زندگی در آن دوران محاسنی داشت، اول اینکه به دلیل کم بودن جمعیت، کار به وفور یافت میشد، کاری که کارفرمایش فقط به دادن حقوق کنارکنانش اکتفا نمیکرد و موارد دیگری نیز برای کارگرش درنظر می گرفت دوم اینکه برای همه افرادی که سر کار میرفتند نه تنها امنیت شغلی وجود داشت، بلکه کارفرمایان همیشه هراس داشتند که نکند نیروی کارشان در جای دیگری شغل بهتری پیدا کند
شفا آنلاین>جامعه> اپیزود اول: آن قدیمها زمانی که من کودک بودم زندگیها این
اندازهای که امروز سخت است، مشکل نبود، بالاخره جمعیت کمتر بود و
خانوادهها با اینکه فرزندان بیشتری داشتند، اما زندگی شانای بگویی نگویی
به هر طریقی میگذشت، بین مردم فاصله طبقاتی هم البته وجود داشت، اما آنها
که درآمد کمتری داشتند نسبت به آنانی که درآمد بیشتری داشتند از زندگی قابل
قبولی برخوردار بودند، یعنی میشد گفت فقط زنده نیست، بلکه در کنار زنده
بودن از نعمت زندگی هم برخوردارند،
به گزارش شفا آنلاین: آن زمانها پدر
خانواده کار میکرد و با
حقوقی که میگرفت خرج کل خانواده را تا آخر ماه تامین میکرد، البته که آن
زمانها هم مردم قناعت میکردند، اما این قناعت و کم مصرف کردن سبب میشد که
خانوادهها هر ماه مبلغی را به عنوان پس انداز جمع کنند تا بتوانند سالی
یکبار مسافرتکی بروند و آب و هوایی عوض کنند، خاطرم هست که خود ما که جزء
خانوادههای کارگری بودیم و پدرم حقوق چندان زیادی هم نمیگرفت در برههای
از زمان دو ماشین داشتیم که اتفاقا هر دوی آنها مدل جدید بود و چند سال از
تولیدشان نگذشته بود، همین همسایه بغلی ما حاجی سلیمیان نامی بود که هر سال
در شب شهادت حضرت علی (ع) در منزلش افطاری میداد، او در آن شب سفرهای
گسترده پهن میکرد، البته گسترده نه به معنای پر زرق و برق، بلکه به مفهوم
وسیع، ما در یک کوچه زندگی میکردیم و حاجی سلیمیان در آن شب بخصوص علاوه
بر مهمانان خانوادگی اش، تمام افرادی که در آن کوچه زندگی میکردند را به
افطار دعوت میکردند و همه ی آنها هم میآمدند، خانهاش سه طبقه بود و
خدابیامرز در هر سه طبقه سفره پهن میکردند و مردم را طعام میداد، فردا
روز هم اگر حاجی سلیمیان را میدیدی با روی خوش و خاطری آسوده به تو لبخند
میزند و سلامت را پاسخ میگفت، و این یعنی هزینهای که او در شب پیش خرج
کرده بود مشکل خاصی برایش ایجاد نکرده بود، خلاصه که همه چیز ارزان بود و
حاجی سلیمیان هم این فکر در ذهنش خطور نمیکرد که: «حالا من باید اینهمه
خرج کنم، از کجا بیارم؟ چیکار کنم ماه رمضون امسال رو، کاش میشد حداقل
همسایههای نزدیک رو دعوت میکردم و….» این یعنی حاجی سلیمیان دغدغه مالی
چندانی نداشت که بخواهد به آن فکر کند، دقت کنید به این «دغدغه مالی
نداشتن»، به این عبارت میتوان از دو بعد نگاه کرد، اول اینکه دغدغه ندارد
برایش اینکه وضعیت مالیاش خوب است، دوم اینکه دغدغه ندارد به این دلیل که
پارسال و سالهای پیشترش هم تقریبا همین پولی که برای رمضان امسال در نظر
گرفته هزینه میکرده، این یعنی اگر پارسال توانسته پس امسال هم میتواند و
لازم نیست که کلی پول روی پولی که پارسال هزینه کرده، بگذارد تا بتواند
سفره احسانش را در ماه مبارک امسال پهن کند. این زندگیای بود که ما در
قدیم داشتیم، هر سال برای مسافرت به مشهد میرفتیم، در طول هفته حداقل
یکبار مرغ میخوردیم، پدرم فقط کارگری میکرد و مجبور نبود با ماشین خودش
مسافر کشی کند، همیشه در خانه ما میوه بود، گوشت بود، مادرم در روزهای خاصی
از سال سفره حضرت ابوالفضل (ع) باز میکرد، همه اینها در حالی رقم میخورد
که ما یک خانواده هشت نفره بودیم. زندگی در آن دوران دو حسن دیگر هم داشت،
اول اینکه به دلیل کم بودن جمعیت، کار به وفور یافت میشد، کاری که
کارفرمایش فقط به دادن حقوق کنارکنانش اکتفا نمیکرد و موارد دیگری نیز به
عنوان پاداش، حق اولاد، سهیم شدن در سهام کارخانه، امکان ارتقای شغلی،
امکان ادامه تحصیل و کلی امکانات و مزایای دیگر، برای کارگرش درنظر می گرفت
دوم اینکه برای همه افرادی که سر کار میرفتند نه تنها امنیت شغلی وجود
داشت، بلکه کارفرمایان همیشه هراس داشتند که نکند نیروی کارشان در جای
دیگری شغل بهتر با حقوق و مزایای بهتری پیدا کند و برود در آن شغل جدید
فعالیت کند.
اپیزود دوم: امروز من تنها زندگی میکنم و خیلیها هم مثل
من تنها زندگی میکنند، البته خیلیها هم ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده
اند، با اینکه جمعیت کشور ما زیاد شده، اما در میان این خانوادهها کمتر
میبینی آدمی را که فرزند زیاد داشته باشد، اکثر یک فرزند و نهایتا دو
فرزند دارند، خانهها کوچک و آپارتمانی شده و اکثرا مستاجرند و خانهای از
خودشان ندارند، مستاجرانی که هر روز دغدغه تمام شدن موعد قراردادشان را
دارند، به این فکر میکنند که قرارداد که تمام شود آقای صاحبخانه میخواهد
چقدر روی پول پیش و اجاره خانه بکشد، خانهای که او در یک سال اخیر در آن
زندگی میکرده، همان خانه قبلی است، اما وقتی موعد قرارداد فرا میرسد
صاحبخانه در قرارداد جدید مبلغ بیشتری را به عنوان پول رهن و اجاره
ازمستاجر طلب میکند، این یعنی ارزش ملک صاحبخانه بالاتر رفته، اما ارزش
پول مستاجر نه تنها بالا نرفته بلکه پایین هم آمده است. پر واضح است که
وقتی صاحبخانه پول پیش و اجاره خانه را زیاد میکند، بقال سرکوچه هم قیمت
شیر و پنیر و کرهاش را زیاد میکند، قصاب هم قیمت گوشتهایش را بالا
میبرد، آقای دکتر هم حق ویزیت بیمارانش را افزایش میدهد، نانوا هم
همینطور، سبزی فروش محله، آرایشگر دو کوچه بالاتر، راننده تاکسی، اداره
مخابرات، اداره برق، اداره آب، اداره گاز، لبو فروش سر چهارراه، چرخ و فلکی
سر خیابان و… تمامشان قیمت کالا و خدماتشان را در حالی افزایش میدهند که
همان کالا و خدمات را به مشتری ارائه میکنند. بسیار خب، حال بگویید بدانم
در چنین شرایطی مصرفکننده چه باید بکند؟ آفرین، درست گفتید؛ باید شغل دوم
پیدا کند یا شاید هم شغل سوم وای بسا شغل چهارم، اما وقتی تعداد جمعیت
زیاد شده و همه دنبال کار میگردند چنین شغلهایی پیدا میشود؟ چه جالب!
گفتیم «همه دنبال کار میگردند»، آیا این جمله معنای عبارت «کار نیست» را
نمیدهد؟ وقتی کار نیست یعنی کارفرما دغدغه رفتن کارمند یا کارگرش را
ندارد، چرا که میداند کارگر یا کارمندش میخواهد زندگیاش را بگذراند،
برای همین شغلش را ترک نمیکند، این جاست که کارفرما با طیب خاطر روی
صندلیاش مینشیند و «همینجوری الکی» هوس میکند که حقوق کارکناش را کم
کند، سر ماه در حالیکه حقوق کارکنان پرداخت شد و آقای رئیس پشت میزش نشسته،
صدای تق و تق در زدن میآید؛ «اِه دارن در میزنن، یعنی کی میتونه باشه،
بفرمایید» در باز میشود و دو سه تا از کارکنان جیگردار داخل میشوند و
میگویند: «سلام، آقای رئیس ببخشید مزاحم شدیم، خواستیم عرض کنیم خطایی از
ما سر زده که این ماه حقوقمون کم شده؟» کارفرما لبخندی ملیح روی لباش
میآورد و میگوید: «نه خطایی نکردن هیچکدوم از کارکنان تو این شرکت.» آنها
میگویند: «پس چرا این ماه حقوقمون کم شده؟» کارفرما میگوید: «این ماه
نیست فقط، از این ماه به بعد حقوقتون همینه، بلکم کمتر.» میگویند: «چرا؟»
میگوید: «همینطوری الکی، دیدم حقوقتون زیاده، کمش کردم، کاری نمیکنید
شما، تازه من دارم بهتون لطف میکنم.» میگویند: «خب اینطوری زندگی ما
نمیچرخه، نمیتونیم کار کنیم.» میگوید: «مشکلی نیست، ترک کار میزنم
براتون، اگه نمیتونید خداحافظ شما، چیزی که زیاده کارگر، یکی دیگه رو
میارم جای شما.» وقتی چنین اتفاقی میافتد، وقتی جمعیت زیاد شده و چنین
اتفاقی میافتد، وقتی کار نیست و چنین اتفاقی میافتد، بوی عدم امنیت شغلی
میآید و این عدم امنیت شغلی به کارگر میگوید: «ولش کن بذار حقوقمو کم
کنه، مجبورم وایستم کار کنم، چارهای نیست.» در چنین شرایطی نمیتوان خانه
داشت، نمیتوان پس انداز کرد، نمیتوان به مسافرت رفت، نمیتوان حتی یک
ماشین خرید، چه رسد به اینکه دو تا ماشین بخری، حاجی سلیمیان بودن در چنین
شرایطی سخت نیست بلکه ناممکن است، البته مخارج معنوی مثل سالهای گذشته صورت
میگیرد، اما از حجمش بسیار کم شده یا چند نفر پولهایشان را روی هم
میگذارد و چند نفره هزینه میکنند، در حالیکه در سنوات گذشته هر کدامشان
به صورت تک نفره هزینه میکردند، اما امسال دغدغه «از کجا بیارم؟» ایجاد
شده که نمیتوان به راحتی از کنارش گذشت.
اپیزود سوم: خاطرم هست آن
قدیمها وقتی به مشهد مقدس میرفتیم، وقتی برای گردش و خرید به بازار رضا
میرفتیم، تنها چیزی که نمیتوانستیم بخریم، زعفران بود، زعفرانی که آنقدر
گران بود که به صورت مثقالی (حتی نیم مثقالی) به فروش میرسید، هر کسی
زعفران میخرید بقیه میگفتند: «طرف خیلی پولداره.» اما امروزه روز با
شرایطی که مدتهاست پایش را روی خِرخِره ی ما گذاشته، هر کسی هر چیزی (نه
فقط زعفران) بخرد دیگران میگوید: «طرف خیلی پولداره.» صحبت زعفران را که
دیگر نکنید، باید چند نفر جمع شوند پولشان را روی هم بگذارند تا بلکه
بتوانند یک مثقال زعفران خریداری کنند. ماندهام حیران از کار این
اقتصاددانان که مینشیند کلی بحث و بررسی میکنند، کلی جمع و تفریق و ضرب و
تقسیم میکنند تا دریابند که آیا واقعا در کشور ما تورم وجود دارد یا ملت
توهم زدهاند که میگویند همه چیز گران است، باید خدمت این اقتصاددانان
محترم عرض کنم که: «عزیزان من، چرا لقمه را دور گردنتان میپیچانید، فهمیدن
اینکه تورم هست یا نیست که اینهمه حساب کتاب ندارد، خیلی راحت میتوان
فهمید که در کشور تورم وجود دارد یا ندارد، اگر قیمت یک مثقال زعفران با
قیمت یک پنت هاوس در تهران، بعلاوه چند خودروی لوکس، بعلاوه یک ویلای رو به
جنگل و دریا در شمال، بعلاوه یک حساب پر و پیمان در بانک، بعلاوه یک
نمایشگاه اتومبیل خیلی بزرگ و یک فرش فروشی عریض و طویل در بهترین نقاط،
بعلاوه سفر هر چند ماه یکبار به خارج از کشور، بعلاوه زندگی در بهترین
شرایط ممکن برابری کند و یا حتی قیمت آن یک مثقال زعفران بالاتر از تمام
مواردی که بر شمردیم، باشد قطع به یقین در آن کشور تورم وجود دارد، آنهم یک
تورم هولناک، پس ضمن اینکه کتمانش نمیکنید، آگاه باشید و بدانید که
خورشید و ماه را میتوان پشت ابر پنهان کرد، اما چنین تورم اژدها صفتی را
پشت ابر که سهل است، پشت هیچ دیواری نمیتوان پنهان نمود./آفتاب