شفا آنلاین>جامعه>۱۵ آبان ماه امسال كيفرخواست متهمان پرونده سرقت از صندوق امانات بانك ملي با بيش از ۳۵ متهم صادر شد. بر اساس اين كيفرخواست، «آرمين و هاتف»؛ دو متهم رديف اول و دوم پرونده با اتهام «محاربه و افساد في الارض» مواجه شدهاند. در حالي كه بر اساس اطلاعيه قرمز اينترپل، حداكثر مجازات ممكن براي متهمان «۱۵ سال» زندان قيد شده است.
به گزارش شفا آنلاین:در همين راستا، همسر متهم اصلي سرقت از بانك ملي ميگويد: «در تركيه به ما گفتند؛ حداكثر مجازات همسرم ۱۵ سال زندان است، اما حالا در كيفرخواستي كه در ۱۵ آبان امسال به ما ابلاغ شده، آرمين با اتهام افساد في الارض مواجه شده است. من خودم از خانواده متديني هستم و قبول دارم همسرم كار درستي نكرده، اما اين كيفرخواست عادلانه نيست!»
همسر متهم در ادامه ميگويد: «اصلا در جريان تصميم همسرم نبودم. در تركيه فهميدم آرمين از بانك ملي سرقت كرده است. همان موقع به همسرم گفتم؛ با زندگيمان چه كار كردي!»
با گذشت يكسال و پنج ماه از اين اتفاق؛ هفته گذشته، علي صالحي، دادستان تهران در مورد كيفرخواست متهمان پرونده اعلام كرد: «اين پرونده ۳۷ متهم دارد كه چهار نفر از آنها شامل سه برادر و يكي از بستگان، مستقيم در عمليات اجرايي اين سرقت مشاركت داشتند. از مجموع ۱۵۵ شاكي كه صندوق امانات آنان مورد سرقت واقع شده بود؛ با پرداخت مبلغي حدود ۲۲۹۰ ميليارد ريال، با ۱۴۵ نفر از شكات مصالح شد و در مورد ۱۰ شاكي ديگر، پنج نفر شيء با ارزشي درون صندوق امانات نداشتند و پنج نفر از بزهديدگان ديگر نيز فاقد هرگونه سند و مدركي مبني بر ادعاي خود بودند.»
طبق گزارش اداره ۱۷ آگاهي تهران؛ صبح ۱۶ خرداد ماه ۱۴۰۱، هنگامي كه كارمندان خدمات بانك ملي شعبه دانشگاه تهران، در اصلي شعبه را باز و وارد آن شدند با تعجب مشاهده كردند؛ قفل كتابي پاركينگ، شكسته و تمامي سيمهاي تلفن و دوربينهاي مداربسته قطع و از كار افتاده است. كارمندان موضوع را به رييس شعبه و پليس ۱۱۰ اطلاع دادند. ماموران پس از بررسي صحنه جرم متوجه ميشوند؛ سارقان از در پاركينگ ساختمان وارد محوطه شدند و از طريق آب كردن در خزانه با دستگاه ذوب فلزات (هوا برش) مبادرت به شكستن قفل 250 فقره صندوق امانات كردند و سپس تمامي اموال موجود در 155 فقره صندوق را ربودند.
همچنين بانك ملي ايران طي اطلاعيهاي درباره اين سرقت اعلام كرد: «سيستم هشدار بانك كه بايد هم به موبايل رييس بانك و هم به سامانه پليس متصل باشد، فقط به موبايل رييس بانك متصل بوده و اين سرقت به موبايل رييس بانك پيامك ميشود، اما به دليل اينكه در گذشته، اين سامانه، هشدار اشتباهي داده بود، رييس بانك به اين پيامك اعتنايي نميكند و فكر ميكند مانند دفعات قبلي پيامك اشتباه است.»
اين ماجرا با بركناري دو مقام ارشد بانك ملي شعبه دانشگاه روبهرو شد. خبر سرقت از صندوق امانات تا سه، چهار روز به تيتر يك رسانهها تبديل شده بود تا اينكه چهار روز بعد از سرقت، حسين رحيمي، رييس پليس پايتخت در مورد دستگيري متهمان اين پرونده گفت: «۱۳ نفر از سارقان در خارج از كشور دستگير شدند كه آنها در حال بازگرداندن به كشور هستند.» اما فقط دو متهم اصلي خارج از كشور بودند كه بعد از دستگيري توسط اينترپل، ۷ ماه در زندان تركيه به سر بردند و سپس به زندان تهران بزرگ منتقل شدند.
در گفتوگوي اختصاصي با «آرمين»؛ متهم رديف اول پرونده، ادعاهاي او را به شرح زير تنظيم شده است.
از خودتان بگوييد.
متولد سال ۱۳۶۶، فوق ديپلم رياضي فيزيك، متاهل و داراي دو فرزند ۵ و ۸ ساله هستم و قبل از سرقت در شغل ساخت و ساز فعاليت داشتم.
غير از سرقت صندوقهاي امانات بانك ملي شعبه دانشگاه، سابقه ديگري هم داريد؟
تا قبل از سال ۱۴۰۰ كه از بانك سپه شعبه مركزي قائمشهر در مازندران سرقت كردم، هيچ سابقهاي نداشتم. نه درگيري، نه سرقت، هيچي... بدهي زياد باعث شد به فكر سرقت از بانك سپه بيفتم.
چقدر بدهي داشتيد؟ چي شد كه به فكر سرقت از بانك سپه افتاديد؟
نزديك ۱۴، ۱۵ ميليارد تومان بدهي داشتم. طلبكارها جلوي خانه ميآمدند و تهديدم ميكردند. هر روز هم به بدهيهايم اضافه ميشد. قفل شده بودم و نميدانستم بايد چه كار كنم و چطوري اين مبلغ را تهيه كنم. تحت فشار روحي بودم. با اين همه فشار روحي، نميتوانستم تشخيص دهم كه چي درست و چي درست نيست. تا اينكه تير ماه ۱۴۰۰ وقتي در جمع دوستانم نشسته بودم، آنها به شوخي و خنده به من گفتند؛ اگر ميخواهي بدهيات را پرداخت كني، بهتر است بانك بزني! خلاصه هر كدامشان پيشنهاداتي دادند... فكر سرقت از بانك سپه شعبه مركزي قائمشهر با اين صحبتها شروع شد.
از جزييات سرقت بانك سپه بگوييد
خانه مادربزرگ دوستم پشت همين بانك بود. قبل از سرقت رفتيم دورتادور بانك را نگاه كرديم. ديوارهاي قديمي و فرسوده داشت. شب سرقت تا آمديم پايمان را روي نردههاي ورودي بانك بگذاريم و به داخل برويم، يك دفعه ديوار خراب شد و ريخت. بعد ما خيلي راحت وارد بانك شديم تا برسيم به قسمت خزانه هيچ دري قفل نبود. بعدها خود مدير بانك سپه شعبه مركزي قائمشهر اين موضوع را تاييد كرد كه هيچ كدام از درهاي بانك قفل نبود. در قسمت خزانه يك حفاظ وجود داشت، حفاظ را بريديم. خواستيم در اصلي خزانه را تخريب كنيم كه ديديم كليد در، روي قفل است. باز هم اين موضوع را رييس بانك تاييد كرد و گفت؛ كليد در خزانه روي قفل جامانده بود. تعطيلات بود و ما حدودا دو، سه روز داخل بانك سپه بوديم. در اين مدت، هيچ كس وارد بانك نشد. حتي از در پشتي بانك براي خودمان پيتزا سفارش داديم. بعد هم به راحتي از بانك خارج شديم، اما حسابهايمان درست از آب درنيامد و فقط ۷۰۰ ميليون تومان داخل خزانه بود.
با ۷۰۰ ميليون تومان چه كرديد؟ چگونه دستگير شديد؟
پولي كه نياز داشتم ۱۴، ۱۵ ميليارد تومان بود، ولي ۷۰۰ ميليون تومان بيشتر داخل خزانه بانك سپه نبود. كل ۷۰۰ ميليون تومان را به فقرا و افراد نيازمند كمك كرديم. بعد از بخشيدن اين پولها، يكي از دوستانم كه در سرقت همراهم بود ماجرا را براي بيشتر اهالي تعريف كرده و به آنها گفته بود؛ سرقت از بانك سپه كار ما بود و... تا اينكه او را دستگير كردند و دوستم اسم تمام ما را به ماموران لو داد. حدود دو ماه بازداشت بودم. رد مال را انجام دادم و تمام حساب بانك را پرداخت كردم. بعد از دو ماه با قرار وثيقه آزاد شدم. من بيشتر از دوستانم داخل زندان بودم، چون آنها تمام تقصيرها را گردن من انداخته و به ماموران گفته بودند؛ آرمين برنامه و نقشه سرقت را كشيد و سركرده ما بود. خلاصه چون تمام تقصيرها گردن من افتاد از همه ديرتر آزاد شدم، ولي آن سه نفر ديگر كمتر از ۱۵ روز بازداشت بودند و بعد با قيد وثيقه آزاد شدند. يكسال، يكسال و نيم طول كشيد تا حكم نهايي از سوي دادگاه اعلام شود. من دوباره به ناچار تحت فشار مالي از دسته چك پدرم استفاده كردم تا خودم را از آن وضع نجات دهم، ولي ماجرا درست نشد كه هيچ، بدتر هم شد. اين وسط تهديدهاي طلبكاران هم ادامه داشت؛ از همسر و دو دختر خردسالم عكس ارسال ميكردند و به من ميگفتند؛ ما حواسمان به همه چيز هست. اين فشارها باعث شد به اين نتيجه برسم؛ من كه قرار است مدتي در زندان بمانم پس چه فرقي دارد چند جرم مرتكب شده باشم!
براي همين تصميم گرفتيد از صندوق امانات بانك ملي سرقت كنيد؟
بانك ملي نه! سراغ بانك تجارت شعبه دروازه دولت رفتیم. شب عيد بود. سال ۱۴۰۱. به شدت از نظر مالي در تنگنا بودم. برادرانم فهميده بودند كه من مشغول چيدن برنامهاي براي سرقت هستم. به من گفتند؛ اگر كاري ميخواهي انجام دهي ما هم كمكت ميكنيم. شروع كردم به برنامهريزي و تحقيق براي سرقت دوم. بانكها به واسطه مشتريهايشان آدرس تمامي شعبههايي كه صندوق امانات داشت را در سايتهايشان گذاشته بودند. چند فيلم هم از سرقت صندوق امانات بانكها در اينترنت ديده بودم. سرقت از صندوق امانات اصلا نيازي به اسلحه و ... نداشت. براي همين سرقت از صندوق امانات را انتخاب كردم. ابتدا از طريق گوگل؛ محوطه، بلوك و... بانك تجارت را ديدم و بعد هم رفتم بانك تا همه چيز را از نزديك بررسي كنم. ساختمانهاي اطراف بانك تجارت را كه بررسي كردم، ديدم ورود و خروج به آنجا هيچ زحمتي ندارد. دوربينهاي اطراف بانك هم شناسايي كردم تا موقع ورود و خروج به بانك مشكلي پيش نيايد. دو روز قبل از عيد فطر تعطيل بود و همان موقع نقشه سرقت را عملي كردم.
براي عملي كردن نقشه سرقت از صندوق امانات بانك تجارت چند نفر بوديد؟
من و پسرخالهام.
چه ابزاري با خودتان براي سرقت برده بوديد؟
سيمچين، ديلم و سنگ فرز.
فكر نميكرديد بانك تجارت نگهبان داشته باشد؟
اين بانك نگهبان نداشت و ورودي و خروجياش از يك در بود و در پاركينگش قفل بود. همين موضوع ثابت ميكرد كه كسي داخل بانك نيست و نيازي به تحقيق آنچناني نداشت. ساختمان بانك تجارت شعبه دروازه دولت؛ يك چهارديواري بود كه جای ورود و خروجش هم كاملا مشخص بود.
نگران دوربينهاي مداربسته بيرون يا داخل بانك نبوديد؟
پوشش صورت و بدنمان كاملا بسته بود و نگران دوربينهاي مداربسته اطراف بانك نبوديم. در مورد دوربينهاي داخل بانك هم نگران نبوديم، چون ميدانستيم وقتي داخل بانك برويم، سرورها و هاردهاي دوربينها را از كار مياندازيم و سرنخي از ما نميماند.
از نحوه ورودتان به بانك تجارت بگوييد.
