دونفری آمدند و یکیشان گفت کار تمام است و مشکلی نیست، رو به دومی کرد که امضا کنم؟ دومی گفت: نه؛ این امضا ۸ میلیون تومان خرج دارد! گفتم: اگر کار من اشکالی دارد بفرمایید و اگر نه، چرا مانعتراشی میکنید؟ بعد از چند روز اولی آمد و گفت ۲ میلیون بده خودت را خلاص کن!
شفا آنلاین>سازنده بنایی که مادر خانوم یک واحد آن را پیشخرید کرده، فردی بهشدت
متدین و مذهبی و البته کاربلد است که چندین پروژه را در قم با آبرومندی و
اعتبار تمام کرده و حالا به نیت اینکه هم خود و هم بستگانش در مشهد هم جایی
داشته باشند تا هرگاه دلشان برای مولایشان تنگ شد، با آسودگی خیال و
اطمینان بیشتر به سوی مشهد بشتابند، مجموعهای را در یکی از خیابانهای
نزدیک حرم مطهر ساخته و تمام کرده است.
روزی که به همراه همسرش برای
تسلیت درگذشت پدرخانوم نگارنده به منزل ما آمده بود، دستهایش را نشان داد و
گفت: آقای دژاکام! من با این سن، جای فرزند شما هستم، اما ببینید در این
سن، دستهایم رعشه گرفته و میلرزد. میگفت: کاری که در قم حدود یک سال
زمان از من میگرفت، در مشهد حدود سه سال است وقت گرفته و هنوز تمام نشده،
چون برای هر قسمت آن اعم از آب، برق، گاز، آسانسور و... با بهانههای عجیب و
تاکنون نشنیدهای مواجه میشوم که حتی بعد از اصلاح و حل آنها، بهانههای
جدید و عجیب دیگر میتراشند.
آن روز حدس زدم مشکل کار این مرد شریف کجاست، اما نخواستم گناه دستاندرکارانی را که میگفت بشویم.
امروز
روبهروی ضریح مطهر مشغول خواندن زیارتنامه و در حال خودم بودم که مردی
شانه مرا بوسید. دیدم همان مرد شریف صاحب ملک است. قرار بود که اول
اردیبهشت واحد ما را تحویل بدهد و حالا در اواخر مردادماه هستیم. زبان به
عذرخواهی مجدد گشود و اینکه برای اولین بار در دوران کاری خودم مجبور به
رشوه دادن شدم. صورتش در زیر چراغهای حرم سرخ شده بود. میگفت برای نصب
آسانسور گفتند اینجا را باید فلان کار را کنی، با اینکه روال نبود انجام
دادم، باز گفتند باید به این صورت رنگ کنی، رنگ کردم. گفتند نه؛ باید این
رنگ باشد نه آن رنگ! باز این کار را کردم. نماینده اداره آب چند اشکال
بیربط گرفت، مطابق دل او رفتار کردم، باز هم اشکالات جدید و باز هم...
هنوز که هنوز است اجازه آب را نداده است. دونفری آمدند و یکیشان گفت کار
تمام است و مشکلی نیست، رو به دومی کرد که امضا کنم؟ دومی گفت: نه؛ این
امضا ۸ میلیون تومان خرج دارد! گفتم: اگر کار من اشکالی دارد بفرمایید و
اگر نه، چرا مانعتراشی میکنید؟ بعد از چند روز اولی آمد و گفت ۲ میلیون
بده خودت را خلاص کن!
با دستهایش به امام رئوف اشاره کرد و با صدایی
بغضآلود گفت: خدا شاهد است از این آقا خجالت میکشم، اما فقط و فقط برای
اینکه تعهدی به شماها دادهام و خیلی تأخیر شده است به ناچار برای اولین
بار در زندگی مجبور شدم به آنها رشوه بدهم. گفت: مشکل اینجاست که برای
اداره برق، برای نصب آسانسور و برای هرکار دیگری هم تا رشوه ندهم مجوز
مربوط را صادر نمیکنند.
زبانم بند آمده بود. مادرخانوم مدتهاست منتظر
تحویل آپارتمانش بود، از طرفی راضی به کار حرام این مرد نازنین هم نبودم.
فقط نگاهش کردم. یادم آمد وقتی سالها قبل واحد خودمان را میخریدیم،
نماینده بنگاه املاک همه کارهای مربوط به آستان قدس و تأییدیههای دیگر را
از سوی فروشنده تقبل کرد و همه آنها را در عرض چند روز و با سرعت انجام
داد. اما به فروشنده گفت: کارهای مربوط به دارایی را باید خودتان شخصاً
انجام بدهید؛ از عهده من خارج است! از آنزمان کار محضر مرتب به تعویق
میافتاد. در آخرین بار فروشنده با تأخیر زیاد و نفسنفسزنان خودش را
رساند و گفت: این چند هفته در دادن رشوه به دارایی مقاومت کردم، اما این
بار دیگر به خاطر شما و برای اینکه بیشتر معطل نشوید مجبور شدم رشوه سنگینی
به آنها بدهم تا تأییدیه دارایی را به من بدهند. گفتم میگویند در دارایی
دوربین گذاشتهاند و کسی نمیتواند جلوی دوربینها خلاف کند، خنده تلخی
کرد و گفت: بله، ولی برای این هم راهحل پیدا کردهاند. وقتی راهحل
رشوهبگیران را توضیح داد، مغزم سوت کشید.
مادرخانوم میگوید: فکر کردی
اینهمه کسانی که گردن پلیس مملکت را میبرند و بچههای ما را با آن وضع
شکنجه و شهید میکنند، بچههای چه کسانی هستند؟ همینها که اینگونه مال
خودشان را به حرام آلوده میکنند و جامعهای را به فساد میکشانند. همسر
میگوید: بله، اما آقای دولت اسلامی و مسئولان مربوط هیچ وظیفهای برای
اصلاح این خباثتها ندارند؟!