در همین هول و هراسها بود که سپیدپوشان دیارمان، عزم جزم کردند به نجات مردمانشان و ساز حماسهسازی را کوک کردند؛ حماسهای به وسعت دلهایشان و با نذر جانهایشان. پزشکان و پرستارانی که از همان ابتدای ورود بیماری به کشور با دست خالی در مقابلش ایستادند تا نگذارند مردم بیشتری پر پر شوند. خودشان بارها و بارها بیمار شدند، تا پای مرگ رفتند، از دیدار پدر، مادر، همسر و فرزند و ... محروم ماندند و حتی برخیشان در این غربت جان دادند، اما باز هم برای حفظ جان مردم ایستادند. سرم در دست، تبدار و با نفسی تنگ، باز هم بر بالین بیمار حاضر شدند تا نفس بیماران به شماره نیفتد.
همین است که حالا اگر کمی چشم بگردانیم و جامعه پزشکی و پرستاری بنگریم، میبینیم پُر است از قهرمان؛ قهرمانانی که شدند تبلور جان بخشیدن. حالا چه در بیمارستان و چه در میدان تصمیمگیری و اقدام در صحنه پاندمی. یکی از این پزشکان دکتر حمید سوری است؛ کسی که مسئولانه در یورشهای مختلف ویروس همواره تلاش کرد به صورت علمی، مستند و البته در میدان عمل پاسخگو باشد و زکات علمش را بپردازد. از همان ابتدا و با طغیان کرونای ووهان در صحنه بود تا آن زمان که به عنوان مسئول تیم واکنش سریع (در دولت قبل)، با هر طغیان ویروس و با اعلام جنگ هر واریانتی، از استانی به استان دیگر رفت تا شرایط را مدیریت کرده و از انتشار گسترده ویروس با کمک همکارانش پیشگیری کند؛ از طغیان بتا در شادگان تا یورش ناجوانمردانه دلتا در هرمزگان و سیستان و بلوچستان و البته حضور گاما در عسلویه که البته با حضور تیم واکنش سریع، موقتی بود.
دکتر سوری، در همین رفت و آمدها هم بود که بارها و بارها به کووید ۱۹ مبتلا شد و حتی یکبار تا پای مرگ رفت؛ چشمهایش را با نذری در دل بست، نذر اینکه اگر ماندنی شد تا پایان کرونا بیهیچ چشمداشتی و بدون یک ریال پول برای مردم و در جهت مهار پاندمی کار کند؛ نذری مقدس که نجاتش داد و موهبت زندگی دوباره به او بخشید؛ طوری که بعد از بلند شدن از بستر بیماری، در قالب تیم واکنش سریع از شهری به شهر دیگر رفت تا با کمک همکارانش غائله کرونا را بخواباند و حتی بیماری شدید همسرش به کرونا که تنها در خانه بود، نتوانست او را بازگرداند.
زندگی ما بعد از کرونا دیگر هیچ وقت مانند قبل نخواهد شد، خاطره آدمهایی که رفتند تا ابد در ذهن و جانمان میماند، اما تفاوت دیگر زندگی ما بعد از کرونا این است که دلمان خوش است به داشتن آدمهایی که حاضرند برای پایان رنج همنوع، از جان خود گذر کنند.
حالا با گذشت بیش از ۳۰ ماه از جولان کرونا در جهان، به مناسبت روز پزشک با دکتر حمید سوری به گفتوگو نشستیم تا پرونده پاندمی قرن را بازخوانی کنیم که در ادامه میآید:
دکتر حمید سوری ، میگوید: داستان کووید ۱۹ یا همان کرونا داستان بسیار عجیب، پیچیده و در عین حال آموزندهای برای جامعه بشری و به ویژه حوزه علوم پزشکی است. شاید بعد از حدود ۱۰۰ سال از آنفلوآنزای اسپانیایی، کووید ۱۹ اولین تجربه بشر از پاندمی با این شدت و گستردگی بود که اتفاق افتاد. همان ۱۰۰ سال قبل هم که پاندمی آنفلوآنزای اسپانیایی رخ داد، دانش و تجربه بشر به حدی نبود که بتواند تجربه موفقی را برای آیندگان به جای بگذارد و نه ماهیت پاندمی که در سال ۱۹۱۸ در زمان جنگ جهانی اول رخ داد، خیلی شرایط مشابهی با کرونا داشت.
وی میافزاید: کووید ۱۹ ویروسی نوپدید بود؛ به این معنا که بشر تجربه قبلی درباره آن نداشت. آنچه که میتوانست به بشر کمک کند، تجارب مشابهی بود که از عوامل بیماریزای مشابه به دست میآمد. اولین بار متوجه شدند که ویروسی از خانواده کرونا عامل کووید ۱۹ است که شبیه آن به صورت خفیفتر و با ابعاد بسیار کوچکتر دو ویروس سارس و مرس بود. منشاء مرس در منطقه خاورمیانه بود و مخزن آن شتر بود. سارس هم که در آسیای جنوب شرقی و چین و ... بود. این دو ویروس سرعت انتقال و مرگومیر بسیار کمتری نسبت به کووید ۱۹ داشتند. با بروز کووید ۱۹ عملا جامعه بشری با فضایی مواجه شد که حالت غافلگیرکننده داشت.
سوری با بیان اینکه در پاندمی کویید ۱۹ اتفاقات خوب و بد متعددی رخ داد، میگوید: یکی از اتفاقات مثبتی که طی این پاندمی رخ داد، این بود که جامعه بشری و به ویژه جامعه علمی در سراسر دنیا، باهم همراه شدند و سخاوتمندانه یکدیگر را در جریان دانش و تجاربی که به دست میآوردند، قرار دادند. به طوری که بسیاری از بانکهای اطلاعاتی علمی امکان دسترسی همه محققین و مردم را به متنهای منتشر شده، ایجاد کردند. در حالی که پیش از آن برای استفاده از هر مقاله باید هزینه میپرداختید. این سخاوتمندی برای تبادل تجارب بشر بسیار کمک کرد که حتی تغییراتش به صورت روزمره بود و شاید بعضا ضد و نقیض هم بود که تلاش میشد اصلاح شود.
وی ادامه میدهد: یادمان نمیرود که روزهایی بود که در خیابانها پر بود از ماشینهای ضدعفونیکننده که با الکل و مواد ضدعفونیکننده خیابانها و معابر را ضدعفونی میکردند، اما بعد تجربه نشان داد که این اقدامات موثر نیست یا حداقل مداخلاتی که به این صورت انجام میشود، عوارض جانبی یا خطراتش بیش از سودی است که ایجاد میکند. بنابراین بشر با یک فضای جدیدی مواجه شد که نیازمند افزایش دانش بود تا راههای موثر برای کنترل و کاهش بار ناشی از پاندمی را پیدا کند و اطلاعاتش را مبادله کند. هرچند که کووید ۱۹ تا حد زیادی به رفتار مرتبط است و از آنجایی که رفتار جوامع بشری متفاوت است، الگوی اپیدمیولوژیک بیماری نیز متغیر است. بنابراین قطعا باید این تجارب بینالمللی با مطالعاتی که در کشورهای مختلف انجام میشد، بومیسازی میشد. این بومیسازی کمک میکرد که مداخلات مناسبتر و اثربخشتری را داشته باشیم.
سوری میگوید: چند هفته بعد از شیوع کووید ۱۹، سازمان جهانی بهداشت اعلام پاندمی کرد؛ پاندمی زمانی اعلام میشود که حداقل در بیش از دو کشور در دو منطقه متفاوت سازمان جهانی بهداشت اپیدمی رخ دهد. پاندمی رخ داد و مساله عالمگیر شد. به دنبال آن یکسری مقررات و قوانین بینالمللی ایجاد شد از جمله اینکه محدودیتهایی در ورود به کشورها ایجاد شد یا تعاملات بینالمللی تابع شرایط پاندمی تغییراتی کرد. تجربیات اولیه نشان میداد که برخی کشورها موفق عمل کردند و برخی کشورها خیلی موفق عمل نکردند. به عنوان مثال کره جنوبی را اگر با کشور خودمان مقایسه کنیم، باید توجه کرد که کره جنوبی یکی از کشورهایی بود که خوب در برابر پاندمی عمل کرد. فاصله کره جنوبی تا چین حدود ۱۰۰۰ کیلومتر است، جمعیتی ۵۰ میلیونی دارد و سالانه حدود ۶ میلیون چینی به عنوان گردشگر به کره جنوبی سفر میکنند. در مقایسه با کشور ما، باید توجه کرد که فاصله ایران تا چین حدود ۱۰ هزار کیلومتر است، تعداد گردشگرانی که وارد کشور میشوند، شاید ۵ تا ۶ هزارتا باشد و جمعیتی ۸۰ میلیونی داریم. باوجود اینکه به نظر میآید که کره جنوبی برای طغیان و گسترش بیماری باید خیلی واجد شرایطتر باشد، اما شاهدیم که اعداد و ارقامش حتی با گذشت یکسال از پاندمی با کشور ما قابل مقایسه نبود؛ به طوری که در یکسال ابتدایی مجموع تعداد مرگهایش هنوز به ۳۰۰ نفر نمیرسید. در حالی که ما ۱۵ تا ۱۶ هزار مرگ داشتیم.
وی درباره علل موفقیت کشورهایی مانند کره جنوبی در برابر پاندمی، ادامه میدهد: یکی از دلایل این است که کشوری مانند کره جنوبی از اپیدمیهای کوچکی مانند سارس که در سال ۲۰۰۹ رخ داد، به خوبی درس گرفته بود و کاملا آماده بود. آمادگی هم فقط آمادگی ذهنی نیست. کره جنوبی برای مقابله با بحرانهای زیستی از جمله اپیدمیهایی مانند کووید ۱۹، ساختار تعریف کرده و نیرو آموزش داده بود و میدانست که اگر پاندمی رخ دهد، چه خواهد شد. در حالی که در کشور ما متاسفانه این آمادگی وجود نداشت. تا روزها و هفتهها دنبال این بودیم که اپیدمی و کووید هست یا نیست.
سوری با بیان اینکه اولین مورد کووید ۱۹ را که رسما گزارش کردیم، در بهمن ماه بود، میگوید: البته شواهد نشان میداد که پیشتر از آن ورود ویروس اتفاق افتاده بود. در ابتدا خواستگاهش در قم بود. فرضیات مهم و معناداری که برای آن مطرح شد، این بود که افرادی که از چین به آنجا میآمدند، حامل عامل بیماریزا بودند. همان زمان توصیههای مختلفی شد که باید آنجا قرنطینه شود و از گسترش اپیدمی جلوگیری شود، اما این اتفاق رخ نداد و متاسفانه بیماری شیوع پیدا کرد. حتی از سوی برخی همکاران و مسئولان مطرح میشد که قرنطینه برای قرون وُسطی است. البته قرنطینه در قرون وُسطی شکل گرفت، اما همچنان ادامه داشت.
وی میگوید: مجموعه ناآگاهی و غافلگیری باعث شد که در مدت کوتاهی بیماری در مناطق مختلفی از کشور از جمله تهران و جنوب استان گیلان گسترش پیدا کرد و به دنبال آن به سرعت گسترش موارد در سراسر کشور شکل گرفت که موج اول کرونا با ویروس ووهان بود. حتی در زمانی که هنوز خیلی از شهرهای ما آلوده نشده بودند، پیشنهاد شد که برای حفاظت از جوامع، قرنطینه معکوس داشته باشیم. به عنوان مثال فلان شهری که هنوز آلوده نشده بود، ترددها در آن کنترل شود و اجازه ندهند که موارد آلوده یا حامل بیماری وارد شوند و ... که باز هم کم توجهی شد.
سوری با بیان اینکه در این زمان نه واکسن وجود داشت و نه داروی اختصاصی که البته هنوز هم داروی اختصاصی نداریم، میگوید: عمدهترین اقداماتی که باید انجام میشد، رویکردهای پیشگیرانه و اپیدمیولوژی بود. این در حالی بود که مردم وحشتزده شده بودند، مساله به یک عنوان داغ رسانهای بدل شده بود و همه دنبال کسب اطلاعات و اخبار بودند. در نتیجه در کنار اخباری که از مجاری مختلف منتشر میشد، شایعات و اخبار غیر علمی هم وجود داشت و در جامعه برای همه یک سردرگمی ایجاد شده بود. بسیاری از مداخلات هم مداخلاتی نبود که بر اساس مطالعات بهروز شکل گرفته باشد. مانند شستن دستها، استفاده از ماسک و ... که مدت ها درباره آنها بحث وجود داشت. بنابراین سرگشتگی و بلاتکلیفی در مقابله با این پاندمی در کشورف اثر حادی گذاشته بود.
وی میافزاید: اگر همه ویروس کرونای جهان را جمع کنیم، شاید یک قاشق غذاخوری نشود، اما چنان جامعه بشری، اقتصاد، فرهنگ، سلامت و... را تحت تاثیر قرار داد که بشر پیش از این کمتر تجربه کرده بود. بنابراین مساله حالت جدیتری به خود گرفت. زیرا اپیدمی هم حاد بود و هم پیشرفته و تهدیدکننده؛ یعنی به شدت تمام ابعاد زندگی جامعه بشری را تهدید میکرد.
سوری ادامه میدهد: بسیاری از بیمارستانها از بیماران کوویدی انباشته شد، تعداد مرگومیر بسیار بالا بود و روزبهروز هم شرایط بدتر میشد. البته برخی کشورها رویکردهای موفقتری داشتند. زیرا از بضاعتهای علمیشان خوب استفاده کردند. در حالی که در کشورهایی مانند ما کمتر به این موضوعات توجه شد. باید توجه کرد که ما در حوزه علوم پزشکی، حدود ۸۰۰ مرکز تحقیقات داریم. این مراکز خیلی نقش موثر و تعیینکنندهای در تصمیمگیری برای مقابله با اپیدمی نداشتند؛ به طوری که برای تصمیمگیرندگان مستندات بومی ایجاد کنند و مشخص کنند که مناسبترین تصمیم چه هست. بعضا یا کپی میکردند یا توصیههای سازمان جهانی بهداشت را پیاده میکردند که طبیعتا کفایت نمیکرد و اثربخشی لازم را نداشت. زیرا سازمان جهانی بهداشت یکسری توصیههای کلی میکند و هر کشور باید این توصیهها را با مطالعات بومی خودش تطبیق دهد. حتی کمیتههای علمی هم که شکل گرفت، عمدتا کمیته مشورتی بود تا کمیته علمی. زیرا کمیته علمی نیاز به خوراک علمی بومی دارد. زمانیکه این خوراک حاصل نشود، عضو کمیته علمی عمدتا نظرات شخصی را بیان میکند که سطح اعتباری بالایی را ندارد. آنچه که گفتم خلاصهای از آنچه که در هفتهها و ماههای ابتدایی پاندمی در کشور رخ داد، بود که با واریانت اصلی کلاسیک ووهان رخ داد.
سوری ادامه میدهد: طبیعتا به دنبال اقداماتی که انجام شد و همچنین بر اساس طبیعت ویروس که برای بقای خودش تلاش میکند، روند بیماری تا حدی آرامتر شد. بعد از آن در ویروس جهشهایی اتفاق افتاد که تاکنون ۵ جهش هشداردهنده داشتیم که شامل ووهان یا آلفا، بتا، دلتا، گاما و اُمیکرون بود. اواخر زمستان ۱۳۹۹ شاهد رخداد واریانت بتا در کشور بودیم که خاستگاه آن در شهرستان شادگان استان خوزستان شناسایی شد. آن زمان من به عنوان مسئول کمیته واکنش سریع به آنجا رفتم. آنجا تحلیل عمیقی درباره مساله انجام شد و سعی کردیم با مداخلات مناسبی که انجام شد، سرعت انتشار را تا حد زیادی کاهش دهیم.
وی ادامه میدهد: منشاء طغیان ویروس با واریانت بتا در شادگان عمدتا از عراق بود. شادگان در جایی قرار دارد که ترددهای غیر رسمی بین ایران و عراق زیاد انجام میشود و این ترددها مسبب شیوع بیماری بودند. در عین حال متاسفانه در روزهای اول هم سهلانگارانه با موضوع برخورد شده بود، اما در روزهای پنجم و ششم شیوع بود که متوجه شدیم و بلافاصله به آنجا رفتیم که تا حد زیادی کنترل انجام شد. سعی کردیم بیماریابی فعال داشته باشیم، تستها را مرتبا افزایش دادیم. آن زمان طرح شهید سلیمانی هم تصویب شده بود و از آنجایی که برای شکلگیری آن درگیر بودیم، چارچوب کار را میدانستیم. خوشبختانه تمام اجزای طرح شهید سلیمانی اعم از اقدامات مراقبتی، حمایتی، نظارتی، کنترل ترددها، بیماریابی فعال و ... تا حدی شکل گرفت و اقداماتی با همکاری مسئولان محلی به ویژه دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز و دانشگاه علوم پزشکی آبادان انجام و باعث شد سرعت انتشار تا حد زیادی کاهش یابد. به عنوان مثال به افرادی که تستشان مثبت بود، اجازه خروج از استان داده نمیشد، بیماریابی فعال شده بود و...
سوری با بیان اینکه بعد از بتا، شاهد واریانت دلتا بودیم، میگوید: دلتا در بهار ۱۴۰۰ مطرح شد. از آنجایی که متاسفانه ما نظام بیماریابی فعالی نداریم، خیلی تاریخ دقیق شروع این واریانتها را نمیدانیم. وقتی به حدی میرسد که زیاد میشود، شناسایی میشود و به همین دلیل تقریبی تاریخها را مطرح میکنم. بنابراین نیمه دوم بهار ۱۴۰۰ بود که واریانت دلتا را داشتیم که عمدتا خاستگاه آن در جنوب کشور بود. اولین موردی که مشاهده شد، فرد غیر ایرانی در زندانی در میناب بود که بعدا فوت کرد، اما در تعاملات و ملاقاتهایی که داشت، بیماری را منتقل کرده بود. همان زمان بلافاصله با تیم واکنش سریع به منطقه رفتیم و حتی از زندان میناب بازدید مبسوطی داشتم. سعی کردیم با اقداماتی که انجام میدهیم، انتشار دلتا به غرب استان هرمزگان را به حداقل برسانیم که تا حدی هم موفق بودیم، اما از آنجایی که خاستگاه دلتا از هند و مرزهای شرقی کشور بود، عملا از جنوب شرقی کشور گسترش بیماری شکل گرفت. حتی فرد غیر ایرانی هم که اولین بار گزارش شد، از پاکستان و از مرزهای جنوب شرقی به صورت غیرقانونی وارد کشور شده بود.
وی با بیان اینکه کووید ۱۹ با واریانت دلتا به تدریج به شمال استان سیستان و بلوچستان گسترش یافت، ادامه میدهد: همان زمان بود که تیم واکنش سریع بلافاصله به استان سیستان و بلوچستان اعزام شد. با توجه به اینکه شدت بیماری و مرگ در دلتا بسیار بالا بود، باتوجه به حکمی که وزیر بهداشت وقت به عنوان نماینده تامالاختیار به من دادند، چند هفتهای در سیستان و بلوچستان اقامت داشتم و با هماهنگی و همکاری مقامات استان و دانشگاههای علوم پزشکی ایرانشهر، زابل و زاهدان اقدامات خوبی انجام شد. در آن زمان به دلیل شرایط حساس استان سیستان و بلوچستان حواشی ایجاد شد، اما با تلاشهایی که انجام شد، کمک کرد که در آنجا اپیدمی به سرعت کنترل شود.
سوری میافزاید: در سیستان و بلوچستان تراکم جمعیت پایین است که خودش یک فرصت است، اما در عین حال مشکلی هم ایجاد میکند که دسترسی به جمعیتها را سخت میکند. در آنجا سه دانشگاه علوم پزشکی جمعیت را پوشش میدهند. کل جمعیت استان حدود سه میلیون نفر است و از آنجایی که کانون دلتا در جنوب بود و داشت به سمت شمال سرایت میکرد، یکی از اقداماتمان این بود که سعی میکردیم با کنترلهایی که انجام میشود، سرایت بیماری از جنوب به شمال را کاهش دهیم. در این راستا بلافاصله قرارگاهی در دانشگاه علوم پزشکی زاهدان به عنوان دانشگاه مادر شکل گرفت و سعی کردیم تمام اقداماتی که انجام میشود، بین سه دانشگاه علوم پزشکی هماهنگ کنیم. به عنوان مثال اگر میخواستیم بیماریابی کنیم، هماهنگ عمل میشد.
وی با بیان اینکه در همان زمان واکسن کرونا هم به صورت گستردهتری در اختیار قرار گرفت، میگوید: عملا از اواخر تیر ماه ۱۴۰۰ استان سیستان و بلوچستان در اولویت واکسیناسیون قرار گرفت. البته در ابتدا در برابر واکسیناسیون مقاومت وجود داشت، اما با راهاندازی کمپینها، توسعه مراکز واکسیناسیون در مناطق و تشکیل اکیپهای سیار واکسیناسیون، از تزریق واکسن استقبال بیشتری شد. در عین حال آن زمان سن واکسیناسیون در کشور از ۶۰ به بالا بود که در سیستان و بلوچستان آن را به ۵۰ سال رساندیم و حتی ۴۰ سال به بالایی که بیماری زمینهای داشتند هم شامل شدند. در عین حال برای اینکه بتوانیم پوششمان را افزایش دهیم، اعلام کردیم در مناطق دوردستی از استان که افراد باید بیش از ۵۰ کیلومتر طی کنند تا به مراکز برسند، هر کس بالای ۱۸ سال بود، واکسن بزنید. این کمک کرد که کانونهای آلودگی را کنترل کنیم.
سوری میافزاید: البته به هر حال بیماریزایی دلتا بسیار بالا و گسترش بیماری خیلی سریع بود. در یک دوره سه هفتهای التهاب ناشی از اپیدمی و طغیانهایی که رخ داده بود، در منطقه سیستان و بلوچستان خاموش شد؛ به طوری که زمانی که میخواستم به تهران برگردم، بیمارستانها خالی از بیمار بود. در حالی که قبل از آن تراکم بیمار به حدی بود که جا نداشتند. شرایط بسیار سخت بود، اما وظیفهای اخلاقی و انسانی بود که داوطلبانه پذیرفتم که به سیستان و بلوچستان بروم؛ نه الزام سازمانی داشتم و نه دنبال منافع شخصی بودم و همین موضوع انرژی مضاعفی به من میداد.
وی ادامه میدهد: منتها اپیدمی دوباره به مرور گسترش یافت؛ ابتدا به واسطه ترددهایی که به شمال استان وجود داشت. در عین حال با تغییراتی در افغانستان و برخی ورود غیرقانونی افغانها به شمال استان سیستان و بلوچستان همزمان شد و بیماری مجددا گسترش پیدا کرد. مرزها هم خیلی کنترل نمیشد. در آن زمان آنجا بودم و شاهد بودم که چه بینظمی اجتماعی ایجاد شده بود که میتوانست اپیدمی را گسترش دهد، اما خوشبختانه با کمک مرزبانی نیروی انتظامی که متولی مرزها بود، اقدامات خوبی انجام شد، اما به هر حال به واسطه ترددهایی که به خصوص مردم شمال استان سیستان و بلوچستان در شرق استان گلستان و خراسان جنوبی دارند، تا حدی اپیدمی به آنجا سرایت کرد؛ به طوری که در شرق استان گلستان نیز پیکهای بعدی را داشتیم که بلافاصله هم به آنجا عزیمت کردیم و بررسی کردیم.
سوری با بیان اینکه طبیعتا با تشدید بیماری، میزان مرگهای کرونایی نیز بالا رفت، میگوید: البته واکسیناسیون علیه کرونا هم در حال گسترش بود. خوشبختانه از آن زمان به بعد و حتی اکنون که بیش از ۱۲ ماه از طغیان دلتا در سیستان و بلوچستان میگذرد، مرگومیرهای ما در کل استان روزانه در حد صفر و یک نوسان دارد که نشان میدهد مداخلاتی که انجام شد، اولا موثر بود و دوما از سوی مسئولان محلی ادامه داشت.
وی با بیان اینکه بعد از آن دلتا به استانهای دیگر سرایت کرد، می گوید: در همین فاصله واریانت گاما آمد که خاستگاهش در آمریکای جنوبی بود. یکسری مواردی از این واریانت در منطقه تجاری عسلویه گزارش شد که بلافاصله به عنوان تیم واکنش سریع به آنجا عزیمت کردیم. عسلویه محل تلاقی سه استان یعنی جنوب استان فارس، غرب استان هرمزگان و شرق استان بوشهر است و از آنجایی که منطقه تجاری است، ترددها در آن زیاد است. در عین حال از نظر اقتصادی هم برای کشور مهم بود که فعالیتها در آنجا نخوابد و دوم اینکه از آنجایی که کارکنان آنجا بین شهرهای مختلف در تردد هستند، این خطر وجود داشت که به سرعت همه کشور را بگیرد. در آنجا هم اقدامات خوبی انجام شد که باعث شد واریانت گاما را که منشاء آن آمریکای جنوبی بود و از آفریقا منتقل شده بود، موردی از آن را در کشور نداشتیم و در همان محدوده باقی ماند و به سرعت کنترل شد و شاید اصلا خیلیها متوجه وجود این واریانت در کشور نشدند.
این اپیدمیولوژیست در ادامه صحبتهایش میگوید: در مرحله بعدی واریانت اُمیکرون را داشتیم. هفت الی هشت ماه بعد از اینکه دنیا واکسیناسیون انبوه علیه کووید ۱۹ را شروع کرد، واکسیناسیون در کشور ما هم شروع شد. اولین واکسنی که تولید شد و تاییدیه گرفت، فایزر بود که در آبان ماه ۱۳۹۹ تاییدیه گرفت و ما اواخر تیر ماه ۱۴۰۰ واکسیناسیون انبوه را با واکسنهای مورد تایید کشورمان شروع کردیم. البته واکسن از اواخر بهمن 1399 با اولویت گروههای بهداشتی و درمانی شروع شده بود و عمومی نشده بود و تعدادش محدود بود. در نهایت با دولت جدید، موانع و مشکلات ورود واکسن کمتر شد و حجم عظیمی واکسن به ویژه سینوفارم وارد شد. اقدام بسیار خوبی که انجام شد، این بود که سرعت واکسیناسیون بالا رفت و در مدتی مقام اول را داشتیم و توانستیم سطح پوشش واکسیناسیون را به سرعت بالا بریم. تا حد زیادی جبران مافات شد.
سوری میافزاید: اُمیکرون شدت بیماریزایی کمتری داشت، اما گسترش و سرعت بیماریزایی آن بیشتر بود و غالب شد. در ابتدا از آنجایی که تعداد مرگومیرها کاهش یافته بود و متاسفانه عمده اطلاعات ما برای تصمیمگیری و قضاوت درباره اپیدمی یا رنگبندی شهرها بر اساس مرگ و بستری بود، گمراهکننده بود. شاید این شاخصها برای دلتا خوب جواب میداد که میزان کشندگیاش بالا بود، اما برای اُمیکرون که میزان کشندگی پایین بود، ما را دچار گمراهی میکرد. به همین دلیل با فروکش نسبی بیماری به اشتباه مباحثی مبنی بر پایان اپیدمی و جشن ملی و مباحثی از این قبیل مطرح شد و در رسانهها برخی مجری ها به خودشان اجازه دادند که درباره پایان اپیدمی و کنار گذاشتن ماسک صحبت کنند. بالاخره القای عادیانگاری و پایان اپیدمی لطمه بزرگی به جامعه زد که اکنون هم که در اواخر مرداد ماه ۱۴۰۱ هستیم داریم اثرات و تبعات آن را میبینیم.
وی ادامه میدهد: در این فاصله اتفاق بسیار خوبی رخ داد و آن تولید واکسنهای کرونای داخلی بود. خوشبختانه این موضوع خوب نتیجه داد. هرچند که تاکنون هیچ کدام تاییدیه بینالمللی نگرفتند، اما توانستند تا حد زیادی زیرساخت کشور را به لحاظ تولید پلتفرمهای مختلف تقویت کنند و ایران را جزو باشگاه کشورهای تولیدکننده واکسن علیه کووید قرار داد. تلاشهای بیشتری نیاز است تا تاییدیههای بینالمللی دریافت شود. البته این موضوع یکسری عوارض هم داشت. به طوری که ورود واکسن بیش از حد نیازمان بود و همزمان با تولید داخلی واکسنها، بخشی از واکسنهای داخلی روی دست تولیدکنندگان ماند.
سوری میگوید: در این راستا استقبال مردم هم برای دزهای بوستر به شدت پایین آمد و نتیجه عکس سال قبل را دیدیم و دچار بحران اضافه واکسن شدیم. سال قبل دنبال واکسن میگشتیم، یکسال بعد دنبال افرادی بودیم که به آنها واکسن تزریق کنیم که علاوه بر ضررهای اقتصادی که داشت، مقداری الگوی اپیدمیولوژی اپیدمی را تحت تاثیر قرار داد؛ به طوری که رعایت پروتکلها کاهش یافت و به زیر ۵۰ درصد رسید، استقبال از واکسیناسیون به شدت پایین آمد. اهمیت موضوع که در سطح استانها و کشور شکل گرفته بود، کمتر شد و نوعی بیحسی در برخی متولیان و مسئولان سلامت برای مقابله با اپیدمی ایجاد شد. با این تصور که اپیدمی تمام شده و چند روز هم که تعداد مرگهای تایید شده، صفر شد، این تصور غلط را ایجاد کرد که اپیدمی تمام شده است.
وی ادامه میدهد: روزی که اولین مورد صفر مرگهای تایید شده کووید اعلام شد، ایران صد و شصت و چهارمین کشوری بود که صفر مورد مرگ در آن گزارش شده بود. بنابراین روندکاهشی اتفاقی بینالمللی بود که البته بازیگر اصلی آن هم ویروس بود، نه مداخلات ما و ویروس کوتاه آمده بود. البته کوتاه آمدنش به طبیعتش بازمیگردد. زیرا ویروس برای ادامه حیات نیاز به میزبان دارد. کووید ۱۹ هم تنها میزبانش انسان است و دوست ندارد که همه آدمها بمیرند. بنابراین بازی که با بشر دارد که یکبار کشندگیاش بالا رفته و بعد کاهش مییابد، عملا با هدف بقای خودش است. بنابراین زمانیکه میبیند بشر دارد جدی با او مقابله میکند، سعی میکند کمی بیماری زاییاش را کم کند تا حیات خود را حفظ کرده و به موقع شبیخون بزند و حیاتش را حفظ کند. متاسفانه این اتفاق برای کشور ما رخ داد و ویروس اغفالمان کرد؛ به طوری که چون کشندگی و شدتش کاهش یافت، تصور کردیم که تمام شده است.
سوری میگوید: این در حالی بود که بعد از تعطیلات نوروز و اوایل اردیبهشت ماه به تدریج شاهد افزایش موارد بودیم. از آنجایی که میزان کشندگی و شدت اُمیکرون کم بود، خیلی رنگبندی شهرها و میزان بستری و مرگومیر پیام درستی نمیداد و گمراهکننده بود. تا جایی که آنقدر فراوانی ابتلا زیاد شد که به تبع آن بستری و مرگومیر هم افزایش یافت و تا مرز سه رقمی هم رسید. بر این اساس مجددا التهاب در جامعه ایجاد شد که اپیدمی در جامعه پایان یافته نیست و باید مجددا یاد بگیریم که چگونه با اپیدمی رفتار کنیم.
این اپیدمیولوژیست با اشاره به شکلگیری قرارگاه ستاد ملی کرونا طی بیش از یکسال گذشته که بر مصوبات و دستورالعملها نظارت میکند، میگوید: قرارگاه ستاد ملی کرونا چند کمیته از جمله کمیته پیشگیری و بهداشت دارد که در آنجا برای تحلیل درست مساله تلاشهایی شد. مطالعاتی انجام شد و طرح شهید سلیمانی هم که در فاصله ابتدای آذر تا پایان اسفند ۱۳۹۹ شکل گرفت و بعد به دلایلی مورد کملطفی قرار گرفت، در این کمیته سعی شد مجددا اجزایش با همکاری سازمانهای مختلف شکل بگیرد. برآیند این شد که ستاد ملی کرونا و قرارگاه به قضایا در سطح ملی نگاه کند و مسئولیت را در استانها برای مدیریت اپیدمی با اختیارات بیشتر به استانها دهد که در راس آن استاندار، فرمانده سپاه استان و رییس دانشگاه علوم پزشکی استان است که منجر به افزایش همکاری و هماهنگی بینبخشی و اثربخشتر شدن اقدامات باشد.
سوری با اشاره به نقاط ضعف مدیریت اپیدمی نیز میگوید: در این بین یکسری اتفاقات نامناسب هم افتاد که یکی از آنها انحلال تیم واکنش سریع بود. آنچه که اکنون به عنوان تیم واکنش سریع وجود دارد، در واقع تیم واکنش سریع نیست. در اپیدمیها تیم واکنش سریع باید تحت حوزه وزیر بهداشت و معاونت بهداشت با هدف پیشگیری باشد، نه اینکه در بیمارستانها واکنش سریع داشته باشیم که البته داستان آن متفاوت است. فکر میکنم یکی از دلایل آن ناآگاهی و نداشتن اطلاعات کافی درباره تیمهای واکنش سریع بود. در عین حال دلیل دیگرش هم شاید تعصبات و گرایشهای صرف سازمانی منجر به این اقدام شد. بعضا احساس میشد که در برخی زیرمجموعههای وزارت بهداشت دخالتهایی از بیرون انجام میشود که خیلی خوشایند نبود.
وی تاکید میکند: البته وجود قرارگاه ستاد ملی کرونا بسیار کمک کرد و به شکلی کار تیمهای واکنش سریع را در قرارگاه ادامه دادیم. گزارشات مستمر به ستاد داده میشد. نکته مهم دیگری که در دولت جدید شکل گرفت، این بود که شخص رییس جمهور تصمیمگیری را مبتنی بر شواهد علمی گذاشتند. به این معنا که هر سازمان یا جایی اگر برنامه یا پیشنهادی دارد، باید حتما مستندات علمی پیوست آن باشد. این باعث شد که مقداری از آزمون و خطا فاصله بگیریم.
سوری با بیان اینکه به هر حال معیشت جامعه به شدت از اپیدمی متاثر شده بود، اظهار میکند: از یک طرف پاندمی و از طرفی تحریمها علیه کشورمان، کسب و کار مردم را دچار خدشه و مشکل کرده بود و عقل حکم میکرد که معیشت و زندگی عادی مردم را در کنار اپیدمی شکل دهیم. بر همین اساس نسخه ششم طرح شهید سلیمانی در آذرماه ۱۴۰۰ تدوین شد با شعار حرکت به سمت عادی شدن زندگی در کنار کووید ۱۹؛ به نحوی که هم بتوانیم کووید را مدیریت کنیم و هم مردم معیشتشان را داشته باشند. در عین حال تصمیم گرفته شد که مدارس بازگشایی شود و علیرغم اینکه عدهای مخالفت میکردند، اما شواهد نشان میداد که ضرری که بابت بسته بودن مدارس، دانشگاهها و ... تحمیل شده، بیش از نگرانی از ابتلا به بیماری در آن برهه بود. به هر حال تصمیمات باید در یک معامله منطقی بین ضرر و سود باشد. اگر ضرری که بابت مداخله به جامعه تحمیل میشود، بیش از سود آن باشد، عاقلانه نیست. به عنوان مثال مانند برخی دُزهای واکسیناسیون است. ممکن است تزریق دزهای بعدی برای برخی افراد خیلی واجب باشد و در عین حال ممکن است برای برخی ضررش بیش از سودش باشد. همچنین باید مداخلات هزینه اثربخش باشد. بر این اساس بازگشایی مدارس و مراکز آموزشی و ... در این برهه با رعایت پروتکلها اتفاق خوبی بود.
وی ادامه میدهد: ما از ابتدا سعی کردیم خودمان را ترمیم کنیم. در بهار ۱۳۹۹ که فقط دو تا سه ماه از اپیدمی گذشته بود، مطالعهای در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی با حمایت و کمک شهرداری تهران انجام دادیم که روی ۱۰۰ هزار نفر جمعیت در مناطق مختلف اتفاق افتاد و خیلی نمیدانستیم که داستان چه هست. این مطالعه اطلاعات ارزندهای به ما داد که یکی از اسناد پایهای ما برای شکلگیری طرح شهید سلیمانی شد. به عنوان مثال متوجه شدیم که تبسنجی خیلی مداخله موثری نیست. بخشی از مداخلاتی که نسنجیده انجام شد، به دلیل ناآگاهی و بی اطلاعی و بخشی هم ناشی از سودجویی برخی افراد بود که سودهای کلانی هم برده شد. هنوز هم باید این هوشیاری وجود داشته باشد که جامعه فریب افراد سودجو را نخورد.
سوری میگوید: به هر حال بعد از بروز اُمیکرون، این واریانت، سابواریانتهای مختلفی را پیدا کرد و هر روز هم اطلاعات و اخبار جدیدی از آن میشنویم. البته این موارد را نمیتوانیم به عنوان یک واریانت جدید بدانیم. به هر حال بعد از دورهای که تصور میشد اپیدمی تمام شده، دوباره شکل گرفته و اکنون نیاز به یکسری اقدامات است.
وی میافزاید: ما بودجه کلانی را صرف اپیدمی کووید ۱۹ کردیم که برخی از آنها مستقیم بود و برخی غیر مستقیم. برخی مداخلات هم بسیار پرهزینه هستند و ضعفی که در دوره کرونا وجود دارد این است که هیچ وقت اثربخشی مداخلات اندازهگیری نشد. به عنوان مثال بحث قرنطینه یا بستن و بازگشایی مدارس در شرایط مختلف بسیار مهم است. به عنوان مثال من یک زمانی مخالف باز بودن مدارس بودم، اما زمانیکه شدت بیماری به حدی بالا بود که وضعیت نگرانکننده بود یا پاسخ ابهاماتمان را نمیدانستیم و نمیتوانستیم خطر را بپذیریم. بنابراین در شرایط مناسبتر نیازی به این مداخله نیست. توصیههای بینالمللی میگوید مدارس باید آخرین جایی باشند که در یک پاندمی بسته میشوند و اثرات سوء بسته شدن آنها زیاد است. متاسفانه مطالعات انجام شده نشان میدهد که بچههای ما حدود سه سال از تحصیل عقب ماندند. این عارضه کمی نیست. اینها هزینههای غیر مستقیم بود. هزینههای مستقیم کرونا هم بسیار بالا بود. به طور کلی برآورد میشود که حدود ۱۰ تا ۱۵ درصد اقتصاد دنیا تحت تاثیر این پاندمی قرار گرفت که فقط هزینه مستقیم است.
سوری با بیان اینکه ما از بودجهها و هزینههای مستقیم هم به خوبی استفاده نکردیم، میگوید: عمده هزینهها صرف امور درمانی شد. البته گاهی ناگزیریم که این هزینهها را انجام دهیم، اما اگر به خوبی مدیریت نشود، این هزینهها حیف میشود. بیش از ۵۰ درصد از هزینههای ما صرف دارو شد. این درحالیست که هنوز هم هیچ درمان اختصاصی برای کووید ۱۹ وجود ندارد یا هزینههای مربوط به تجهیزات و لوازم. البته درست است که مردم خدمات میخواستند و دولت و وزارت بهداشت باید پاسخگو میبود، اما هزینههای که برای پیشگیری پرداخت کردیم، بسیار ناچیز بود. بسیاری از اقداماتی که حتی میتوانست با سرمایهگذاری اندکی در دوره قبل از رخداد پاندمی، به نفع اقتصاد کشور باشد، انجام نشد و بعد برای اینکه بتوانیم با این رخداد هزینه کنیم، مجبور شدیم میزان زیادی بودجه خرج کنیم و آسیب جانی بسیاری بپردازیم. قطعا درصد قابل توجهی از مرگهایی که به دلیل کووید در کشورمان رخ داد، قابلیت پیشگیری داشت و میشد جلو آن را گرفت. بخشی را مقصر خود مردم بودند که بیتوجهی میکردند و بخشی هم ناشی از تصمیمات و سیاستهای نادرست بود که بعضا ناشی از ناآگاهی و بی اطلاعی بود و بخشی هم ناشی از این بود که شاید منافع عدهای در ادامه اپیدمی بود وهنوز هم چنین است. برخی دوست ندارند این اپیدمی تمام شود. زیرا درآمدهای هنگفت برایشان به دنبال دارد.
وی با بیان اینکه جامعه ما هنوز در شرایطی قرار دارد که همچنان در التهاب است و سیاستگذاری مقداری دشوار است، اظهار میکند: هنوز نمیدانیم مدارس را باز کنیم یا خیر، هنوز نمیدانیم چند دُز واکسن باید تزریق کنیم، آیا واکسنهای موجود، موثرند یا واکسنگریزی با واریانتهای جدید کرونا بالا رفته است، سطح ایمنی جامعه ما چقدر است، سیاستهایمان را در کنار اپیدمی چگونه باید شکل دهیم؛ به عنوان مثال اگر در برنامه توسعه، این اپیدمی را نبینیم، قطعا خیلی از انتظاراتی که در آن تدوین میشود، برآورده نخواهد شد و.... این اپیدمی نوسان دارد و هر لحظه ممکن است طغیان شدیدی مانند دلتا شکل بگیرد و جامعه را زمینگیر کند.
سوری میافزاید: اکنون سه بازیگر اصلی در عرصه کرونا داریم؛ ویروس، مردم و سیاستگذاران. در حال حاضر بازیگر اصلی ویروس است و اگر دو بازیگر دیگر نتوانند تعامل فعالی با ویروس داشته باشند و نقش فعالی داشته باشند، قطعا ویروس همچنان با ما خواهد بود و این نوسانات پیش میآیند. در عین حال اینکه تصور کنیم ویروس دارد ضعیف میشود، کاملا تصور باطلی است. اینکه فکر کنیم تاریخ مصرف دارد و عمر اپیدمی دو تا سه سال است، اصلا اینطور نیست. اینکه بخواهیم با آنفلوآنزای اسپانیایی مقایسه کنیم، باز هم درست نیست. زیرا ماهیت ویروس متفاوت است. بنابراین پیچیدگی که حیات ویروس دارد، مشخص میکند که باید همه مفروضات را در ذهنمان داشته باشیم؛ از بدترین سناریو و بازگشت به اوج اپیدمی و مرگهای چندصد موردی تا خفیف شدن و خاموشی اپیدمی را باید در ذهن داشته باشیم. علم اپیدمیولوژی میگوید در پاندمیهای پیشرونده اینچینی باید برای احتمالات بسیار کوچک آمادگی داشته باشید و بر همین اساس فکر میکنم تیمهای واکنش سریع میتوانند نقش خوبی داشته باشند.
وی با بیان اینکه منطقه ما از نظر مشکلات و تهدیدات زیستی بسیار پرالتهاب است، میگوید: بنابراین کشور ما باید در این حوزه به صورت جدیتری برنامهریزی کند. شکلگیری یک CDC قوی در کشورمان یک ضرورت اجتنابناپذیر است. فکر میکنم بیش از اینکه در دنیای آینده جنگهای سختافزاری داشته باشیم، عمدتا باید در انتظار جنگهای بیولوژیک باشیم و کشوری که بتواند در برابر این تهدیدات مقابله کند، احتمال حیاتش بیشتر خواهد بود. برای اینکه مانند سال ۱۳۹۸ دچار غفلت نشویم، باید خودمان را آماده کنیم، باید مانورهایی برگزار کنیم، آموزش دهیم تا مردم مهیا باشند. بنابراین زندگی در کنار اپیدمیها و تهدیدات زیستی نیاز به بازنگری اساسی در تمام سازمانها و بخشها دارد. امیدواریم اولا از آنچه که در بیش از ۳۰ ماه گذشته رخ داده، به خوبی درس بگیریم و فراموش نکنیم و دوم اینکه به بضاعتهای درونی خودمان بیشتر اهمیت دهیم و به آدمهایی که تخصص دارند، توجه بیشتر کنیم که این امر به نفع جامعه و مردم است.
سوری در بخش دیگری از صحبتهایش درباره وضعیت بیمارییابی و شناسایی مبتلایان از ابتدای پاندمی تاکنون، میگوید: باید توجه کرد که بیمارییابی میتواند فعال یا غیرفعال باشد. بیماریابی غیرفعال به این معنی است که در بیمارستانها و مراکز بهداشتی و درمانی بنشینم تا فردی مراجعه کند. بیماریابی فعال به این صورت است که ما به سراغ جامعه رویم. زیرا شدت بسیاری از بیماریها به حدی نیست که فرد دچار علائمی شود که نیازمند دریافت خدمات بهداشتی و درمانی باشد و خودش مراجعه کند. به عنوان مثال در واریانت اُمیکرون که شدت بیماری کم است، تعداد زیادی فرد بیمار در جامعهمان میچرخند که یا علامت ندارند یا علائمشان جایی ثبت نمیشود. حال شاید بیماری برای این افراد مشکلی ایجاد نکند، اما همه آنها میتوانند حامل بیماری بوده و باعث مرگ افراد دیگر شوند. بیماریابی فعال چند مزیت دارد؛ اولا یک اقدام پیشگیرانه است و کانونهای آلودگی و محل تراکم بیماری را در کشور مشخص میکند، میتوانیم رهگیری و رصد کنیم، میتوانیم افراد در تماس نزدیک با بیمار را مصون کنیم، توالییابی ژنتیکی ویروس هدفمندتر میشود، اگر در مناطق مرزی بیماریابیمان را فعال کنیم، ترددها را مورد بررسی قرار داده و کنترل میکنیم، میتوانیم متوجه شویم که چه گروههایی و از کدام کشور آلودگی را وارد کشور میکنند و ... متاسفانه رتبه کشورمان در حوزه تست به ازای یک میلیون نفر، ۱۲۰ است. هزینهای هم ندارد. کل هزینهای که یک تست PCR ایجاد میکند، کمتر از یک درصد کل هزینههایی است که برای یک مورد بیمار کرونایی صرف میشود. بنابراین بیماریابی به نفع جامعه است.
وی ادامه میدهد: باتوجه به رصدی که داشتم، خیلی الگوی تعریف شده فعالی در بیماریابی در کشور نداشتیم و عمدتا انفعالی است. به طوری که هرچه تعداد مراجعه افزایش مییابد، بیماریابی هم بیشتر میشود و برعکس. خیلی سیستماتیک و قاعدهمند نبوده و به همین دلیل تصویر خیلی روشنی از اپیدمی در کشورمان نداریم. مانند این است که در یک سالن تاریک هستیم و باید دنبال در خروج بگردیم. شاخصهای اپیدمیولوژیِ درست است که به ما در خروج را در پاندمیها نشان میدهد.
سوری همچنین درباره برخی اظهارات مبنی بر تامین دیرهنگام واکسن کرونا در کشور، میگوید: مساله واکسن مقداری پیچیده و چالشبرانگیز است. تقاضا درباره واکسن بسیار بیش از عرضه بود، به ویژه در ماههای اولیه تولید واکسنها. این موضوع باعث میشد که تامین واکسن راحت نباشد. به طوری که اولویت واکسنسازان کشور خودشان بود. بنابراین عرضه و تقاضا در ابتدا نامتعادل بود و کمبودها احساس میشد. حال در پاسخ به اینکه باید واکسن را زودتر وارد میکردیم یا خیر یا باید خودمان را در کارآزمایی کشورهای دیگر دخیل میکردیم یا خیر، باید توجه کرد که یک شرایط عادی برای تصمیمگیری نبود. هنوز هم هیچ واکسنی در دنیا تاییدیه کامل عادی دریافت نکرده، بلکه هنوز تاییدیه برای شرایط اضطراری دارند. بنابراین نگرانی از تبعات واکسن وجود داشت و هنوز نمیدانیم ۵ تا ۱۰ سال دیگر عوارض ناشی از واکسیناسیون وجود خواهد داشت یا خیر. بنابراین در آن زمان تصمیمگیری در این باره آسان نبوده است.
وی ادامه میدهد: خوشبختانه با آمدن دولت سیزدهم مقداری از موانع اقتصادی، سیاسی و بینالمللی کمرنگ شد، عرضه بیش از تقاضا شد و گشایشهایی ایجاد شد. در حال حاضر هم سوال درباره واکسیناسیون زیاد است. یک بخشی قسمت اقتصادی آن است که به هر حال برای بسیاری از کشورها درآمدزاست. بخشی هم مربوط به این است که چقدر بابت نگرانیهایی که برای واکسن داریم، پاسخ مناسبی وجود دارد. فکر میکنم بحث شفافسازی مباحث مربوط به واکسن کمک کننده باشد. در عین حال باید مطالعاتمان را حتی درباره واکسنهای وارداتی ادامه دهیم. ما تاکنون سه فاز مطالعه بالینی برای واکسنهای داخلی در کشور گذراندیم که برخی از آنها هم در شرایط خاص بوده است مانند ترکیب فاز یک و دو و... بنابراین نیاز است که مطالعات ادامه یابد و فازهای چهار و پنج را انجام دهیم. همچنین افرادی که واکسن تزریق کردند را پیگیری کنیم. در عین حال گزارش عوارض جانبی واکسنها هم غیرفعال است و در صورت مراجعه افراد ثبت میشود که باید فعال شده و نظام و سیستم مناسبی برای شناسایی افرادی که به دلیل واکسیناسیون دچار عوارض جانبی شدند، داشته باشیم. هنوز سوالاتی وجود دارد که آیا سزاوار است که دزهای بعدی را به جامعه توصیه کنیم یا خیر، آیا برای کودکان باید از واکسنهای موجود تزریق کنیم و ... اینها سوالاتی است که پاسخش سخت است و نیاز به مطالعه و بررسی دارد.
سوری در ادامه صحبتهایش درباره ارزیابیاش از عملکرد جامعه پزشکی کشور در مقابله با کرونا، میگوید: جامعه پزشکی را دو بخش میبینیم؛ یکی بخش ستادی و تصمیمگیرند و یک بخش هم در قسمت ارائه خدمات و صف. در بخش صف، خدماتی که ارائه شد قابل تحسین و قابل ستایش است. چندصد شهید راه سلامت داشتیم که نشاندهنده این است که جامعه پزشکی از جان خودش گذشت و به مردم خدمت کرد. در حوزه ستادی علیرغم اینکه این گروه هم زحمت کشیدند، چند اشکال اساسی وجود دارد که بخشی از آن به مشکلات نظام آموزشی بازمیگردد. نظام آموزشی ما در علوم پزشکی ما را خیلی برای مقابله با بحرانها تربیت نمیکنند. حتی متاسفانه در رشته اپیدمیولوژی حتی دو واحد درس مدیریت اپیدمی وجود ندارد. بنابراین ما در تصمیمگیری و مدیریت اپیدمی خیلی هوشیارانه عمل نمیکنیم. نکته دوم هم پژوهش است. متاسفانه در حوزه پژوهشی در تولید مقاله متوقف شدیم و رسالت اصلی مراکز تحقیقاتی برای پاسخگویی به مسائل مردم کمرنگ شده است. در اپیدمی در شرایطی که نیاز به فعالتر شدن مراکز تحقیقاتی داشتیم، آنها را تعطیل کردیم. در حالی که باید فعالتر میشدند. این در حالی است که تلاشها در صف قابل تحسین است. شاهد بودم در استانهای مختلف که در بیمارستانها چگونه جامعه پزشکی و پرستاری ارائه خدمت میکنند. در بیمارستانی میرفتیم که اکثر کارکنان پزشک و پرستار مبتلا بودند اما در تب بیماری نمیتوانستند استراحت کنند و در کنار مردم بودند.
سوری که خودش هم چندین بار به کووید ۱۹ مبتلا شده است، میگوید: من هم مانند همه افراد جامعه قربانی کرونا در خانواده و در بین دوستان و همکاران داشتیم که خاطرات تلخی بود. خود من از ۱۰ باری که بیمار شدم، ۹ بارش را مطمئنم که به کرونا مبتلا شدم. یکبار در همان اوایل به دلیل مواجهه زیاد با بیماری بستری شدم و حالم بسیار بد شد و حتی نزدیک بود از دنیا بروم که پزشکان مرا احیا کردند. طی مدتی که با تیم واکنش سریع در سیستان و بلوچستان بودم، همسرم به شدت به کووید ۱۹ مبتلا شد و تنها هم بود. بستری شد و من حتی فرصت نکردم به عیادتش بیایم. همسرم در آن شرایط تنها بود و اگر مسئولان وقت وزارت بهداشت به دادش نمیرسیدند، هیچکس در خانه نبود که به دادش برسد.
وی میافزاید: ما هم انسان هستیم و احساس داریم. آنچه در این شرایط سخت به من انگیزه میداد، احساس وظیفه حرفهای، اخلاقی، انسانی و اجتماعی بود. هنوز هم اگر نیاز باشد حاضرم جان و وقتم را بگذارم. در این بیش از ۳۰ ماه هرگز یک ریال هم از کسی و جایی نگرفتم و آورده مادی برایم نداشت، اما شاید تطهیر گناهان گذشتهام و سرمایهگذاری برای آخرتم بوده است. سختترین کرونا را که گرفتم در بیمارستان مسیح دانشوری بستری شدم. در آن زمان حالم خیلی بد بود و تا دم مرگ هم رفتم اما سعی میکردم خودم را حفظ کنم. یک روز گفتم خدایا من آنقدر آدم بدی نبودم اگر میخواهی مرا ببری زودتر ببر که اذیت نشوم و اگر هم قرار است نبری، من نذر میکنم که تا زمانیکه اپیدمی هست رایگان برای مردم کار کنم و تا الان سعی کردم که سر وعده خودم بمانم.
او در پایان گفتوگوی خود میگوید: در کنار همه سختیها و تلخیها، تجربیات خوبی حاصل شد و یاد گرفتیم که علم در چارچوب دانشگاهها محصور نمیشود.