درباره رانندگان تاکسی و پیک موتوریهایی که حوالی داروخانههای خاص ،کسبوکاری متفاوت دارند
شفا آنلاین>سلامت>«موتور... موتور میخوای آقا... موتور سرعتی»، «تاکسی دربست... تاکسی فوری،
خانم»، «عجله داری بیا اینور بازار، خانم، آقا... موتور میخوای یا
تاکسی؟»؛ این عبارات را میتوان هر روز درحالیکه از مقابل تعدادی مشخص از
داروخانههای شبانهروزی پایتخت، ویژه عرضه داروهای خاص عبور
میکنیم-داروخانههایی مانند سیزده آبان، هلالاحمر و چند شعبه دیگر - مکرر
از دهان رانندگان تاکسی یا راکبان
موتورسیکلتها شنید؛ رانندگان و
راکبانی که سالهاست محل کارشان حوالی همین چند داروخانه داروهای خاص است و
کسبشان نیز بهطور مشخص، جابهجایی مسافرانی است که یا خود رنج بیماری
دارند یا همراه بیمارند وبه امیدی آمدهاند به نشانی سر راست یکی از این
داروخانههای مشخص. اینان گاه حتی داروهای یخچالی مهم و حیاتی را از مبدأیی
که همین داروخانهها باشند تا مقصدی که شاید اتاق جراحی یک بیمارستان یا
واحد مرسولات در پایانههای اتوبوسرانی بینشهری و فرودگاهها باشد، انتقال
میدهند و دیگر خوب میدانند نبض زندگی بیمارانی که دردی صعبالعلاج به
جسمشان زده و نفسشان را به شماره انداخته، در گروی سرعت و مهارت
رانندگیشان است. پای خاطرهگویی این رانندگان و راکبان که بنشینیم،
لحظهای را با غم به اشک و لحظهای دیگر را با شادی به لبخند سپری خواهیم
کرد.
ضربان نبض بیماران در دست رانندگانتر و فرز
به گزارش شفا آنلاین:سالهاست که در میان جمعیت نسخهبهدست داروخانههای سیزده آبان، هلالاحمر
و سایر شعب، جمعیت قابل توجه رانندگان تاکسی و موتورسیکلتهایی برای
بیمارکشی و داروبری به چشم میآیند؛ آنقدر که حالا دیگر برای خودشان صنف و
عنوانی مستقل پیدا کردهاند و مشتریان بسیاری از راههای دور و نزدیک، به
عنوان«پیکبیمار» یا «پیک سلامتی و نجات» میشناسندشان. اینکه پیک بیمار
باشند یا سلامتی، بستگی دارد به اینکه سر وقت در مقصد حاضر شده باشند یا به
قول شاعر «آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا!» یکی از قدیمیترین این
رانندگان را میتوان مقابل داروخانه شبانهروزی هلالاحمر در خیابان
طالقانی تقاطع سپهبد قرنی یافت. موسی نام دارد و 65سالهاست . او 20سال از
عمر خود را درست همین جا، مقابل داروخانه هلالاحمر در خط «تاکسی اورژانسی»
فعالیت کرده است. تاکسی اورژانسی، عنوان متفاوتی است که خود موسی از آن
یاد میکند و میگوید: «تاکسی اورژانسی هستیم دیگر؛ چون باید با سرعت
فراوان، بیمار، همراه بیمار و یا داروهای ضروری را جابهجا کنیم؛ جابهجایی
در سریعترین زمان ممکن که اغلب اوقات، ثانیهها در آن حیاتی و مهم هستند.
البته این ثانیههای حیاتی و مهم در بعضی بازههای زمانی مانند دوران شیوع
کرونا بسیار پرتکرارند. یادم هست آن زمان هر یک از تاکسیها و موتوریهای
اینجا روزانه بیش از 2مورد داروهای کمیاب و گران را به بیمارستانها
میبردند که گاهی با وجود اینکه عقربههای سرعتسنج خودروهایمان از حد
مجاز، خیلی فاصله میگرفت، اما دیر میرسیدیم و بیمار جانش را از دست
میداد.» حسن سابقهاش باعث شده تا در مواقع ضروری، پرسنل داروخانه با
اطمینان خاطر، برخی داروهای یخچالی مانند پگاژن، پمترکسد، متوتروکسات،
سیتارابین، میتوکسانترون (بیماری اماس) و چند تایی دیگر را به دستش
بسپارند تا به بیمار یا بیمارستانی برساند: «3نفر بودیم که اینجا با تاکسی
کار میکردیم. یکی از رانندگان چندماه پیش فوت و دیگری هم خودش را
بازنشسته کرد. من ماندم و حدود 8راننده موتورسیکلت که از 7، 8صبح میآییم
تا 3، 4 بعدازظهر که واحد تأیید نسخه تعطیل میشود. این واحد که تعطیل شود،
آن روز دیگر مسافر و بیماری نیست.»
