مطالعات دانشمندان نشان داده برای جلوگیری از گسترش آسیبهای اجتماعی تنها
باید بنیان خانواده را استحکام بخشید. مادران و زنان بهعنوان کارگردانان
اصلی این میدان میتوانند تأثیری شگرف بر بستر مناسب تربیت و پرورش داشته
باشند. حضور زنان در محوریت خانواده واجبی کفایی است. خانوادههایی که از
این نعمت بیبهرهاند آسیبهای زیادی برآنان وارد میشود.
از طرفی تقویت پیوندهای خانوادگی باید متناسب با فرهنگ و باورهای جامعه
باشد. متأسفانه شبیخونهای فرهنگی غربی؛ معضلات، مشکلات وآسیبهای جدی را
به ساختار و شاکله خانوادههای ایرانی وارد کرده است.
بالا بردن سطح آگاهی، دانش و اطلاعات و شناخت معضلات فرهنگی، تعارضات و
دوگانگیهایی که بهواسطه تضاد و برخورد فرهنگ غربی با فرهنگ بومی در جامعه
ما ایجاد شده، میتواند به حل این مشکلات و ناهنجاریهای اجتماعی کمک کند.
ممکن بوده درگذشته بنیان خانواده را با سازوکارهای سادهتری به خوبی
مستحکم نگه داشت، ولی امروزه درنتیجه پیشرفتهای تکنولوژیک، رشد تحولات
اجتماعی، پیچیده شدن روابط اجتماعی؛ سازوکارهای کهنه گذشته کارایی خود را
از دست داده و پاسخگوی حل معضلات و مشکلاتی که خانوادهها با آن دست به
گریبانند، نیست.
از اینرو زنان و مادران نیاز به آموزش و ارتقای سطح آگاهیهای خود،
متناسب با اطلاعات روز دارند. کنار گذاشتن باورهای سنتی و راهکارهای کهنه و
فرسوده که فاقد پتانسیل لازم برای تربیت هستند یکی از اقدامات واجب و
رویکردی بجاست.
در این راستا توجه به آموزههای صحیح قرآنی و استفاده از مخزن غنی مکارم
اخلاقی اسلامی، فضای خانواده را به سمت و سویی درست سوق میدهد. میتوان
عنوان کرد که بروز برخی آسیبها و ناهنجاریهای اجتماعی در خانوادهها
بهدلیل مطلع نبودن مادران و پدران از آموزههای دینی و نداشتن باورهای
عمیق مذهبی بهوجود میآید، معضلاتی مانند خودکشی، اعتیاد، روابط غیراخلاقی
و...
تعمیق باورهای اصیل مذهبی در مادران و زنان علاوه بر تحکیم خانواده بهطور
مستقیم بر کاهش مُعضلات اجتماعی هم تأثیر میگذارد. با تعلیم و تربیت
صحیح، محیط خانوادگی سالم و بهدور از آلودگیهای فکری میشود. مطالعات
دانشمندان اجتماعی در بیشتر کشورهای دنیا نشان داده که خانوادههایی با
علایق مذهبی و ایمان قلبی عمیق نه تنها از سلامت روانی بالاتری برخوردارند
بلکه کارایی عملیشان در رویاروییهای اجتماعی نیز بالاست.
تخریب روابط خانوادگی، بیاحترامی فرزندان به پدر و مادر، هتک حرمت معلمان
و استادان، استفاده از کلمات و واژههای زشت و سخیف در محاورههای روزانه،
عدم حفظ مرزبندیهای اخلاقی (بین پدران و مادران و فرزندان و بزرگترها) از
بزرگترین مُعضلاتی است که جوامع غربی با آن دست به گریبانند. روشنفکران و
دلسوزان کشورهای غربی به این فکر افتادهاند که با بهکارگیری تعالیم و
مبانی دینی مسیحیت بتوانند روابط اجتماعی و بین فردی خانوادهها را اصلاح و
استحکام بخشند.
در جایی که حجم غنی مکارم اخلاقی موجود در جامعه ما که برگرفته از دانش
اسلامی و بومی ماست دریایی از دستورالعملها و آموزههای انسانی و تربیتی
را در اختیارمان میگذارد، آنچه مسلم است باتکیه بر شیوههای نوین تربیت
دینی که توجه زیادی بر نهادینه کردن قلبی باورهای دینی در فرزندان دارد،
میتوان به نتایج درخشانی چه در زمینه رویکردهای فردی، چه اجتماعی دست
یافت. انسانی که باخداست و باورهای مذهبی دارد، تکیهگاه مستحکمی خواهد
داشت که به او توانایی استقامت در برابر مشکلات و پیداکردن راهحل را
میدهد. فرزندان بارآمده در چنین چارچوبهایی نه تنها رفتار مناسب و درخوری
با والدین خود دارند، بلکه کلام و اعمالشان حاکی از حفظ ادب و حرمتها
است.
گرچه عوامل و مؤلفههای مختلفی در تربیت انسان نقش دارند، ولی در این میان
نخستین گام در نظام خانواده برداشته میشود، ازاینرو نکتهای که مادران و
زنان باید به آن توجه کنند استفاده از دریای غنی مکارم اسلامی به شیوهای
جذاب و مؤثر در تربیت کودکان است.
به بیانی روشنتر در روش تربیتی اسلامی، خانواده در متن اصلی قرار دارد و
مسئول مستقیم رفتار و کردار انسان است. یعنی قرارداد و مانیفست زندگی هر
انسانی در خانواده و بویژه توسط مادران بسته میشود و شکل میگیرد. خوشبختی
و سعادت جامعه آینده، به نیکاندیشی، وظیفهدانی و هوشیاری و آزادی فکر
فرزندان امروز بستگی دارد و همه چیز از جمله سعادت از طریق آنان به اجتماع
سرایت میکند. تربیت دختران بهواسطه نقش حساس آنها در پرورش فرزندان
آینده و تأثیر مستقیمی که در جلوگیری از گسترش ناهنجاریهای اجتماعی دارند
به توجه بیشتری
احتیاج دارد.
سه ستون اصلی نظام خانواده عبارتند از: احترام، محبت و گذشت که به مرور
باید در ذهن فرزندان نهادینه شوند. در روابط خانوادگی پیوند عاطفی، تفاهم و
درک متقابل نقش سازندهای دارند. روابط زن و مرد مانند یک جاده دو طرفه
است که هر دو نفر باید به یکدیگر قدرت، نیرو، اهمیت، شخصیت، اعتماد به
نفس، حس خوب و در یک کلام بار و انرژی مثبت بدهند یا همه اینها را از هم
بگیرند و احساسات تخریبی جایگزینش کنند.
سالم و مثبت بودن رابطه زن و مرد مبنای استحکام خانواده و زیربنای آن
خواهد بود. فراوانی مؤلفههای مهرورزی، دلسوزی، محبت، احترام، گذشت و...
باعث تقویت و پایداری روابط و پیوندهای عاطفی بین اعضا میشود و همانند
سپری آنها را در برابر سختیها و ناملایمات محافظت میکند.
یکی از آسیبهای مشهود که بنیان هر خانوادهای را تهدید میکند عدم ایفای
نقش صحیح زن و مرد و جابهجایی وظایف ذاتی آنان یا اساساً حذف کل نقش است.
در برخی خانوادهها مشاهده میشود که مردان نقش عابربانک یا زنها وظیفه
خدمترسانی را بهعهده دارند، لازم به یادآوری است که اینها بخشی از وظایف
زن و مرد محسوب میشود نه تمام آن، بلکه نقش هر دو بسیار فراتر از چنین
رویکردی است.
هر انسانی برای اینکه در رشتهای (شغلی، هنری، ورزشی، تجاری و... )مهارت
پیدا کند باید سالها تحصیل و تمرین کند تا تجربه کسب کرده و در رشته
مربوطه متخصص شود، ولی چگونه است که برای بزرگترین و مهمترین کارها (تربیت و
پرورش کودک انسان) زن و مرد جوان غالباً بهدنبال هیچ آموزش و شناخت و
آگاهی نمیروند و اگر هم علاقهمند باشند صرفاً از دانستههای نسل قبل
استفاده میکنند؟
بخش اعظمی از داشتهها و یادگیری کودک بهواسطه مشاهده و دیدن اَعمال
دیگران صورت میپذیرد در درجه اول از مادر و بعد پدر و دیگر اعضای خانواده،
در حقیقت فرزندان از کارهای مادر خود تقلید میکنند. در آموزههای دینی
نیز تصریح شده که با کارهایی به غیر از زبان و کلام افراد را به مذهب دعوت
کنید.
از آنجایی که برای مهارت پیدا کردن و حرفهای شدن در کاری به تحصیلات،
آگاهی و تجربه نیاز است، یک زن و شوهر جوان معمولاً آموزشی تخصصی برای
روابط زناشویی و تربیت فرزندان ندارند. بهکار بردن الگوهای قدیمی
(دستورالعملهای بزرگترها) در این موارد چندان کارساز نیست چون رشد جامعه
بشری و تحولات شگرف موجود در روابط انسانها، ظرفیتهای انسانی جدیدی را در
جامعه بشری گشوده است، لذا باید باتوجه به نیاز روز از فرمولهای تازه و
کاربردیتری استفاده کنیم.
خانواده مأمن و محل آرامش و مهد احساس امنیت انسان است و تا روزی که هر
فرزندی به استقلال برسد و تشکیل خانواده دهد، از پیکره خانواده و مزایای آن
بهرمند میشود و حتی پس از جدا شدن از خانواده، کانون خانوادگی همچنان
باید بهعنوان پناهگاه و دژ محکمی برای زنان و مردان جوان باقی بماند و در
موارد لزوم به آنها انرژی معنوی مثبت و سازنده تزریق کند، یعنی باید کانون
خانواده موقعیت ممتاز خود را برای حمایت مادی، معنوی، عاطفی حفظ کند.
نظارت و مراقبت والدین و حساسیت داشتن به رفتار و اعمال و رفت و آمد
فرزندان یکی از سازوکارهای پیشگیری مؤثر است، البته افراط و تفریط هردو
مخربند(چه آزادی و بیبندوباری و چه سختگیریهای بیاندازه) حفظ اعتدال در
روابط و محدودیتهای فرزندان از وظایف پدران و مادران است.
همانگونه که فرهنگها و باورها و سازوکارهای زیربنایی و بالطبع روابط
اجتماعی، رفت و آمدها و کنش و واکنشهای افراد هر جامعهای با دیگری مختلف
است، در نتیجه روشهای تربیتی و پرورشی نیز باید با توجه به نوع فرهنگ
اجتماعی آن باشد.
دکتر افشین طباطبایی