سلامتروان به معنای داشتن آرامش نیست
سلامتروان به این معنی نیست که هیچ مشکل یا اضطرابی در زندگی نداشته
باشیم و در آرامش مطلق زندگی کنیم، بلکه یعنی این که چقدر سیستم روانی ما
قادر به دفاع در برابر این مشکلات و استرسهاست. آیا به صورت سالم آنها را
مدیریت میکند یا مثلا صورت مسئله را پاک میکند؟ همان طور که نمیشود
انتظار داشت هیچوقت بیمار نشویم، به همانگونه هم نمیشود انتظار داشت که
هیچوقت دچار مشکل یا اضطراب و استرس نشویم، ناکام نشویم و ... . حال سوال
این جاست که با این اتفاقات چطور برخورد میکنیم؛ خود را مسئول همه چیز
میدانیم یا بخت و اقبال را مقصر قلمداد میکنیم؟ یا میتوانیم بین آن چه
در توان و کنترل من بوده و آن چه که از خارج تحمیل شده، تفاوت قائل شویم؟
نحوه پاسخگویی و تفسیر ما از حوادث است که میزان سلامت روان ما را تعیین
میکند.
نداشتن سلامتروان مساوی نیست با دیوانگی
حال بسته به نوع و میزان پاسخ و تفسیرهای ناسالم از حوادث، اختلالات سلامت
روان تعریف میشود. مثلا افراد افسرده همیشه خود را بابت هر اتفاقی مسئول
میدانند و خود را سرزنش میکنند. افراد مضطرب همیشه نگران وقوع حادثهای
ناخوشایند هستند. همان گونه که پیداست هر دو حالت تفسیری غیرواقعی از
واقعیت ارائه میکنند. متاسفانه یک دوگانهای در این مورد در فرهنگ ما وجود
دارد که افراد را به دو حالت سالم-دیوانه، مجنون-عاقل تقسیم میکند. انگار
نبود سلامت روان مساوی است با جنون و دیوانگی. انگار درباره سلامت جسم
افراد را صرفا به زنده-مرده، هوشیار- بیهوش، تقسیم کنیم. همانگونه که
بسیاری از بیماریها هستند که کشنده نیستند و در زمان قابلقبولی درمان
میشوند و به طور موقت سلامت ما را کاهش میدهند، درباره سلامت روان هم این
گونه است. در واقع مشکلات سلامتروان، سلامت ما را کاهش میدهد، ولی ما را
الزاما مجنون نمیکند.
شدت بیماریهای روانی فرق میکند
شدت بیماریهای روانی هم فرق دارد، گاهی یک سرماخوردگی است که با استراحت و
سوپ درمان میشود، مانند بیحوصلگی و خستگی بعد از یک استرس نسبتا شدید
مثل بازه امتحانات آخر سال یا میتواند شدیدتر باشد،مثل بیماریهای جسمی،
بیماریهای مربوط به سلامتروان هم میتواند شدید باشد یا حتی کشنده و از
کار افتادگی در پی داشته باشد. در بیشتر مشکلات سلامتروان، فرد دچار جنون
یا گسست از واقعیت نمیشود، فقط برخی از کارکردهای سیستم روانی دچار اختلال
یا کامل قطع میشود که با درمان صحیح معمولا مشکل برطرف میشود.
نداشتن سلامتروانی با موفقیت تضادی ندارد
گاهی میگویند طرف اگر مشکل داشت، نمیتوانست از نظر شغلی پیشرفت کند، پس
چون از نظر شغلی موفق است از نظر روانی سالم است. این حرف مثل این است که
چون فلانی قلب سالمی دارد پس امکان ندارد که دیسک کمر داشته باشد!
عملکردهای شغلی، عاطفی، ارتباطی و ... الزاما به هم مرتبط نیستند، اما از
آن جا که مشکلات سلامتروان، معمولا درد جسمی ندارند، مردم خیلی به آنها
توجه نمیکنند. مگر آن که مشکل آنقدر شدید شود که واقعا دردناک شود.
عواقب توجه نداشتن به سلامتروان
توجه نداشتن به سلامتروان و آسیبهای آن متاسفانه هزینههای زیادی برای
فرد، خانواده و جامعه دارد. در یک تحقیق نشان داده شد که حداقل یکسوم از
مرخصیهای استعلاجی کارکنان به دلیل مشکلات سلامت روان است. مشکلاتی مثل
بیعلاقگی، بیحوصلگی، خستگی مزمن و ... . همچنین افراد افسرده تصمیمات
اقتصادی بدتری از افراد غیر افسرده میگیرند. بخش بزرگی از بیماران بخش قلب
و عروق و بیمارانی که دچار سکته مغزی یا قلبی شدهاند، به علت استرس و
مشکلات زمینهای سلامتروان که باعث مصرف سیگار، مواد مخدر و ... بوده،
دچار بیماری و بستری در بیمارستان شدهاند. تازه این موارد صرفا هزینههای
ریالی و بیماریهای جسمی ناشی از بی توجهی به سلامتروان است. روزهایی که
با احساسات ناخوشایند سپری شده، عمری که بدون شادی و لذت گذشته است و ...،
چقدر قیمت دارد؟!
سلامتروان برای خوب زندگی کردن است
نکته پایانی این که رواندرمانی به کیفیت زندگی افراد توجه میکند.
سلامتروان میگوید فقط زنده بودن کافی نیست، باید زندگی هم کرد. سلامت جسم
برای زنده بودن و سلامتروان برای خوب زندگیکردن است.