند و ظرفیت لازم برای دیدهشدن آنها در
جامعه را فراهم آورد. نخبه، مجرم نیست که پلیس ورود پیدا کند؛ ما با
سازماندهی دانش و توانمندی آنهاست که میتوانیم به نتیجههای مطلوب
برسیم. سرمشق اصلی نظام باید اینباشدکه قلمرو نخبگان را مثبت تعریف و
ایجابی نگاه کند و نه سلبی. قطعاً با نگاه سلبی، به جایی نخواهیم رسید».