چند روز پیش آماری در خصوص فرزندآوری در رسانهها منتشر شد که نشاندهنده روند معکوس در دهه اخیر بود.
چهبسا بر اساس مطالعات این روزها زوجهای جوان یا به تکفرزندی روی
آوردهاند یا به طور کلی قید آن را زدهاند، چراکه جامعه ایرانی شیب تندی
را به سمت فقر مطلق طی میکند. نگاهی به خط فقر مطلق کنید، دیگر این موضوع
قضاوت بیگانگان نسبت به ما نیست. چهبسا بسیاری از مسوولان و کارشناسان
منتقد بر این عقیدهاند که به صورت بسیار عجیب و سریعی فقر در جامعه در حال
گسترش است.
به هر حال وجود مشکلات اقتصادی مانند گرانی و تورم آسیبهای اجتماعی
فراوانی را در پی خواهد داشت. طبق مطالعات و بررسیها یکی از مهمترین
پیامدهای گسترش فقر در جامعه کاهش فرزندآوری در میان زوجهای جوان است.
همین موضوع منجر به توقف زیست اجتماعی، فرسایش اجتماعی و در انتها سقوط
خانواده میشود. از طرفی با افزایش فقر، ممکن است در سالهای نهچندان دور
اعتراض عظیمی با عنوان انقلاب تهیدستان رخ بدهد. البته به نظرم در ایران
هیچ کدام از این دو موضوع رخ نمیدهد، با این حال وقتی این دو بحث یعنی
کاهش فرزندآوری و فزونی ۵/۶ میلیون ایرانی به جمعیت زیر خط فقر با یکدیگر
گره بخورد معنای مهمی پیدا میکند، زیرا هر چه جامعه فقیرتر شود به موازات
آن نیز میل به تشکیل خانواده و فرزندآوری کاهش پیدا میکند، چراکه وقتی فقر
در کشوری فراگیر میشود، آن جامعه تنها به فکر زنده ماندن است نه تشکیل
خانواده. وقتی فقر در جامعهای فراگیر میشود، دیگر نمیتوان از آن جامعه
انتظار توسعه فرهنگ، اخلاق، دموکراسی، پیشرفت، فرزندآوری، تشکیل خانواده و
غیره را داشت، بلکه او موقعیتها را به نفع خود تصاحب میکند تا در این
جامعه باقی بماند. ذات بسیاری از انسانها رفع نیازهای اولیه مانند خوراک،
پوشاک و مسکن است. به همین دلیل افراد در چنین موقعیتهای ابتدای به نفع
خود قدم برمیدارند، همین قضیه کمی اخلاق را در جامعه سست میکند.
زمانی به این منفعتطلبی دچار میشویم که از حالت طبیعی خارج شده باشیم.
جامعه طبیعی یعنی فقیر و ثروتمند در آن زندگی میکنند، اما اکثریت جامعه را
افراد دارا تشکیل میدهند. افراد دارا، کسانی هستند که نهتنها به درستی
تشکیل خانواده میدهند، بلکه برای آینده امید به زندگی دارند. بنابراین این
جمعیت بزرگ میانه وسیع همان قشر متوسط جامعه نامیده میشوند که هم یک
زندگی معمولی دارند و هم میل به بهبود وضعیت خود در سالهای آتی دارند. این
در حالی است که فقرا زندگی حداقلی دارند و متاسفانه امیدی هم به بهبود
وضعیت خود در روزهای آینده ندارند. ثروتمندان هم که وضعیتشان مشخص است.
در حال حاضر جامعه ایرانی تبدیل به دو بخش شده است: یکی جمعیت اقلیت
سازمانیافته ثروتمندی که روزبهروز چپاولگرتر میشوند که گاهی ثروت خود
را از رانت به دست آوردهاند و دیگری جمعیت کثیری از فقرا که فقر برای آنها
به یک دردسر بزرگ تبدیل شده است. متاسفانه این جمعیت عظیم فقیر امیدی به
بهبود شرایط خود در آینده ندارند.
وقتی جامعه دیگر حالت طبیعی نداشته باشد، مجموعهای از چالشها، بحرانها،
حوادث و نابسامانیها را تولید میکند. چهبسا در بحث فرزندآوری که پیشتر
به آن اشاره شد روزبهروز مسیر فرزندآوری کاهش پیدا میکند. در بحث تشکیل
خانواده نیز همین موضوع صدق میکند، اما در مسیر اخلاق و تربیت،
خانوادهها دیگر میلی به تربیت فرزندان خود نخواهند داشت که یکی از
مهمترین پیامدهای آن تقویت بداخلاقی است که میتواند منجر به گسترش
بیاخلاقی در جامعه شود.
از طرفی افراد دچار ناتوانی در خصوص عبور از مشکلات و چالشهای خود
میشوند. این در حالی است که یک جامعه طبیعی برای عبور از چالشهای خود
تلاش میکند، اما وقتی فقر گسترش پیدا میکند، افراد دیگر تواناهایی خود را
برای برونرفت از مشکلات از دست میدهند، چراکه این توانایی در برخورد با
فرهنگ و اجتماع سالم به وجود میآید. بنابراین فقرا به یک نیروی مخرب برای
جامعه تبدیل میشوند. نیمی از آسیبهای اجتماعی را فقرا بر جامعه تحمیل
میکنند، چراکه توانایی عبور از مشکلات را ندارند. در نتیجه در این مرحله
از وضعیت اجتماع باید منتظر حادثه بسیار بزرگی باشیم که بازیگران آن همین
فقرا هستند. از سوی دیگر نظام سیاسی نمیتواند، کنترلی بر آنها داشته باشد،
زیرا آنها آماده انفجار هستند. بنابراین موضوع کاهش جمعیت و به موازات آن
گسترش فقر میتواند، حادثه بزرگی را برای ایران رقم بزند.
* استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران