تبعیض جنسیتی بهعنوان یک عامل تعیین کننده در پشت واگرایی بلندمدت در درآمدهای جنوب اروپا در مقابل شمال غرب اروپا شناخته شده است. در این مقاله، ما نشان میدهیم که هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد زنان در پرتغال از نظر تاریخی بیشتر از سایر بخشهای اروپای غربی، از جمله انگلیس و هلند، مورد تبعیض قرار گرفتهاند. ما بر مجموعه داده جدیدی متشکل از هزاران مشاهدات از منابع آرشیوی که 6قرن را دربرمیگیرد، تکیه میکنیم و آن را با بحث کیفی هنجارهای اجتماعی مقایسهای تکمیل میکنیم. در مقایسه با اروپای شمال غربی، زنان در پرتغال با شکاف دستمزدهای جنسیتی مشابه مواجه بودند، در سنین مشابه ازدواج کردند و با محدودیت بیشتری برای مشارکت در بازار کار مواجه نبودند. در نتیجه، عوامل دیگری باید مسوول اختلاف اندک درآمدها در میان جوامع اروپا باشند.
در نوامبر1786، پرستاران مرد بیمارستان سلطنتی کویمبرا درخواست افزایش حقوق کردند. آنها استدلال کردند که شغل آنها به تلاش بدنی بالایی نیاز دارد و دستمزد آنها از آنچه پرستاران زن میگیرند، کمتر است، حتی اگر پرستاران زن کمتر کار کنند و کارهای سبکتری انجام دهند. در این مقاله، نشان میدهیم که اگرچه تجربه این مردان را نمیتوان نماینده تاریخ پرتغال در نظر گرفت، زیرا معمولا مردان بیشتر از زنان درآمد داشتند؛ اما تفاوتهای قابل مشاهده شکاف دستمزد جنسیتی را میتوان تا حد زیادی با جبران تفاوتها و سطوح مختلف بهرهوری توضیح داد. درحالیکه تبعیض جنسیتی در پرتغال وجود داشت، میزان آن مشابه با سایر نقاط اروپای غربی، از جمله انگلستان یا هلند بود، محدودیتهای مشابهی در زمینه مشارکت در بازار کار، شکاف جنسیتی دستمزد و سن ازدواج وجود داشت. هنجارها نیز یکسان بودند؛ ازدواج تکهمسری با شخصی خارج از طایفه و مبتنی بر اجماع و نومحلی (آزادی انتخاب محل زندگی) بود و زنان میتوانستند دارایی داشته باشند و سهمی در ارث به همان میزان زنان در بسیاری از نقاط اروپا داشته باشند. پرتغال تمام ویژگیهایی را داشت که کارمایکل، هنریچ و همکارانش، بهعنوان تعریف الگوی ازدواج اروپایی (EMP) استدلال کردهاند. ازاینرو، ما استدلال میکنیم که هنجارهای اجتماعی مرتبط با تبعیض جنسیتی، بر خلاف آنچه ادبیات توسعه در این اواخر نشان میدهد، عوامل تعیینکنندهای برای توضیح واگرایی درآمد پرتغال در مقابل کشورهای اروپای شمال غربی، از جمله انگلستان و هلند، نیستند.
انگیزه ما برای مطالعه این موضوع تلاش برای درک دلایلی است که واگرایی در درآمدها در اروپا را توضیح میدهد که در اوایل دوره مدرن آغاز شد. یک فرضیه برجسته، یعنی «اختیار و اقتدار زنان» نشان میدهد که نهادها و شیوههای اجتماعی مختلف در جنوب غربی اروپا نسبت به کشورهای شمال غرب مانند انگلیس علت ناتوانی منطقه اول در رشد در اوایل دوره مدرن است.مور و زاندن (2010) استدلال میکنند که الگوی ازدواج اروپایی مبتنی بر اختیار گزینش محل و اجماع بهعنوان دو اصل اصلی در کشورهای منطقه اول به همان میزانی که در دومی نشان داده شده است، ایجاد نشد. اینها حوزههای اصلی EMP را تشکیل میدادند؛ جایی که زنان از قرون وسطی دارای درجه بیشتری از آزادی بودند. در نتیجه این سطح اختیار و آزادی بالاتر، سطوح باروری تاریخی پایین و تشکیل سرمایه انسانی بالاتر از جاهای دیگر بود.
همین ادبیات استدلال میکند که زنان در جنوب اروپا از میزان بیشتری از تبعیض جنسیتی رنج میبردند. بهعنوان مثال، طبق نظر زاندن (2021)، در اروپای جنوب غربی، زنان طبق هنجارهای اجتماعی حقوق میگرفتند و اجازه مشارکت در اقتصاد بازار به همان میزانی که در شمال غربی اروپا وجود داشت، نداشتند. موقعیت زنان در هلند که با شکاف دستمزد سنجیده میشود، بهویژه در مقایسه با انگلستان، اما بهویژه در مقایسه با اروپای جنوبی و شرقی، مطلوب تلقی میشود. در مقاله اخیر، درلیچمن و گونزالس آگودو(2020) این دیدگاه را حداقل برای دوره 1550تا1650 رد کردند.
شواهد ما، در عوض، مربوط به پرتغال است و کل کشور را در طول چندین قرن و همینطور طیف گستردهای از حرفهها را پوشش میدهد. بهطور کلی، شواهد ما با نتایج درلیچمن و گونزالس آگودو (2020) برای اسپانیا مطابقت دارد. ما بحث خود را به دو شکل اصلی تبعیض در بازار کار تقسیم میکنیم؛ یعنی شکاف دستمزد جنسیتی و محدودیت برای مشارکت در بازار. با در نظر گرفتن هر یک از این موارد به نوبه خود، ما هنجارهای مختلف اجتماعی و تبعیض جنسیتی را بهعنوان توضیحات معتبر برای واگرایی درآمد پرتغال در مقابل اروپای شمال غربی رد میکنیم. در مجموع، شواهد حاکی از آن است که اختلاف اندک در درآمدهای جوامع اروپای غربی توسط عوامل دیگری ایجاد شده است.
از زمان هاجنال (1965)، ادبیات گستردهای استدلال کرده است که EMP انتخابهای باروری اروپای غربی را حداقل از قرون وسطی مشخص میکند. این مجموعه از اعمال و هنجارهای اجتماعی، برای مثال، دلالت بر این داشت که زنان در اواسط تا اواخر دهه 20سالگی ازدواج میکردند، بسیار دیرتر از موارد دیگر، از جمله در آسیا.
در چندین مقاله و کتاب اخیر، زاندن و همکارانش استدلال کردهاند که EMP در اروپای جنوبغربی اعمال نمیشود، یا حداقل به همان میزان سایر کشورهای اروپایی مانند هلند و انگلیس وجود ندارد. طبق فرضیه «اقتدار زنان»، این واقعیت که نهاد EMP در اروپای جنوب غربی اعمال نمیشد یا حداقل ضعیفتر بود، پیامدهایی برای مشارکت زنان در بازار کار و انتخابهای باروری داشت. ازاینرو، دلایل نهادی و فرهنگی اساسی که این شیوههای متفاوت را توضیح میدهند، توضیحدهنده شکست نهایی رشد اقتصادی در پرتغال، اسپانیا و ایتالیا هستند.
تا آنجا که به پرتغال مربوط میشود، یک مشکل اصلی با فرضیه «اقتدار زنان» این است که این کشور تا اواسط قرن هجدهم عملکرد اقتصادی نسبتا خوبی داشت. عملکرد اقتصادی سرانه تا سال1750 خوب بود، تنها از دهه1780 بود که کاهش مداوم آغاز شد و تفاوتهای آشکاری در نرخ رشد اقتصادی سرانه نسبت به کشورهای با بهترین عملکرد آغاز شد و این سطح ضعیف عملکرد تا قرن نوزدهم ادامه یافت. این حقایق یک سوال مهم را ایجاد میکند. چرا پرتغال دچار افول اقتصادی شد؟ این نمیتوانست صرفا بهدلیل افول امپراتوری باشد؛ زیرا در نیمه دوم قرن هجدهم تجارت بینقارهای در اوج خود بود (کاستا و همکاران، 2015). در این مقاله، به جای بررسی علل واقعی، هدف ما نشان دادن این است که هر دلیلی که باشد، به بروز افتراقی EMP مربوط نمیشود. پس علل اصلی را باید در جای دیگری جست.
گرف(2015) چهار مساله حلنشده را درباره پویایی اقتصادهای مدرن اولیه اروپای غربی مطرح میکند. اینها باعث ایجاد شک و تردید درباره چندین ادعای ثابتشده در ادبیات مربوط به بحث فعلی ما میشود. اولین مورد جزم اقتصاد مدرن اولیه اروپا را زیر سوال میبرد. در واقع، پرتغال تغییرات فنی و سازمانی قابل توجهی را تجربه کرد. دوم، پایبندی کشورهای اروپای غربی به مدل متعارف مالتوسی را زیر سوال میبرد؛ بهویژه در دورههایی که درآمد سرانه بهطور مداوم از سطح معیشتی منحرف میشود. در اینجا نیز پرتغال با این الگو مطابقت ندارد؛ زیرا این کشور دورههای طولانی رشد درآمد سرانه را با رشد جمعیت پشت سر گذاشته است، پدیدهای که نشاندهنده مدرنسازی است. سومین موضوع مطرحشده توسط گرف با دیدگاه مرسوم جغرافیای یک واگرایی کوچک توضیح داده میشود که طی آن رشد اولیه اروپای مدرن «محدود به منطقه دریای شمال بود... درحالیکه درآمد سرانه در بقیه اروپای غربی در بهترین حالت ثابت بود.» در واقع، دادههایی که اکنون در اختیار داریم، داستان متفاوتی را بیان میکند؛ زمانبندی واگرایی پرتغالی از هسته اروپای غربی نسبتا دیر، از نیمه دوم قرن هجدهم اتفاق افتاد. جدول1 تفاوت قابل مشاهدهای را در نرخ رشد بین پرتغال و هلند و انگلیس تا اواسط قرن هفدهم نشان نمیدهد. درنهایت، چهارمین موضوع مطرحشده توسط گرف بر مفهوم فرآیند «رشد فشرده پیشامدرن» تمرکز دارد. در این فرآیند، واگرایی از تعادل رکود در منابع متوالی رشد، با معکوسهای گاه به گاه رخ میدهد. مورد دوم واقعا در پرتغال اتفاق افتاد؛ بهویژه از نیمه دوم قرن هجدهم، زمانی که برادبری (2013) نظریه خود را از واگرایی کوچک اروپایی برای پرتغال مطرح کرد.
بهطور کلی، میتوانیم ببینیم که شواهد مربوط به نرخهای رشد کشورهای اروپایی در جدول1 ادعای باتن و پلجیت (2018، صفحات 23-24) را تایید نمیکند که «کشورهای هلند و انگلستان شاهد رشد تقریبا مستمری مابین قرون 14 و 18بودند؛ درحالیکه در سایر بخشهای قاره (ایتالیا، پرتغال، اسپانیا، آلمان، سوئد و لهستان) درآمد واقعی کاهش یافت یا رکود وجود داشت. عملکرد اقتصادی ایبری تا همین اواخر قابل مقایسه با اروپای شمال غربی بود که شک و تردیدهایی را درباره اعتبار نظریه EMP بهعنوان یک مکانیسم علّی کلیدی در پشت واگرایی کوچک ایجاد میکند. این شک و تردید حتی در تا موارد بزرگتر نیز قابل تعمیم است.
در واقع هیچ چیز خاصی درباره هلند یا انگلیس درباره هنجارهای اجتماعی مرتبط از این نوع وجود ندارد. پرتغال یک کشور اروپایی بود که از همان الگوهای ازدواج مانند سایر نقاط پیروی میکرد. تبعیض جنسیتی نسبت به انگلستان یا هلند وجود نداشت و قوانین ارث نسبتا مطلوبتر بود. بنابراین جای تعجب نیست و برخلاف آنچه بسیاری از ادبیات ادعا میکند، زنان در پرتغال دیر ازدواج کردند در حدود سن 25.9سالگی، این مشابه با میانگین سنی انگلستان یا هلند بود و مطمئنا بسیار بالاتر از ادعاهایی است که اغلب در ادبیات توسعه مطرح میشود.
یک شکل ساده از ارزیابی تبعیض شغلی اندازهگیری شکاف دستمزد جنسیتی است یعنی میزانی که زنان برای انجام همان شغل حقوق کمتری دریافت میکنند. هیچ راه واضحی برای انجام این مقایسهها وجود ندارد؛ زیرا حتی زمانی که وظایف یکسان بودند، تعریف «همان شغل» به معنای ساده نیست. ازآنجاکه ما انتظار داریم دستمزدها با بهرهوری مرتبط باشد، تعجبآور نیست که مردان برای کارهای کشاورزی که توسط هر دو جنس انجام میشود درآمد بیشتری داشته باشند؛ زیرا کشاورزی غلات به قدرت بدنی قابل توجهی نیاز دارد که مردان در ارائه آن مزیت دارند (باتن و همکاران، 2017).
برای بحث دستمزد روزانه، ما بر کارگران غیر ماهر تمرکز میکنیم. ما دستمزد کارگران زن و مرد را مشاهده میکنیم و همه شواهد را از یک منبع، مکان، نهاد و سال یکسان میگیریم. مشاهدات ما به دستمزد پرداختی به زنان و مردان برای مشاغل یکسان و توسط یک کارفرما اشاره دارد. برای اطمینان از مقایسه، مشاغلی که در نظر میگیریم، به این شرح است. برای کشاورزی: برداشت غلات، انگور و زیتون. علفهای هرز، حمل سبد یا سطل انگور، آب، کود، چوب یا خاکستر؛ کار در تاکستانها و در خارج از کشاورزی، مشاغل غیرماهر ما با مددکاران، خدمتکاران خانه، لباسشویی و رفتگر مطابقت دارد. ما روی دستمزدهای معین تمرکز کردهایم و پوشش جغرافیایی ما مکانهای مختلفی در پرتغال را شامل میشود.
یافتهها شکاف دستمزد جنسیتی برای کارگران غیر ماهر روزانه، در دوره 1300تا1910 میلادی را نشان میدهد. ما این دادهها را از منابع اولیه فهرستشده گرفتهایم که عمدتا از دفترچه حساب موسساتی مانند صومعهها و بیمارستانها تشکیل شده است. زنان بین دو سوم تا 80درصد دستمزد مردان را با انجام کارهای مشابه برای کارفرمایان یکسان دریافت میکردند. شکاف دستمزد بهطور سیستماتیک برای مشاغل کشاورزی بیشتر از مشاغل خدماتی بود. این محدوده در طول قرنها تقریبا ثابت ماند و شکاف در مشاغل کشاورزی با قدرت بدنی پایین زنان و در نتیجه بهرهوری کمتر در این نوع مشاغل مطابقت داشت. همانطور که گفته شد، زنان بهطور متوسط تا دوسوم قدرت بدنی مردان را دارند که به معنای سطوح پایینتر بهرهوری در بسیاری از مشاغل کشاورزی است. شکاف دستمزد برای مشاغل کشاورزی که به قدرت بدنی نیاز دارند، مانند چمنزنی یا کندن علفهای هرز بیشتر بود. برخلاف مشاغل کشاورزی، شکاف دستمزد جنسیتی در مشاغل خدماتی که قدرت بدنی برای بهرهوری اهمیتی نداشت، کمتر بود و اغلب وجود نداشت. ازاینرو، ما هیچ مدرکی مبنی بر تبعیض در این شکاف دستمزدهای جنسیتی نمییابیم. درحالیکه دادههای سیستماتیک کمتری برای بخش خدمات در دسترس است، آنچه وجود دارد نشان میدهد که شکاف دستمزد کمتر از کشاورزی بوده است.
ما دریافتیم که زنان در پرتغال بیش از هر جای دیگری در اروپای غربی مورد تبعیض قرار نگرفتند. این یافته سوالاتی را درباره هرگونه ارتباط علّی بین صنعتی شدن و هنجارهای اجتماعی متفاوت در اروپای غربی ایجاد میکند. زنان در پرتغال نیز دیر ازدواج کردند و شکاف دستمزد جنسیتی مشابه منطقه دریای شمال بود و زنان غیر ماهر حدود دو سوم دستمزد مردان را دریافت میکردند. علاوه بر این، ما دریافتیم که مشارکت زنان در بازار کار یا حقوق مالکیت در پرتغال ضعیفتر از سایر نقاط اروپای غربی نبوده است. بنابراین شاید آزادی به مفهوم عام و آزادی عمل زنان در معنایی خاص به جای آنکه پیششرط توسعه اقتصادی باشد، نتیجه آن باشد و ما باید به علل ریشهای دیگری در توضیح واگرایی میان جوامع توجه کنیم. این مطالعه علاوه بر اینکه باعث پیشبرد قابل توجه مرزهای دانش توسعه شده است، چالشهای مهمی نیز بر سر راه مطالعات قبلی ایجاد میکند. شاید تاکید بیش از حد جوزف هنریچ بر الگوی ازدواج اروپایی بهعنوان مهمترین علت توسعه اقتصادی نوعی افراط باشد و شاید ما علاوه بر نهادها بهعنوان متغیر مهم تاثیرگذار در توسعه جوامع باید علل دیگری را نیز مد نظر قرار دهیم.