«پسرم دچار مرگ مغزی شده بود؛ اما قلبش هنوز میتپید و میتوانست فرد دیگری را نجات دهد به همین دلیل من و همسرم که جانباز است تصمیم گرفتیم اعضای بدن او را اهدا کنیم.»
شفاآنلاین>سلامت>«پسرم دچار مرگ مغزی شده بود؛ اما قلبش هنوز میتپید و میتوانست فرد دیگری را نجات دهد به همین دلیل من و همسرم که جانباز است تصمیم گرفتیم اعضای بدن او را اهدا کنیم.»
به گزارش شفاآنلاین: این بخشی از صحبتهای مادرِ پسر جوانی است که بر اثر سانحه رانندگی دچار مرگ مغزی شد اما اعضای بدن او به بیماران نیازمند اهدا و نجاتبخش آنها شد.
این جوان 33ساله بهرام افراسیابی نام داشت و ساکن شهر نهاوند بود. او با خودروی پژو 405 مسافر به تهران میآورد. چند روز قبل او طبق معمول مسافرانش را از نهاوند به تهران رساند و چون مسافری به مقصد نهاوند نداشت، خودش به تنهایی بهسوی شهرش به راه افتاد. او برای برگشت باید از جاده ساوه عبور میکرد. حدود ساعت 7شب بود که بهرام به رباط کریم رسید. او با احتیاط در حال رانندگی بود که ناگهان با یک تریلی بهشدت برخورد کرد. در جریان این تصادف بهرام بهشدت آسیب دید و دقایقی بعد امدادگران اورژانس او را به بیمارستان منتقل کردند. بر اثر صدماتی که به سر بهرام وارد شده بود سطح هوشیاری او پایین بود و شرایط وخیمی داشت. به همین دلیل پزشکان همه تلاش خود را برای نجات او انجام دادند.
ساعتی پس از این حادثه بود که ماجرا به خانواده بهرام اعلام شد. شهرام افراسیابی، برادر بهرام در اینباره میگوید: روز قبل از این حادثه من با برادرم بودم و مدارکم در ماشین او مانده بود. بعد از این حادثه با داییام تماس گرفته بودند و از روی مدارک و چون چهره من و برادرم شبیه به یکدیگر است گفته بودند نمیدانیم کسی که تصادف کرده شهرام است یا بهرام. داییام همان موقع با من تماس گرفت و متوجه شد که برای من حادثهای اتفاق نیفتاده و بهرام تصادف کرده است. به داییام گفته بودند که بهرام در تصادف پایش شکسته است و خواسته بودند که خودمان را به بیمارستان برسانیم.
او در ادامه میگوید: برادرم در تصادف بهشدت آسیب دیده بود. روز اول سطح هوشیاریاش 3بود اما در روز دوم بعد از تصادف هوشیاریاش به یک رسید و درنهایت پزشکان گفتند که او دچار مرگ مغزی شده و دیگر به زندگی برنمیگردد. آنها گفتند بهترین کار این است که اعضای بدن بهرام را به بیماران نیازمند که از مدتها قبل در انتظار دریافت عضو هستند اهدا کنیم.
این جوان در ادامه میگوید: من اول راضی به این کار نبودم؛ اما پدرم که جانباز جنگ تحمیلی است و دل بزرگی دارد همان ابتدا موافقت کرد. او گفت خودم همه زندگیام را برای کشور گذاشتهام و حالا که پسرم دچار حادثه شده اعضای بدن او را به مردم اهدا میکنم. قلب و سایر اعضای بدن او هنوز زنده است و به جای اینکه زیر خاک برود بهتر است که به بیماران نیازمند هدیه شود. مادرم هم ماما است و با مسائل اهدای عضو آشنایی دارد. او هم با انجام این کار موافقت کرد و وقتی آنها رضایتنامه را امضا کردند پیکر برادرم برای انجام کارهای مربوط به اهدای اعضای بدنش به بیمارستان دیگری منتقل و درنهایت قلب، کبد، کلیهها و نسوج او جداسازی و به بیماران نیازمند اهدا شد.
با گذشت چند هفته از حادثهای که برای بهرام اتفاق افتاده اما مادر او همچنان این حادثه تلخ را باور ندارد و عزادار پسر جوانش است. او درحالیکه اشک میریزد در چند جمله میگوید: پسرم جوان شادی بود. اهل کار و زندگی بود. هنوز باورمان نمیشود که این اتفاق برایش افتاده و جایش در خانه خالی است. هنوز فکر میکنم که او قرار است به خانه برگردد و وقتی یادم میافتد که او دیگر برنمیگردد دنیا روی سرم خراب میشود.
مادر داغدار بهرام در ادامه میگوید: بهرام دچار مرگ مغزی شده بود و احتمال بازگشت او به زندگی در حد صفر بود و ما تصمیم گرفتیم برای رضای خدا و کمک به بیماران نیازمند اعضای بدنش را اهدا کنیم و گفتیم هر عضوی که ممکن است بیماری را نجات دهد استفاده شود و حالا هم با اینکه عزادار عزیزمان هستیم اما از تصمیمی که گرفتهایم از صمیم قلب راضی هستیم. حتم داریم که بهرام هم از ما راضی است.همشهری