کد خبر: ۳۳۰۸۱۵
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۰ - ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - 2023August 20
رنگین کمانی بودن قیمت کالاها و خدمات شهری و غیر شهری که خودتان تصویبش کرده‌اید برایتان مهم نیست و چون مهم نیست هر رنگی باشد می‌خرید، آنهم از نوع مرغوبش.
شفا آنلاین>این روزها بازار وانتی‌های میوه فروش داغ داغ است، تابستان از نیمه گذشته و حتی دیگر حتی کال‌ترین کال‌ها هم رسیده‌اند و دیگر نوبرانه نمانده که کسی نخریده و نخورده باشد، هرچند که در این گرانی‌های کمرشکن، هستند خانواده‌هایی که داغ خوردن یک دانه شلیل و هلو و زردآلو و آلو بر دلشان مانده است. نیازی به کنکاشو بررسی کردن هم ندارد که چرا برخی افراد هیچ میوه‌ای در یخچال خانه شان پیدا نمی‌شود، علتش کاملا روشن است، هرچند که خیلی‌ها این موضوع را کتمان می‌کنند اما نمی‌توان از گرانی و تورمی که افسارش حتی دیگر از دست مسئولان هم خارج شده، نگفت و خود را به آن طرف زد.
به گزارش شفا آنلاین:بالاخره گرانی وجود دارد و مردم در این گرانی پولشان نمی‌رسد که خیلی از چیزها را بخرند و مجبورند کالاهای خاصی که اساسا مورد نیاز بدن است را از سبد کالای خانواده شان خارج کنند، برای مثال خود بنده مدتهاست که لب به هندوانه نزدم، یا خربزه نخورده ام، با اینکه در گذشته این دو میوه را بسیار مصرف می‌کردم اما مدتی ست که بدنم طعم هندوانه و خربزه شیرین را از یاد برده است، شاید اگر خیلی عادی و معمولی نگاه کنیم با خود بگوییم که: «خب فوقش یه خربزه رو میخوای بخری صد هزار تومن دیگه، بالاتر از این که نیست، مرد حسابی خب بخر بخور، مدیون شکمت نمون، فرض کن این صدهزار تومنو گم کردی، یا از جیبت زدن، یا هر بلای دیگه‌ای سرش اومده، اصلا ندید بگیر این پولو، انگار کن که اصلا نداشتی از اولش، بخر بخور برادر من، بخر بخور» اما قصه، قصه این چیزها نیست، من نوعی به خیال خیلی‌ها می‌توانم صدهزار تومن از پولم را برای خریدن هندوانه هزینه کنم و با خودم بگویم که: «خب اگه صد تومن از جیبت رفت عوضش هندونه خوردی» اما ماجرا این است که گرانی فقط شامل هندوانه نمی‌شود و بقیه اقلام و احتیاجات زندگی هم در زمره کالاهای گران قرار می‌گیرند، خب با آنها چه کنیم؟ پول آنها را از کجا بیاوریم؟ اصلا خود زندگی را چطور بگذرانیم؟ زندگی که هندوانه نیست که فردی هوس خوردنش را بکند و با پرداخت مبلغی قابل توجه و گران برای یکبار آن را بخرد و بخورد و بعد هم خلاص. زندگی کردن، حتی در دوران مردن هم خرج دارد و با این گرانی‌ها و تورمی که ایجاد شده هر روز مخارجش بالاتر هم می‌رود، سوال من اینجاست؛ چرا؟ مگر نه اینکه ما به این دنیا آمده‌ایم تا چند صباحی را زندگی کنیم و بعد هم برویم زیر خاک بخوابیم و انتظار صور اسرافیل را بکشیم؟ خب چرا باید در این زندگی اینهمه سختی و مرارت بکشیم؟ مثلا همین تورم افسارگسیخته‌ای که در کشورمان به وجود آمده، چرا باید وجود داشته باشد؟ حرف هم بزنیم می‌گویند: «همه جای دنیا همینه، تورم یه مسئله جهانیه» اما من حرفم این است که من با همه جای دنیا چه کار دارم؟ من دارم در این مملکت زندگی می‌کنم، در این هوا تنفس می‌کنم، پدر و مادر و آبا و اجدادم در این کشور خاکند، چرا نباید بتوانم از پس خرید یک کیلو شلیل بربیایم؟ حقوق کمی که دریافت می‌کنم باعث ایجاد چنین شرایطی در زندگی‌ام شده؟ یا بی‌تدبیری مسئولانی که راس کارند و بی‌تعارف بگویم «کار بلد نیستند»؟ فقط بلدند پشت میز بنشینند و اُرد بدهند که چنین کنید و چنان، هر اتفاقی هم که می‌افتد و هر جایی کم می‌آورند تنها اقدامی که می‌توانند انجام بدهند این است که قیمت‌ها را بالا ببرند، مسئولانی که فقط تبصره بالا رفتن قیمت کالاها و مخارج زندگی در قانون‌های تصویب شده و نشده شان قابلیت اجرا شدن دارد، هر وقت هم که قیمت‌ها را بالا می‌برند، می‌آیند می‌گویند: هر کس از این نرخ مصوب بالاتر بفروشد با او برخورد قانونی می‌کنیم، اما سوال اینجاست که آیا واقعا برخورد قانونی صورت می‌گیرد؟ 
همین وانتی‌هایمیوه فروشی که در ابتدای همین گزارش ذکر خیرشان شد را در نظر بگیرید؛ یکی شان چند شب پیش به محله ما آمده بود و با آن صدای گوش خراشش پشت بلندگو داد می‌زد که: «زردآلو آوردم شیرین و مجلسی کیلو 25 هزار، بدو بیا خونه دار و بچه دار عسل آوردم برات کیلو 25 تومن، جانمونی، بدو بیا اینجا وایستادم فقط 25 هزار» البته که میوه‌های دیگری هم داشت و پشت بلندگویش آنها را هم معرفی می‌کرد، اما این زردآلوش بدجور در ذهن من حک شد، می‌پرسید چرا؟ عرض می‌کنم، چند ثانیه سکوت و دوباره: «بدو بیا خونه دار و بچه دار بیا سر کوچه وایستادم، زردآلو شیرین و رسیده آوردم کیلو 35 هزار تومن، بدو بیا تموم شدا، بخور شیرین نبود نخر، زردآلو آوردم با لبات بازی می‌کنه، بیا جا نمونی سرکوچه وایستادم» هه، و صدای گوش خراش وانتی و معرفی میوه‌های دیگر... سریع لباس پوشیدم و راهی خیابان شدم، وانتش سرکوچه بود، تا برسم دوباره پشت بلندگو داد که: «زردآلو نرم و رسیده، عسل ورامین، نقل ورامین فقط 25 هزار تومن، بیا جانمونی...»، داشتم دیوانه می‌شدم، قدمهایم را تندتر کردم و بالاخره رسیدم و یک راست رفتم سراغ صاحب وانت که بلندگو در دست داشت، گفتم: «آقا زردآلوهات چند؟» گفت: «25 تومن» گفتم: «شما نبودی الان گفتی 35 تومن؟» گفت: «چرا؟» گفتم: «چرا؟» گفت: «چی چرا؟» گفتم: «چرا 35 تومن؟» گفت: «قیمتشه دیگه» گفتم: «اگه قیمتشه پس چرا 25 تومن؟» گفت: «خریدار نیستی برو رد کارت بذار باد بیاد» گفتم: «خریدار نیستم چه 25 تومن چه 35 تومن، چون هر دو تاش گرونه، ولی شما چرا تو فاصله چند دقیقه واسه یه میوه 2 تا قیمت اعلام کردی؟» گفت: «چون زورم زیاده، همینه که هست، وقتی مشتری میاد واسه چی گرونتر نفروشم؟ الان تو شاکیِ چی هستی؟ برو شکایت کن.» بازدمم را در دهانم جمع کردم و با تمام قدرتم آن را فوت کردم به بیرون، گفتم: «پس چرا کردیش دوباره 25 تومن؟» گفت: «واسه اینکه اونایی که اومدن بخرن، تا گفتم 35 تومن گُرخیدن نخریدن، رفتن، منم دیدم دارم میرن گفتم بذار همون 25 بدیم بره، داد زدم که 25 تومن تا دوباره برگردن، سوالات تموم شد؟ یا باز می‌خوای سین جیمم کنی؟» روی سخنم با شماست جناب مسئول محترم، شمایی که می‌گویید هر کس بالاتر از قیمت مصوب بفروشد با او برخورد قانونی می‌کنیم، کو برخورد قانونی تان؟ شما را به خدا نگویید زنگ بزنید تعزیرات شکایت کنید پیگیری می‌کنیم. اگر به زنگ زدن باشد ملت باید کار و کاسبی شان را رها کنند و صبح تا شب زنگ بزنند و شکایتهایشان را بیان کنند، بعد هم برادر گرامی کو رسیدگی؟ چه کسی اهمیت می‌دهد که منِ زیر خط فقری باید در فاصله بین 3 دقیقه تا 5 دقیقه با دو قیمت متفاوت از یک وانتی برای خرید یک میوه مواجه باشم؟ رسیدگی می‌کنید؟ کو رسیدگی؟ تا حالا رسیدگی کرده‌اید که بعد از این می‌خواهید رسیدگی کنید؟ به فرض که من با فلان شماره تماس گرفتم و شکایت کردم، شما هم همان لحظه اقدام به عمل کردید، سوال اینجاست که حالا ما چگونه باید آن وانتی میوه فروش را پیدا کنیم و جریمه‌اش کنیم که دیگر گرانفروشی نکند؟ جدا از این آیا واقعا شما اینهمه نیرو و پرسنل دارید که پیگیر شکایت‌هایی که می‌شوند باشند؟ دارید؟ ندارید دیگر، اظهر من الشمس است که ندارید، چون هر کدام از این پرسنلی که ذکر خیرشان شد سر ماه حقوق می‌خواهند و خب شما اینهمه بودجه ندارید که حقوقشان را بدهید، بگذریم بهتر است نه؟ بله، اگر بگذریم حداقل به نفع شماست، چون دیگر اجباری به پاسخ دادن ندارید، حتی اگر نگذریم هم مجبور به پاسخگویی نیستید، همان طور که تاکنون از پاسخ دادن طفره رفته اید، بی‌شک حتما شما هم میوه می‌خورید، آنهم از نوع خوب و مرغوبش، خب معلوم است که شما از ما بهتران هستید، حقوقتان هم بیشتر از ماست، ما فقیر بیچاره‌ها گنجشک روزی هستیم، خیلی هنر کنیم با حقوقمان نان و آه بخوریم، اما شما قربانتان بروم، چون درآمدتان بالاست، مرغوب همه چیز را می‌خرید و می‌خورید و چون خیلی پولدارید و ماشینتان هم پراید قراضه نیست، هیچوقت به قیمت و نرخی
که خودتان آن را تصویب کرده‌اید و حتی به قیمتی که بالاتر از نرخ مصوبتان در جامعه رد و بدل می‌شود، شکایت نمی‌کنید،
25 هزار تومن 35 هزار تومن که برای شما پولی نیست که بخواهید بابتش گوشی تلفن را بردارید و زنگ بزنید به فلان شماره و بگویید:
«آقا این وانتیه داره گرونفروشی می‌کنه.» اصلا شکایت و آجان و
آجان کشی در شان شما نیست، ما بدبخت بیچاره هاییم که این کارها از دستمان برمی آید، شما نشسته‌اید پشت میز تا مثلا به شکایت‌های ما رسیدگی کنید، مثلا ها، واقعی که نه، چرا باید وقت خودتان را صرف رسیدگی به شکایت‌های ما کنید؟ اگر قرار بود که چنین کنید در زمان تصویب قیمت‌ها و نرخ‌های جدید کاری می‌کردید که راه گرانفروشی و بالا بردن هردن بیر قیمت‌ها توسط وانتی‌ها و
مغازه دارها و صاحبان کالا و خدمات بسته شود تا هر کسی نتواند هر کالا
و خدماتش را به هر قیمتی که دلش خواست به فروش برساند، اما نکردید، به همین دلیل در کَتِ من یکی نمی‌رود که به شکایت‌های اینچنینی رسیدگی شود، حتی اگر بخواهید هم نمی‌توانید چرا که آن وانتی که روی پیشانی‌اش ننوشته که من گرانفروشم، نوشته؟ خب با این حساب می‌خواهید از کجا پیدایش کنید و جریمه‌اش کنید که دیگر از این کارها انجام ندهد؟ می‌بینید؟ مجهولات این معادله هیچوقت معلوم نمی‌شوند، مهم هم نیست برایتان این چیزها، رنگین کمانی بودن قیمت کالاها و خدمات شهری و غیر شهری که خودتان تصویبش کرده‌اید برایتان مهم نیست و چون مهم نیست، چون مدیر و معاون و رئیس هستید و حقوقتان بالاست بنفش و آبی و نیلی و زرد و سبز و نارنجی و قرمز بودن قیمت کالاها و خدمات برایتان مهم نیست، هر رنگی باشد می‌خرید، آنهم از نوع مرغوبش، ماییم که اگر بنفشمان کمی مایل به آبی شود سیل زندگی مان را برمی دارد و بی‌خانمان می‌شویم، بماند./آفتاب
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: