به گزارش شفا آنلاین:«آموزش و پرورش و عدالت ساختاری» به قلم محمد ملاکی است که در آن آمده: جامعهای که ساختار آن با قوانین و سیاستهای عادلانه پشتیبانی و حمایت میشود، موسسات و نهادهایی میطلبد که در آنها نسبت به حقوق شهروندان تبعیض ناموجه صورت نمیگیرد.
تبعیض ناموجه زمانی رخ میدهد که شهروندان از منافع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و... به خاطر موقعیتی که آنان دخالتی در به وجود آوردنش نداشتند محروم میشوند. برای مثال، اگر در جامعهای افراد یک قومیت و طبقه خاص صرفا به این جهت که در یک قومیت و طبقه خاصی به دنیا آمدهاند از منافع اجتماعی و سیاسی خود بینصیب شوند یک تبعیض و ناعدالتی ساختاری رخ داده است.
عموم ناعدالتیهای ساختاری به سبب غلبه و سلطهای صورت میگیرد که یک گروه به شکل نامنصفانهای بر گروه دیگری از جامعه روا میدارد. فراهم آوردن عدالت ساختاری امیدپرور است چون اولا به خودی خود امری مطلوب است و نفس تلاش برای برقراری عدالت اخلاقا امری نیکوست. ثانیا، و شاید مهمتر، عدالت ساختاری امیدآور است چون نتیجهای مطلوب دارد: اعتماد و امنیت برای جامعه میآورد.
برای شهروندان خاطر امن فراهم میکند و این خود البته آغازی امیدبخش است. مولانا راست میگفت که «امید سرِ راهِ ایمنیست ». شهروندان یک جامعه وقتی با ساختاری عادلانه مواجه میشوند که میتوانند حق خود را بیزحمت بستانند رفته رفته خوشبین میشوند و بذر امید در ذهن و ضمیر آنان کاشته میشود. هر چه سرکوب و سلطه و ناعدالتیهای ساختاری کمتر شود اعتماد شهروندان بیشتر میشود و به شکل خودجوش امید،زاده میشود.به هرحال مساله اول اینکه « خواستن توانستن نیست » چرا که یکی از فاجعهبارترین ویژگیهای نظام آموزشی در ایران، سخت و غیرمنعطف بودن آن است به گونهای که نمیتواند تن سنگین و تنبل خود را در واکنش به آنچه در جامعه میگذرد تکان دهد و اقدام مناسب کند: سن اعتیاد در جامعه به طرز ملموس و فاجعهباری کاهش مییابد و به سنین دانشآموزی میرسد ولی نظام آموزشی همچنان در حال یاد دادن نام بزرگترین صحرای ترکمنستان است.
شبکههای اجتماعی موبایلمحور، تمام جامعه را در بر میگیرند، ولی نظام آموزشی هنوز اصرار دارد که دانشآموزان نام کتابهای قیصر امینپور را حفظ کنند.
بیماریهای مرتبط با تغذیه نامناسب در جامعه تشدید میشوند، اما نظام آموزشی از معلمان میخواهد حفظ کردن نام فلان باکتریها را به دانشآموزان تحمیل کنند.
طلاق گسترش مییابد و درصد قابل توجهی از دانشآموزان با پدر یا مادرهای جدا شده از هم زندگی میکنند، ولی نظام آموزشی به جای دادن آموزشهای لازم به این دانشآموزان، میخواهد تانژانت و کتانژانت را مرور کنند.البته نمیگوییم هیچ کدام از اینها را یاد ندهند (هر چند که برخی آموزهها اساسا بیهوده هستند) ولی نکته اینجاست که سیستم عریض و طویل آموزشی به حدی کند و سنگین است که نمیتواند همراستا با نیازهای کنونی، عکسالعمل نشان دهد، چه رسد به پیشبینی نیازهای آتی؟!
تا زمانی که سیستم آموزش و پرورش و نیز آموزش عالی مبتنی بر محتوای دستوری، کتابهای درسی سفارشی و محفوظات و امتحانات باشد و کار چندانی با آنچه در جامعه میگذرد نداشته باشد، به موسسهای میماند که در عصر تلفن و رایانه و اینترنت، همچنان درگیر پرورش کبوتران نامهرسان است و اتفاقا خیلی هم جدی و سختگیرانه این کار را میکند.
مساله دوم در تبیین عدالت ساختاری شکاف طبقاتی در ایران است که آموزش رکن اصلی آن است. پژوهشهای میدانی بیانگر آن است که در سال تحصیلی گذشته این شکاف بین دهک بالا و پایین جامعه برای پرداخت هزینه در حوزه آموزش، 68برابر بوده و طبق آمارهای خام در سال 1402 به 82 برابر رسیده است.
خیلی از دانشآموزان مستعد ما به خاطر ناعدالتیهای ساختاری آموزش به فنا میروند.
در نظر بگیرید یک مدرسه دولتی در منطقه کمبرخوردار با هزینه کرد یکی، دو میلیونی و نُرم کلاسِ 40 و 50 نفری آیا توان رقابت با مناطق برخوردار با هزینههای نجومی و با نرم کلاس 20 الی 22 نفره را دارد؟ هرگز...!!! مگر با احیای اصل ۳۰ قانون اساسی.
مساله سوم اینکه «اصالت» حلقه گمشده نظام آموزشی آموزش و پرورش ما شده!»
این نظام دایما «سعی در تولید نیازهایی دارد که غیرضروری هستند و با تبلیغات سعی در تبدیل این نیازهای غیر ضروری به نیازهای ضروری است.»
اساس ناعدالتی ساختاری در آموزش و پرورش تضاد کارکردی آن است. در واقع تز و آنتیتز سیستم هرگز قادر به ارایه سنتزی قابل دفاع نمیگردد. آموزش و پرورش کشور ما موارد مربوط به معلم را به همهچیز دیگر ربط میدهد و برای همین نمیتواند درک کند که معلم کیست؟ چه چیز میخواهد؟ نیازها و اولویتهای او چیست؟ نبود بودجه، مشکل یا نگرانی من معلم نباید باشد، اما شما تمامی دغدغه مرا با استفاده از اخبار سایتهای گوناگون یا رسانه ملی یا جراید و...... فقط مشکل معیشیتی نشان میدهید و برای همین معلم در این جامعه مساوی است با فردی که ناتوان در تأمین نیازهای اولیه زندگی است، معلم فردی است تنبل که فقط به تعداد روزهای تعطیل میاندیشد و اصلا برای همین معلم شده است، معلم نمیخورد، نمیپوشد، درمان نمیشود، سفر نمیکند، مسکن ندارد، بدلباس و عبوس است و.......... تمامی تحقیرها برای معلم جامعه که در اصل تولیدکننده و مروّج دانش است، لذا معلم مساوی است با نابخردی!! لذا آموزش مساوی است با وقت هدر دادن و بیهودهترین مقطع زندگی. چون منی که در 20سالگی با سرمایهای هنگفت صاحب یک پاساژ گردیدهام یا سلطان سکه و موز و اتومبیل و ارز و دارو و....... شدهام، اولویت برتر جامعهای هستم که از اصالت جامعه غفلت کرده و اصالت فردی را نیز بد تعریف کرده است.
ما برای تقویت امید اجتماعی و سیاسی محتاج عدالتیم. در جهت عدالت دویدن
فینفسه امید را تقویت میکند. اگر در پی تقویت و تحکیم ساختارهای امیدبخش
در جامعه هستیم میبایست به ساختارهای عادلانه توجه ویژه داشته باشیم.
عدالت از پی خود امید میآورد. و اگر بنا داریم ندای امیدبخشی در جامعه
بلند کنیم آن ندا و آن امید باید معطوف به تقویت ساختارهای عادلانه و زدودن
ناعدالتیهای ساختاری باشد. / اعتماد آنلاین