بدن انسان نیز از این 4 کیفیت یا عنصر تشکیل شده اند. تنها تفاوت در این است که عناصر یا کیفیات اربعه در انسان به صورت اخلاط یا امزاج اربعه جلوه می کنند. این 4 مزاج یا طبع به این ترتیب هستند: خون، صفرا، بلغم، سودا. در طب سنتی، باید میان این 4 عنصر تعادل وجود داشته باشد. اگر تعادل از بین برود، فرد بیمار می شود و اگر تعادل بازگردد شخص درمان می گردد. در طب سنتی یونانی ازدیاد سودا باعث یک سری بیماری های خاص می شود، ازدیاد خون یک سری بیماری ایجاد می کند و به همین نسبت، بلغم و صفراء عامل برخی بیماری های دیگر هستند.
همچنین، در طب سنتی یونانی، هر فرد از یک طبع خاص بهره مند است، یعنی یکی از اخلاط اربعه در بدنش بیشتر و قدرتمندتر است و به همین ترتیب، احتمال بروز برخی بیماری ها در او بیشتر است. می توان این مساله را به این نحو تقریر کرد که هر بدنی به یکی از کیفیات اربعه بیشتر گرایش دارد. طبع برخی سرد و خشک است، برخی گرم و خشک مزاج اند، برخی تر و سرد مزاج اند و برخی به تری و گرمی گرایش دارند. به همین ترتیب، هر فردی بسته به طبع و کیفیتش باید به یک شکل و طریق زندگی کند و یک سری باید و نباید را رعایت کند و برخی غذاها را بخورد و برخی را نخورد و .
جهان شناسی مبتنی بر طب سنتی در سایر علوم قدیمه از جمله نجوم، فیزیک، مکانیک و ... نیز به کار می رفت. ارسطو به عنوان بزرگترین فیلسوف یونان از نظریۀ عناصر اربعه بهرۀ فراوان برد و حتی آن را در برخی زمینه های پزشکی نیز به کار گرفت. با این حال، جالینوس، حکیم قرن 2 میلادی است که بیشترین پیشرفت را در زمینۀ طب سنتی یونانی ایجاد کرد. او نظریۀ اخلاط اربعه را به بهترین نحو توسعه داد و سعی کرد آن را با نمونه های متعدد تجربی گرانبار سازد. او ایرادات طب بقراطی را برطرف نمود و طب سنتی را به روز کرد.
بعد از افول تمدن یونانی و یونانی مآب، آثار جالینوس و برخی اطبای دیگر وارد تمدن اسلامی شدند. در این دوره است که اطباء مسلمان و غیر مسلمان شروع به توسعۀ طب سنتی کرده و بر تحقیقات و دستاوردهای جالینوس، می افزایند.
خاندان مسیحی و ایرانی بُختیشوع، جابر بن حیان، ابوسهل مسیحی، محمد بن زکریای رازی، ابن سینا، اسحاق اسرائیلی، ابن میمون یهودی و صدها پزشک زبردست دیگر در حدود 600 سال پزشکی سنتی را گرانبار کرده و بر دستاوردهایش افزودند و در نتیجه، طبی را که امروز با نام طب سنتی یا اسلامی یا ایرانی شناخته می شود به وجود آوردند.
با این حال، همانطور که دیده شد این طب نه اسلامی است نه ایرانی و نه حتی یونانی. البته منشاء آن فلسفۀ یونانی است اما اطباء مختلف در تمدن های گوناگون، از یونانی گرفته تا یهودی و مسلمان و یهودی و ایرانی و عرب و اندلسی و مصری و ... بر دستاوردهای این طب افزوده و آن را توسعه دادند.
طب سنتی تا قرن 17 در اروپا نیز یکه تازی می کرد. تا این قرن کتاب قانون ابن سینا یکی از پرفروش ترین کتاب های اروپا به حساب می آمد و الحاوی زکریای رازی مرجع تمام اطباء بود.
با این حال، با آغاز تحول در فلسفه و فیزیک غرب، پزشکی نیز زیر و رو شد. فیلسوفان غربی شروع به نقد نظریۀ عناصر اربعه کردند و همزمان فیزیکدان ها نیز این نظریه را باطل دانستند.
با آغاز انقلاب گالیله و نیوتون در فیزیک و دکارت و فرانسیس بیکن در فلسفه، طب نیز دچار انقلاب شد. پزشکان قرن 17 و 18 آرام آرام نظریۀ اخلاط اربعه را کنار گذاشتند و به نظریات جدید از جمله نظریۀ «میکروب ها» گرایش پیدا کردند. البته نظریاتی شبیه نظریۀ میکروب ها پیش از این نیز ارائه شده بود اما در قرون جدید بود که این نظریه مورد پذیرش پزشکان قرار گرفت و جانشین طب سنتی شد.
پزشکان بزرگ قرن 18 شروع به تغییر روش خود کرده و همزمان با پیشرفت تکنولوژی و کشف ابزار جراحی، کالبد شکافی پیچیده و کشف آناتومی بدن، روش ها و فلسفۀ طب نیز تغییر کرد و طب سنتی به کلی کنار گذاشته شد.
با این حال، در نیمۀ دوم قرن 20 و با کشف آسیب های ناشی از داروهای شیمیایی، گرایش به طب گیاهی بیشتر شد و پزشکان در این زمینه برخی آثار نگارش شده در عصر طب سنتی را مجددا بررسی کردند اما نگاه پزشکان جدید به این آثار کاملا جدید بود. آنها نظریۀ اخلاط اربعه را کنار گذاشتند و با تیغ تجربه سراغ آثار طب سنتی رفته و نتایج تحقیقات اطباء قدیم را سنجیدند و آنهایی را که مورد تایید تجربه و علم جدید بودند پذیرفته و باقی را رها کردند.
آنچه در ایران حکم فرما شد امری کاملا دگرگونه بود. طب سنتی تا قرن 19 و 20 نیز در بسیاری از روستاها و شهرهای ایران حاکم بود. این طب و فلسفۀ آن حتی هنوز نیز در خانواده های ایرانی به کار می رود. عبارت «سردیات کرده» هنوز هم یکی از پرکاربردترین عبارات در بین خانواده های ایرانی است.
بنابراین، طب سنتی هیچگاه از ایران رخت برنکنده بود که بخواهد بازگشته یا احیاء شود. با این حال، آنچه در 20 سال اخیر شاهد آن هستیم، احیاء ساختاری طب سنتی است. در ایران، دانشکده های طب سنتی ساخته شده و اطباء مختلف با این عنوان در دانشگاه، صدا و سیما و محافل مختلف حضور پیدا کرده و سعی می کنند این طب را رواج دهند.
مخالفت دولت های حاکم با مدرنیته و غرب نیز در تسهیل این امر میسر بوده است. دولت ها سعی دارند از طریق حمایت از طب سنتی به نوعی دستگاه غرب را ضعیف کنند.
اما آیا رواج ساختاری طب سنتی در کنار طب مدرن ایرادی دارد؟ طب سنتی رایج در ایران از 2 مشکل بزرگ رنج می برد و به همین دلیل، رواج بیش از حد آن می تواند به تخریب اعتبار علمی پزشکی منجر شود.
اولین مشکل طب سنتی جدید این است که اطباء این رشته فلسفه و جهان شناسی مبتنی بر طب سنتی را پذیرفته و در همان چارچوب شروع به استدلال و تبیین امور مختلف می کنند. برای مثال، طبیب سنتی ایرانی مانند اطباء هزار سال پیش از گرمی و سردی و تری و خشکی و نظریۀ مزاج ها و طبایع اربعه و ... استفاده می کند و سعی دارد بیماری های مختلف را درمان کند. این در حالی است که پزشکان جدید دنیا، فقط به وجه تجربی طب سنتی اعتقاد دارند و جهان شناسی یونانی آن را کنار گذاشته اند. استفادۀ اطباء سنتی از جهان بینی کهنه و کنار گذاشته شدۀ یونانی مانع از تجربه گرایی آنها شده و قدرت تبیین آن را کم می کند.
در همین زمینه باید در نظر داشت که طب سنتی قدیم از نوعی ضعف تجربه گرایی رنج می برد. تحلیل های اطباء قدیم در برخی زمینه ها ضعیف بود. برای مثال، اطباء قدیم معتقد بودند تنبلی باعث نشست بخار و خون بدن شده و این نیز باعث برخی بیماری ها مانند فیل پایی یا سیاتیک می گردد. این تحلیل از نظر پزشکان مدرن کاملا ساده و کودکانه است و پذیرش این تحلیل بدون تدقیق و تحلیل آن می تواند پزشک را به گمراهی بکشاند.
با این حال، این تنها مشکل حاصل از رویکرد غلط طب سنتی جدید ایرانی نیست. بزرگترین مشکل طب سنتی این است که به رواج «شبه علم» کمک میکند. شبه علم هر گزاره ای است که ادعای علمی بودن دارد اما علی رغم ظاهرش علمی نیست.
مقصود از علمی نبودن یک گزارۀ علمی «سنجش ناپذیری» آن است و مقصود از سنجش ناپذیری نامشخص بودن روش اثبات یا رد گزاره است.
برای مثال، این گزاره که «جهان روزی نابود می شود» سنجش ناپذیر است چرا که اگر به فرض مثال، هزار سال دیگر نابود نشود باز مدعی می تواند بر گزارۀ خود تاکید کرده و بگوید «بالاخره روزی جهان نابود می شود.» اما این گزاره که «جهان یکهزار سال دیگر نابود می شود» سنجش پذیر است چون اگر 1 هزار سال دیگر جهان نابود نشود، گزارۀ مربوطه باطل است و مدعی نمی تواند حرفش را تغییر دهد. همچنین این گزاره که «ما مرکز جهانیم» سنجش ناپذیر است چون مبتنی بر مفاهیم مبهم و ناواضح است. مقصود گوینده از «ما» و «جهان» و «مرکز» مشخص نیست و گوینده می تواند هر تعبیری را که می خواهد از این جمله داشته باشد و به اصطلاح مخاطب را دور بزند.
پزشکی سنتی رایج در ایران مصداق بارز شبه علم است. شبکۀ مفهومی آن بر فلسفه و جهان بینی یونانی مبتنی است و هیچ اشتراکی با علم جدید و شبکۀ مفهومی آن ندارد. به همین دلیل، از ایرادات طب جدید می گریزد و گزاره هایش را سنجش ناپذیر نگه می دارد.
همچنین، طب سنتی از زبان قدرت برای فرار از سنجش پذیری استفاده می کند. برخی از طبیبان سنتی معتقدند سیستم طب جدید محصول هژمونی غرب و صهیونیسم جهانی است و نمی توان به دانشگاه ها، مراکز علمی و روش های آنها اعتماد کرد. به این ترتیب، راه ارتباط طب جدید و سنتی بسته می شود و طب سنتی سنجش ناپذیر باقی می ماند.
اطباء سنتی دو دسته هستند: گروهی مدعی اند طب حقیقی طب سنتی است و این طب می تواند تمام بیماری هایی را که طب یا به عبارت آنها «شیادی» جدید نتوانسته درمان کند، درمان کند. گروهی دیگر اما معتقدند طب سنتی طبی مکمل است و اصولا در کنار طب مدرن می تواند به درمان بیماری ها کمک کند. گروه اول گزاره هایشان را به طور کامل از «سنجش» دور نگه می دارند.
اگر روش سنتی نتواند یک بیمار سرطانی را از مرگ نجات دهد، طبیب سنتی مدعی می شود که طب مدرن نیز قادر به درمان بیماری نبود. اما اگر بیمار با کمک طب مدرن درمان شود، مدعی می شود که طب سنتی نیز قادر به درمان بیمار بود. گروه دوم نیز دچار نوعی سنجش ناپذیری هستند. طبیبانی که طب سنتی را «مکمل» می دانند «قدرت بدون مسئولیت» دارند. آنها مسئولیت اصلی درمان را به دوش پزشکان جدید می اندازند و اگر بیمار از دنیا برود، طب جدید را مقصر می دانند اما اگر بیمار درمان شود، مدعی نفوذ و قدرت طب سنتی می شوند و آن را عامل بهبود درمان می دانند.
آنها مشخص نمی کنند که میزان نفوذ طب سنتی چقدر است و طبیب سنتی تا کجا می تواند در فرایند درمان دخالت کرده و تا کجا مسئول درمان و عدم درمان بیمار است.
طب سنتی انواع مختلف دارد. گروهی آن را ملی دیده و مدعی اند این طب حاصل دستاوردهای پزشکان قدیم ایرانی است و از آنجا که طب، علمی «اقلیمی» است، طب ایرانی برای درمان بیماران ایرانی به کار می رود. اما همانطور که مشخص شد، این ادعا گزاف است و علم مورد ادعای طبیبان سنتی بیش از اینکه ایرانی باشد، یونانی است.
گروه دیگر به طب اسلامی قائل اند و سعی می کنند با برخی احادیث منسوب به ائمۀ هدی (ع) برای بیماران نسخه بپیچند. اگرچه آنها مخالف طبیبان یونانی هستند و آنها را ملحد می دانند اما در بسیاری از زمینه ها از همان مفاهیمی استفاده می کنند که جالینوس و بقراط استفاده می کردند. همچنین، احادیث آنها مشکلات بسیار زیادی دارد و بزرگان فقه و کلام نیز مخالف روش آنان هستند. آیت الله جوادی آملی که یکی از مخالفان طب به اصطلاح اسلامی یا نبوی است، در این رابطه میگوید: «کدام طب نبوی؟ چقدر از این احادیث سندیت دارد؟ از شش هزار حدیث نبوی در این زمینه، فقط پنج درصدشان سند دارند.»
دوری گروهی از اطباء سنتی از مجامع علمی و سنجش پذیری باعث نزدیکی آنها به تئوری توطئه شده و گزاره هایی را از آنها صادر کرده که به اصطلاح انگشت تعجب جهانی را به دهان برده است. در دوران کرونا، بسیاری از این طبیبان شروع به مداخله در کار پزشکان کرده و در روند درمان اخلال ایجاد کردند. برخی اطباء سنتی افراطی مانند حسین روازاده و عباس تبریزیان گزاره های عجیبی را در رابطه با پزشکی به کار برده اند که بد نیست به برخی از آنان اشاره کنیم:
اگر وزارت بهداشت هر چه سریعتر جلوی این پیروان شبه علم را نگیرد و دکان آنها را جمع نکند احتمالا بارها و بارها از این گزاره ها بشنویم.
ممنوعیت طبابت امثال روازاده میتواند شروعی بر قاطعیت مقابل حامیان شبه علم باشد اما فراتر از آن، توسعه علم از طریق دانشگاهها و نشر گزارههای علمی در رسانهها و نهادهای فرهنگی و جلوگیری از طرح ایدههای مبتنی بر توهم توطئه درباره علمپزشکی، میتواند بازار کاسبان شبه علم را کساد کند.