انجمن احیا زمانی شروع به کار کرد که فضا برای فعالیت داوطلبانه ناشناخته و دشوار بود. این مرکز حدود 50 سال است که در حوزه زنان آسیبدیده اجتماعی و کودکان دارای معلولیت فعالیت میکند
شفاآنلاین>سلامت>درست در مرکز شهر تهران یعنی میدان انقلاب، درهای مرکزی با نام «احیا» برای تمام افراد با هر گروه سنی باز است تا اگر به دلیل داشتن رفتارهای پرخطر جنسی، یا هر اتفاق شخصی دیگری از احتمال ابتلایشان به ویروس اچآیوی نگران یا مردد هستند، به این مرکز بیایند و به صورت محرمانه تست رایگان و فوری اچآیوی بدهند.
به گزارش شفاآنلاین:این مرکز حدود 50 سال است که در حوزه زنان آسیبدیده اجتماعی و کودکان دارای معلولیت فعالیت میکند. اینکه در این مرکز چه میگذرد، چه روزهایی را به خودش دیده و چگونه با وجود مشکلات اقتصادی و کاهش مشارکتهای مردمی سر پا و فعال است را باید از زبان «خسرو منصوریان» مؤسس و بنیانگذار انجمن احیای ارزشها شنید. این گفتوگو تنها برای اطلاعرسانی در زمینه اقدامات انجمن در حوزه کاهش آسیبهای اجتماعی انجام نشده است بلکه شناخت شرایط، آسیب و معضلات اجتماعی پنهان و آشکار سالهای نه چندان دور در ایران و ارزیابی اجمالی وضعیت فعلی به واسطه این گفتوگوی مفصل فراهم شده است که در ادامه میخوانید:
انجمن احیا زمانی شروع به کار کرد که فضا برای فعالیت داوطلبانه ناشناخته و دشوار بود، از پروسه دریافت مجوز انجمن احیا و توانیاب بگویید... اصلا انگیزه اول شما برای راهاندازی چنین انجمنی چه بود؟
باید برگردم به 28 سال قبل وقتی مدیرعامل یک مؤسسه غیرانتفاعی_ غیردولتی بودم که به معلولان و جانبازان خدمات توانبخشی حرفهای ارائه میداد. آن زمان اطلاعات ناجا محل صدور مجوز بود. به اطلاعات ناجا رفتم و فرمها را گرفتم. هیئت مؤسس و هیئت امنایی تشکیل دادیم اما مجوز ما را ندادند. علت را پیگیری کردیم که گفتند باید نام مهندس (توسلی) که شهردار اول انقلاب بود را از لیست هیئت امنایتان حذف کنید. گفتیم چرا؟ گفتند چون عضو نهضت آزادی ایران هستند. بله؛ ایشان نیز مثل افراد دیگر، عضو نهضت بوده یا زندان رفته اما به محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم نشده بود. تا اینکه در جلسه مربوط به آسیبشناسی علت شکلنگرفتن انجیاو یک مرد بسیار شریف و فهیمی به نام مهندس «کلانتری» رئیس اطلاعات ناجا بود. از رئیس صدور پروانه که سرگردی بود، پرسید: آیا درست میگه آقای منصوریان؟ گفت بله. آقای مهندس «توسلی» زندان بوده یا عضو نهضت آزادیه. وقتی برای این مرد فهیم توضیح دادم که مهندس توسلی به محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم نشده، با کمال شهامت و جسارت گفت: فردا پرونده را بیاورید، با مسئولیت خودم مجوز را صادر میکنم. آن زمان خیلی جسارت پیدا کردم. گفتم حالا که آنقدر مرد هستی، مجوز یک انجیاو را که بتوانیم روی آسیبهای اجتماعی کار کنیم صادر کن. گفت: یعنی چی؟ گفتم یعنی میخواهم در کمیته وزرا را ببندم. گفت: وزیر اطلاعات هم جرئت چنین کاری را ندارد.
شما دیگر برای گرفتن مجوز نرفتید؟
خیر. پنج سال از این تاریخ گذشت که من از مجتمع رعد استعفا داده و به این فکر افتاده بودم که چون با پدیده معلولیت کاملا آشنا شده بودم، انجمنی راهاندازی کنیم که از زمان تولد بتواند به کودکان معلول خدمات توانبخشی رایگان ارائه دهد. به این دلیل که این خدمات بسیار گران هستند و دولت یا دانشکدههای توانبخشی نیز این خدمات را به صورت رایگان ارائه نمیدهند. ما میدانستیم که در جامعه گروهی از طبقات فرودست جامعه به این خدمات نیاز دارند. آنها وقتی با هزینههای بالای خدمات توانبخشی مواجه میشوند و میفهمند که نمیتوانند هزینهها را تأمین کنند، درمان کودک را رها کرده و بچه را بدون درمان، به حال خود میگذارند.
یعنی ضرورت پیگیری درمان در این بچهها انگیزه تأسیس انجمنی خودجوش و داوطلبانه بود؟
بله؛ به همین خاطر برای دریافت مجوز به اطلاعات ناجا و نزد سردار «کلانتری» رفتیم که وقتی گفتم میخواهیم چنین مجوزی برای ارائه خدمات توانبخشی رایگان به کودکان معلول دریافت کنیم، جواب منفی داد و گفت تا وقتی پیشنهاد چند سال پیش را که قصد تأسیس انجیاویی برای کاهش آسیبهای اجتماعی مطرح کردی، عملیاتی نکنی، هیچ مجوزی نمیدهیم. پرسیدم چه اتفاقی افتاده که چنین پاسخ داد: «به حرفهای آن زمانت رسیدیم! هر چه تنفروش یا معتاد به مواد مخدر بود، همه را در محدوده خاک سفید شرق تهران جمع کردیم. حالا آنجا یک نفر تریاک ورز میدهد، یک نفر برای عروسی در صاحبقرانیه نوشیدنی الکلی بار میکند، پسری در دانشگاه تزریق و دختری هم تنفروشی میکند. پلیس هم نمیتواند وارد خاک سفید بشود. این معضل را در عالیترین سطوح امنیتی کشور مطرح کردم و گفتم برخورد با پدیدههای اجتماعی به صورت ضربوشتم یا بگیروببند درست نمیشود. کسی پنج سال پیش چنین پیشنهادی داشت که این کار را به مردم بسپارید. بگذارید مردم مشکلاتشان را خودشان حل کنند که همانجا موافقت شد و ما برای شروع کار و دادن مجوزی منتظرت بودیم، حالا میتوانی هر دو مؤسسه را با هم تأسیس کنی و به این ترتیب مجوز انجمن حمایت و یاری از آسیبدیدگان اجتماعی که به آن «احیا» میگوییم و مجوز انجمن حمایت از کودکان و نوجوانان توانیاب که برای توانبخشی کودکان معلول فعال است، در یک روز از 24 سال پیش صادر شد.
اصلا چرا رشته مددکاری اجتماعی؟ علاقه و تمایل به کار و پیشرفت در این حوزه پرچالش از کجا آمد؟
دست تقدیر خوشبختانه و باید بگویم که اطلاعات چندانی در مورد مددکاری اجتماعی و اینکه رشتهای در آموزش عالی برای مددکاری وجود دارد، نداشتم. اتفاقی اطلاعیه چاپشدهای در روزنامه توجهم را جلب کرد. من تصمیم داشتم که یک آرشیتکت شوم. حتی در کنکور دانشگاه هنرهای زیبا شرکت کردم ولی خوشبختانه این آگهی را دیدم و با کمی مطالعه احساس کردم گمگشته خودم را پیدا کردم. به خصوص اینکه در زمان دبیرستان هم فعالیتهای داوطلبانهای داشتم. اما حالا هر آنچه دارم و کسب کردم، مدیون ستاره فرمانفرمایان بنیانگذار رشته مددکاری اجتماعی در ایران هستم که مدرسه عالی خدمات اجتماعی را در ایران تأسیس کرد. این رشته ابتدا به صورت یک دوره دوساله، بعد چهارساله و در نهایت از وزارت علوم مجوز فعالیت گرفت. الان این رشته در دانشکده مددکاری علامه طباطبایی دانشگاه ملی، آزاد و... هم دانشجو میپذیرد. جالب این است که هیچ رشته دانشگاهی را سراغ ندارم که کار و آموزشهای عملی و میدانیاش از روز اول دانشگاه شروع شود.
شروع کار میدانیتان در دانشگاه از چه حوزههایی بود؟
سرپرستمان از همان روزهای ابتدایی دانشگاه ما را به بازدید از پرورشگاه، کارخانهجات و مراکزی که مددکاران بعد از فارغالتحصیلی باید آنجا فعالیت کنند، میبرد و به تدریج کارهای عملی و گروهی در این مراکز شروع شد. ما گام به گام و شانه به شانه دروس تئوری، جلو رفتیم. برای اولین بار در پرورشگاههای متعلق به سازمان تربیتی تهران در چهارراه لشگر و قزوین، خیابان سینا پرورشگاه دخترانه پسرانه زیر 9 سال و... به صورت کارورزی کار کردم. آن زمان اساتید این رشته در ایران کم بودند و من یادم هست دو خانم از سازمان ملل به عنوان استاد به دانشکده ما آمده بودند و سرپرست کار عملی بودند. در پرورشگاهها کار عملی انجام دادیم و آنجا که کار میکردم به مسئله بیسرپرستی و تأسیس پرورشگاه پی بردم. شاهد فعالیت خانم فرمانفرمایان در نقاط جنوبی شهر تهران بودم که مراکز حمایت از خانواده را در تهران تأسیس کرد و آنجا در حقیقت برای اولین بار سیستم تنظیم اولاد را در ایران پایهگذاری کرد.
چه مسئله، تلنگر، علامت یا هر اتفاقی باعث شد که در حوزه زنان اچآیوی مثبت یا زنان آسیبدیده اجتماعی و در معرض آسیب فعالیت کنید؟
فقط یک تلنگر نبود. حرکت با یک انگشت هم نبود. یک سیلی بود که به گوش من زده شد. وقتی در زندانها، کارورزی میکردم، در بیمارستانهای ترک اعتیاد یا اردوگاههای کار، فعالیت کردم، وقتی در دانشگاه تهران برای اولین بار با پدیده زن زندانی آشنا شدم. تا زمانی که در انجمن حمایت از زندانیان به دادگستری تهران اعزام نشده بودم با رنجها و چالشهای یک زن زندانی و محرومیتهای کودکان زندانی آشنا نبودم. در حقیقت کارکردن در این زمینه و مؤسسات به من مجموعهای از آموزش، آگاهی و اطلاعات ارزشمند و کاربردی داد که باعث شد به این مسئله مهم برسیم که جای یک بچه که پدر و مادر هر دو سر کار میروند، زیر دست کلفت یا محل کار پدر و مادر نیست. تمام اینها باعث شد تا سال 1349 و اوایل سال 1350 دست به تأسیس مهدکودکی بزنم که اولین تجربه در ایران بود در حالی که پدیده فعالیت مهدهای کودک در همه جای دنیا رواج داشت و ما هم باید تجربه آن را با داشتن یک الگو، به دست میآوردیم. حالا هم میبینید که این اقدام ما آنچنان تکثیر شده که حتی در روستاهای دورافتاده نیز مهدکودک وجود دارد.
سختترین دوره برای انجام کارهای داوطلبانه و عامالمنفعه برای شما و انجمن احیا- توانیاب، چه دورهای بود؟
باید بگویم وقتی کاری را دوست دارید، آن کار سخت نیست. اما باید صادقانه و صمیمانه بگویم که طول مدت 50 سالی که کار عامالمنفعه و خیرخواهانه انجام دادم، هیچ وقت فضا به اندازه امروز برای کار محدود نبوده و از محدودیت به اندازه حالا رنج نکشیدم. ما از اینکه میبینیم خدماتمان به صورت یک الگو در کشور چه برای دولت و چه برای ملت و شهرهای دیگر درآمده خوشحال هستیم و لذت میبریم اما صادقانه بگویم که به دلیل بستهبودن فضا و محدودبودن فعالیت مرکز، هیچگاه به اندازه امروز در سختی و عذاب نبودیم. من به نمایندگان اطلاعات ناجا گفته بودم و باز هم به دولت صمیمانه میگویم که تلفنهای انجمن ما را به صورت کامل شنود بگذارید. مأمور اطلاعات را اینجا وردست و کنار ما بگذارید ما هم به این نیرو حقوق میدهیم، از صندوق خانه من، محل کارم تا تمام منافذ خانه و انجمن را به صورت کامل بازرسی کنید، بازدید و بررسی کنید. مأمور بفرستید تا خیالتان جمع شود و نگران نباشید که شاید اینجا یعنی مرکز احیا، اتفاق خاص خارج از قاعدهای میافتد. چون آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟ مگر برای انجامدادن کار مفت هم باید التماس کرد و محدود شد؟ آیا کسی که دغدغه کاهش آسیبهای اجتماعی را دارد و به خودش مطمئن است، سراغ سردار «کلانتری» میرود و با صراحت در مورد مجوز و انجمن مردمی حرف میزند؟ در یک جمع به صراحت میگوید که سیستم اجازه پویایی انجمنهای مردمنهاد در کشور را نمیدهد؟ بالاخره من این حرف را زدم و تبعاتش را هم پذیرفتم. الان هم به تمام انجمنهای مردمنهاد و مدیرانشان توصیه میکنم که قهر و پشت نکنید. حرف، انتقاد، مطالبه و پیشنهاداتتان را بدون خشونت و بدون مشت و لگد مطرح کنید تا گوش شنوایی برای حرکتهای خیرخواهانه و مؤثر وجود داشته باشد.
دولت در کنار اعمال فشار و سنگاندازی، از اقدامات انجمن احیا برای کاهش آسیبهای اجتماعی ایده و الگویی هم گرفته است؟
اگر بخواهم به دولت اشاره کنم اول باید بگویم که ما به دولت پیشنهاد میکنیم چوب لای چرخ انجیاوها بگذارند اما حضرت عباسی تیرآهن را بردارند. چون آنها دیگر با تیرآهن، نمیتوانند حرکتی کنند. نمیتوانند کاری انجام دهند. در انجمن ما هم اگر سراغ دارید که صد تومانی دزدی یا پولشویی کردیم، مال کسی را گرفته و به نام خودمان زدیم، اعلام کنید.
پس تمام هزینههای انجمن احیا به صورت شخصی تأمین میشود؟
بله؛ سند منگولهدار همین خانه که محل انجمن احیا و توانیاب است، به نام فرزند من است که وقتی ششماهه بود، خریداری و به نامش زده شد. سه دنگ از این خانه به نام انجمن احیا و سه دنگ دیگر به نام انجمن توانیاب ثبت رسمی شده است. این اطلاعات را نمیدهم که بگویم انسان خوب و نیکوکاری هستم. اینها را میگویم که اعلام کنم از شهرداری مکان مفت و رایگان نگرفتم. از نهادی خاص یا دیگر ادارات دولتی کمکی دریافت نکردم. کار ما محصول کمک خیران و صدقات مردم است که چراغ این مرکز را از ابتدا تا امروز روشن نگاه داشته است. فردا هم خدا میداند که تا کجا میتوانیم ادامه دهیم، تلاش کنیم و پا پس نمیکشیم. حتی باید تأکید کنم که ما در این خاک به دنیا آمدیم و وطنمان را دوست داریم. من چهار بچه دارم که همه در کشور دیگری زندگی میکنند اما من حالا در سن 80 سالگی در این خاک و کشور ماندم. هرروز هم مثل یک کارمند سر کار میآیم، به دفتر انجمن میآیم و بدون حقوق نظارت دارم. پول و امکانات رفتن و زندگیکردن در کشور دیگری را هم دارم که در کنار فرزندانم باشم؛ پس حالا که یک کسی پیدا شده است و اینطور صادقانه و مفید سرویس میدهد، چرا استفاده نمیکنید؟ با صراحت و چندین بار گفتم که بیایید تحقیق و بررسی کنید و اگر اشکالی در کار و فعالیت انجمن احیا پیدا کردید، حکم اعدام من را از همان ابتدا بنویسید و با امضای خودم اجرا کنید. اما اگر خطا یا اشکالی وجود نداشت، اعتماد کنید.
باتوضیحات، انتقاد و نگرانیهای شما چنین استنباط میشود که دولت فقط سنگاندازی میکند...
اجازه دهید تا خیلی ساده بگویم. وزارت بهداشت و درمان قبل از اقدام ما برای خط مشاوره ایدز، چنین سرویس و خدماتی نداشت. موبایل کلینیک سیار انجمن احیا که تست رایگان اچآیوی میگیرد، ابتدا در انجمن راهاندازی شد و بعد از آن وزارت بهداشت و حتی شهرداری بهصورت موردی و موقت روی آن کار کرد. وزارت بهداشت با وجود دسترسی به امکانات دولتی، ناوگان ترابری، آمبولانس، سرویس و... قبل از اقدامات ما و شروع انجمن احیا در حوزه ایدز، هیچ ایدهای در مورد این مسئله حساس نداشت. بعد از ما شهرداری اتوبوسی را بهصورت نمایشی و موقت برای اطلاعرسانی در حوزه ایدز اختصاص داد و بعد اتوبوسها کارشان تمام شد درحالیکه انجمن احیا تا امروز به سراغ محلاتی از تهران میرود و در کنار اطلاعرسانی برای پیشگیری از ابتلا به اچآیوی، از متقاضیان تست رایگان اچآیوی میگیرد. بله؛ انجیاو الگو و ایده میدهد. انجمن احیا الگوی مؤثری را رواج داد. یا خیلی سادهتر وزارت بهداشت بعد از بررسی فعالیت انجیاوهایی که در زمینه بهداشت و درمان کار میکنند، انجمن احیا و توانیاب را بهعنوان انجمن برتر پذیرفته و لوح تقدیر داده است؛ ما احتیاج به لوح تقدیر نداریم. وزارت بهداشت با این اقدام فهیده و به درک رسیده که یک جایی، یک انجمن و گروه بهصورت داوطلبانه فعالیت مؤثری انجام میدهد و بدون دریافت دیناری از دولت یا وزارت بهداشت، بار سنگینی از دوش دولت برمیدارد. اما متأسفانه دولت بدون توجه به خدمات مفید و مؤثر، سازمانهای غیردولتیِ دولتی ساخته، پول و ساختمان یا امکانات به آنها داده است تا به نام انجیاو، جی. او. ان.جی او بسازند. این کار، این راه اشتباه است. کار خیر احتیاج به پولدادن ندارد. من محتاج انجام کار خیر و داوطلبانه هستم؛ از این نیاز و هدف من استفاده کنید و درست هم استفاده کنید.
ضرورت و ایده راهاندازی موبایل کلینیک و گرفتن تست رایگان اچآیوی از کجا به وجود آمد؟
ما فقط به کاریابی و ارائه مشاوره به زنان مبتلا به اچآیوی و فرزندانشان بسنده نکردیم. ما بهصورت جدی برای آگاهسازی جامعه اقدام کردیم. برای این کار به دانشگاههای مختلف مثل دانشگاه پرستاری، مامایی، دانشگاه شهید بهشتی و... رفتیم؛ چون زنان اچآیوی مثبت اعلام میکردند که وقتی برای درمان یا پیگیری بیماری به بیمارستان و درمانگاهها مراجعه میکنند، پرستارها با آنها بدرفتاری دارند. بالای سر و تخت ما یادداشت میگذارند یا با علامت مشخص میکنند. در نتیجه بیمار یا پرستاران به ما نگاه خیره دارند و نزدیکمان نمیشوند. ما هم در دانشگاهها به دانشجویان در مورد اچآیوی ایدز توضیح دادیم. اطلاعرسانی کردیم. درعینحال یک روز که مادران مبتلا به اچآیوی مثبت در مورد راههای انتقال اچآیوی صحبت و خطاب به دانشجویان اعلام میکرد که همه ما نیازهایی داریم و تو از کجا اطمینان داری که شریک جنسی تو، با من که قبل از آمدن به این مؤسسه، تنفروشی میکردم، تماس جنسی نداشته است؟ روی پیشانی هیچ کسی نوشته نشده که اچآیوی مثبت است. اگر در اثر تماس جنسی با تو مبتلا باشد و تو خبر نداشته باشی؟ و با این راههای اطلاعرسانی، دانشجویان را مجاب و تشویق میکردند که برای ارائه تست و تشخیص وضعیت سلامتی در بیمارستانهای دولتی، اقدام کنند و در صورت ابتلا از مراکز کنترل بیماریهای رفتاری داروی رایگان دریافت کنند.
فردی که از بیماریاش مطلع میشود و برای دریافت دارو به مراکز مشخص مراجعه میکند، تا چه میزان نگرانیها در موردش برطرف میشود؟
تا اندازه زیادی؛ الان واقعا به آن معنا باید بگویم که اگر دارو مصرف شود، جای نگرانی نیست و یک بیمار در صورت آگاهی بهموقع، اگر دارو مصرف کند، به اندازه پدر من میتواند زندگی کند و ادامه حیات دهد. اگر دارو مصرف کند، بار ویروسی آنچنان کاهش پیدا میکند که دیگر شانس سرایت ویروس به صفر نزدیک میشود. خب تمام اینها به آزادی اجتماعی نیاز دارد. رسانههای عمومی مدیون و مسئول هستند. وظیفه دارند که اطلاعرسانی و جامعه را مطلع کنند. نظامهای آموزشی به خصوص آموزشوپرورش بسیار مسئول هستند.
برخورد یا واکنش دانشجویان از این اطلاعرسانیها چطور بود؟
به خوبی گوش میدادند حتی خوشبختانه تعدادی از آنها بهعنوان نیروهای داوطلب، داوطلب خدمات ما شدند. اما مقاومت هم زیاد بود. مثلا یکی از دانشجوهای دختر دستش را بالا گرفت و گفت اگر جواب تست در این مراکز دولتی مثبت بود، برای همیشه نامم در لیست سیاه وزارت بهداشت برود؟ آیندهام تباه شود؟ از دانشگاه اخراج شوم؟ ترجیح میدهم از ایدز بمیرم اما برای دادن تست و شناسایی پایم به مراکز درمانی دولتی باز نشود. همین مسئله و صحبتهای مهم و بحق این دانشجو موجب تلنگری شد که ما به عنوان یک سازمان غیردولتی و عامالمنفعه برای گرفتن مجوز راهاندازی یک مرکز مشاوره داوطلبانه و تست رایگان اچآیوی ایدز اقدام کنیم. مرکزی که آن دختر دانشجو و دختران یا پسران دیگر برای دادن تست و تشخیص وضعیت سلامتی، وارد سازمان دولتی نشوند و به سازمان غیردولتی مراجعه کنند. در مرکز ما برای گرفتن تست، اسم و آدرسی پرسیده یا ثبت نمیشود. به آنها قبل از گرفتن تست مشاوره داده میشود. روانشناسها دلیل نگرانی و مراجعه را جویا میشوند و بعد از پرسیدن سؤالات، تست فوری و رایگان اچآیوی گرفته میشود.
وقتی تست فوری اچآیوی که کیتهای آن از وزارت بهداشت گرفته شده، انجام میشود، در صورت منفیبودن توصیه و سفارش میشود که بهتر است روابط پرخطر جنسی نداشته باشند و در حریم خانواده حرکت کنند. درواقع همه جرئت نمیکنند که برای تست به مراکز درمانی دولتی مراجعه کنند و به این ترتیب ما به عنوان یک سازمان غیردولتی، غیرانتفاعی و عامالمنفعه شرایطی را ایجاد کردیم که در مرکز ما به صورت محرمانه و داوطلبانه تست اچآیوی بدهند که درصورت مثبتبودن آنها را تشویق میکنیم که بهصورت داوطلبانه به مراکز کنترل بیماریهای رفتاری مراجعه و داروی رایگان دریافت کنند. طبیعتا بر اساس این الگو در شهرستانهای مختلف هم مراکزی تأسیس کردیم و تنها یک الگو بوده که به جامعه رسیده و دولت هم بعضا از این الگوها استفاده کرده است.
نگاه سخت دولت به انجمن شما و در حیطه فعالیتتان و با توجه به تابوبودن برخی آسیبهای اجتماعی، تا چه اندازه روی فعالیتهایتان سایه انداخته است؟
وقتی دانشکده یا یک ادارهای از من دعوت میکند تا برای دانشجوهایش درباره ضرورت پیشگیری از انتقال اچآیوی صحبت کنم، معاون دانشگاه کنار گوشم میگوید که آقای منصوریان از کاندوم، از رفتارهای جنسی و ... صحبت نکنی. به آنها میگویم که پس من را برای چه کاری دعوت کردید؟ شما تمام زبالهها را جارو و زیر فرش مخفی میکنید. با این کار نهتنها مخفی نشد بلکه زیر پوست شهر باقی و ادامهدار شد، ریشه داد. به همین جهت شما نگاه کنید که آیا سن ابتلا به اچآیوی پایین آمده؟ نسبت به 20 سال گذشته متوقف شده؟ اینها همه نشانگر این است که راه را اشتباه رفتند. باید ببینیم که دنیا برای کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی چه کرده است. من نمیگویم شیوه حکومتی آن کشورها را بگیریم و اینجا اجرا کنیم نه؛ میتوانیم الگو بگیریم و استفاده کنیم. جامعه و مردم ما نامحرم نیستند. اگر مردم را محرم دانستیم و حرفشان را به حساب آوردیم، بهترین و بزرگترین خدمت را به مردم کردیم.
فعالیت انجمن احیا با چه اقدامات و برنامههایی شروع شد؟ آسیبهای اجتماعی 20 سال گذشته چه روند یا وضعیتی داشت؟
۲۰ سال پیش بعد از انجام کار کیسورک روی آسیبهای اجتماعی با طلاق، پدیده اعتیاد، فرار دختران از منزل و دیگر معضلات روبهرو بودیم. ما برای رسیدن به شناخت بیشتر، خط هات لاین (داغ) خط تلفنی اورژانس اجتماعی را تأسیس و تعدادی روانشناس برای پاسخگویی به تماسهای تلفنی و دادن مشاوره استخدام کردیم. برای جذب مخاطب و اطلاعرسانی در این حوزه، علاوه بر چاپ و توزیع پوستر و بروشور در بیمارستانها، دانشکدهها، مدارس، ادارات، سازمانهای دولتی و ... با شرکت مخابرات و رئیس آن گفتوگو و خط مشاوره تلفنی را معرفی کردیم. از رئیس وقت پرسیدیم وقتی یک نفر قصد خودکشی دارد و با 118 تماس میگیرد، او را چطور راهنمایی میکنید که پاسخ داد: «آدرس بهشت زهرا را به او میدهیم...!» از رئیس مخابرات خواهش کردم از این زمان به بعد شماره تماس خط داغمان را بدهید تا با روانشناسهای ما به صورت ناشناس و رایگان صحبت کند. وقتی آمار طلاق در کشور ما بالاست، به خط مشاوره ما معرفی شود تا قبل از جدایی، مشاوره شود. اگر فرزندی در خانواده درگیر اعتیاد بوده و پدر و مادر نمیدانند که باید چگونه برخورد کنند، به ما معرفی شوند تا به آنها مشاوره داده شود.
چقدر برای اطلاعرسانی همکاری شد؟
بعد از یک سال آمارگیری، 118 بالاترین منبع ارجاع به خط اورژانس اجتماعی ما بود. به همین دلیل کار اطلاعرسانی را در تلویزیون شروع و آسیبهای اجتماعی را مطرح کردیم. تلویزیون موافقت کرد تا در تبلیغات تلهتکست، شماره تماسهای خط مشاوره تلفنی را اطلاعرسانی کند. به همین واسطه از آن زمان تا به امروز بالاترین منبع ارجاع کیس به ما سامانه 118 و تلهتکست تلویزیون بود.
بیشترین علت تماس و مشکلات مطرحشده با این خط مشاوره چه بود؟
ابتدا تصور میکردیم که تماسها به دلیل طلاق، خودکشی یا اعتیاد بیشتر باشد اما در کمال تعجب دیدیم که به نسبت چندبرابر از اعتیاد، خودکشی، طلاق و فرار از منزل، پدیدهای به نام اچآیوی-ایدز انگیزه مهمی برای مراجعه به ما بود که ایدز چیست، چه راه درمانی و دارویی دارد، برای ما جالب بود که در تفکیک جنسیتی متوجه شدیم که 72 درصد از مراجعان خط احیا، زنان بودند که البته در تمام دنیا زنان به دلیل اهمیت به سطح سلامت خانواده، با خطوط مشاوره تماس بیشتری میگیرند. قربانیان آسیب و معضلات نیز زنان و کودکان هستند.
کسانی که تماس میگرفتند، مبتلا بودند؟ انجمن چطور با این زنان همراه شد؟
عموما یا خودشان درگیر بودند یا برای نزدیکانشان اطلاعات میگرفتند. ما در انجمن پدیدهای از حرفهای آنها به دست آوردیم که آنها اغلب حاملگی با ویروس اچآیوی داشته و فرزندشان با این ویروس متولد شده بود. شوهران برخی از این زنان به دلیل ابتلا به ویروس اچآیوی و مصرفنکردن دارو، بر اثر هجوم بیماریهای عفونی فرصتطلب، فوت شده بودند و این زنان با چند بچه مبتلا به اچآیوی تنها مانده بودند. ما به آنها اطلاعات و آگاهی دادیم که درست است، مبتلا شدید و با ویروس اچآیوی مثبت زندگی میکنید؛ اما اگر زمان زایمان، سزارین شده بودید، بچهتان سالم و عاری از ویروس بود. یا اینکه اگر همسرتان فوت شده، چرا ازدواج دوباره نمیکنید؟ همسرتان میتواند مبتلا یا سالم باشد. با استفاده از کاندوم در زمان برقراری رابطه جنسی میتوانید نگرانی نداشته باشید و سرویسهای پیشگیری از رفتارهای پرخطر جنسی داشته باشید.
ما یک روز حدود 40، 50 نفر از این زنان را به دفتر انجمن دعوت کردیم. در ادامه اطلاعرسانی و توصیههای تلفنی به آنها توضیح دادیم که ما یک سازمان غیردولتی، غیرانتفاعی و عامالمنفعه هستیم که از آنها دعوت شده تا به صورت حضوری از مشکلات و چالشهایشان بگویند تا بدانیم چطور لازم است به آنها کمک کنیم. آنها در این دیدار و دورهمی حال خوبی داشتند. درددل و غصههای دلشان را باز کردند. زنان همسنوسال، همدرد و همسانی را دیدند که مثل خودشان با ویروس اچآیوی دستوپنجه نرم میکنند و شرایط مشابهی دارند. بخش عمدهای از این زنان در جریان برقراری رابطه جنسی با همسرشان، به ویروس اچآیوی مبتلا شده و درصد بالایی از شوهران آنها آزمایش نداده و از بیماریشان بیخبر بودند.
انجمن بعد از ارائه مشاوره تلفنی و آشنایی بهتر با شرایط این زنان چه خدماتی ارائه داد؟
ما بعد از عمیقترشدن با شرایط این زنان که نامشان را مادران حامی سلامت گذاشته بودیم، تا با نگاه مثبت با آنها همراه شویم، برای اشتغال و درآمدزایی آنها برنامههایی تدوین کردیم. ما با مطالعه و بررسی متوجه شدیم که برخی از این زنان از سر ناچاری، نداری، تأمین معاش خانواده و از سر فقر در شهر تنفروشی میکنند. بههمینخاطر در همین فضایی که در حال مصاحبه هستیم، تعداد زیادی چرخ خیاطی سریدوز و راستهدوز تهیه کرده و جانمایی کردیم. به آنها خیاطی آموزش دادیم. بعد از مهارتآموزی و اطمینان از استقلال آنها، با تولیدی و سریدوزها صحبت کردیم که کار و سفارشهای دوخت را به محل زندگی آنها برده و به آنها سفارش میدادند. تمام این زنان به خیاطی علاقه نداشتند، تعدادی مشغول آرایشگری، دستفروشی و... شدند تا مهارت یاد بگیرند و کار پیدا کنند. ما به آنها سرمایه اولیه دادیم تا کارشان جان بگیرد. برای تعدادی از زنان توانمند، در برخی سازمانها و با اطلاع مدیریت از شرایط آنها، کاریابی کردیم که طرح موفقی هم از آب درآمد. باز هم حمایت از مادران حامی سلامت و فرزندانشان را در درجه اول مورد توجه و اهمیت قرار دادیم. ما قبل از حرفهآموزی و دادن سرمایه به مادران، برای اینکه اینجا به حرف ما و کارشناسان گوش داده و به توصیهها عمل کنند، به یک فرزند ماهانه صد هزار تومان، دو فرزند، ماهانه 200 هزار تومان و بهاینترتیب مستمری دادیم. به آنها یاد دادیم، توصیه کردیم و درس دادیم که اگر دندانپزشکی میروید، حتما بگویید و پزشک را مطلع کنید که با اچآیوی زندگی میکنید. اگرچه تا امروز گزارشی منتشر نشده است که یک مورد انتقال از دندانپزشکی ثبت شده باشد. با این حال پزشکان در پذیرش بیماران مقاومت دارند. بههمیندلیل به جامعه دندانپزشکان مراجعه و در نشستهای سالانه و کنگرههایشان شرکت کردیم و از آنها پرسیدیم که چرا بعضی از دندانپزشکان وقتی از زبان بیمار میشنوند که اچآیوی مثبت است، او را از مطب بیرون میاندازند. خوشبختانه دراینبین تعدادی از دندانپزشکان پیدا شدند که گفتند آقای منصوریان ما نهتنها کیس اچآیوی مثبتی که شما معرفی کنید و بدانیم که اچآیوی مثبت است، میپذیریم؛ بلکه آنها را مجانی درمان میکنیم. به همین واسطه حالا تعدادی از دندانپزشکان به مادران حامی سلامت و بچههایشان خدمات دندانپزشکی ارائه میدهند؛ درحالیکه در گذشته چنین اطلاعاتی وجود نداشت. حالا هم زنان مبتلا به اچآیوی از خدمات دندانپزشکی محروم بوده و ما در تلاش هستیم تا خدماتی را با همکاری دندانپزشکان فراهم کنیم.
نهفقط از میان جمعیت تحت پوشش انجمن بلکه رویهمرفته در آسیبهای اجتماعی، زنان آسیبپذیرتر هستند یا مردان؟ سهم کودکان چقدر است؟ این گروهها تا چه میزان در خطر بوده و نیازمند توجه هستند؟
اجازه دهید برای پاسخ به این سؤال 50 سال به عقب بروم. باید بگویم که چرا مهدکودک «آشیانه کودک» را تأسیس کردم. یک روز یک تکه از اعلامیه حقوق کودک را گوشهای پیدا و رویش را که نوشته بود «امروزه ثابت شده است که سرمایهگذاری در راه تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش و رفاه یک جامعه از سرمایهگذاری در هر رشته دیگری سودمندتر و نتیجهبخشتر است» خواندم. این جمله تأثیر زیادی روی من داشت. آن زمان در دانشگاه تهران مشغول بودم و استعفا دادم. اولین مهدکودک را در یک ساختمان اجارهای در روبهروی ضلع شرقی پارک لاله تأسیس کردم. وقتی میخواستم برای گرفتن مجوز مهد اقدام کنم، باید به اتاق اصناف یعنی از صنفی که وابسته به اصناف کافه رستورانها بود، مراجعه و مجوزم را دریافت میکردم. مجوز تأسیس اولین مهدکودک را در سال 1349 دریافت کردیم. آن زمان اصلا صنفی برای تأیید صلاحیت مرکز مهمی مثل مهدکودک وجود نداشت. این موارد را اشاره میکنم که بگویم کودکان و زنان آسیبپذیرتر هستند. بههمینخاطر تأکید داریم که باید به تعلیم و تربیت، رفاه و آموزش و پرورش اطفال اهمیت بدهیم. بههمیندلیل همراه با همسرم انجمن توانیاب را تأسیس کردیم. خانم من اولین مدیرعامل این انجمن بود؛ چون ما فکر میکردیم و البته به این علم رسیده بودیم که باید در زمان طلایی رشد به داد معلولیت برسیم. نباید اجازه داد یک بچه به سن 20سالگی برسد و بعد از آن برای توانبخشی و فیزیوتراپیاش اقدام شود. آن زمان دیگر هر اقدامی برای گفتاردرمانی، فیزیوتراپی و... بیفایده است. اگر کودکی که مشکل شنیداری دارد، قبل از سهسالگی کاشت حلزون شود، میتواند زبانآموزی کند؛ ولی اگر این زمان طلایی رشد سپری شود؛ مثل آموختن یک زبان دوم، کار آموزش سخت و دشوار میشود. بههمیندلیل در انجمن توانیاب به کودکان از بدو تولد، رسیدگی میشود.
قبل از شما و انجمن احیا، چه گروه یا انجمنی در ایران درباره حوزه ایدز فعالیت داشت؟
دقیق اطلاع ندارم و اینکه نمیدانم یا نشنیدهام، گناه من نیست؛ اما خودم تصور میکنم که اولین انجیاو که روی آسیبهای اجتماعی و بهخصوص روی خط مشاوره هاتلاین کار کرد، انجمن ما یعنی احیا بود. اصلا همین خط داغ مشاوره ما را به سمت افراد اچآیوی مثبت سوق داد؛ چون دیدیم که بیشترین علت تماس با خط احیا کسانی هستند که درمورد ایدز ابهام و سؤال دارند. همین مسئله باعث شد که با وزارت بهداشت و دکتر «گویا» رئیس وقت مرکز بیماریهای رفتاری در خیابان ایرانشهر ارتباط گرفتم و درمورد آسیبها و واقعیتهای پنهان جامعه صحبت کردم که واقعا با ما همکاری خوبی داشتند. ما برای اطلاعرسانی در روزهای هفتم می، یعنی روز جهانی حمایت از کودکان یتیم ایدز و روزهای جهانی پیشگیری از ایدز حوالی پارک لاله جشن گرفتیم و با مردم درمورد ایدز و راههای انتقال صحبت کردیم. بچههای مبتلا به اچآیوی و مادران حامی سلامت هر سال به کارکنان و رئیس یونیسف شاخه گل اهدا میکنند. آنها در سازمان بهزیستی به کارمندان سازمان از درمان و نگهبان گرفته تا طبقه آخر یعنی رئیس سازمان گل میدهند. به اعضای شورای شهر، حامیان، خیران، داوطلبان و... شاخه گل میدهند؛ بهاینترتیب نسبت به اطلاعرسانی در این روزهای مهم، اقدام میشود. قبل از این اقدام انجمن، به یاد ندارم که روز «هفتم می» در هیچ نشریه، رادیو، تلویزیون و... اطلاعرسانی شود. روز جهانی ایدز با اقدامات مؤثر انجمن احیا که برای کودکان یتیممانده از ایدز و مادران حامی سلامت فعالیت میکند، معرفی و شناخته شد.
از اطلاعرسانی در مکانهای عمومی بگویید. این اطلاعرسانیها چقدر مؤثر و ضروری است؟
ما از کار فردی با افراد آسیبدیده به خط مشاوره تلفنی رسیدیم و بعد از آن به کار اطلاعرسانی به مردم در اماکن عمومی رسیدیم؛ حتی وسط نمازجمعه و بعد از خطبههای نمازجمعه هم با مردم صحبت کردیم. حوزه علمیه قم رفتیم و با جامعه مدرسین حوزه حرف زدیم. چقدر هم خوب استقبال شد. ایدز زن و مرد، شهری و روستایی نمیشناسد. کارگر و مهندس نمیشناسد. هرکسی اگر رفتارهای پرخطر داشته باشد، ممکن است و میتواند به این ویروس مبتلا شود. اگرچه متأسفانه هرچه جلوتر آمدیم، فضا بستهتر و دامنه فعالیتهای ما محدودتر شده است. عضویت بعضی از اعضای هیئت امنای ما از سوی نهادهای مسئول تمدید نمیشود و ما مجبور میشویم اعضا را تغییر دهیم؛ درحالیکه آنها انسانهای شریف و خدومی هستند یا هیچکدام از دیوار خانه دیگران بالا نرفتهاند؛ ولی نمیدانیم چرا از همکاری با یک مؤسسه غیرانتفاعی و غیردولتی محروم میشوند.
فکر میکنید به صورت واقعبینانه، نه آرمانی؛ در انجمن به هدفهایتان برای کاهش آسیبهای اجتماعی و اقدام برای حمایت از کودکان دارای معلولیت در کشور رسیدید؟
اینکه شما میگویید به هدفهایتان رسیدید یا نه؛ من از شما سؤال میپرسم که آیا میزان و شدت آسیبهای اجتماعی از 30 یا 40 سال قبل در مقام مقایسه با امروز کاهش پیدا کرده است؟ یعنی آیا روند رو به رشد آسیبهای اجتماعی در جامعه ما با سیستمهای حمایتی و خدمات اجتماعی تناسب معنیداری ندارد؟ باید بگوییم که ما بهعنوان یک انجیاو یا بهعنوان کسی که زندگی و اعتبار اجتماعیاش را برای کاهش آسیبهای اجتماعی یا حمایت از آسیبدیدگان گذاشته است، اگر احساس موفقیت نداشتیم، راه را تا امروز ادامه نمیدادیم. ما از کسی حقوق نمیگیریم. ما متأسفانه همواره از زمان تأسیس تا امروز تحت فشار بودیم و هستیم با این حال راهمان را ادامه دادیم. محدودیتهای ما رو به گسترش بود؛ اما آیا ما ناامید شدیم؟ نه. هرگز؛ در انجمن توانیاب که خدمات توانبخشی رایگان به کودکان معلول در بدو تولد تا سن 15سالگی ارائه میشود، در سال گذشته 9 هزار نفر/ساعت به صورت رایگان خدمات توانبخشی مفید و مؤثر ارائه دادیم. هر یک جلسه از این خدمات در مراکز دیگر به صورت متوسط حدود 400، 500 هزار تومان هزینه دارد. ما در طول این سالها و 24 سالی که به بچهها و مددجویان نیازمند توانبخشی، کاردرمانی و... خدمات رایگان ارائه دادیم، موارد زیادی داشتیم که بچهای مثل یک تکه گوشت روی دست مادرش به مرکز احیا و توانیاب آمده و حتی توان و قدرت نگهداشتن سر را هم نداشته است. این بچهها با ارائه خدمات رایگان توانبخشی و فیزیوتراپی با پای خودشان از مرکز رفتند و حالا شاگرد نمونه مدرسه شده است. تمام اینها واقعیت است، نه آرمان. اینها برای ما لذتبخش و ارضاکننده است؛ ولی آیا به نسبتی که انتظار داریم و تلاش کردیم، دستاورد داشتیم؟ بهصراحت میگویم نه... .
میزان مشارکتهای اجتماعی و حمایت خیران در سالهای گذشته دستخوش چه تحولاتی شده است؟ انجمن احیا از نظر تورم و مشکلات اقتصادی تا چه میزان تحت فشار است؟
شما یک جایی را در کشور پیدا کنید که از تورم و گرانی آسیب ندیده باشد.
مگر شما نان، دارو و سایر ملزومات را به قیمتی که یک سال قبل تهیه میکردید، امروز هم به همان قیمت تهیه میکنید؟ من نمیگویم 10 سال گذشته، فقط به میزان یک سال گذشته؛ مگر بیمار سرطانی یا هموفیلی دارو را به قیمت یک سال گذشته تهیه میکند؟ در این مدت چقدر درگیر سختی و دشواری برای تهیه دارو شده است؟ تمام اینها در نشریات عمومی کشور منعکس شده است. ما با این فقر حاکم بر جامعه و گرانیها نهتنها مددجوهای ما به فقر بیشتری رسیدند؛ بلکه میزان مشارکتهای خیرین گذشته و پروپاقرص ما هم به میزان چشمگیری کاهش پیدا کرده است؛ چون کار و کاسبی آنها هم تحت تأثیر مشکلات اقتصادی و تورمی کساد شده است؛ بنابراین جامعه هرچه بستهتر میشود، مشکلات اقتصادی – اجتماعیاش بیشتر و پیچیدهتر میشود. باید فضا را باز کنیم و به سوی مردم برگردیم. به مردم فرصت کار و عمل بدهیم. امسال شعار جهانی در روز جهانی اطلاعرسانی در حوزه ایدز به برابری اختصاص داشت. برابری در تغذیه، تحصیل، بهرهمندی از حقوق اجتماعی. بهخوبی میدانیم و نگران هستیم از اینکه امکان گسترش و توزیع ویروس اچآیوی در بین اقشار فرودست و پایین اجتماع، بیسوادان و کمسوادان بهمراتب بیشتر از جوامع مرفه است. بیاییم فضای آموزشی را باز کنیم و فرصتهای برابر بهخصوص برای دسترسی به امکانات مهار ویروس اچآیوی را به وجود آوریم.