کد خبر: ۳۲۴۰۳
تاریخ انتشار: ۰۰:۵۶ - ۰۵ شهريور ۱۳۹۳ - 2014August 27
شفا آنلاین -پوزه تیز و نوک دار، با سبیل‌های بلند، گوش‌های گرد و دم باریکش نشان می‌دهد که او یک موش اصیل تهرانیست. برخلاف دیگر موش‌ها که دوست دارند شب‌کار باشند، «موشنا» روز را برای کار ترجیح می‌دهد. او پست خوبی دارد و رئیس امور داخله موش‌هاست.
 البته از آنجا که در این سال‌ها کاری به کارش نداشته‌اند، ترسی از مواجهه با آدم‌ها ندارد. موش‌ها با کار گروهی، از محل لانه در ته فاضلاب شهری  دالان‌هایی به میدان‌های اصلی زده‌اند. از آنجا که موش کارکشته‌ای است و مسائل اجتماعی را دنبال می‌کند و می‌داند که سرنوشت موش‌ها و آدم‌ها به هم گره خورده، هرازگاهی سری به بالاخانه می‌زند و اتفاقات روزانه را پیگیری می‌کند. برای موشنا، آدم‌ها هم مثل موش‌ها هستند. برخی وقت‌ها با این چشم‌های  ریز تیله‌ای و زبان درازش با آدم‌ها حرف می‌زند، شکایت می‌کند و پیشنهاد می‌دهد و... او زبان آدم‌ها را خوب می‌فهمد و هیچ توفیری هم برایش ندارد که حضورش را عادی بدانند و یا از او وحشت کنند و پا به فرار بگذارند. از آنجا هم که زبان آدم‌ها را خوب می‌فهمد، کک‌اش هم از تهدیدهایی که می‌کنند، نمی‌گزد. در این سال‌ها این نکته را خوب فهمیده است که آدم‌های بالا‌دستی حرف زیاد می‌زنند و وعده‌و‌وعید زیاد می‌دهند، اما خیلی اهل عمل نیستند. درست عکس خودشان. به هرحال، شهر زیرین فلات پهناور تهران،  در کنترل او و دیگر موش‌هاست و آن‌ها هستند که برای زیر زمین تصمیم می‌گیرند و هر تصمیمی هم که بگیرند، بلافاصله به آن عمل می‌کنند.

یک خبر تازه...
 تازگی واحد خبرچینی موش‌ها خبر داده‌ است که آدم‌ها آن بالا موفق شده‌اند سمی به نام «فنس» تولید کنند که موش‌ها در صورت خوردن یا تماس پوستی با آن دچار ناراحتی گوارشی شدید می‌شوند و سیستم‌ تولید مثل‌شان نیز بشدت آسیب می‌‌بیند. عصبانی است. چاره‌ای ندارد، باید قبل از حضور در جلسه باشگاه موش‌ها که به همین منظور تشکیل می‌شود، خودش سری به شهر آدم‌ها بزند. با داشتن شش‌سال سن، هنوز هم که هنوز است، مثل موش‌های جوان تیز وبز است. به سرعت و در چند ثانیه، از تونل زیر جوی راهش را به پیاده رو پیدا می‌کند. قدم‌هایش را آهسته‌تر می‌کند، هیاهوی آدم‌ها را می‌بیند. طبق معمول آدم‌ها در تکاپو برای یک لقمه نان‌اند. زندگی انسان‌ها برای موشنا اهمیتی ندارد. همه جا را نگاه می‌کند و وقتی مطمئن می‌شود اوضاع مناسب است و کسی کاری با او ندارد، می‌پرد کنار دکه روزنامه فروشی و تیترهای روزنامه‌ها را مرور می‌کند: «مجلس طرح افزایش جمعیت را به‌طور جدی دنبال می‌کند»، «مواد مخدر سال گذشته سه هزار قربانی گرفت»، «سهم ناچیز ایران از گردشگری جهان»، «اعلام اسامی مقصران آتش گرفتن 2 اسکانیا در آزادراه قم - تهران با 44 کشته»،‌ «کارت سوخت شارژ می‌شود»، «نفوذ برنج‌های خارجی به کارخانه‌های شالیکوبی مازندران» و... در این میان: «موش‌های پایتخت با سم جدید منهدم می‌شوند». به سمت سطل زباله بزرگی در آن حوالی حرکت می‌کند. در جوی کناری پشت سطل زباله که در گوشه میدان جاخوش کرده، سوراخی  وجود دارد که به محوطه نسبتاً بزرگی در یک متری پایین کف خیابان می‌رسد و یکی از باشگاه‌های موش‌هاست و موش‌ها از آن به عنوان محلی برای تجمع و تور موشی استفاده می‌کنند. خیلی از موش‌های کله‌گنده این منطقه اوقات فراغت‌شان را هم آنجا می‌گذرانند و معمولاً مسائل مهم شهر در همین سالن به بحث گذاشته می‌شود.
موش‌ها تا موشنا را می‌بینند شروع به اعتراض می‌کنند. ظاهراً خبر جدیدی که در میان موش‌ها پیچیده، آن‌ها را حسابی ناراحت و نگران کرده است. موشنا لحظه‌ای مکث می‌کند و بعد با صدای بلند خطاب به موش‌های دیگر می‌گوید: این اولین باری نیست که آدم‌ها برای ما موش‌ها تله گذاشته‌اند و طبعاً آخرین بار هم نخواهد بود. مطمئن باشید مثل همه دفعات قبلی این بار هم کاری از پیش نخواهند برد!

یک تهرانی و چند موش!
موشنا که کم کم به خودش مسلط و نطقش باز شده، بادی به غبغب می‌اندازد و ادامه می‌دهد: چنانچه اطلاع دارید و در کتاب تاریخ‌ پرافتخارمان هم نوشته شده است، آدم‌ها از سال 63 در تلاش‌اند تا ما پایتخت‌نشین‌ها  را منهدم کنند. اما همواره این موش‌ها بوده‌اند که روز به روز بر تعدادشان افزوده شده و انسان‌ها را شکست داده‌اند. موش‌های این شهر، تاریخ پرافتخاری دارند پر از پیروزی در برابر انسان‌ها. اولاً، بیشتر مدیران شهری انسان‌ها توجه چندانی به ما نشان نداده‌اند و قضیه را جدی نگرفته‌اند، و آن‌هایی هم که ما را قدری جدی گرفته‌اند، طرح‌های دم دستی و کم‌تأثیری مثل کار گذاشتن تله موش و تیراندازی به موش‌ها و... را  اجرا کرده‌اند که البته حریف مان نشده‌اند.
یکی از موش‌ها که تحت‌تأثیر حرف‌های موشنا قرار گرفته، فریاد می‌زند: «تاکنون هیچ رئیس بلدیه‌ای از شهر آدمها نتوانسته ازپس ما موش‌های  سخت‌جان و باهوش برآید. ما آنقدر سختکوش و زیرک هستیم که حالا دیگر به عنوان بخشی از ساکنان ثابت پایتخت تبدیل شده ایم. بر اساس آخرین آمار دایره <موش‌شمار> تعداد ما حدود 30 میلیون است. ما موش‌ها دائماً درحال زادوولدیم به طوری که هرکدام ما در هر سه ماه 10 بچه به دنیا می‌آوریم  و عنقریب است که آنها در جیب‌های خود نیز موش پیدا کنند. شک نکنید که این طرح جدید«فنس» هم محکوم به شکست است.»
جمعیت موش‌ها هورا می‌کشند؛ اما یکی از موش‌ها دیگران را به آرامش دعوت می‌کند و می‌گوید: همشهری‌ها... اشتباه نکنید. درست که راز پیروزی ما در این سال‌ها کم‌کاری آن بالایی‌ها بوده؛ اما نباید به همین دلخوش باشیم. ما خودمان هم نباید  دست روی دست بگذاریم. آقای موشنا، دوست داریم از برنامه‌های ما برای آینده بگویید و اینکه چه تمهیداتی اندیشیده‌اید؟
موشنا دستی بر سبیلش کشید و با چهره‌ای حاکی از رضایت و اعتماد به نفس پاسخ داد: به تازگی  موش‌های سنگین‌وزن و چارشانه‌ای  را در گندآب‌ها پرورش داده‌ایم که کاملاً مهاجم‌اند و مطلقاً از آدم‌ها نمی‌ترسند و پایش بیفتد، زنده زنده آن‌ها را می‌خورند. ما همواره در جنگ با آدم‌ها هستیم و هر تاکتیکی را به کار می‌گیریم. اخیراً موش‌هایی به نام تستر غذا پرورش داده‌ایم که  وقتی با غذای جدیدی روبه‌رو می‌شویم اول تسترهای‌مان را می‌خورند و اگر اتفاقی برای آن‌ها نیفتاد، بقیه موش‌ها هم اقدام به خوردن آن غذا می‌کنند. درباره سم هم همین اتفاق می‌افتد. اگر چند موش بمیرند دیگر این غذا مورد استفاده موش‌ها قرار نمی‌گیرد و حتی اتحادمان را بیشتر می‌کند. انسان‌ها نمی‌دانند که ما در کلنی‌های‌ 15 تا 20 و 25 نفره زندگی می‌کنیم. زندگی ما به سطحی از پیچیدگی رسیده است که آدم‌ها خیلی سر از کارمان درنمی‌آورند. فقط کافیست زلزله بیاید... نه تنها تلفاتی نمی‌دهیم، بلکه همه چیز به نفع ما پیش می‌رود و شهر را از آن خود می‌کنیم. همه جا را فتح می‌کنیم. ما خطر جدی برای سلامت انسان‌ها هستیم کافی است طغیان کنیم. طاعون، وبا و برخی بیماری‌های خطرناک دیگر مثل تیفوس، سالمونلوز، تب راجعه، تریشین، تب گاز گرفتگی موش و بیماری‌های قارچی را در شهر گسترش می‌دهیم. نگران نباشید ما قدرتمند‌تر از آن چیزی هستیم که آدم‌ها فکر می‌کنند... خیلی قدرتمندتر، و البته پرشمارتر... بعضی‌های‌شان تصور می‌کنند به ازای هر تهرانی دو موش در این شهر زندگی می‌کند، اما خبر ندارند که تعداد و نسبت‌مان بسیار بیشتر از این‌هاست!!!
موشنا در انتهای سخنانش گفت: دوستان من، من این‌جا اعلام می‌کنم، تا زمانی که عزمی جدی برای مقابله با ما وجود نداشته باشد- که البته وجود ندارد- هیچ نگران نباشید و غم به دل‌تان راه ندهید.   
جلسه با تشویق حاضران به پایان می‌رسد و موشنا نیز باشگاه را ترک می‌کند و با رضایت خاطر به سوی خانه دوبلکس خود و همسران و بچه‌های قد و نیم‌قدش به راه می‌افتد. در راه با خودش می‌گفت: این انسان‌ها درگیرهزاران موضوع مهم‌تر هستند، از تفکیک جنسیتی گرفته تا وضعیت بحرانی آب و مشکل معیشتی و... خیلی درگیر موش‌ها نیستند و با ما زندگی می‌کنند. حالا در این میان مدیری هم پیدا شده و حرفی زده تا رفع تکلیفی بکند و...اگر به همین منوال پیش برود، دیری نمی‌گذرد که زیرزمین‌های تاریک و نمور را رها کنیم و در شهر بالاسرمان، زیر نور مستقیم آفتاب زندگی کنیم... آن هم بی‌هیچ مزاحمتی!

هدی هاشمی -ایران
 
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: