این روزها رقابت پررنگی بین رسانهها درخصوص اعلام افزایش آمار طلاق در ایران به چشم میخورد، زیرا در پی افزایش آمار طلاق، آسیبهای اجتماعی زیادی نیز در جامعه بروز میکند؛ آسیبهایی که بیشتر دامان زنانی را میگیرد
شفاآنلاین>سلامت> این روزها رقابت پررنگی بین رسانهها درخصوص اعلام افزایش آمار طلاق در ایران به چشم میخورد، زیرا در پی افزایش آمار طلاق، آسیبهای اجتماعی زیادی نیز در جامعه بروز میکند؛ آسیبهایی که بیشتر دامان زنانی را میگیرد که برچسب بیوه بر آنها زدهمیشود، زیرا اغلب این زنان برای تامین نیازهای اقتصادی خود یا فرزندانشان درصدد یافتن شغل برمیآیند، اما با آسیبهای اجتماعی ریز و درشتی روبهرو میشوند.
به گزارش شفاآنلاین:این در حالی است که براساس گزارشها تنها ۱۴ درصد زنان ایرانی دارای شغل ثابت و بیمه هستند. بنابراین تعداد کثیری از زنان سرپرست خانواده دارای شغلهای کاذب هستند.
این در حالی است که به گفته مسوول اشتغال سازمان بهزیستی استان تهران گفت: «تنوع و تعدد آسیبها بیشتر شده و هر سال تعداد زنان بیسرپرست و سرپرست خانوار با توجه به طلاق بیشتر میشود.» رجایی تاکید کرد: «۱۴۶هزار تن افراد دارای معلولیتهای مختلف در استان تهران داریم، ۱۲ هزار و ۳۹۹ نفر زن سرپرست خانوار هستند که بیش از ۵ هزار نفر آنها غیرقابل بازتوانی هستند در حوزه کودکان ۲۶ هزار نفر تحت پوشش هستند، که ۷۱ نفر بالای ۱۹ سال مانند دانشجویان و ۲۳۶ نفر ۱۶ تا ۱۸ سال هستند که در آستانه ورود به بازار کار قرار دارند.»
این در حالی است که طبق آماری که در سال ۱۳۹۹ توسط
سازمان ثبتاحوال کشور منتشر شده است، تعداد ازدواجهای ثبتشده در این سال ۵۵۶ هزار و ۷۳۱ عدد بوده که نسبت به سال ۹۸ حدود ۴/۴ درصد رشد کرده است، اما تعداد طلاقهای ثبتشده در این سال هم رشد قابل توجهی داشته و با وجود تعداد ۱۸۳ هزار و ۱۹۳ عدد طلاق ثبتشده در سال ۹۹، میزان رشد طلاق در ایران حدود ۶/۳ درصد نسبت به سال ۹۸ بوده است. در حقیقت، به ازای هر ۳ ازدواجی که در سال ۹۹ ثبتشده است، یک طلاق هم به ثبت رسیده و نسبت ازدواج به طلاق در کشور ۳ به ۱ است. بیشتر این طلاقها متعلق به زوجهایی بوده که بین ۱ تا ۵ سال از زمان ازدواج آنها میگذرد. اگر طلاق با همین سرعت رشد کند و آمار طلاق در ایران بالا برود، احتمال دارد که تعداد ازدواجها و طلاقهایی که ثبتشده است برابر شود و به ازای هر ازدواج یک طلاق ثبت شود. از سوی دیگر محاسبات نشان میدهد که ازدواج در ایران در فاصله ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۹، بیش از ۳۶ درصد کاهش یافته است. بنابراین چنین امری از نظر جامعهشناسها هم نگرانکننده است و هم خوشحالکننده. برخی نیز بر این عقیدهاند که میان میزان طلاق و آگاهی زنان رابطه معناداری وجود دارد زیرا زنان بسیاری قبل از ازدواج توجه جدی به شروط ضمن عقد و قوانین مربوطه دارند و افزایش همین میزان استقلال اجتماعی و اقتصادی که در جامعه دارند، توانایی آنها برای دفاع از حقوق طبیعیشان را هم تحت تاثیر قرار داده است، زنانی که بدون توجه به حقوقشان تنها امضاکننده موارد عقدنامه بودند و سالها زیر یوغ قوانین مردسالارانه زندگی کردهاند، امروز متوجه حقوق انسانی خود شدهاند. اما از سوی دیگر به عقیده جامعهشناسها آسیبهای روانی و اجتماعی زیادی در کمین زنان طلاق گرفته است.
تنهایی زنان خودسرپرست
دکتر علیرضا شریفییزدی، روانشناس اجتماعی درخصوص دلایل افزایش طلاق در جامعه گفت: موضوع طلاق برخلاف تصورات انتخاب بین خوب و بد نیست بلکه انتخابی بین بد و بدتر است. به همین دلیل در بررسی موضوع طلاق همیشه مطرح میشود که این موضوع برای طرفین و فرزندان آنها آسیبزا است. اما طلاق در برخی شرایط تنها گزینه است. وقتی خانواده یعنی مهمترین نهاد اجتماعی که کارش تولید و تربیت نسل است دچار فروپاشی میشود، جامعه از یک سو دچار کمبود نیروی انسانی میشود، چرا که خانواده ازهمگسسته توانایی فرزندآوری ندارد. از طرف دیگر موضوع تربیت نسل است که طبیعتا وقتی میزان طلاق در جامعهای افزایش پیدا میکند سبک تربیت خانوادههایی که فرزند دارند و جدا میشوند نسبت به خانوادههایی که مشکلات عاطفی ندارند، متفاوت است.
به همین دلیل یکی از معضلات افزایش طلاق در جامعه فزونی آمار مجردان مطلق در ایران است، زیرا این افراد در آینده کمتر ازدواج و فرزندآوری میکنند. حتی اگر زن خواهان ازدواج مجدد و فرزندآوری باشد، هنوز در جامعه ایرانی به لحاظ فرهنگی ازدواج دوباره برای زنان جا نیفتاده است. وی افزود: در جامعه وقتی یک زن و مرد با هم زندگی میکنند نیاز به یک واحد مسکونی دارند. اما هنگام جدایی هر دو نیاز به خانهای مستقل دارند. برخی زنان دیگر حاضر نیستند به خانه پدری بازگردند و در این کمبود شدید مسکن درگیر مشکلات جدیدی میشوند. به غیر از اشتغال، زنان سرپرست خانواده درگیر تهیه مسکن نیز هستند، زیرا در حال حاضر به دلیل شرایط بد اقتصادی با گرانی اجاره خانهها روبهرو هستیم، بنابراین یافتن سرپناهی معقول برای زنان بسیار سخت است. این در حالی است که برخی صاحبخانهها نیز به زنان خودسرپرست خانه اجاره نمیدهند. بنابراین گزینههای یافتن خانه برای زنان محدودتر از مردان است. در چنین وضعیتی اگر زنی بخواهد بعد از طلاق استقلال مالی و مسکنی خود را حفظ کند باید مشکلات زیادی را بگذراند. چه بسا بعد از طلاق هزینههای روزمره در زندگی هر دو طرف به شدت افزایش پیدا میکند، زیرا تا پیش از این هردو شاغل بودند که در این صورت از عهده هزینهها برمیآمدند اما حالا دیگر تنها شدهاند. به همین دلیل برآورد هزینهها علیالخصوص برای زنانی که خانهدار بودند و بعد از طلاق درصدد اشتغال هستند، سختتر میشود. این آسیبشناس اجتماعی با تاکید بر معضلات اشتغال برای زنان بیان کرد: براساس گزارشها تنها ۱۴ درصد از زنان شغل دارای بیمه و حقوق ثابت دارند.
این در حالی است که آمار طلاق در ایران بسیار نگرانکننده است. براساس آمارها نسبت ازدواج به طلاق در کشور ۳ به ۱ است. بنابراین هر روز به زنان سرپرست خانواده اضافه میشود؛ موضوعی که آسیبهای اجتماعی دیگری را در پی دارد. زنان خانهدار بعد از جدایی برای تامین نیازهای اقتصادی خود یا فرزندانشان به دنبال شغل مناسب میگردند، اما به دلایل مختلف نه تنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر معمولا برای یک کار مشابه به زنان دستمزد کمتری نسبت به مردان پرداخت میشود. بنابراین نیمی از زنان سرپرست خانواده با مشکلات اقتصادی دسته و پنجه نرم میکنند. او ادامه داد: فارغ از مشکلات اقتصادی، زنان سرپرست خانواده به مشکلات روحی و روانی زیادی نیز دچار میشوند. زنانی که طلاق گرفتهاند هر چقدر که قوی باشند باز هم به افسردگی، استرس و اختلالات روحی و روانی دچار میشوند. از طرفی انواع آسیبها بین زنان طلاق گرفته شده بیشتر از مجردان است. وقتی موضوع طلاق صورت میگیرد زن و مرد با یک پدیدهای مواجه میشوند که امکان بروز رفتارهای فراقانونی، روابط خارج از شرع و خروج از آداب و رسوم برای این جماعت راحتتر میشود. همین امر آسیبهای اجتماعی زیادی را به فرد و جامعه وارد میکند. البته به طور کلی هر زن و مردی نیاز به حمایت عاطفی دارد، اما وقتی این امر در بستر خانواده رخ ندهد امکان انحراف او وجود دارد. بنابراین افزایش جمعیت مجردان مطلق مساوی است با افزایش دیگر آسیبهای اجتماعی. به نظرم تمام این موارد مانند یک زنجیره به هم متصل است. دکتر شریفییزدی با اشاره به اینکه زنان بعد از طلاق باید آسیبهای زیادی را به جان بخرند، اظهار کرد: زنان برای اینکه به عنوان زن مجرد و مستقلی بتوانند در این جامعه فعالیت کنند باید برخی از آسیبها را به جان بخرند. به نظرم دو نوع طلاق داریم؛ یکی عاطفی و دیگری رسمی است. تمام این مواردی که پیشتر توضیح دادم مربوط به طلاق رسمی است. براساس آمارها بخش عظیمی از خانوادهها دچار طلاق عاطفی هستند. طلاق عاطفی نیز دارای پیامدها و آسیبهای بسیاری است. به همین دلیل برخی متخصصان علوم اجتماعی بر این عقیدهاند که میزان آسیب ناشی از طلاق به مراتب بیشتر از طلاق رسمی است. در هر صورت با اینکه طلاق رسمی دارای آسیبهای زیادی برای زنان است اما ماندن در زندگیای که در آن طلاق عاطفی صورت گرفته میزان آسیب آن به مراتب به زنان بیشتر است.
