کد خبر: ۳۲۸۳۶۷
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۰ - ۱۹ تير ۱۴۰۲ - 2023July 10
«خانه اندیشمندان علوم‌انسانی» را می‌گویم؛ همان خانه‌ای که در سیل هجوم به دانشگاه، به‌ویژه رشته‌های علوم‌انسانی، به یکی از معدود پناهگاه‌های آنان تبدیل شده است؛ جایی که دور هم می‌نشینند و می‌گویند و اندیشه‌های خود را به مشارکت می‌گذارند
شفا آنلاین>سلامت>چند روزی است فریادشان بلندشده. بست می‌نشینند، نامه می‌نویسند، مصاحبه می‌کنند، یادداشت می‌نویسند، هشدار می‌دهند و هر کاری از دست‌شان برمی‌آید و به ذهن‌شان می‌رسد، می‌کنند تا خانه‌شان را نگه دارند.

«خانه اندیشمندان علوم‌انسانی» را می‌گویم؛ همان خانه‌ای که در سیل هجوم به دانشگاه، به‌ویژه رشته‌های علوم‌انسانی، به یکی از معدود پناهگاه‌های آنان تبدیل شده است؛ جایی که دور هم می‌نشینند و می‌گویند و اندیشه‌های خود را به مشارکت می‌گذارند. حالا، این خانه کوچک سبز، این پناهگاه در سیر تطاول و تعرض افتاده است. ظاهر آن، بازپس‌گیری ملک از سوی شهرداری است؛ اما باطن آن، چنان آشکار است که خود مهاجمان به آن اذعان می‌کنند: این خانه برای اندیشه دیگر است و کلید آن در دست ماست، پس حق داریم قفل کنیم. و نکته کلیدی این قفل، همان «حق» است. به قول قدما، الحق لمن غلب.

البته، می‌توان استدلال آورد و هشدار و انذار داد که چنین غلبه‌ای برای غالبان، حاصلی در بر ندارد و از مشروعیت و اعتبار آنان در نزد نخبگان می‌کاهد. پاسخ طرف مقابل به این هشدارها، اما چیزی بیش از پوزخند نیست. مگر آنان با پشتوانه نخبگان و دگراندیشان و آزادیخواهان به این جاه و جلال رسیده‌اند که نگران از دست دادن آن باشند؟ اتفاقاً، آنان بیشتر اعتبار و موقعیت خود را وام‌دار تقابل و تعارض با اهل اندیشه و خرد و نهاد دانشگاه هستند. جای دوری نرویم. همین امروز که سالگرد ۱۸تیر ۱۳۷۸ است می‌توان به آن روزها بازگشت و مواضع رئیس بسیج دانشجویی آن روز و شهردار امروز را بازخواند. می‌توان به یاد آورد مدافعان آن روز دانشگاه که در دولت و رسانه‌ها موقعیت و مسئولیت داشتند، پس از آن با چه برخوردها و بازداشت‌ها و حذف‌هایی مواجه شدند و حساب‌ها پس دادند و آنان که در برابر دانشگاه و دانشجویان بودند، چگونه مزد گرفتند. امروز نیز چنین است. از کوی دانشگاه تا خانه اندیشمندان علوم‌انسانی چند خیابانی فاصله است؛ اما راهبرد مهاجمان یکی است: حذف و عقب راندن دیگران و گرفتن مکان و امکان کنشگری آنان.

اما راهبرد طرف مقابل چیست؟ آنان که از اندیشمندان هستند، چه راهی و راهبردی در برابر این هجوم‌ها و عقب‌راندن‌ها پیش گرفته‌اند؟ آیا راه درستی رفته‌اند و اگر رفته‌اند، آیا در آن استقامت ورزیده‌اند یا خسته شده‌اند و مواضع و راهبردهای تنزه‌طلبانه را برگزیده‌اند؟ آیا این واقعیت عینی را دیده‌اند که جامعه ایران، صحنه ستیز و تعارض میان خودی‌ها و غیرخودی‌هاست یا آنکه ندیده‌اند و منتظر مانده‌اند تا زمانی که این واقعیت در قالب حکم تخلیه خانه و پناهگاه‌شان خود را به آنان بنماید؟

شاید نوشتن این جمله، برخی اندیشمندان را خوش نیاید؛ اما آن را باید گفت. اندیشه سیاسی در ایران دیری است که تعطیل است و قفل بر آن خورده؛ قفلی که نه شهردار، که خود دانشگاهیان و نخبگان و اندیشمندان بر آن نهاده‌اند. همان اندیشمندانی که اینجا و آنجا سخنرانی می‌کنند، می‌نویسند، ترجمه می‌کنند و از نظریات چپ و راست وام می‌گیرند تا «سیاست در شهر» و الزامات آن را نشان دهند. همان‌ها که کلاس‌های مجازی و حضوری با انبوه مخاطبان جوان برپا می‌کنند و صفحات‌شان در توئیتر و تلگرام و اینستاگرام پرمخاطب است و پر از گفت‌وگوهای جدی و ریشه‌ای. اما چون نیک بنگریم، نزد بسیاری از آنان نه آن نظریه‌ها در صحنه عمل گرهی می‌گشاید و نه آن مخاطبان و مباحث مجازی، در واقعیت بسترساز کنش و نیرو و قدرت عینی می‌شود. چنین رویکرد و روندی را جز سیاست‌گریزی و سیاست‌زدایی نامی نمی‌توان نهاد. گریز از سیاست و تعریف منزلتی فراتر از عمل برای اندیشه و سخن، حاصلی جز آن ندارد که امروز نصیب اندیشمندان و خانه آنان شده است؛ اندیشمندانی که سیاست را صرفاً امری نظری و آکادمیک می‌پندارند و فرصت‌ها و موقعیت‌های کنشگری را از ترس ناسزا شنیدن و مورد نقد و اتهام واقع شدن، می‌سوزانند؛ چنین در منطق موقعیت و واقعیت گرفتار می‌آیند. اندیشمندانی که مثلا در زمان انتخابات شوراها، لب به سخن نمی‌گشایند و طبقه متوسط و خواستاران سبک زندگی غیررسمی و دگراندیشی را درباره «از دست دادن شهر» انذار نمی‌دهند، امروز که نوبت خانه خودشان رسیده، سکوت می‌شکنند و تصور تأثیرگذاری دارند. این، لابد یا طریقت اهل قناعت است که کل شهر را وامی‌گذارند و دل به خانه‌ای و درگاهی می‌بندند و تصور می‌کنند دیگران هم اهل قناعت‌اند. نه، اهل قدرت را به قناعت چه کار؟ شهر را هم به آنان واگذاری، باز از خانه‌ای و کلبه‌ای برای دیگری نمی‌گذرند. و البته، فرق است میان آن شهرداری که راه بر دوچرخه‌سواران می‌گشاید و اهل فرهنگ و اندیشه را قدر می‌داند و در مجلس شور در صدر می‌نشاند؛ با آنکه خود را تانک می‌خواند و شهر را زیر لگام و زنجیر چرخ‌هایش می‌خواهد.
اگر دگرپذیری و گفت‌وگو برای اهل فرهنگ و اندیشه، مزیت است؛ برای قدرت تمامت‌خواه چنین نیست. چنین است که سیاست عملی اقتضا می‌کند شهر و میدان را برای آن خالی نکرد و تا آنجا که ممکن است، راه بر آن بست. در این جهت، ابزارها و امکانات نخبگان و اندیشمندان و جامعه مدنی و خواستاران سبک زندگی و اندیشه‌ای متفاوت با گفتار رسمی، محدود و معدود است و در میان این ابزارهای اندک، آنکه تاحدی می‌تواند تبدیل به قدرت شود، برگ رای است. اگر دو سال پیش در بحبوحه انتخابات، نوشتم نگذارید ۲۸خرداد تبدیل به ۲۸مرداد شود؛ نه ازآن‌رو بود که کسی را با مصدق مقایسه کرده باشم یا انتخابات را کودتا دانسته باشم. سخن بر سر این بود که خالی گذاشتن شهر در روزی تعیین‌کننده، با ساکنان آن همان می‌کند که در ۲۸مرداد کرد. جمعی از اهل رسانه و اندیشه و سیاست، آن روز در میدان ماندند و به‌قدر وسع خود هشدار دادند و سخن گفتند؛ اما اکثریت نخبگان و اندیشمندان یا کنار نشستند و برخی، دیگران را هم به کنار نشستن فراخواندند. آن روز، اکثریت با سخن آنان همراه بود؛ اما آیا امروز، قدرت به خواست و هشدار آنان کنار می‌نشیند و نه شهر، که حتی خانه آنان را وامی‌نهد؟محمدجواد روح/ سردبیر هم میهن

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: