کد خبر: ۳۴۰۳۲۹
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۰ - ۰۷ اسفند ۱۴۰۲ - 2024February 26
آذرخش مُكري؛ روانپزشك و درمانگر اعتياد در پاسخ به «اعتماد»: حتي درآمد و شغل هم نمي‌توانند مانع از گرايش به اعتياد و مصرف مواد شوند

شفا آنلاین>سلامت>آذرخش مكري، روانپزشك و درمانگر اعتياد است كه اخيرا در يك سخنراني و با نگاهي به نتايج مطالعات جهاني، يافته‌هاي جديدي درباره علت اعتياد و علت گرايش به مصرف مواد ارائه داد. مكري مي‌گويد كه اگر آدم‌ها ياد بگيرند از ساده‌ترين اتفاقات زندگي لذت ببرند، سراغ لذت كاذبي همچون مصرف مواد نخواهند رفت اما تاكيد مي‌كند كه آموزش چنين توانمندي و دانشي، وظيفه دولت‌هاست.

به گزارش شفا آنلاین:مكري مي‌گويد، فقر عامل مهمي در گسترش اعتياد است چون آدم فقير حتي اگر به دانش لذت بردن از روزمره‌هاي زندگي هم مجهز باشد، آن‌قدر درگير دغدغه معاش است كه لذت‌هاي زندگي و هر آنچه تبديل به پول و نان نشود در نگاهش بي‌اهميت است.

مکری در یک نگاه آسیب شناسانه با تحلیل عوامل موثر بر اعتیاد و مصرف مواد می‌گوید: «از حدود دو دهه قبل، نظرات جديدي در حوزه آسيب‌شناسي اعتياد و مصرف مواد مطرح شد و از جمله اين نظرات، تئوري كن بريك (مددكار اجتماعي و روان درمانگر امريكايي) بود كه مي‌گويد وقتي فرد، يك ماده اعتياد‌آور مصرف مي‌كند، گرفتار وسوسه مصرف مي‌شود و دليل ادامه مصرف، همين وسوسه بيمارگونه است كه از هر شي و مكان و رخدادي، يك مشابهت انگيزشي با مصرف مواد مي‌سازد و مثلا با ديدن فندك، به ياد مصرف مي‌افتد چون اسير افكار مزاحم است و بنابراين، يك تمايل بيمارگونه به مصرف مواد شكل مي‌گيرد. به عقيده بريك، اين اشتغال ذهني به حدي مخرب است كه حتي از علاقه به مصرف فراتر مي‌رود به اين معنا كه فرد با وجود آنكه مي‌داند با هر بار مصرف مواد، چه آسيبي به خود وارد مي‌كند اما به اجبار، نه با ميل و رغبت بلكه ناچار به ادامه مصرف است. اين تئوري، امروز، هم در درمان اعتياد و هم در پيشگيري از اعتياد كاربرد فراواني دارد و درمانگران اعتياد به دفعات با بيماراني مواجه شده‌اند كه مي‌گويند اجبار به مصرف دارم و انگار مواد، اختيار و قدرت تصميم و انتخاب را از من سلب مي‌كند. اما نظريه ديگري كه طي سال‌هاي اخير در رقابت با تئوري بريك بوده، بحثي است كه سال‌ها قبل توسط مايكل لومان و جورج كوب (متخصصان علوم اعصاب و درمانگران اعتياد در امريكا) مطرح شد و اين كارشناسان معتقد بودند كه مصرف مواد، به دليل بدتنظيمي لذتي آغاز مي‌شود و ادامه مي‌يابد كه من هم با اين نظريه موافقم و معتقدم كه ادامه مصرف مواد، صرفا به دليل وسوسه يا بي‌اختيار شدن در اجبار به مصرف مواد نيست. به نظر مي‌رسد باقي درمانگران اعتياد هم در نگاهي به انگيزه و دليل مصرف مواد بيماران‌شان با مصداق‌هايي از همين نظريه مواجه خواهند شد چرا كه دلايل ادامه مصرف، ارتباطي به وسوسه ندارد و حتي بسياري از بيماران خواهند گفت كه اجبار به مصرف ندارند اما با اين حال مصرف مواد را ترك نمي‌كنند.»

مكري در توضيح اين نظريه جديد، «بدتنظيمي لذتي» را اينطور تعريف مي‌كند: «مصرف‌كننده مواد به شما مي‌گويد كه ديگر هيچ چيزي او را خوشحال نمي‌كند و نمي‌داند چرا تا اين حد بي‌انگيزه شده و دائم معترض و شاكي است و حتي وقتي مي‌پرسيد كه آيا با مصرف مواد حالت بهتر مي‌شود يا نه، به شما مي‌گويد مواد هم نمي‌خواهم و مواد هم حالم را به هم مي‌زند و مواد، من را بدبخت كرده. وقتي از او مي‌پرسيد چرا مصرف را كنار نمي‌گذاري تا به زندگي عادي برگردي و چرا همچنان مصرف را ادامه مي‌دهي، بيمار در جواب شما مي‌گويد برگردم به زندگي عادي كه چطور بشود و برگشتن به زندگي عادي كار بيهوده‌اي است و .... اين جواب‌ها، معنا و نشانه‌هاي مهم و پيچيده‌اي است چون اين بيمار با همين جملات مي‌گويد كه ديگر از هيچ چيزي لذت نمي‌برد. سال 2009 تحقيقي با عنوان پاسخ دهي به نشانه‌هاي مصرف مواد و پاداش‌هاي طبيعي در اعتياد به مواد مخدر انجام شد. در اين تحقيق، تعدادي عكس با مضامين شاد، غم‌انگيز، خنثي و مرتبط با مصرف مواد به معتادان نشان مي‌دادند و هدف از تحقيق، ثبت واكنش‌هاي طبيعي به اين عكس‌ها بود. تعدادي از شركت‌كنندگان در تحقيق، با مشاهده عكس‌هاي مرتبط با مصرف مواد، واكنش‌هاي شديدي داشتند اما نسبت به عكس‌هاي شاد، تقريبا بي‌تفاوت بودند. اين تحقيق بعد از 6 ماه با همين گروه شركت‌كنندگان تكرار شد و محققان متوجه شدند معتاداني كه 6 ماه قبل در تماشاي عكس‌هاي با مضمون شاد، بي‌تفاوت بودند، در فاصله 6 ماه، مصرف موادشان افزايش يافته بود. نتيجه كلي تحقيق اين بود كه اگر فردي قادر به لذت بردن از اتفاقات روزمره زندگي نباشد، به دام مصرف مواد خواهد افتاد. نتايج تحقيق نيكولاس لوينگستون (متخصص علوم رفتاري در امريكا) هم اين فرضيه را تاييد مي‌كرد. لوينگستون در اين تحقيق، 320 پرسش درباره فعاليت‌هاي زندگي روزمره و ميزان لذت از اين فعاليت‌ها مطرح كرد و تحليل پاسخ‌ها يك نتيجه كلي داشت؛ لذت بردن از امور روزمره و بسيار ساده مثل دوش گرفتن، ورزش، رفتن به يك رستوران ارزان قيمت، شركت در كلاس دانشگاه، سفر و خريد مي‌تواند به مثابه سدي قدرتمند در مقابل اعتياد و مصرف مواد عمل كند. نتيجه اين تحقيق نشان داد كه مصرف‌كننده مواد همواره با يك سوال اساسي مواجه است؛ اگر مواد را ترك كند چه جايگزيني خواهد داشت ؟ لوينگستون با تحقيق خود ثابت كرد كه فردي كه قادر به كسب لذت از امور روزمره زندگي نبوده و خريد و سفر و غذاي خوشمزه در او ذوقي ايجاد نمي‌كرده، در ترك اعتياد هم موفق نبوده است.»

مكري مي‌گويد كه درمانگران اعتياد با يك تحقيق خيلي ساده در بيماران خود مي‌توانند متوجه شوند كه كدام يك از بهبوديافتگان گرفتار عود مصرف خواهند شد و كدام يك، از شر اعتياد در امان مي‌مانند؛ اينكه از بيماران خود درباره احساس رضايت و شادي از امور روزمره زندگي سوال كنند.

«مي‌توانيم از بهبوديافتگاني كه مثلا آخرين نوبت مصرف‌شان، 6 ماه قبل بوده، بپرسيم كه در اين 6 ماه، چه كرده‌اند و كدام فعاليت‌هاي ساده زندگي روزانه براي‌شان خوشايند بوده و بابت ميزان لذت از اين فعاليت، چه نمره‌اي مي‌دهند. مثلا آقاي الف مي‌گويد تنها اتفاق خوشايند در اين مدت، يك نوبت رفتن به رستوران بوده و ميزان رضايتش از اين رستوران‌گردي هم در حداقل بوده و آقاي ب مي‌گويد در اين 6 ماه، ساعات طولاني در پارك و طبيعت و خيابان، پياده‌روي كرده و از هواي سالم و ورزش و معاشرت لذت برده و حالا هم براي ورزش روزانه لحظه شماري مي‌كند. بنا به همين سوال و جواب ساده، آقاي الف بيش از آقاي ب در معرض خطر بازگشت به اعتياد و لغزش و مصرف دوباره است چون مهم‌ترين عامل اعتياد رفتاري، كسب لذت است و فردي كه نداند از چه چيزي بايد لذت ببرد، به سمت لذت كاذب اعتياد خواهد رفت. ناتواني در كسب لذت از امور روزمره زندگي، نشانه مهمي است و مي‌تواند به عنوان هشدار بابت گرايش به مصرف مواد تلقي شود؛ وقتي يك نوجوان از تمام امور روزمره روي‌گردان است و برخلاف باقي همسالان خود، از خريد يك پيراهن نو، از رفتن به سفر و مهماني و گردش با دوستانش خوشحال نمي‌شود و همه اين فعاليت‌ها را بي‌فايده مي‌داند، اين نوجوان بيش از باقي همسالانش در معرض خطر اعتياد رفتاري است و وقتي هم كه گرفتار اعتياد رفتاري و از جمله مصرف مواد شد، مي‌گويد كه چون چيزي براي لذت بردن نداشته به سمت مصرف مواد رفته است.»

مكري مي‌گويد كه تعميم اين يافته‌ها البته در جامعه ايران مي‌تواند به كشف واقعيت‌هاي ديگري هم منجر شود؛ واقعيت‌هايي كه سوي مقابل اظهارات مسوولان دولتي و دولت‌ها درباره مقصردانستن مصرف‌كنندگان مواد يا متهم كردن مصرف‌كنندگان مواد به تنوع‌طلبي و كنجكاوي و از اين دست اطلاق‌هاست در حالي كه مكري مي‌گويد اعتياد و مصرف مواد، معلول علت‌هايي است كه دولت‌ها نخواسته‌اند ببينند.

«با دقت در معناي نتايج اين تحقيقات، مي‌توانيم حتي شدت گرفتن اعتياد در محروميت و نابساماني‌هاي اجتماعي و فقر و بيكاري را هم ريشه‌يابي كنيم. فردي كه به مدت چند ماه در تلاش پس‌انداز است تا با اين اندوخته به سفر برود يا ماشيني، لباسي يا كالايي مشابه براي خود بخرد و حتي فردي كه براي پيدا كردن يك پيراهن باب سليقه‌اش، خيابان‌ها را زير پا مي‌گذارد، با مفهوم لذت از زندگي و ارزش‌گذاري براي لذت‌ها، آشناست. يك خانواده فقير اما از چنين دركي محروم مي‌ماند چون فرزند يك خانواده فقير، كمتر بازي مي‌كند و كودكي كه كمتر بازي مي‌كند، لذت كمتري از جهان بيروني و پيراموني مي‌برد و به همين دليل، بيشتر در معرض خطر گرفتاري به دام اعتياد خواهد بود چون بازي، هر چه باشد؛ حتي بازي‌هاي ساختگي و فاقد هويت در مفهوم و ساختار بازي، به رشد پيشگيرانه در كودكان كمك مي‌كند در حالي كه كودكاني كه به دليل فقر خانواده، فرصت بازي ندارند و به‌خصوص كودكان كار، چون به محدوديت ارتباطي و رفتاري و حركتي محكوم مي‌شوند و از اين رشد پيشگيرانه محرومند، بيش از ساير همسالان خود در معرض خطر مصرف مواد خواهند بود.»

مكري در ادامه صحبت‌هاي خود نگاهي به جامعه امريكا دارد و در تشريح علت آمار بالاي خودكشي، مصرف مواد و مرگ بر اثر اوردوز (بيش مصرفي) مي‌گويد: «سال 2022 مقاله‌اي درباره افزايش مرگ بر اثر اوردوز در امريكا هشدار داد چون بررسي‌ها نشان داده بود كه از سال 2015، سالانه بيش از 100 هزار مورد اوردوز با مواد مخدر در امريكا ثبت مي‌شود و پيش‌بيني مي‌شد كه تا سال 2029 آمار اوردوز در امريكا به بيش از يك ميليون نفر در سال خواهد رسيد. سوال مهم اين بود كه علت آمار بالاي اوردوز در امريكا كه حتي خطر كاهش طول عمر را دامن زده چيست ؟ در اين مقاله اعلام شده بود كه آمار خودكشي و اوردوز بين قشري افزايش يافته كه مدرك تحصيلي كمتر از كارشناسي (ليسانس) دارند چون در امريكا، مدرك كارشناسي، قدرت حفظ و ارتقاي طبقه اجتماعي و درآمد را دارد و اسنادي هم نشان مي‌دهد كه از دهه 1980 ميلادي، مردمي كه مدرك كارشناسي داشتند، هم از افزايش حقوق و هم از بهبود وضعيت زندگي بهره‌مند شده‌اند در حالي كه قشري كه تحصيلات كمتر از كارشناسي داشتند، فقير و محروم مانده‌اند. نويسنده اين مقاله تاكيد مي‌كرد كه حتي سلامت روان افراد تحصيل نكرده و فقير هم وضعيت بدتري پيدا كرده و بيش از تحصيل‌كرده‌ها گرفتار اعتياد و خودكشي و اوردوز با مواد و اضطراب و دلشوره و افكار نااميدي و احساس بي‌ارزشي در زندگي و كج خلقي شده‌اند. اين مقاله هم سندي است كه تاييد مي‌كند شكاف اقتصادي تا چه حد در مخدوش شدن سلامت روان و گرايش به سمت اعتياد و مصرف مواد نقش دارد؛ به‌طور معمول و در شرايط عادي، شما هر چقدر از درآمد بهتري برخوردار باشيد، بدخوابي و درد جسمي كمتري داريد و شادكاميد و خوشحاليد چون توانايي لذت بردن از زندگي را داريد اما وقتي از تورم عقب مي‌افتيد، فكر خودكشي و مصرف مواد به سراغ‌تان مي‌آيد چون از درك لذت‌هاي زندگي ناتوان مي‌مانيد. البته شايد لازم است كه اقتصاددانان هم تحليلي بر اين موضوع ارايه دهند كه چرا فردي كه دچار افت توانمندي اقتصادي مي‌شود و از صبح تا شب بابت پرداخت قسط و اجاره خانه نگران است و فرصت و تواني براي سفر و رستوران‌گردي و تفريح ندارد و 6 ماه است كه در حسرت يك مهماني مي‌سوزد، توان لذت بردن از زندگي را هم از دست مي‌دهد اما در سوي مقابل، فردي كه در لذت بردن از زندگي توانمند است، از گير افتادن به ورطه اعتياد هم در امان مي‌ماند.»

 

آذرخش مكري تاكيد دارد كه حتي درآمد و شغل هم نمي‌توانند مانع از گرايش به اعتياد و مصرف مواد شوند چون اگر شغل و درآمد فقط به انگيزه گذران معاش باشد، مساوي با ناامني شغلي و فقر كاذب است كه نارضايتي حاصل از آن، باز هم مي‌تواند افراد را در مقابل انگيزه مصرف مواد آسيب‌پذير كند.

در سه دهه گذشته، دولت‌هاي ايران تلاش كردند به مردم بقبولانند كه دليل اعتياد، بيكاري و محروميت از تفريح و سرگرمي نبوده اما شما با استناد به يافته‌هاي جهاني بر اين استدلال دولت‌ها خط بطلان كشيديد.

البته شايد بعضي دولت‌ها اين استدلال را داشتند وگرنه تمام دولت‌ها حواس‌شان بوده كه محروميت و بيكاري چه تاثيري در زندگي يك فرد خواهد داشت. فرض كنيد فردي شاغل هم باشد اما سوال مهم اين است كه آيا صرف داشتن شغل و درآمد براي لذت بردن از زندگي كفايت مي‌كند؟ آيا من كه امروز در اين شركت يا نهاد دولتي يا خصوصي كار مي‌كنم، اين احساس را دارم كه با كاري كه انجام مي‌دهم، اثر مهمي از خودم به‌جا مي‌گذارم؟ برخي مشاغل، فقط منبعي براي كسب درآمد است.

كه باعث امنيت شغلي مي‌شود.

حتي امنيت شغلي هم ايجاد نمي‌كند چون شغل بايد باعث دلبستگي متعالي شود. يك هنرمند از حرفه‌اي كه دارد لذت مي‌برد حتي اگر درآمدي از اين حرفه نداشته باشد. هنرمند از حرفه‌اش لذت مي‌برد چون مشغول خلق يك اثر است و شايد براي اين اثر به او پولي هم ندهند.

دولت‌ها مي‌گويند فقر دليل و عامل اعتياد نيست. شما اين استدلال را قبول داريد؟

وقتي دولت‌ها مي‌گويند فقر دليل اعتياد نيست منظورشان اين است كه فقر، توجيه‌كننده اعتياد نيست درحالي كه فقر و اعتياد با يكديگر رابطه مستقيم دارند.

امروز تمام شاخص‌ها نشان مي‌دهد كه در تمام جوامع، افرادي كه درآمد پايين دارند بيشتر از بقيه افراد همان جامعه گرفتار مصرف مواد مي‌شوند و اعتياد اين افراد، صرفا تقصير فروشنده مواد نيست. دولت‌ها بايد لذت بردن را به مردم ياد بدهند. لذت بردن، نيازمند عقبه فرهنگي و محيط و اقبال عمومي و پرورش است. كودكي كه پرورش خوبي داشته باشد، ياد مي‌گيرد كه از موسيقي و هنر و طبيعت هم لذت ببرد وگرنه لذت او به خوردن شكلات و شيريني محدود مي‌شود كه البته اين نوع لذت هم بد نيست ولي محدود است.

طبق نتايج تحقيقات كشوري در دهه اخير، شيوع اختلالات رواني در ايران از 23درصد در جمعيت بزرگسال در ابتداي دهه 1390 به بيش از 29درصد در سال 1400 رسيده كه حتما در اين تحقيقات وضعيت مصرف مواد ارزيابي شده و حتما تعداد مصرف‌كنندگان مواد هم افزايش يافته چون اعتياد، نوعي از اختلال رواني است. آيا مي‌توان گفت كه كاهش سرمايه اجتماعي در يك كشور مي‌تواند به افزايش اعتياد منجر شود؟

من به مفهومي با عنوان دست نامرئي معتقدم و تلاش دارم كه اين مفهوم را در جامعه تزريق كنم. دست نامریي، عناصري است كه ممكن است از نظر شما در ظاهر با مشكلات موجود بي‌ارتباط باشد درحالي كه برخلاف تصور شما، اتفاقا با مشكلات موجود در ارتباط است. مثال از يك تبليغ راجع به ماشين لباسشويي مي‌زنم كه گفته مي‌شد ماشين لباسشويي يكي از عناصر مهم ارتقاي سلامت روان در برخي كشورها بوده چون وجود ماشين لباسشويي در يك خانه باعث فراغت بيشتر مادران و افزايش آرامش روان آنها براي بازي با كودكان و بنابراين، پرورش كودكان سالم‌تر مي‌شد. اين تبليغ تا اين حد اغراق مي‌كرد كه مي‌گفت براي دسترسي به دموكراسي به دنبال فرد نباشيد بلكه به ماشين لباسشويي راي بدهيد چون منفعت ماشين لباسشويي، بيشتر است. مشابه اين تبليغ، فراوان است. كولر گازي، معاشرت‌ها را افزايش داد چون با داشتن كولر گازي، ساعت مهماني رفتن در گرم‌ترين ايام سال هم ديگر محدوديتي ندارد. نتايج تحقيقاتي حتي نشان داد كه با كاهش بيماري عفوني در يك جامعه، فاشيسم هم در آن جامعه كاهش مي‌يابد چون اتفاق مهم در شيوع بيماري‌هاي عفوني، تقسيم انسان‌ها به خودي و غيرخودي است و غيرخودي‌ها، افرادي هستند كه نزد دولت‌ها هيچ محبوبيت و مقبوليتي ندارند و متهم به عفونت‌زايي مي‌شوند و بنابراين، شيوع عفونت باعث رشد فاشيسم مي‌شود و ضريب اقتدارگرايي و فاشيسم رابطه معكوسي با شيوع بيماري‌هاي عفوني دارد درحالي كه پزشكي كه بيماري‌هاي عفوني را كنترل مي‌كند، عدالت اجتماعي را در جامعه گسترش مي‌دهد اگرچه كه ممكن است نقش اين پزشك براي هيچ كدام از آحاد جامعه مهم نباشد، چون تلقي عموم مردم اين است كه فقط رهبران جنبش‌هاي سياسي عامل عدالت‌گستري هستند. /اعتماد

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: