کد خبر: ۳۳۵۷۵۲
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۰ - ۰۴ آذر ۱۴۰۲ - 2023November 25
ایوب اسلامیان
انسان‌ها در گروه‌های کوچک برای سامان‌دادن به فرزندانشان و مراقبت گروهی از آنها گرد‌هم جمع شدند و شکلی از نظام تقسیم کار را تشکیل دادند که در آن معمولا وظیفه نان‌آوری به واسطه ویژگی‌های جسمانی‌تر به مردان و مراقبت مستقیم از فرزندان به زنان واگذار شد.
شفا آنلاین>جامعه>فرزند انسان برخلاف سایر موجودات زنده نیاز به مراقبت بسیار طولانی‌تری برای زنده ماندن و استقلال از والدینش دارد. پر بیراه نیست اگر همین موضوع را دلیل اصلی اجتماعی‌شدن انسان‌ها بدانیم. به عبارت دیگر، انسان‌ها در گروه‌های کوچک برای سامان‌دادن به فرزندانشان و مراقبت گروهی از آنها گرد‌هم جمع شدند و شکلی از نظام تقسیم کار را تشکیل دادند که در آن معمولا وظیفه نان‌آوری به واسطه ویژگی‌های جسمانی‌تر به مردان و مراقبت مستقیم از فرزندان به زنان واگذار شد.
این نظم فقط مختص انسان‌های نخستین نبوده و تا همین چند قرن اخیر هم همچنان برپا بود. ورود به دنیای مدرن اما موجب تحولات عظیمی در شئون زندگی انسان‌ها شد که با نهادسازی‌های متعددی همراه بود. خروج کودکان از منزل برای تحصیل، شکلی از واگذاری بخش‌هایی از مراقبت بود که در‌خصوص کودکان زودتر اتفاق افتاد و بعدتر به همه کودکان عمومیت یافت. مراقبت از کودکان در نوانخانه‌ها نیز شکلی از مراقبت از کودکان توسط نهادهای غیرسنتی است که قدمت آن به چند قرن پیش باز‌می‌گردد. این نوانخانه‌ها که عموما واجد حداقل‌های زندگی بودند، نوید مسئولیت‌پذیری حکومت‌ها در قبال مراقبت از کودکانی را می‌دادند که فاقد سرپرست مؤثر بودند. سپردن کودکان به بیرون از خانواده در جوامع شرقی که نهاد خانواده و خویشاوندی ردپای قوی در زیست اجتماعی دارد، با تأخیر اتفاق افتاد و به همین خاطر مراقبت از چنین کودکانی توسط بستگان درجه‌یک و گاه دور ممکن است در حافظه اغلب ما مثال‌هایی را متبادر کند. به هر روی، مراقبت از کودکان فاقد سرپرست با تمام فراز‌و‌فرودهایی که در تاریخ جهان و ایران داشته، امروز به یک سازوکار مهم در اغلب جوامع بدل شده است و کیفیت آن یکی از نشانگرهای رعایت حقوق کودکان در هر جامعه‌ای است. امروزه در ایران گزینه‌های متنوعی برای مراقبت جایگزین از کودکان وجود دارد که شامل طیفی از مراقبت‌ها در بستر خانواده تا مراقبت در مراکز می‌شود. این یادداشت مشخصا سعی دارد به شکلی اجمالی به پدیده انتقال این کودکان از مراکز به جامعه یا آنچه زندگی مستقل نامیده می‌شود، بپردازد.

زندگی کودکانی که به دلایل مختلفی مانند از دست دادن والدین، اعتیاد یا حبس والدین و‌... سر از مراکز نگهداری در‌می‌آورند، با مسائلی همراه است. زندگی گروهی، محرومیت از فضای گرم و امن خانوادگی و تجربه خشونت و انواع بدسرپرستی قبل از ورود به این مراکز باعث می‌شود این فرزندان با مشکلاتی مواجه شوند. ایجاد یک فضای شبه‌خانواده، آرزوی دیرینه‌ای است که باعث تغییرات زیادی در این مراکز شده است. امروزه شمار فرزندان در یک مرکز معمولا بسیار محدودتر از تعدادی است که در گذشته با هم در یک محیط بدون تفکیک سنی نگهداری می‌شدند. زندگی در واحدهای جداگانه با تفکیک سنی، استفاده از مراقبان آموزش‌‌دیده، ایجاد فضای دوستدار کودک، توجه به ابعاد مختلف زندگی از‌جمله تحصیل، اوقات فراغت، سلامت و‌... در کنار تلاش برای توسعه فرصت‌های اجتماعی‌سازی و توانمندسازی، ایدئال‌هایی است که مراکز شبه‌خانواده دنبال می‌کنند. محوریت مراقبت از کودکان متأثر از نظریه دلبستگی ایمن جان بالبی باعث تغییراتی شگرفی شده است که می‌بایست خط‌کش ما برای بررسی کیفیت مراقبت در این مراکز باشد. عبور از نظم خشک و ایجاد یک فضای پویای مبتنی بر پذیرش و عشق بدون قید و شرط، لازمه مدیریت چنین مراکزی است. واقعیت این است مراقبت از کودکانی که با انواع تروماهای روانی و حتی جسمانی وارد این مراکز می‌شوند و از مهر خانواده محروم هستند، موضوع مهمی است که مهارت‌های بیشتری از فرزندپروری در خانواده می‌طلبد و لازمه آن یک نظام مراقبت مطلع‌ از آسیب، انسانی و حساس به حقوق کودکان است. چنین نظام مراقبت جایگزینی باید بر یک نگاه «حق‌محور» استوار باشد که مراقبت با‌کیفیت را حق کودکان می‌داند نه آنها را سر‌بار خود در نظر بگیرد. به همین خاطر است که در نظام اداری هر جامعه‌ای می‌بایست از نگاه‌های حسابگرانه و مبتنی بر مدیریت هزینه‌ها در این حوزه فاصله گرفت و به سمت حداکثرسازی کیفیت مراقبت‌ها پیش رفت.

با بزرگ‌شدن این کودکان، زندگی آنها در مراکز شبه‌خانواده دیر یا زود به خاتمه می‌رسد و باید راهی جامعه شوند. این مرحله عموما حلقه مفقوده نظام مراقبت جایگزین است. در واقع فرزندانی که نتیجه تلاش برای بازگرداندن آنها به خانواده امن راه به جایی نبرده‌، به سمت درهایی می‌روند که به جامعه باز می‌شود. جامعه‌ای که قواعد به کلی متفاوتی دارد. این تجربه می‌تواند به یک گذار امن ختم شود و ممکن است مانند آنچه اغلب جوانان در کشورهای مختلف گزارش می‌کنند به یک تجربه پرتاب‌شدگی ختم شود. در غیاب برخی ملاحظات که در ادامه به آنها اشاره می‌شود، ترک مرکز شبه‌خانواده می‌تواند نوعی گذار از زندگی گلخانه‌ای مرکز شبه‌خانواده به جامعه‌ای باشد که قواعد رقابتی جنگل را در دل دارد. جامعه‌ای که لازمه بقا در آن رقابت است و نیازمند مهارت‌‌های متعددی است که سالیان زیادی برای تسلط بر آنها نیاز است. این فرزندان در 18‌سالگی یا در مواردی با اندکی تأخیر وارد جامعه می‌شوند و همچنان که اشاره شد از یک محیط کاملا مراقبتی وارد فضایی می‌شوند که قرار است یکباره تمام مسئولیت‌های زندگی بر گرده آنها سنگینی کند. آنها از فردای روزی که مرکز را ترک می‌کنند باید بتوانند امرار معاش کنند، خرید کنند، هزینه‌های زندگی را مدیریت کنند، امور زندگی از آشپزی گرفته تا مراقبت از خود در حین بیماری و‌... را به تنهایی یدک بکشند. این گذار می‌تواند با یک فشار غیرقابل‌وصف همراه باشد که زمینه لغزش جوانان تازه‌وارد به جامعه را تهدید کند. واقعیت این است که آمارهای جهانی هم نشان می‌دهد نرخ بی‌کاری، فقر، بدمسکنی، بی‌خانمانی، اختلالات روان‌شناختی و بیماری‌های روان‌پزشکی منجر به بستری، بارداری‌های خارج از ازدواج و خودکشی در میان این گروه نسبت به همتایان درون خانواده به صورت معناداری بالاتر است. با این همه امیدوارکننده است که بدانیم مراقبت رهسپاری و حمایت‌های اجتماعی حین و بعد از ترک مرکز می‌تواند تا حد زیادی مانع از این مشکلات شود. این فرزندان در صورتی که از شبکه حمایتی قوی برخوردار باشند که قدم به قدم آنها را در مسیر زندگی مستقل همراهی کند، می‌توانند به تدریج با چالش‌های زندگی مستقل سازگار شده و بر مشکلات احتمالی چیره شوند.

هر جامعه‌ای به نسبت اهمیتی که به حقوق کودکان می‌دهد، برنامه‌هایی برای حمایت‌های بعد از ترک مراکز در نظر گرفته است. مطالعه اقدامات جوامع مختلف نشان می‌دهد گزینه‌های مختلفی برای توانمندسازی و مراقبت‌های به‌هنگام بعد از خروج از مرکز در دسترس جوانان تازه‌مستقل‌شده است؛ از خانه‌های بین‌راهی یا به عبارتی خانه‌های نیمه‌مستقلی که به نوعی دست‌ورزی برای ورود گام به گام به جامعه است تا تأمین هزینه‌های رهن مسکن، هزینه‌های آموزش، کمک‌هزینه‌های درمان و ازدواج و‌... . در ایران نیز مبلغی به این فرزندان در حین ترک مراکز پرداخت می‌شود که بخشی از هزینه‌های ورود به زندگی مستقل را تأمین می‌کند. حمایت از تحصیلات عالی و کمک‌های موردی نیز نقاط قوت حمایت‌های دوران بزرگسالی از این فرزندان است. با این حال، توانمندسازی و استقلال این فرزندان نیازمند حمایت‌ها و تمرکز بیشتری است که باید پرقدرت‌تر در دستور کار قرار بگیرد. این مسیر در سازمان بهزیستی شروع شده است و امید تسریع آن می‌رود.

قدر مسلم ادراک حمایت، مؤلفه مهمی است که فرزندان را برای زندگی مستقل در جامعه امیدوار و مجهز می‌‌کند. منظور از ادراک حمایت، حسی است که فرزندان مستقل‌شده از نظام‌های حمایتی در بزنگاه‌های زندگی خود دریافت می‌کنند. اینکه چقدر تلاش می‌شود تا زندگی بهتری داشته باشند. تجربه زیسته بسیاری از فرزندان مستقل‌شده، فاصله زیادی با ادراک مثبت از حمایت دارد؛ آنها اغلب خود را رهاشده می‌یابند و خود را در مواجهه با تلاظم‌های زندگی تنها می‌دانند. این موضوع نیازمند بازنگری مداوم در سازوکارهای ارائه خدمات به آنهاست. ایجاد سازوکارهای پیگیری و رسیدگی مستمر، حفظ پیوندها، شبکه‌های خودیاری، حمایت حداکثری در بحران‌ها و‌... تنها بخشی از این الزامات است که باید جامه عمل بپوشند.

در کنار اقداماتی که نظام مراقبت رسمی کشورها -در ایران سازمان بهزیستی- باید و می‌تواند انجام دهد، مسائلی مترتب جامعه است که دایره اقدام آن از نهادهای دولتی به نهادهای اجتماعی عمومی و مردمی تسری می‌یابد. بخشی از مشکلات این فرزندان در مواجهه‌ با جامعه‌ای است که آنها را علی‌رغم توانایی‌ها و صلاحیت‌هایشان طرد می‌کند؛ جامعه‌ای که پذیرای کار آنها نیست، در ازدواج آنها را در اولویت قرار نمی‌دهد و نگاه طردکننده‌ای به این فرزندان دارد که نقشی در انتخاب گذشته خود ندارند. جامعه‌ای که انتظار همدلی و دلجویی از آن می‌رود، اما رفتار تبعیض‌آمیزی با این فرزندان دارد. این موارد مانع اصلی ادغام اجتماعی این فرزندان است و با اختصاص بودجه و اعتبارات هم التیام نمی‌یابد، بلکه نیازمند سطحی از ترقی و بلوغ اجتماعی است. در این میان مشخصا نقشه رسانه و نهادهای مدنی بسیار غالب است تا پرتو نوری بر این گروه مغفول اجتماعی بیندازند و نگاه جامعه را که عموما بر نوعی جزم‌اندیشی در اهمیت موضوع خانواده بنا شده است، اصلاح کند. محرومیت‌های دوران کودکی نباید به طردهای دوران بزرگسالی منتهی شود. جامعه باید از سرزنش قربانی عبور کرده و به رواداری در مقابل تفاوت‌ها برسد که اشکال متفاوت زندگی و مراقبت را در بر می‌گیرد. تجربه تعامل و کار با فرزندان مستقل‌شده نشان می‌دهد این فرزندان از افشای سوابق زندگی گذشته خود به‌شدت واهمه دارند. آنها خود را در برابر قضاوت جامعه چنان بی‌پناه می‌یابند که در موارد زیادی به نوعی طرد خودخواسته از ارتباط با دیگران ‌ختم می‌شود. این فرزندان همچنان که با زخم و حسرت‌های ناشی از محرومیت از کودکی، خشونت و هنجارهای سخت‌گیرانه مراکز شبه‌خانواده دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، می‌بایست از خود در برابر انگ‌ها و کلیشه‌های جامعه محافظت کنند. کلیشه‌هایی که در مواردی انگاره وراثت رفتاری را یادآور می‌‌کند؛ تا جایی که این فرزندان در موارد زیادی از سوی اعضای جامعه از بیم تکرار رفتارهای بزهکارانه و مجرمانه والدینشان توسط آنها، طرد می‌شوند. همه این موارد نشان می‌دهد تغییرات در این حوزه نیازمند یک بازبینی عظیم است که لازمه آنها همراهی تمام ارکان جامعه و فراتر از تغییرات آیین‌نامه‌ای و اداری رسمی است.

 


نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: