شفا آنلاین>فراتر از برنامههاي بالادستي مانند برنامههاي جامع، برنامههاي توسعه و برنامههاي سالانه، ايده و تئوري سازنده و شكلدهنده اين برنامهها از كجا ميآيد و چه اندازه مهم است؟ تا چه اندازه اين برنامهها، سياستگذاري شهري را ميسازند و چقدر گروههاي حاكم بر شهر در شكلگيري اين سياستگذاري نقش دارند؟
به گزارش شفا آنلاین:در پايتخت ايران و بسياري از كلانشهرهاي كشور كه مديريت آنها حالا در دست گروه خاصي از اصولگرايان است كه مدام از طبقات فرودست، مستضعفان و اقشار ضعيف سخن ميگويند و خود را حامي اين اقشار ميدانند تا چه اندازه برنامهها و سياستگذاري در اين راستا است؟ سربرآوردن و تخريب ناگهاني و پرهزينه ساختماني در منطقه آسيبديده «خلازير» چه نشانه و دادهاي از اين سبك مديريت به ما ميدهد؟ «كمال اطهاري» پژوهشگر اقتصاد توسعه و يكي از صاحبنظران در حوزه توسعه شهري كه در بُعد عملي و برنامهنويسي شهري هم صاحب تجربه است، در اين گفتوگو به چنين پرسشهايي پاسخ ميدهد و سياستگذاري شهري را به نقد ميكشد. او مديريت كنوني شهر در ايران را به نئوفئوداليسم تشبيه ميكند و معتقد است جاي توسعه دانشبنيان و جامعه دانش، شهر را به يك نوانخانه با سفرههاي بزرگ تبديل كردند و ميگويد آسيب اصلي اين سياستگذاري زندگي طبقات فرودست را نشانه ميگيرد. بحث درباره سياستگذاري شهري، نقش و تفاوت اصلاحطلبان و اصولگرايان در شكلگيري شرايط كنوني و همچنين اثر عملكرد اپوزيسيون در اين وضعيت را در اين گفتوگو بخوانيد.
آقاي اطهاري! با پرسشي كلي بحث را آغاز كنيم؛ چه ميشود كه ناگهان ساختماني به اين بزرگي در منطقهاي آسيبديده مانند خلازير سربرميآورد و درنهايت مديريت شهري تصميم به تخريب آن ميگيرد؛ ريشه اين تخلفات گسترده در حوزه ساختوساز به كجا برميگردد؟ پرسش اساسي اين است كه اين ساختمان چگونه پيريزي شد، مراحل ساخت را به سرانجام رساند و بعد ناگهان مديريت شهري تصميم به تخريب آن گرفت؟ اين همه اتلاف هزينه قابل پيشگيري نبود؟
به گمانم مساله را بايد فراتر از يك ساختمان خاص ديد و تحليل كرد؛ ريشه همه اين مسائل به اين برميگردد كه در اين ۴۰ و اندي سال نه حاكميت و نه اپوزيسيون موفق به ارايه يك الگوي توسعه نشده است. البته حاكميت در ۲۰ سال گذشته (و به خصوص دولت كنوني) و بعد از كنار گذاشتن برنامه چهارم توسعه ارادهاش را براي تدوين يك الگوي جامع توسعه ازدست داده است. دانشش را هم از دست داده است. نبود اين الگوي توسعه خود را در مديريت شهري هم آشكار ميكند. الگوي توسعه در دنياي امروز اقتصاد دانش و جامعه دانش است. من در كتاب زير نشر «درآمدي بر سرمشق توسعه اقتصاد و جامعه دانش در ايران» اين موضوع را بررسي كردم. اين اصول خود را هم در سطح كلان و ملي و هم در برنامههاي توسعه و مديريت توسعه فضايي يعني شهري و منطقهاي نشان ميدهد. در برنامه چهارم اين اصول به كار گرفته شد و در طرح جامع تهران مصوب ۸۶ هم بر همين اساس برنامهريزي و نوشته شد اما پيرو كنار گذاشتن برنامه چهارم طرح جامع تهران هم كنار گذاشته شد و متاسفانه اين گفتمان توسعه هم در محيط دانشگاهي غيرغالب شد (وجود داشت و وجود دارد و در سالهاي گذشته به آن پرداخته شد اما ناقص است و مثلا به جامعه دانش نپرداختن درحالي كه توسعه اقتصاد دانش بدون جامعه دانش ممكن نيست). در اپوزيسيون هم اين بحث مطرح نيست و بيشتر بحثهاي كلي است و درباره لزوم عدالت و آزادي و مسائل كلي صحبت ميشود كه عام است. اينها در جاي خود اهداف مهمي است اما كمكي به توسعه كشور نميكند.
شما تاكيد زيادي بر كنار گذاشتن برنامه چهارم داريد؛ اين كنارگذاشتن دقيقا به چه معناست؟ ما ميدانيم كه تقريبا همه برنامههاي توسعه در ايران اجرايي نشدهاند و حتي آمار رسمي هم ميگويد بالاترين ميزان اجرايي يك برنامه توسعه كمتر از ۶۰ درصد است. اين برنامه هم سرنوشت بقيه برنامههاي توسعه را پيدا كرد؛ غير از اين است؟
بله درباره اين برنامه قضيه متفاوت است. اين برنامه اصلا اجرا نشد و احمدينژاد رسما گفت اين برنامه سرمايهدارانه است و آن را اجرا نميكنيم و عملا هم چه در حاكميت و چه در بيرون كسي مخالفت نكرد و گويا برنامه جايگزيني وجود نداشت و حتي اصلاحطلبان هم چندان به اين موضوع نپرداختند. برنامه چهارم يك برنامه نخبگاني بود اما در دولت اصلاحات موردتوجه قرار نگرفت و حتي اصلاحطلبان در انتخابات رياستجمهوري بر اين اساس برنامهريزي نكردند چون در ذهن آنها توسعه سياسي مقدم بر توسعه اقتصادي بود و به همين دليل به مسائل اجتماعي در ذيل مسائل اقتصادي لحاظ شده و مقوله اجتماعي را در بحث مقوله اقتصادي قرار دادند و عملا حذف شد. منظورشان از توسعه سياسي بيخيالي نسبت به برنامههاي دولت كارگزاران بود و خود به خود شرايط طبقه كارگر براي آنها اهميت نداشت و همهچيز معطوف به سياست قدرت بود و از طرفي قدرت زماني به دست ميآيد كه منافع طبقات مختلف را تعريف كرده و در قالب يك الگوي توسعه بهينهسازي شود و اين معناي توسعه سياسي است اما (اصلاحطلبان) برداشت نادرستي از توسعه سياسي داشتند و هنوز اين برداشت وجود دارد و باعث شد كه الگوي توسعه حذف شود و وقتي اين الگوي توسعه حذف شود منافع طبقات هم آسيب ميبيند؛ يعني تحليلگرايي بسيار مضر افتاد. در اين شرايط دولت حاكم كه از احمدينژاد شروع شد اصولا توسعه برايش بيمعني بود و اين طرف هم كه واژه توسعه را به كار ميبرد فاقد دانش لازم درباره توسعه بود و همه اينها آثار خود را در فضا به جاي گذاشتند. در واقع فضا و مديريت شهري و توسعه فضاي شهري تجلي دانش تاريخي بشر است؛ يعني فضا تجلي روابط اقتصادي، سياسي و اجتماعي است و وقتي تراكمفروشي و رانتخوري است سرمايه به مالسازي اختصاص پيدا ميكند. مثلا منطقه ۲۲ قرار بود تكنوپل و مركز نوآوري و فناوري شود ولي به مسكن و مال اختصاص پيدا كرد كه در اين مالها هم كالاهاي وارداتي ميآورند و اين تغييري است كه در طرح جامع تهران در دوره احمدينژاد رخ داد و در دورههاي بعدي مثل قاليباف هم ادامه پيدا كرد. در طرح تفصيلي دست بردند و الان هم به كمك كميسيون ماده ۵ همين كار را ميكنند و حتي در برنامه هفتم هم اين تجلي به صورت گسترش شهر تهران ادامه پيدا كرد.
به برنامه هفتم اشاره كرديد كه ميدانيم اينروزها محل بحث و بررسي جدي است؛ برداشت شما از كليت اين برنامه در حوزه شهري چيست؟ به عبارت سادهتر و براساس آنچه در بالا اشاره كرديد، تجلي اين شرايط در برنامه هفتم چگونه است؟
اين برنامه در حوزه شهري ادامه روند پيشين است و سياستها به صورت گسترش محدوده شهر تهران رخ داده درحالي كه همين الان وضعيت شهر تهران بيش از حد استاندارد است و اگر واحدها پر شود جمعيت تهران بيشتر از ۱۳ ميليون نفر ميشود و براي همين كه به آن رانتخوري ادامه دهند، ميخواهند محدوده شهر تهران افزايش يابد.
آقاي اطهاري! با اين توضيحات به همان پرسش نخستين برگرديم؛ ريشه اين افزايش محدوده تهران و تلاش به رانتخواري از كجا ميآيد آنهم در شرايطي كه مدام از مقابله با فساد شهري و رانتخواري سخن ميگويند؟ بحث اصلي اين است كه وقتي شهرفروشي اينقدر مذموم است با چه توجيه و تحليلي آن را ادامه ميدهند؟
ريشه اين رانتخواري پيشينه طولاني دارد و به طرح عقلانيت تيم اقتصادي رفسنجاني (كه تيم اقتصادي روحاني هم بود) برميگردد و الان همان نظريات به صورت نازلتري در دولت كنوني هم ادامه پيدا ميكند. نام اين رفتار را عقلانيت اقتصادي ميگذارند و ميگويند تراكمفروشي و شهرفروشي ميكنيم براي اينكه شهرداريها خودكفا شوند؛ يك خطاي بزرگ كه جاي اينكه بگويند شهرهاي ما بايد به لحاظ مديريت و سياسي خودكفا شوند سراغ فروش شهر رفتند؛ يعني رابطه فضا با اقتصاد را حداقل درنظر نگرفتند كه به آن بايد عدم صرفههاي اقتصادي ازدحام را هم اضافه كرد. وقتي شما فضا را انبوه كنيد و واحد مسكوني بيشتر از حد آسايش انسان باشد خود به خود هيچكدام زندگي استاندارد و درست نخواهند داشت و خانواده به عنوان يك واحد از بين خواهد رفت. ازدحام بيش از حد باعث نابودي محيطزيست و نابودي محيط كار ميشود و شهر فضاي لازم را براي نوآوري و فعاليتهاي اقتصاي خودكفا از دست ميدهد. به اين ترتيب اينها عقلانيت اقتصادي شهر را ضد عقلانيت زندگي مردم ايجاد كردند كه جهل مركب و مطلق است و بر سيستم بانكي هم تاثير گذاشت و حالا بخش مولد نميتواند از سيستم بانكي وام بگيرد چون بهره بانكي را بالا بردند كه سپردهها را جذب و صرف فعاليت در بخش ساخت و ساز كنند. كار تا جايي پيش رفت كه گفتند بخش مسكن موتور توسعه است كه اين فاجعه است و احمدينژاد، روحاني و رييسي هم همين شيوه و سياست را به كار بردند و به اين ترتيب دولتها ضدتوسعه شدند و اين ضدتوسعه بودن تاثير و آثار خود را در فضايي مانند خلازير نمايان ميكند؛ سيستمهايي كه فعاليت اقتصادي مولد در آن ممكن نيست، رانتبازي است و به هر شكل ممكن دنبال درآمد هستند. آنها كه فقيرند مجبور ميشوند سراغ سكونتگاههاي غيررسمي بروند و بقيه هم بيرون از قواعد شهري كار و زندگي ميكنند وقتي در برنامه هفتم گفته ميشود فضاي تهران بايد گسترش يابد اين افراد به سرعت در آن مناطق مستقر ميشوند و اين خود آغاز يك سلسله مسائل است. در زماني كه كارخانهها و فضاي مولد نابود شده (كه از زمان احمدينژاد جديتر آغاز شده و تاكنون هم ادامه پيدا كرده است) تهران وارد مسير خلاف توسعه و برنامه طرح جامع (كه قانون است) از دستور كار خارج شد. به عنوان مثال در دولت روحاني كه تنشزدايي شده بود شهر تهران ۶۰۰ هزار شغل اضافه كرد (درحالي كه مثلا بين ۸۵ تا ۹۰ فقط ۳۰۰ هزار شغل در تهران كم شد). در اين شرايط اكثريت كارخانههاي زير ۵ نفر ورشكست شدند چون جهشهاي ارزي فراواني وجود داشت و صاحبان صنايع امكان رويارويي با اين نوسانات ارزي را نداشتند و ورشكست شدند. نتيجه اين فرآيند به اين صورت شد كه اقشار فرودست فعال در اين كارخانجات و كسبوكارهاي كوچك به سكونتگاههاي غيررسمي رفتند. پس از يك طرف بحث مسكن مشكلات خاص خود را دارد و از طرفي ديگر فضايي ايجاد ميشود كه طبقه متوسط جايي در آن ندارند و حتي جلوي توسعه و پيشرفت سيستمهاي حملونقل شهري را هم گرفتند. در اين مدت مترو و گسترش ريلي هم اصلاح و رشدي نداشت، به عنوان مثال همچنان اسلامشهر مترو ندارد و برخي از شهرهاي جديد هم سيستم حملونقل شهري ماند مترو ندارند و طبقه متوسط كه دنبال جايي در پيرامون بودند و جايي پيدا نكردند به حاشيهها و شهرهاي اطراف منتقل شدند و اين درحالي است كه سيستم زندگي در اين حاشيهها هم حذف شده است. كساني كه در خلازير ساكن ميشوند هم از اين طبقه هستند؛ طبقه متوسط به حاشيه رانده شده. مجموع اينها آثار نبود الگوي توسعه و ساختار مشخص است و نتيجه سياستي كه ميگويد توسعه سياسي مقدم بر همهچيز است و هنوز هم اين احزاب اصلاحطلب همين را ميگويند و برنامههايشان هم الگوي توسعه نيست چون اگر دنبال الگوي توسعه بودند از طرح جامع تهران و برنامه چهارم دفاع ميكردند. حالا يكسري شعار و بيانيه هم ميدهند درباره برابري كه شعار است و نسبتي با برنامه ندارد و بيشتر شعار است.
به نظر ميآيد بخش وسيعي از انتقادات شما به سمت اصلاحطلبان است و در عمل تفاوت چنداني ميان عملكرد كلي اصلاحطلبان و اصولگرايان قائل نيستيد درحالي كه از نگاه عموم و حتي آمار اين تفاوتها برجسته است؛ آيا سخن شما اين است كه نگاه زيربنايي و همچنين نگاه به ريشه توسعه در هر دوي اين گروهها يكي است و در نتيجه خروجي كلي مشابه هم است؟ اصلاحطلبان در شعار و برنامه واقعا متفاوت از اصولگرايان نبودند؟
به هر شكل من با اعداد و آمار صحبت ميكنم و برنامه هم متفاوت از شعار است؛ در يك انتخابات تمام جزييات يك برنامه بايد مشخص شود و تمام جزييات يك مسير ميشود برنامه. در برنامه شعار نميدهند، نحوه مشاركت مردم، جايگاه و شيوه فعاليت بخش خصوصي و پيوند آن با الگوي توسعه و اقتصاد كلان و روابط آنها با همديگر بايد به دقت و به شكل مينياتوري مشخص شود؛ اين ميشود برنامه حزبي درحالي كه در ايران برنامه حزبي فقط يكسري شعار است. در بيرون هم همين است و اپوزيسيون چيزي بيش از يكسري شعار نميدهد و اين تاثيرش را در مديريت شهري نشان ميدهد كه تسخير شهر به وسيله رانتجويان است؛ ميگويند بياييد جريمه ساختمانها را بدهيد و شعار ميدهند كه ما سختگيري ميكنيم و چند ساختمان را هم خراب ميكنند و بعد ميگويند بياييد جريمه دهيد تا خراب نشود. اين شيوهاي است كه در غياب الگوي توسعه دانشبنيان شكل ميگيرد هرچند كه الگوي توسعه دانشبنيان بدون همكاري با اقتصاد دنيا شكل نميگيرد. مثلا بعد از مدتها ۶ ميليارد گرفتند كه يك ميليارد آن پريده و بعد ميگويند به برجام نيازي ندارند و اين درحالي است كه تغذيه مردم زيرخط فقر رفته است. اينها مسائلي است كه اگر به اين صورت پرداخته نشود و موردي مثل خلازير به آن پرداخته شود خطاست كه اين هم جزو وظايف رسانهها است كه پيوسته اين ژرفكاهي را به احزاب و حاكميت برسانند كه اينقدر سطحي به مسائل نپردازند.
و سيستم كنوني مديريت شهري و شهرداري زاكاني را ادامه همين سياست ميدانيد؟ احتمالا براي افكار عمومي و شهروندان تهران چندان باورپذير نباشد كه شهرداري جريان سياسي حاكم و فردي مانند زاكاني را ادامه روش مديريت شهرداري اصلاحطلبان بخوانيم؛ اينطور نيست؟
بله.الان اقتصاد دانشبنيان از برنامه هفتم حذف شده است اصلا، طرح آمايش كه بنا بر قانون برنامه چهارم بايد ايجاد ميشد اما نشد همچنان جايي در برنامههاي بالادستي ندارد چون كليت شرايط رانتجويانه است و طرح آمايش رانت را محدود ميكند. البته بهطور كلي هرگونه طرح شهري رانت را محدود ميكند چون قوانين ميگذارند و شركتهاي مشاور در بدترين حالت يك اصولي را براي توسعه شهري نگه داشته بودند و حالا همين شركتهاي مشاور را هم از بين بردند. اين درباره ديگر شهرها هم صادق است؛ درباره شهر شيراز برنامه توسعه كنار گذاشته شد، هم در دوره اصلاحطلب و هم الان كه شوراي كنوني از عهده آن برنميآيد و اين واقعيت همه كلانشهرهاي امروز ايران است. اين جريان سراشيب و ضدتوسعه است كه تمام نخبگان تدوينكننده برنامه توسعه يا كنار گذاشته شدند يا توان حضور را ندارند يا اينكه به دلايل ديگر از اين فضا كنار گذاشته شدند. اين مسائل بسيار تهديدكننده است و آنهايي كه رفتند جوانهايي را به اسم جوانگرايي با خردهفرهنگهايي بسيار متبدلتر جايگزين كردند؛ كساني كه نه دانش لازم را دارند و نه سرمايه اجتماعي حداقل را. به اين ترتيب آنچه در برنامه هفتم ميبينيم يك برنامه ضدتوسعه است و شاهد تنزل اصول توسعه در اين برنامه هستيم؛ برنامهاي كه به هيچوجه اصول توسعه را رعايت نكرده در عمل ضدتوسعه خواهد بود.
متوجه نقد شما به برنامههاي بالادستي در حوزه سياستگذاري شهري هستم اما يك موضوع اينجا محل پرسش جدي است؛ اينكه در دوره كنوني و بهطور كلي شعارهاي اين جريان (اصولگرايان و جريان تندتر كنوني حاكم بر شهر و دولت) در دورههاي مختلف بحث طبقات فرودست، حاشيهها و مستضعفان برجسته است اما شما ميگوييد اين سياستها دقيقا با منافع اين طبقات ضديت دارد؟
به هيچوجه كمكي به منافع اين طبقات نداشتند و دقيقا برعكس، چون شهرداري تهران برنامههاي توسعه و اجتماعي را حذف كرده و حتي سراهاي محله را خصوصيسازي كرده و اين يعني تعطيلي امر اجتماعي. مثلا ايده ما براي سراي محله اين بود كه يك كارگاره نوآوري شود و برنامه مشخصي هم براي آن وجود داشت كه در دوره شهردار قبل در آستانه اجراييشدن بود و فضاهاي لازم اختصاص پيدا كرده و كارگاههاي محلهاي نوآوري قرار بود تشكيل شود. تصويب شده بود كه يكسري كتابخانهها و ابزارخانه ايجاد شود كه جوانان محلات بتوانند شركتهاي نوپا تشكيل دهند با ابزارهايي كه به آنها امانت داده ميشد؛ اين جزيي از خصوصيات اقتصاد دانش و جامعه دانش است كه شعار نيست كه در دوره قبل به وسيله و عامليت سازمان نوسازي تصويب شده بود و همه اينها را شهردار جديد كنار گذاشت. حالا حتي سراي محله را خصوصيسازي ميكنند و اين چه فضاي اجتماعي براي مردم ميسازد؟ درحاليكه شهر را به يك نوانخانه با سفرهاي چندكيلومتري تبديل كردند. جامعه دانش و امر اجتماعي با توسعه اقتصادي جامعه دانش تحقق پيدا ميكند و نسبتي با اين رفتارها ندارد؛ امري اجتماعي نسبتي با تبديل شهر يك نهانخانه بزرگ ندارد. درعين حال كه قرار بود كارگاه نوآوري چه در فضاي كلي شهر و بهخصوص در محلاتي كه شرايط بدتري دارند شكل بگيرد؛ تاكيد البته بر مناطقي است كه تلههاي فقرند و براي شكست آنها بايد فضاهاي نوآوري شكل گيرد؛ راهكار شكستن تله فضايي فقر است و نه اينكه شهر به يك نوانخانه بزرگ تبديل شود.
با اين اوصاف چرا همچنان اينهمه بر عبارتي چون مستضعفان، حاشيهنشينان، مناطق محروم و عباراتي از اين دست تاكيد دارند؟ آيا واقعا قصد كمك به اين اقشار را دارند اما روشش را اشتباه پيش ميبرند يا اينكه در اساس سياستي و برنامهاي براي حمايت از اين طبقات و اقشار ندارند؟
پرسش خيلي خوبي است و برميگردم به پاسخم به همان پرسش اول. وقتي انقلاب اسلامي شد هم فاقد الگوي توسعه بود و هم اينكه حداقل وفاقي براي آن وجود نداشت. الگوي توسعه يك رابطه همافزايي بين عدالت اجتماعي و رشد اقتصادي است و هيچگاه اين الگو ايجاد نشد مگر در برنامه چهار كه عدالتمحور بود؛ برنامهاي با شعار «توسعه داناييمحور.» بعدتر اما نوسان اتفاق افتاد. در دولت سازندگي عدالت قرباني رشد اقتصادي شد و در دولت احمدينژاد برعكس كه در متن اين فرآيند آن اشتباه بزرگ تراكمفروشي رخ داد كه باعث ايجاد يك اقتصاد رانتي شد؛ يعني اول محدود بودند و بعد در اين فرآيند ذينفع شدند و الان هم ميخواهند مركز شهر را خالي كنند كه تبديل به مناطق تجاري شود و خيلي از زمينهاي بيرون را هم تعاونيها گرفتند كه حالا كه قرار است شهر گسترش يابد نفع و نتيجه اين سياست به آنها ميرسد. بعدتر انحصارطلبي و شركتهاي خصولتي و رانتجويي ايجاد شد و به اين ترتيبي نبود الگوي توسعه كه رابطه هم افزا را ايجاد كرده باشد تبديل به برآمدن نئوفئوداليسم يعني حاكميت رانتجويان بر اقتصاد جامعه شد؛ به اين موضوع بديهي توجه نداشتند كه آزادسازي قيمتها بدون نهادهاي رقابتي و توسعه تنها رانت ايجاد ميكند. در دولت سازندگي هم همين بود و آزادسازي قيمتها را در خارج از چارچوب يك الگوي توسعه پيش گرفتند و فكر ميكردند با آزادسازي قيمتها خود به خود اقتصاد پويا ميشود. نتيجه اين خطاها و پوزيتيويسم سطحي برآمدن نئوفئوداليسم و هر آنچه كه اينجا ميآيد يك نوع تنازع بقا ميشود. وقتي ميگويي مسكن لوكوموتيو توسعه است آنهم درحالي كه رقابتي شكل نگرفته و وجود ندارد نتيجه آن خروج سرمايه از كشور ميشود. الان سالي ۸۰ ميليارد دلار سرمايه از كشور خارج ميشود. پس آنچه درباره مستضعفان گفته ميشود تهمانده آن شعارها است؛ انگار ترجيعبند شعر است كه هي تكرار ميشود و نسبتي با مستضعفان و اقشار فرودست ندارد وگرنه آنچه از مستضعفان باقي مانده كه در حال شورش است. مستضعفان كه اين چيزها را قبول ندارند. به عنوان مثال در انتخابات دور اول روحاني همه رقبا شعار يارانه دادند ولي كسي به آنها راي نداد. اين شعارها بيمعنا شده و حالت خودگويي و خودخندي شده است. لازم نيست اين بحثها را من بگويم آن چيزي كه بحث ميكنيم اين است كه وقتي يك جريان حاكميتي به اينجا ميرسد كه جامعه در حال انفجار است و اين انفجار به نفع جامعه نيست هرچند كه من اميد ندارم و در اين دولت گوش شنوايي نيست كه جلوي انفجار را بگيرد ولي انفجار به نفع هيچكس نيست و براي همين است كه عنوان ميكنم. نه احزاب موجود آمادگي دارند و اصلا به فكرشان رسوخ ميكند (چون سياستزده هستند) و نه به اندازه كافي در اپوزيسيون اين دانش وجود دارد كه در قالب آن يك الگوي توسعه و گفتمان ايجاد كند.
در بحث شما نقد اپوزيسيون برجسته و پررنگ است درحاليكه گروهي اصلا اپوزيسيون را جدي نميگيرند و چنين توجهي به آنها ندارند و در سمت ديگر برخي حاميان اپوزيسيون معتقدند كه آنها نقش و سهمي در شكلگيري شرايط موجود يا تغيير آن ندارند؛ چرا شما اينهمه اپوزيسيون را جدي ميگيريد و آن را نقد ميكنيد؟ منظور اين است كه آيا شما براي اپوزيسيون در تغيير گفتمان كنوني حاكم بر كشور؛ چه سلبي و چه ايجابي، نقش برجستهاي لحاظ ميكنيد؟
متوجه صحبت شما هستم و زياد شنيده ميشود كه اپوزيسيون در قدرت نيست كه نقد شود اما لزوما قدرت لازم نيست، چون نياز نيست سودجويانه تفسير شود، وقتي نخبگان بتوانند درباره يك برنامه توافق كنند جامعه هم آن را پيش ميگيرد. لطيفهاي درباره بدهكاري وجود دارد كه احتمالا شنيدهايد؛ طلبكار ميگفت اين ۴۰ سال است كه بدهي من را نميدهد و بدهكار هم ميگفت من ۴۰ سال است كه ميگويم ۴ماه فرصت بده و نميدهد. حالا قصه اپوزيسيون ما است. هميشه اينها راهي را براي سياستزدگي پيدا كردند درحالي كه مردم عقل سليم دارند و وقتي ببينند كسي برنامه و ايده دارد سراغ آن برنامه و ايده را ميگيرند. خطاب به اپوزيسيون بايد گفت «تو برنامهات را بده و وظيفهات را انجام بده. خب وظيفهات را انجام ندادي و ميگويي مردم به من گوش نميدهند. ۴۰ سال وقتت را تلف كردي و همين را ميگويي!» وظيفه روشنفكر و اپوزيسيون اين است كه برنامهاش را مشخص كند و الگوي توسعه ارايه دهد اما اين كار را نكردند. حالا اين اپوزيسيون چه فرقي با حاكمان كنوني كه منتقد آنها هم هست، دارد؟ فكر ميكنند منزهتر هستند درحاليكه اينها هم در اين سيستم به اين روز افتادند و تو هم بيايي به اين روز ميافتي و فرقي نميكند كه البته بعضيهاشون در همين جريان هم افتادند و تبديل به رانتخور شدند. بحثم اين است كه اگر اپوزيسيون غير از شعارزدگي و سخنان كلي برنامه داشته باشد حتما بر روند كشور تاثيرگذار خواهد بود اما حكايت آنها حكايت همان لطيفه بدهكاري ۴۰ ساله است.
براي ادامه روند رانتخواري ميخواهند محدوده تهران را افزايش دهند
خلاصه برنامه هفتم افزايش محدوده شهر تهران است
ميگويند تراكمفروشي و شهرفروشي ميكنيم براي اينكه شهرداريها خودكفا شوند
جاي اينكه بگويند شهرهاي ما بايد به لحاظ مديريت و سياسي خودكفا شوند سراغ فروش شهر رفتند
كار تا جايي پيش رفت كه ميگفتند بخش مسكن موتور توسعه است كه اين فاجعه است
اينها عقلانيت اقتصادي شهر را ضد عقلانيت زندگي مردم ايجاد كردند
ضدتوسعه بودن دولتها تاثير و آثار خود را در فضايي مانند خلازير نمايان ميكند
اپوزيسيون چيزي بيش از يكسري شعار نميدهد
الگوي توسعه دانشبنيان بدون همكاري با اقتصاد دنيا شكل نميگيرد
چند ساختمان را خراب ميكنند و بعد ميگويند، بياييد جريمه دهيد تا خراب نشويد
آنهايي كه رفتند جوانهايي را به اسم جوانگرايي با خردهفرهنگهايي بسيار متبدلتر جايگزين كردند
اثر دولتهاي ضدتوسعه در جاهايي مانند خلازير نمايان ميشود
شهر را به يك نوانخانه با سفرههاي چندكيلومتري تبديل كردند
حتي سراي محله را خصوصيسازي ميكنند
نبود الگوي توسعه كه رابطه هم افزا را ايجاد كرده باشد تبديل به برآمدن نئوفئوداليسم يعني حاكميت رانتجويان بر اقتصاد جامعه شد./اعتماد