چشمانش کاملاً قرمز بود اما چون کوه استوار در خدمت بیماران بود. تعداد بیمار زیاد و همکاران من هم یک در میان زخمی کرونا، یا مرخصی بودند یا تازه برگشته یا از سر ناچاری سرکار بودند.
شفاآنلاین>سلامت>آن سوی خط، دوستی است که مغموم میگوید: دکترجان! پدر خانم دکتر آناهیتا شهراسبی سلام میرسانند و درخواست دارند که کتابهای خانم دکتر را بدهند به شما تا اگر جایی نیاز است استفاده شود!
دلم ناگهان فرو میریزد، تپش قلبم را میشنوم. سال پیش همین ایام اسیر موج دیگری از کرونا بودیم و خانم دکتر را به شدت خسته دیدم. چشمانش کاملاً قرمز بود اما چون کوه استوار در خدمت بیماران بود. تعداد بیمار زیاد و همکاران من هم یک در میان زخمی کرونا، یا مرخصی بودند یا تازه برگشته یا از سر ناچاری سرکار بودند.
هیچگاه به خودم اجازه نمیدهم با دستیاران یا پرستاران برخورد غیر اداری کنم! اما آن روز با کمی گرفتگی صدا و شرم گفتم: خانم دکتر عزیز اگر مشکلی دارید با استاد درمیان گذاشته بروید استراحت!
نگاهی کرد که هنوز جلو چشمانم هست و بعید که از یادم برود! بعد نیملبخندی زد وگفت: ممنونم! چیزی به پایان شیفت نمانده… صبح وقتی برگشتم
بیمارستان، غم همهجا را گرفته بود…
حالا اتاق من پر از کتابهای دستیار جوان است که یک سال از آسمانی شدنش گذشته و چه بهتر که از دوستانش و همکارانش اگر کسی فیلم را دید و کتابی را مورد نیاز یافت بیاید و به یاد او بگیرد، ببرد، بخقدر بدانیم امروز را و حواسمان باشد که میتوانیم با اندکی دقت از همدیگر مواظبت کنیم.واند و همیشه به یادش باشد. دکتر حسین کرمانپور - پزشک