قانون حامی زنان نیست
عالیه شکربیگی جامعهشناس نیز با اشاره به دلایل افزایش طلاق گفت: براساس گزارشها اخیرا موضوع طلاق در جامعه سیر صعودی پیدا کرده است. افزایش طلاق دلایل مختلفی دارد، اما مهمترین آن تغییر سبک زندگی زنان امروزی بوده است. این روزها بیشتر صندلی دانشگاهها به زنان تعلق دارد. امروزه کمتر شغل مردانه و زنانه وجود دارد. زنان دوشادوش مردان فعالیت میکنند. همچنین حضور زنان در فضای مجازی به یک فرصت برای آنها تبدیل شده است. حضور زنان در فضای مجازی یک نوع آگاهی به زنان و دختران ایرانی داده است، حق و حقوقی که قرنها نادیده گرفته شده است؛ حالا در بستر دو عامل یکی تکنولوژی و فناوریهای نوین و دوم آگاه شدن پدران و برادران و همسران، زنان توانستند از مسیری به نام آموزش عبور کنند و وارد عرصه عمومی شوند. البته در بحث اشتغال زنان همچنان مشکلاتی وجود دارد که همه اینها منجر به کنشگری میشود. وی افزود: به نظرم گاهی طلاق برای برخی زنان نوعی گزینه نجات از زندگی زناشویی تحت خشونت است. بنابراین پدیده طلاق امروزه در بین زنان دیگر یک شکست نیست، بلکه یک تجربه است؛ تجربهای که وقتی زنی متوجه میشود نمیتواند در این زندگی که وارد شده، ادامه دهد، در جهت استقلال خود تلاش میکند تا از مدار زور و قدرت رها شود. البته اینها با وجود تمام پیامدهای استرسزا و مخاطرهآمیزی است که برای این زنان در جامعه به جا میگذارد، چرا که مسیر بعد از طلاق برای زنان در ایران کمی دشوارتر است. بنابراین زنانی که انتخاب نهایی آنها در زندگی مشترک طلاق است، بعد از آن ممکن است خانوادهای دیگر تشکیل دهند یا به خانه پدر و مادر برگردند یا گونه دیگری از زندگی را برای خودشان انتخاب کنند. با این حساب اگر یک زن بخواهد طلاق بگیرد باید هفتخان رستم را رد کند تا امر طلاق اتفاق بیفتد، بعد از آن هم پیامدهایی به همراه خود دارد، از قضیه مهریه تا تکلیف نگهداری فرزند و تعامل زن و مرد به خاطر فرزند بعد از جدایی که در قانون برای همه اینها کاستیهایی وجود دارد. با توجه به این قانون حتی میبینیم قتل ناموسی اتفاق افتاده یا پدری فرزند خود را به قتل میرساند، اما طبق قانون نسبت به جنس آنها رهایی از مجازات اتفاق میافتد که همین میتواند به خیلی از این شکل قتلهای مشابه دامن بزند. فکر میکنم با توجه به تمام این مسائل قانونگذار باید به زن و مرد نگاه انسانی داشته باشد و نه یک نگاه ابزاری که زن ابزاری در اختیار مرد باشد. مثل یخچال و تلویزیون که در خانه است زن هم جزئی از مال و املاک مرد باشد. الان دیگر وقت این تفکرات گذشته، اما برخی ساختارها در این جامعه هستند که متاسفانه اجازه نمیدهند زنان بتوانند از حقوق انسانی و عدالتگرایانه برخوردار باشند که همین یک بحث کاملا جدی است که در جامعه ما آگاهی جلوتر از ساختار است و قانون اندر خم یک کوچه است؛ درحالیکه این قوانین دیگر نمیتواند پاسخگوی نیاز مردمان این جامعه باشد و نیاز است تا بازنگری جدی در قوانین صورت بگیرد و از طرفی وکلا، متخصصان حقوقی، نمایندگان مجلس و کسانی که در این حوزه فعالیت دارند به این مساله توجه جدی داشته باشند؛ اما همه اینها در سایهسار یک ساختار لجوج به نام حلقههای قدرت حرکت میکند که این روابط سلطهگرایانه متاسفانه اجازه نمیدهد که قوانین در حمایت از حقوق انسانی زنان در جامعه حرکت کند.جهان صنعت