آمارها نشان می دهد که میزان شوهرکشی زنان افزایش یافته
است.در بیشتر این قتلها زن بارها از خانه خارج شده و بارها مشاجره و دعوا
میان آنها اتفاق افتاده است.در اینصورت به نظر شما چرا زن طلاق نگرفته و
يا حداقل برای مدتی خانه را ترك نكرده و به صورت مستقل زندگی نكرده است؟
طبق قوانين ايران، طلاق از اختيارات مرد است و در صورتيكه زن متقاضی
جدايی باشد، متاسفانه بايد روند طولانی وطاقت فرساي چندسالهای را
بگذراند و در نهايت با بخشيدن تمامی حقوق مادی و از دست دادن فرزندانش به
زندگی مشترك پايان دهد.
در بسياري از مواقع هم اين روند به قدری طولانی ميشود که زن خسته می شود و ناچار است که دوباره به همان زندگی بازگردد. از طرفی بیشتر زنان شوهركش خانه دار هستند و استقلال مالي ندارند برای همین امکان زندگی جدا را ندارد.
آیا نمی توان اثبات کرد که این نوع قتلها برای دفاع بوده است؟
اگر قتل در زمان اختلاف و کتک کاری باشد باید اثبات شود زن دردفاع از خودش شوهرش را کشته است اما در اغلب این پرونده ها، زن با کمک و همدستی دوست پسر یا فرد دیگری شوهرش را می کشد و برای همین محکوم به معاونت در قتل می شود.
مثلا من پرونده ای داشتم که زن با شوهرش مشکل داشت اما چون امکان طلاق نداشت و دادگاه با درخواست او موافقت نمی کرد برای همین با همدستی دوست پسرش شوهرش را کشت. بیشتر زنانی که با این شرایط مواجه می شوند کشتن را تنها راه حل می دانند درحالیکه چنین نیست.
اما قانون امکان طلاق توافقی را هم گذاشته است؟
بله اما من پرونده ای داشتم که زن برای گرفتن رضایت همسر به طلاق توافقی
مجبور شد خانه اش را به او ببخشد. وقتی قانون حق مطلق طلاق را برای مرد
گذاشته است امکان سوءاستفاده هم وجود دارد.
12 شرط برای گرفتن طلاق زنان وجود دارد اما بیشتر زنان نسبت به آن آگاهی ندارند، در مقابل مردان طبق قانون هرزمان کهبخواهند می توانند طلاق بدهند؟
برای شوهر کشی عوامل زیادی وجود دارد که اگر از عوامل اجتماعی ، اقتصادی و روانی بگذریم بیشترین دلیل همین نداشتن حق طلاق برای زنان است. در ماده 130 و شروط ضمن عقد برای زنان حق طلاق داده شده اما باز هم مرد باید امضا کند.
همانطور که گفتید در سال 63 هم شروط 12 گانه ای در عقدنامه آمد تا زن بتواند طلاق بگیرد اما اینکه زنان نمی توانند طلاق بگیرند به خاطر عدم آگاهی نسبت به این قوانین نیست بلکه اثبات این شروط آنقدر سخت است که برخی زنان از قید آن می گذرند؛ مشکلات زناشویی در چارچوب خانه اتفاق می افتد نه شاهدی برای اثبات آن وجود دارد و نه زن دوست دارد که به دنبال شاهد مثلا برای کتک خوردنش باشد.
من پرونده ای را همین چند وقت پیش داشتم که خانم آنقدر از دست شوهرش کتک خورده بود که کلیه اش آسیب دیده بود ، دکتر هم راضی به دادن گواهی پزشکی بود، اما زن آنقدر عرصه را به خود تنگ دید که شوهرش را کشت. حتی در صورتی که زن و شوهر زیر یک سقف زندگی کنند، دادگاه ادعای ترک نفقه را هم رد می کند چون معتقد است زن مسکن دارد و مرد هم به حد کفایت برای خانه خرج می کند. در صورتی که نفقه رفع تمام نیازهای متعارف زن است و ممکن است مرد برخی از این نیازها را اجابت نکند. در این جور موارد هم زنان نمی توانند ادعای ترک انفاقشان را ثابت کنند.
به نظر من این یک مقدار هم فرهنگی است که زنان به خاطر بد
بودن واژه طلاق این حق را در زمان عقد نمی گیرند. حتی خانمهای تحصیلکرده ای
هستند که حاضرند حق مسکن و کار بگیرند اما در مورد طلاق حرفی نزنند؟
بله و جالب اینجاست که حتی اگر دختر و پسر هم راضی باشند اطرافیان اجازه این کار را نمی دهند. بعد وقتی همین زن و شوهر به مشکل برمی خورند به زن می گویند طلاق بگیر و خودت را راحت کن.
متاسفانه قوانین ما هیچ حمایتی از زنان نمی کنند و قانون حمایت از خانواده هم در این زمینه اصلا کار نکرده است. طبق قانون مرد تنها با دادن حقوق مالی می تواند طلاق بدهد یا در ازای بخشیدن مهریه رضایت به طلاق بدهند. اما این زمانی بیشتر فاجعه می شود که مردها برای اذیت و آزار، زن را طلاق نمی دهند و می گویند آنقدر بمان که موهایت هم مثل دندانهایت سفید شود. در این شرایط امکان دارد که ظرفیت زنان تمام شود و دست به کارهای خطرناک بزنند.
چرا قانون حق طلاق را دوطرفه نکرده است؟
قانون ما از اسلام گرفته شده و این در شرع است. از طرفی قانونگذار معتقد است که زنان ما احساساتی هستند و اگر حق طلاق به آنها داده شود آمار طلاق افزایش می یابد. اما بررسیها نشان می دهد آمار طلاق در میان زنانی که حق طلاق را زمان عقد گرفتند بسیار پایین است. حق طلاق برای تضمین زندگی است مانند مهریه. هیچ زنی بی دلیل به دادگاه مراجعه نمی کند و بی دلیل برای گرفتن طلاق اقدام نمی کند.
اما این استدلال که زنان حق طلاق ندارند هم نمی تواند بهانه
ارتکاب قتل باشد یعنی باید به گونه ای فرهنگ سازی کرد که این بهترین راه
نیست؟
بله،اما شما باید ازدواجهای اجباری و نبود حمايتهای خانوادگی و قانونی از زن در معرض خشونت را هم به آن اضافه كنيد، برای همین، اين زنان قتل شوهرانشان را به عنوان تنها راه ممكن می دانند.بعد هم بیشتر این زنان سطح تحصیلات بالایی ندارند و اکثر خانه دار هستند و حداقل دیپلم دارند.
یعنی شما معتقدید که حق طلاق آمار شوهرکشی را کاهش می دهد؟
صددرصد.هرچند همه قتلها به خاطر این موضوع نیست اما نداشتن حق طلاق هم بی تاثیر نیست.اگر با بیشتر زنانی که شوهرشان را کشتند، صحبت کنید رد شدن درخواست طلاق وطولانی شدن ادعه دادرسی را دلیل آن عنوان می کنند.
شما اگر برای یک مدتی این اخبار شوهرکشی را مرور کنید متوجه می شوید که بیشتر این قتلها با نقشه قبلی اتفاق افتاده و زن از اینکه نمی تواند به حق خود برسد خسته شده است.برای همین این قانون باید اصلاح شود.
چرا در استانهای جنوبی که آمار خشونت علیه زنان بالاست کمتر شاهد شوهرکشی هستیم؟
شاید به خاطر فرهنگ مردسالار باشد، حتی چند همسری هم در میان آنها وجود دارد اما به خاطر تربیتی که از کودکی دارند مردان را حاكم بر سرنوشتشان می دانند. در استانهای غربي هم زنان با خودكشی و خودسوزی به محدوديتها و خشونتهايی كه عليه آنها میشود واكنش نشان میدهند .
خبرآنلاین