ما از ساختمان پشتي وارد بانك تجارت شديم. اولين ورودي بانك يك در چوبي بود كه قفل نداشت. در را فشار داديم و وارد محوطه پشتي شديم كه محوطه را از شعبه جدا ميكرد. قسمتي از شيشههاي ورودي ترك داشت و تكه ديگر آن هم هيچ شيشهاي نداشت. دستم را از ميان شيشههاي شكسته داخل بردم تا شببند را باز كنم. به همين راحتي اين در هم باز شد و داخل ساختمان شديم. بانك امنيت چنداني نداشت. بعد از ورود به ساختمان آژير سمت خيابان را قطع كردم. آژير با تلفن كار ميكند، تلفن را كه قطع كردم، آژير گويا از كار افتاد. اكثر قفل درهاي بانك تجارت شببند داشت و به راحتي باز ميشد. هيچ مانعي نداشتيم تا رسيديم به در صندوق امانات. در خزانه، مونتاژ و سري كاري بود و مربوط به شركت [...] ميشد. ژورنالهاي شركت هم در سايتشان به چگونگي ساخت در و قفلها اشاره كرده بودند، چون كارم ساختمان بود، ميدانستم تركيب ميلگرد و بتون تركيب غيرقابل نفوذي نيست و قابل نفوذ است، اما خسته شده بوديم. دو روز تعطيلات عيد فطر بود و ۲۴ ساعت ديگر وقت داشتيم. گفتيم داخل بانك استراحت كنيم و بعد با حوصله شروع به كار كنيم. دوازده، سيزده ساعت داخل بانك خوابيديم. تا بيدار شديم رفتيم سراغ در خزانه، اما هر كاري كرديم در خزانه باز نشد. كارمان سخت شده بود و وقت هم نداشتيم. همانجا كار را رها كرديم و رفتيم، بدون هيچ سرقتي.
بعد رفتيد سراغ بانك ملي شعبه دانشگاه تهران؟
قصدم بانك ملي شعبه نياوران بود، اما چون مسيرش دور بود و وسيله نداشتيم از سرقت آن صرفنظر كرديم. رفتيم سراغ بانك ملي شعبه دانشگاه تهران. بدون هيچ منظور و سوءنيتي. اينكه برخيها ميگفتند؛ ما از طرف سازمان يا كشوري خاص اين بانك را انتخاب كرديم، اصلا درست نيست. برخي ديگر هم سرقت از صندوق امانات بانك ملي را سياسي ميدانستند. در صورتي كه اصلا اينطوري نبود و نيست.
بررسيهايتان در مورد بانك ملي شعبه دانشگاه چگونه بود؟
قبل از عملي كردن نقشه دو بار وارد اين بانك شدم. يكبار وارد شدم و فقط فضا و اطراف بانك را بررسي كردم، اما چون ساختمان بانك ملي، شكل هرم بود و به شدت پيچيده، مجبور شدم دو روز بعد مجددا به بانك بروم و از كارمندان و نگهبان آنجا پرس و جو كنم. حدود ۵۰ سوال آماده كرده بودم كه فقط از نگهبان بانك ملي بپرسم، اما او با يك جواب تمام سوالهايم را پاسخ داد. به نگهبان گفتم؛ دوست عزيز خانه ما خيابان پشتي بانك است. شبها صداي موزيك ما را اذيت ميكند. نگهباني كه شبها داخل بانك است، نميداند اين صداي موزيك از كدام خانه است؟ نگهبان بانك ملي به من پوزخند زد و گفت؛ اي بابا، چه دل خوشي داري! بانك، نگهبان دارد؟! بانك، سرايدار دارد؟! اينجا هيچ كس شبها نميماند. شبها بانك را پلمب ميكنيم و ميرويم. صحبتهاي نگهبان، جواب بسياري از سوالهايم را داد. سراغ يكسري از كارمندان بانك رفتم تا از آنها هم سوالهايي بپرسم. مثلا اينكه خزانه كجاست؟ چقدر امنيت دارد؟ اگر بخواهيم دلار يا طلا داخل صندوق امانات اين بانك بگذاريم چه شرايطي دارد و... . با بررسيهايي كه كردم جواب تمام سوالاتم را گرفتم. از بانك خارج شدم و رفتم سراغ گوگل تا مطمئن شوم قفل خزانه بانك ملي را ميتوانم باز كنم يا نه! از روي سايتشان آمار قفلها را درآوردم. رفتم حسنآباد و ضايعاتفروشيهاي جاده قديم كرج تا نمونه قفلها را از نزديك ببينم. براي باز كردن قفل خزانه نياز به دستگاه هوابرش داشتيم. دستگاه را تهيه كرديم تا نقشهمان را عملي كنيم.
براي سرقت از صندوق امانات بانك ملي چند نفر بوديد؟
من، پسرخالهام و دو برادرم. من و پسرخالهام داخل بانك رفتيم و برادرانم مقابل ساختمان بانك ملي در خيابان وصال كشيك ميدادند تا اگر كسي آمد به ما اطلاع دهند.
شب سرقت از صندوق امانات بانك ملي را توضيح دهيد.
ساعت ۲ شب در پاركينگ بانك ملي را به سمت داخل هل داديم. در پاركينگ سنگين بود و قفل آن شكست. وارد محوطه پاركينگ شديم. داخل پاركينگ تابلوي راهنما داشت. مثلا علامت زده بود؛ به طرف نمازخانه، به طرف خزانه قديم، به طرف صندوق امانات، به طرف طبقه اول شعبه...تا زماني كه جلوي در صندوق امانات برسيم هيچ دري قفل نبود و نياز به تخريب نداشت. بالاخره به در ورودي صندوق امانات رسيديم. ما ۱۷۰ فقره از صندوقهاي امانات بانك ملي را با ضربه چكش باز كرديم و دو كولهاي كه همراهمان بود را پر كرديم. من محتويات صندوقها را خالي ميكردم و پسرخالهام محتويات آن را جدا ميكرد و داخل كولهها ميريخت. كارمان كه تمام شد، رفتيم سراغ دوربينها. اتاق مانيتورينگ را پيدا و تمام هاردها را خارج كرديم و با خود برديم. كل ماجراي سرقت از صندوق امانات بانك ملي همين بود.
چند ساعت در بانك ملي بوديد و بعد از سرقت كجا رفتيد؟
چهارده، پانزده ساعت در بانك ملي بوديم. حدود ساعت ۶ صبح كارمان تمام شده بود. خيابان انقلاب را به خاطر نماز جمعه بسته بودند. تصميم گرفتيم، بخوابيم. خوابيديم تا ۲ ظهر؛ نماز جمعه تمام شده بود، ولي مردم در خيابان بودند. از همان دري كه وارد شده بوديم، خارج شديم. حتي موقع خروج از در پاركينگ، يك قفل كتابي به در زدم تا كسي شك نكند و بعد از ما نتواند وارد بانك شود. با موتور از كنار مردم رد شديم و به خانه پدرم رفتيم، چون ميدانستم هيچ كس خانه پدرم نيست. آنجا شروع كرديم به باز كردن اموال تا ببينيم چه چيزهايي برداشتيم؛ كلي طلا، يورو، دلار و سكه. هيچ چيز عتيقهاي داخل اموال نبود. اموال را تقسيم نكردم، چون ميترسيدم مثل جريان بانك سپه لو برويم و رد مال گردن ما بيفتد. در جريان سرقت بانك سپه، ما اصلا به آن ۷۰۰ ميليون تومان دست نزديم و فقط بين خانوادههاي فقير و آنهايي كه حتي شام نداشتند بخورند، تقسيم كرديم، اما بعد كه ما را دستگير كردند، ۷۰۰ ميليون تومان از جيب خودمان به عنوان رد مال پرداخت كرديم. براي همين در سال ۱۴۰۰، مردم در بسياري از سايتهاي خبري مازندران زير پستها كامنت گذاشته بودند؛ رابين هود... .
ادامه بدهيد؛ اموال سرقتي صندوق امانات بانك ملي را چه كرديد؟
اموال سرقتي از بانك ملي زياد بود. طلاها را از ارزها جدا كردم و داخل فويل گذاشتم؛ هر فويل ۱۲۰ گرم. طلاها را جدا كرده بودم كه خيرات كنم. يعني ببخشم و به كساني كه نياز دارند، بدهم. مشكل من با ۳۰ ميليارد تومان حل ميشد؛ ۳۰ ميليارد را كنار گذاشتم. ۲۰ ميليارد تومان هم براي پسرخالهام كنار گذاشتم. به برادرانم ريالي ندادم، ولي برايشان كنار گذاشتم. مابقي اموال را هم مخفي كردم كه وقتي از تركيه برگشتم، بين نيازمندان تقسيم كنم.
و همان موقع ايران را به مقصد تركيه ترك كرديد؟
زمان سرقت از صندوق امانات بانك ملي، همسرم خانه نبود. خانه يكي از اقواممان در پرديس بود و روحش از ماجرا خبر نداشت. دو روز بعد از تعطيلي همسرم به خانه برگشت و ما براي سفر به تركيه بليت تهيه كرديم. من، همسرم، دو دختر خردسالم و پسرخالهام به تركيه رفتيم. سه، چهار هزار دلار هم از اموال سرقتي با خودمان به تركيه برديم.
چرا تركيه؟
براي تفريح. قصد برگشت داشتيم.
با توجه به اينكه ميگوييد هيچ سرنخي از خودتان به جا نگذاشته بوديد، چه اتفاقي افتاد كه دستگير شديد؟
قبل از اينكه به تركيه برويم؛ پسرخالهام از ما جدا شد و به شمال رفت. آنجا بخشي از اموال را تقسيم كرد كه من نميدانستم. خودم هم با موبايل به يكي از دوستانم كه در خيابان عباسآباد نمايشگاه ماشين دارد تماس گرفته و گفته بودم؛ دلارها را برايت ميآورم. همين دو اشتباه باعث شد پليس رد ما را بزند و كل ماجراي سرقت از بانك ملي با بخشش اموال از سوي پسرخالهام و صحبتهاي من با دوستم تمام شد.
در تركيه چگونه توسط اينترپل دستگير شديد؟
تركيه بوديم كه بازپرس پرونده با من تماس گرفت و گفت؛ پدر، برادر همسر و برادرانت را بازداشت كردند و شما هم بايد به ايران برگرديد. اصلا ما خودمان قصد ماندن نداشتيم! لحظهاي كه در فرودگاه مشغول تهيه بليت به مقصد تهران بوديم، پليس اينترپل بالاي سرمان ظاهر شد و من، پسرخالهام، همسرم و دو دختر خردسالم را بازداشت كرد. ما ۷ ماه داخل زندان تركيه بوديم. كنار مافياي روس، حشد شعبي و... زن و دو دخترم كنار اين افراد در زندان تركيه بودند. مقصر اصلي؛ من و پسرخالهام بوديم، اما نميدانم چرا همسر و دو دختر خردسالم را بازداشت كرده بودند!
اموال سرقتي را كجا گذاشته بوديد؟
اموال را در پاركينگ سر باز شماره دو فرودگاه امام داخل ماشيني كه از دوستم قرض گرفته، گذاشته بودم. همان موقع كه از ايران با من تماس گرفتند، جاي تمام اموال را به آنها گفتم. يكسري از اموال هم دست دوستان و افرادي بود كه به آنها اعتماد داشتم. همه اموال كشف شد، اما ما همچنان در زندان تركيه بوديم. اينترپل اجازه نداشت ما را به ايران بازگرداند.
بعد از ۷ ماه به ایران آمدید. بیشتر توضیح می دهید.
بعد از ۷ ماه با رضايت خودمان به ايران بازگشتيم. همانجا سازمان حقوق بشر به ما گفت؛ شما نبايد به ايران برگرديد، اما نميتوانستيم. عزيزانمان در ايران بازداشت بودند و وجدانم قبولم نميكرد كه تركيه بمانم. خيلي از خبرگزاريهاي خارجي به زندان تركيه آمدند تا با ما مصاحبه كنند، اما ما قبول نميكرديم. حتي فائزه هاشمي براي ملاقات و مصاحبه با ما به تركيه آمد با اين عنوان كه دفترچه خاطرات آقاي هاشميرفسنجاني داخل صندوق امانات بوده است. در صورتي كه چنين چيزي داخل صندوق امانات بانك ملي شعبه دانشگاه نبود و هيچ كدام از صندوقها متعلق به فرد يا افراد سياسي نبود. با اين حال ما حاضر به گفتوگو با اين افراد نشديم و بعد از ۷ ماه به ايران آمديم. لحظه ورود به ايران دو فرزندم را به يكي از اقوام نزديكمان سپردند. همسرم هم بعد از ۷۲ ساعت بازجويي آزاد شد. من، پسرخالهام و برادرانم تا امروز بلاتكليف در زندان تهران بزرگ هستيم. ۱۵ آبان كيفرخواستمان صادر شد و طبق كيفرخواست، من و پسرخالهام كه متهمان رديف اول و دوم پرونده هستيم با اتهام افساد في الارض مواجه شديم. در كيفرخواست آمده؛ سرقت مسلحانه! ما حتي يك چاقو هم همراهمان نبود و اگر با ماموران مواجه ميشديم، قطعا فرار ميكرديم.
در تمام اين سرقتها به دستگيري فكر نميكرديد؟
به قدري تحت فشار بودم كه قدرت فكر كردن نداشتم. فكر ميكردم چون صورتمان كاملا پوشيده است، هيچ وقت دستگير نميشويم. قبول دارم؛ اشتباه كردم، اما اتهام قيد شده در كيفرخواست، عادلانه نيست. ما نه به كسي آسيب زديم و نه شلوغ كاري كرديم. منِ آرمين؛ فقط بدهكار بودم! حالا هم پشيمانم و از مديران و مسوولان بانك و همچنين از صاحبان صندوقهاي امانات بانك ملي شعبه دانشگاه طلب بخشش دارم. در همين راستا هم توبهنامهاي در زندان نوشتم./اعتماد