همزاد بعضیها، بیماری اسمش را نبر است!
یکی از رانندهها دستی به یکی از آینههای شکسته موتورش میکشد و باز
میگوید: «مادرم خدا بیامرز میگفت رنج و درد، همزاد آدم است؛ همزادی که یک
روز شمایل فقر دارد، روز دیگر شاید شیپور جنگ باشد. همزادها حتی میتوانند
فراق و هجران، بند و زندان یا حتی زلزله و سیل باشند. این همزاد برای
بعضیها بیماری است؛ از سرماخوردگی تا اسمش رو نبر (سرطان). باید شرف
داشته باشی تا از درد و رنج مردم، نان درنیاوری. آخر؛ شما نگاه کن قیافه
این آدمها را. یکی از مرضش ترسیده، یکی پول ندارد، به دیگری دارو نرسیده،
کسانی هم ممکن است به دام دلالان دارو افتاده باشند و خطر مصرف داروهای
تقلبی یا تاریخ مصرف گذشته جانشان را علاوه بر سرطان، تالاسمی، پیوند کبد
یا باقی بیماریهای کلیوی تهدید کند.» محمد، از خاطره مسافری که سرطان ریه
به جانش زده بود نیز میگوید: «از اردبیل آمده بود و کسی هم همراهش نبود.
سرفه امانش نمیداد. از طرفی چون پولش به کرایه تاکسی نرسیده بود، سوار
موتور من شد تا برود ترمینال غرب. توی راه فهمیدم، صبح همان روز دیر به
تهران رسیده و در نتیجه، نتوانسته داروهای دوره شیمیدرمانیاش را بگیرد.
به چند داروخانه که سراغ داشتم زنگ زدم تا بالاخره توانستم دارویش را پیدا
کنم. خدا را شکر با خوشحالی به شهرش برگشت.»
رانندگان اورژانسی علیه بیماریهای صعبالعلاج
مقابل داروخانه شبانهروزی سیزدهآبان در تقاطع خیابانهای کریمخان و
خردمند شلوغ است. جمعیتی با خوف و رجا از داخل داروخانه به پیادهرو،
سرریز شدهاند. چند راننده تاکسی نیز آن طرفتر، کنار جدولکشیهای حاشیه
خیابان، پا مرغی نشستهاند. کاظم، یکی از آنهاست که برای حرف زدن حوصله
بسیار دارد: «کسی را میشناسیم که نزدیک به 2سال است گرفتار سرطان ریه است.
شیمیدرمانی میکند و چون زن و بچهای ندارد تا پیگیر درمانش باشند، هر
21روز که نوبت تزریقش شود، شماره تلفن یکی از رانندههای اینجا را میگیرد و
سفارش تهیه دارو و بعد هم بردن و آوردن خود به بیمارستان را میدهد. همیشه
تا سوار تاکسیمان میشود این جمله را میگوید: «امان از تنهایی، زنهار از
سرطان!» سالها همصحبتی با بیمارانی که مسافرش بودند از اوکسیساخته که
از انواع داروهای خاص آگاه است: «همه جوره حواسمان به مشتری و مسافران هست.
دلال دارویی اگر بخواهد به آنها نزدیک شود با داروی تقلبی، نسخه جعلی و
حتی نسخهسازی یا بهعلت تأیید نشدن نسخ و تمام شدن داروهایی کمیاب مثل
وینکریستن برای تومورهای مغزی، آمپولهای سلوس برای سرطان مغز استخوان و
هیدروکسی سرگردان شوند، کمک و راهنماییشان میکنیم. حتی گاهی میآیند از
ما درباره تفاوت کیفیت داروهای ایرانی، هندی و آلمانی میپرسند؛ راستش به
آن اندازه تخصص نداریم، اما خب، بهشان مشاورهای امین و چند تایی نیکو کارکه
از خارج داروهای مرغوب وارد میکنند، معرفی میکنیم.» خوشصحبتیاش با
آمدن یک مسافر خانم که میخواهد هر چه زودتر به بیمارستان امامخمینی(ره)
برسد برای تحویل داروهای پیوند کبد برادرش، نیمه کارهمیماند.