تازه متوجه ميشوي که مردم تهران درگذشته های نه چندان دورچه رسوم وهنرهای زیبایی داشتند وغم هاوشادی های خود را باآن می گذراندندامااکنون روزگار آنها سپری شده ودیگرخبری ازآنهانیست .
استادمرتضی احمدی در اين گفت وگو از آوازهای کوچه باغی وهنرهای تخته حوضی تهران قدیم می گوید:
استاداحمدی،بفرماییدکه آواز كوچه باغي چه نوع آوازي است و چگونه شكل گرفت؟
آوازکوچه باغی تاريخچه مفصلي دارد,نمی شودبه طور خلاصه آن را بیان کرد،وقت زیاد می برد،بایددقیق گفته شود تا ماحق مطلب را ادا کرده باشیم، برای این که سالها گشتم تا توانستم تاريخچه آن را پيدا كنم كه از چه زماني شروع شده است.
كوچه باغي آواز محبوب بروبچههاي تهرون است، بچههاي تهرون جز آواز كوچه باغي چيز ديگري نميدانند، هر وقت دور هم جمع ميشوند، غميدارند، شادند، دسته جمعي دور هم نشسته اند ،بياختيار شروع به خواندن آواز كوچه باغي ميكنند ، واقعاً اين آواز محبوب آنهاست ، تمام شادي و غمها در اين آواز خوابيده، خود آواز غم دارد، اما بگذريم كه در طول تاريخ زندگياش تا چه حد مورد بيمهري وبی توجهی قرار گرفته و اکنون نیز همین طوراست، چرا ،من نميدانم.
در گذشته مثل اینکه آواز کوچه باغی در میان بنایان هم معمول بوده است ؟
خود كوچه باغي يك سبكي دارد كه به سبك بناها معروف است، تا پنجاه سال پيش هم اين آواز مرسوم بود،شما چنانچه براي ساختمانتان بنا ميآورديد ،روز اول نگاه ميكردي كه اگرنميتوانست كوچه باغي بخواند، روز بعد عذرش را ميخواستي، حتما بنايي كه به خانه شما ميآمد، بايد خوش آواز ميبود تا بتواند آواز كوچه باغي را خوب بخواند، براي اينكه بالاي ديوار می نشست و فارغ از همه چيز، براي خودش آواز ميخواند، معروفترين آنهاهم " ابراهيم غزل خوان"بود كه حتماً اسم او را شنيدهايد كه يك بنا بوده ، در بنايي عاشق ميشود و با همان عشق هم ميميرد.
مثل این که علاوه بربنایان كلاه مخملي هاهم این آوازرا می خوانده اند ؟
فرق نميكند، اين كار بچه های تهرون بود يك خورده مشتي وار است ، آنها هم مثل همه بچههاي تهرون وقتي دلشان ميگرفت ، ميزدند زير آواز .
استاد، حالاچرا به اين آواز كوچه باغي ميگفتند؟
تهرون قديم نصفاش باغ بود، پسره عاشق دختره ميشده، زمان، زمانی نبوده كه بتوانند همديگر را ببينند، فقط عاشق همديگر بودند، دختره در چارديواري پدرش محبوس بوده و پسره هم هيچگونه دسترسي به وي نداشته تا او را ببيند و چند كلمه با او حرف بزند، اين است ، صبر ميكرد هوا كه تاريك ميشد، ميآمد تو كوچه معشوق "ای که در کوچه معشوقه ما میگذری ،
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش "(حافظ)نكند كه پدر دختره بگیردیارورا بزند، بنابراين ،تكيه ميداد به ديوار و ميرفت براي خودش آواز كوچه باغي ميخواند ، به اين صورت پيامش را به آن دختر ميرساند و آن دختر هم درگوشه خانه مينشست و گريه می كرد به همين دليل اين را كوچه باغي ميگويند.
آواز كوچه باغي از چه سالهایي جایگاه واقعی خودرامیان مردم پیدا کرد؟
در این باره بايد سراغ تاريخچه اين موضوع برويم، در سال 1308 اشرف الدين حسيني مدير نشریه «نسیم شمال» چون مرد با ذوقي و علاقهمند به موسيقي بود، پيشنهاد كرد كه يك فكري براي اين موسيقي بكنيم، اين آواز يك گوشهاي از موسيقي ملي ماست، ولي كسي توجه نكرد، در سال 1316 جمعي از هنردوستان آن زمان به سرپرستي ذكاالملك (محمدعلي فروغي)، ملك الشعراي بهار،علی اکبرخان شهنازي، مرتضي خان ني داود ، موسي خان معروفي، ابوالحسن صبا، مرتضي خان محجوبي و اديب خوانساري و محمد جواد بديع زاده، دور هم جمع می شوند كه فکری برای آوازكوچه باغي بکنند، قبل از آنها اسامي خوبي نداشته است، لاتي، لشي، بابا شملي و ... اينها بعد از دور هم نشستن به اين نتيجه ميرسند كه ما بيات شيراز، اصفهان و ترك و... داريم، اسم اين را هم بيات تهران ميگذاريم از آن موقع اين آواز به بیات تهران معروف می شودو پس از سال ها هويت واقعي خود را به دست مي آورد،يعني در واقع سهم خودش را از موسيقي ملي ما می گیرد و گوشهاي از موسيقي ما مختص به اين می شود، اصلش بيات تهران است.
نخستین آواز کوچه باغی را در آن جلسه چه کسی می خواند؟
برای اولين آوازکوچه باغی را جوادبديعزاده همراه با قرهني، استاد وزيري تبار اجراکرد.
مثل اینکه آوازکوچه باغی رابديعزاده در آن مجلس با غزلی از سعدي ميخواند،که فروغی ضمن تشویق او پيشنهاد ميدهد كه شعر كفاش خراساني که شاعری سوخته دل است براي این آواز خوب است ؟
بلی،كفاش خراساني، هرچه شعر گفت درد و دل بچههاي تهرون بود، يا دعانامه بود يا نفرين نامه، بچههاي تهرون عاشق اشعار كفاش خراسانی بودند،چون هم دعانامه وهم نفرین نامه داشت، اگر بچه تهرون درغزلش ميخواست معشوقه اش را نفرين كند.«اگر گفتي كه من شهزاده هستم، من كه ميدانم» «اگر گفتي كه طفلي ساده هستم من كه ميدانم »اينها حرفهايي است كه بچههاي تهرون ميزنند ، به همين خاطر استقبال ميشد، هيچ جايي هم شعر كفاش خراساني خوانده نشد، مگر در داخل بچههاي تهران.
آواز كوچه باغي توسط چه كسي به بیات تهران تبديل شد، جایی خواندم که استاد اسماعیل مهرتاش هم در اين زمينه خيلي كار كردهاست.
درآن جلسه آقاي مهرتاش نبودند ، همان جلسه كه استادان جمع بودند دسته جمعي تصميم گرفتند و اسم آن را «بيات تهران »گذاشتند.
البته استاد اسماعيل مهرتاش هم در اين زمينه خيلي كار كردند؟
بلي، ايشان هم در تئاتر خودش در این زمینه كار كرده است، خيلي ها در پيشرفت اين آواز حق دارند، خود جواد بديعزاده.
معروفترين آوازخوانهاي آن دوره چه كساني بود وشما از چه زماني شروع به خواندن آواز كوچه باغي كرديد؟
من هم بچه تهرونم دیگه ، ببينيد كوچه باغي دو نفر خواننده معروف داشت يكي "ابراهيم غزل خوان" بود يكي هم "آقارضا كوره" كه يك مرد فقير و كوري بود كه از خانيآباد به گمرك و اميريه ميآمد ، راه ميرفت و ميخواند ، مردم به او كمك ميكردند، ما از آنجا عاشق اين آواز شديم چون چشماش هم داشتيم ، زود ميقاپيديم و قبول ميكرديم، عشق و علاقه وادارم کرد که از بيات تهران در بين پيش پرده ها استفاده کنم. در سال 1324 براي اولين بار در پيش پرده يك كوچه باغي گذاشتم، البته با مخالفتهاي شديدي هم روبهرو شد ولي گوش نكردم، چون سئانس اول جمعه بود ، بيشتر از كسبه و ميدانيها جمع بودند، خيلي مورد استقبال قرار گرفت، از آن موقع دوباره توي زبانها افتاد، تا جايي رسيد كه حسين خواجه اميري (ايرج) دلكش، پروين و... كوچه باغي خواندند، خيلي هم موفق شدند.
بعدها مثل اینکه عبدالعلی همایون وچندنفر دیگر این راه را ادامه دادند؟
سبك رضا كوره را فقط عبدالعلي همايون ميخواند و خيلي هم خوب اجرا ميكرد،من هم سبك ابراهيم غزلخوان را ميخواندم.
شعریاترانه های كوچه باغي معمولاً در چه سبکی سروده می شد ؟
تمام شعرهاعاشقانه بود.
آواز كوچه باغي به چه مناسبتي خوانده ميشد؟
براي غمها و شاديهای مردم خوانده ميشد.
چه نوع كلامي در اين آواز بيشتر استفاده ميشد؟
برای این که خواننده راحت بتواند بخواند ، نفس بگيرد ویا نفس تازه كند از، اي دوست ،اي روزگار، امان امان و... استفاده ميكرده است،
آوازهاي كوچه باغي در چه گوشههاي رديفي خوانده ميشده است؟
در بيات تهران و دشتي هم خوانده ميشد.
مثل این که شخصي به نام حسن شهرستاني هم خيلي خوب آوازکوچه باغی ميخوانده است؟
حسن شهرستاني، خراباتي ميخواندو استاد خراباتي بود، صدای بم و خش داري داشت و به دل آدم مينشست.
آوازخراباتي چه تفاوتي با كوچه باغي دارد؟
آن هم زمینه اش مثل كوچه باغي است ،حالت دارد كوچه باغي و خراباتي چهچه ندارد ،حالت دارد وباید اين حالت رادر صدا در بياوري، عين استخري كه پر آب است،نسیم از روي آن عبور ميكندیک موج های نرم وملایمی دارد،کوچه باغی وخراباتی عین همان است ،با حالت بايد با مردم صحبت بكند، آن حالتش است كه به مردم ميچسبد و دوست دارند.
بابا شملها هم مثل این که آوازکوچه باغی می خواندندآنها چه كساني بودند؟
بابا شملها همان جاهلهاي تهرون بودند كه به آنها باباشمل ميگفتند،باباشملها هم همان آوازها را ميخواندند.
یکی دیگر ازهنرهای مورد علاقه مردم در تهرا قدیم نمایش تخت حوضی بود ،این نمایش چه نوع نمایشی بود ؟
تخته حوضي كلا هم نمايشهاو هم ترانههاست كه نشأت گرفته از قلب مردم تهرون است، همه چيز مال تهرون است و از هيچ جا گرفته نشده است .
براي نسل امروز كه نمايش روحوضي نديده است،شما تخته حوضی را چگونه تعريف ميكنيد؟
اينها تئاترهاي خصوصي بوده در اتاقها یاخواه ناخواه درگوشه يكي از اتاقهاي بزرگ اين نمايشها را اجرا ميكردند ، اگر در حياط هم اجرا می شد، يك گوشه حياط را به هنرمندان بازيگر اختصاص ميدادند، همه نميتوانستنداینها را تماشاکنند،اين مشكلي بود.
سردسته اینهاشخصي به نام احمدمویدمعروف به « باشي» بود، او آدم با سواد و با شعوري بود، آمد روي حوض تخته و فرش انداخت و نمايشها رابه روي حوض كشاند، وقتي كه نمايش روي حوض باشد، حوض هم وسط حياط است ،دور حياط مردم مينشستند و ازتئاتر استفاده ميكردندازهمان زمان یعنی سال 1300 این نمایش ها تخت حوضي یا روحوضي ناميده شد.
اين نمايش به چه منظوري انجام ميشد؟
اين نمايشها در مراسم عروسي و جشنهاي مختلف برگزار ميشد و از گروههاي خاصي دعوت ميكردند، كه يك سردسته داشتند، عباس موسس سردسته اينها بود يك گروه ديگري بودند كه سردسته آنها اكبر سرشار بود ،گروه ديگري بودند كه سردسته آنها نصراله سبيل بود اينها دسته جات مختلفي داشتند كه دعوتشان ميكردند ،می رفتند برنامه اجرا می کردند .
چطور شدكه شما سراغ نمایش های هاي روحوضي رفتيد؟
هرجا در محل ما تئاتر روحوضي بود و دعوت ميكردند به هر طريقي بود ميرفتم و برنامه را تماشامی کردم، از همان موقع از كار اينها خوشم آمدآن زمان رسم براین بود،میهمان ها به داخل خانه آمده همسایه هاهم پشت بام می آمدندومن هم یکی ازآنهابودم.
روحوضيها بيشتر در كدام محلات تهران برگزار ميشد؟
در تمام محلات جنوب تهران برگزار ميشد، البته در شمال تهران هم اجرا ميشد حتي از شهرستانها ميآمدند و روحوضي خوانها را به شهرستان ميبردند.
روحوضی ها چندتا ترانه داشت ؟
نوارهاي من را بگيريد ،استفاده كنيد، تقريباً اينها بالاي 100 تا150ترانه است كه من همه را خوانده ام از اين صد تا ترانه،تقریبا دو تا سي دي را وزارت ارشاد مجوز داده و به بازار آمده است، در تلاش هستيم كه مجوز بقيه را نيز بگيريم.
برنامههاي روحوضي نشان ميدهد كه خيلي براي حضار و تماشاگران مفرح وشاديآور بود، اينها به چه منظوري اجرا ميشده است؟
اين برنامههافقط برای شادکردن مردم بود، در برنامههاي روحوضي، غم و غصه جايي نداشت.
خواستگاه روحوضيها كجا بوده است؟
خود مردم، وقتي مردم طالب هستند و دستشان در اين كار است، بيشتر دنبال آن ميروند، براي بازار گرمي خودشان هم شده آن کاررادنبال می کنند.
معروفترين روحوضي خوانهاآن دوره چه کسانی بودند؟
همه شان خوب بودند،شما بایدمی دیدید، «محمد لوده»، ذبيح سياه، مهدي مصري، سيدحسين يوسفي بود ، اينها شخصيتهاي خيلي معروف و محبوبی بودند.
شما روحوضي را پيش چه كسي تعليم ديديد؟
من روحوضي كار نكردم بیشتربیننده بودم، ،امااینها راخیلی دوست داشتم، چون تئاتر بودم براي مطالعه و كسب اطلاعات بیشتر تمام اينها را ميديدم ،براي ما لازم بود، نميداني اينها چه برنامههاي خوبي بودند ،8 شب براي اجراي برنامه روي حوض ميرفتند تا ساعت 2 بعد از نصف شب، يكسره كار ميكردند و تپق نميزدند يا يك كلمه را اشتباه نميگفتند، همه برنامههايشان با بديهه سازي بود، سرضرب گويي، براي خودشان اساتيدي بودند.
سازهاي كه در تئاترهاي روحوضي استفاده ميشد چه سازهايي بود؟
بيشتر ضرب(تنبک) بود ، البته تار، كمانچه، قرهني و... هم استفاده می شد.
ترانه سرايان اينها چه كساني بودند آيا روحوضی خوان ها شعرای خاصی داشتند؟
متأسفانه اينها به فراموشي رفتند، ترانهها را كه 100 تا150تاست بيشتر آنها را شخصي به نام آقاي حسين مجرد سروده است.
تئاتر روحوضي از سال 1300 رونق گرفت وهمگانی شد، چرااین هنربعدها فراموش شد؟
بياعتنايي وزارت فرهنگ و هنر، خيلي به اين روحوضيها صدمه زد، روشنفكرانی كه 6 روز فرنگستون رفته و برگشته بودند برنامههاي اينها را خراب كردند، مخصوصاً چندتا از اينها را در زمان «فربد» به وزارت فرهنگ و هنر بردندو يك حقوق بخور نميري به آنها داده وخانه نشينشان كردند، يواش، يواش كار به اين صورت درآمد و به فراموشي سپرده شدند، بعدها هم همهشان فوت كرده و رفتند.
استاددر زمينه تئاترهاي روحوضي بيشترين كار پژوهشي را شما انجام داديد چطوروارداین حوزه شدید؟
درابتدا، بعضي از اينها را حفظ كرده بودم و ميخواندم، يعني خودم براي خودم ميخواندم اينها در ذهن ام ملكه شده بود و از همان موقع دنبال ترانه روحوضي بودم، تقريباً 25 يا 26 سال دنبال اينها دويدم، تمام هنرمندان پير شده و چند تايشان هم فوت كرده بودند، خودم دنبال شان گشتم، هرطوري بود پيدایشان كردم، خيلي دويدم تا توانستم اينها را جمعآوري كنم.
تاکنون چندتااز پژوهشهايي كه درزمینه نمایش تخته حوضی انجام داديد منتشر شده است؟
كتاب «كهنههاي هميشه نو» منتشر شده ،تمام ترانهها هم که حدود130 يا 140 تاست ضبط و آماده شده است، متأسفانه اجازه ندادنداركستر بگذاريم،ماهم با ضرب اين كار رااجرا كرديم.
كارها در چه مرحلهاي قرار دارد؟
تقريباً 70 تا ترانه هنوز مجوز سي دي نگرفته است.
شما علاوه بر روحوضي و كوچه باغي، كتابی هم در زمينه «بچههاي تهرون» چاپ كرده ايد، محتوای اين کتاب در چه زمینه ای است ؟
كتاب با زبان بچههاي تهران نوشته شده،چيزهايي دارد كه بايد خوانده شودالبته" پيش برده" ها هم به تازگي مجوز گرفته، كه هم اكنون زيرچاپ است كه 112 ترانه پيش پرده است ، شنیدم 10، 15 تا ترانه را حذف كرده اند.
مروری برزندگی یک هنرمند
وقتي پای صحبت یک پیشکسوت هنر می نشینی تا از گذشته های هنر ایران بگوید ،آنقدرباابهت حرف می زند،تازه متوجه می شوی اويك هنر ندارد،بلکه جامع هنر است وهنوزهم در اين سن و سال به دنبال فولكلور و فرهنگ عامه است ،او مرتضی احمدی پیشکسوت هنرهای نمایشی است
مرتضی احمدی در ۱۳۰۳ در جنوب تهران از خانوادهای با اصـالت تفرشی به دنیا آمد.برای تـحصیل ابتدا به مکتب و سپس به دبستان منوچهری در میدان گمرک رفت و بعد از آن دوره متوسطه رادر دبیرستان شرف و روشن گذراندشانزدهساله بود که ورزش باستانی و فوتبال را شروع کرد و به هـمراه تیم فوتبال دبیرستانش در مسابقات آموزشگاههای تهران رتبههایی به دست آورد. بعدها در تیم فوتبال راهآهن تهران و پس از آن در باشگاه راهآهن بازیکن و مربی شد.
پس از چند تلاش آماتوری در تئاتر در ۱۳۲۱ با کمک عدهای از دوستانش «تـماشاخانه ماه» را روبهروی باغ فردوس دایر کرد، ولی پس از چند هفته مـجبور به ترک آنـجا شد. در اوایل پاییز ۱۳۲۲ در تئاتر فرهنگ برای اولین بار پیش پردهخوانی کرد و در نتیجه آن بازیگر تئاتر هم شد،وی پس از مدتی همزمان با هنرپیشگی در راهآهن تهران بهعنوان تعمیرکار استخدام شد.
وی برای اولین بار به سبک بیات تهران در پیش پردهها آواز خواند و نیز اولین بار ترانه گلپری جون را اجرا کرد، که بسیار مـحبوب شد و به خاطر آن برای کار در رادیو تهران دعوت شد.
احـمدی در ۱۳۲۳ به رادیو تهران چندی بعد در رادیو ایران و بعد از آن در رادیو و تلویزیون ایران به کار کردن اشتغال گزید، تا برنامههای کمدی اجرا کند. در دورههای مـختلفی در رادیو کار کرد و از جـمله تیپی به نام «بابا جاهل گریان» اجرا کرد و به سبکهای مـختلف ترانه و آواز خواند.
در فروردین ۱۳۵۳ نقش اول سریال پربیننده هردمبیل، نوشته پرویز خطیبی را بازی کرد در نظرخواهیاز مردم در سال ۱۳۵۶ بهعنوان مـحبوبترین هنرپیشه رادیو انتخاب شد .
مرتضی احـمدی بیش از چهارصد ترانه ضربی و صد و پنجاه ترانه فکاهی خوانده است، این ترانه هااز نوشتههای نصیریفر، نویسنده کتابی است به نام مردان موسیقی سنتی و نوین ایران که بیشتر کارهای موزیکال او از آن کتاب گرفته شده است.
احـمدی در ۹ مرداد ۱۳۳۴ با یکی از هـمکارانش در راهآهن ازدواج کرد که از این ازدواج یک فرزند دختر و یک فرزند پسر دارد.
از ماندگارترین آثار مرتضی احـمدی میتوان به کار صدایی وی در مـجموعه پینوکیو اشاره کرد که در آن در نقش «روباه مکار» به خواندن متن میپرداخت. درسال ۱۳۳۲ هم برای اولین بار در فیلمی به نام ماجرای زندگی به کارگردانی هوشنگ کاووسی بازی کردوتاکنون کتاب های کهنه های همیشه نو (ترانه های تخت حوضی)،من و زندگی ،پرسه در احوالات ترون و ترونیا، فرهنگ بر و بچه های ترون و...از اومنتشرشده است.
گفتگو: رحمان احمدی-ايران