اگرچه آمدن بهار و زنده شدن طبیعت، نوید تغییرات و زندگی دوباره را میدهد اما آموزش و پرورش در کشور ما علیرغم گسترده بودن و مستعدترین نهاد اجتماعی بودن، همواره با کمبودها و نارساییهای مزمنی دست و پنجه نرم میکند که تا اندازهای،از این قاعده مستثنی میشود.
شفاآنلاین>سلامت> اگرچه آمدن بهار و زنده شدن طبیعت، نوید تغییرات و زندگی دوباره را میدهد اما آموزش و پرورش در کشور ما علیرغم گسترده بودن و مستعدترین نهاد اجتماعی بودن، همواره با کمبودها و نارساییهای مزمنی دست و پنجه نرم میکند که تا اندازهای،از این قاعده مستثنی میشود.
با تازه شدن سال این نگرانی وجود دارد که در سال تحصیلی جدید (مهر ماه ۱۴۰۱) آموزش و پرورش علاوه بر آنکه هنوز دوران نقاهت کرونا را سپری نکرده است، و با وجود همزمان بحرانهای مالی، آموزشی، مشارکتی و انگیزشی نتواند بر مشکلات موجود چیره و با تازگی و طراوت قرن جدید را شروع کند.
به بیان دیگر در حال حاضر سهم نظام آموزشی ما در حوزه مالی از اعتبارات ملی (در مقایسه با گستردگی این نظام) بسیار ناچیز است به گونهای که بیشترین حجم اعتبارات تخصیص داده شده در حقوق و مزایای کارکنان هزینه میشود و این کمبود مالی از یکسو باعث شده است آموزش و پرورش از اهداف اصلی خود دور شود و از سویی دیگر در رقابت با سایر نهادهای کشور، اقتصاد آموزش و پرورش عملا کارایی آنچنانی نداشته باشد.
در حوزه فعالیتهای آموزشی امروزه رویکرد
آموزش و پرورش نوین در بسیاری از کشورهای پیشرو در آموزش، از میان برداشتن رقابت و نشاندن رفاقت و همکاری در فرآیند آموزش است.
آموزش، گسترهای رقابت ناپذیر است، چشم و همچشمی در یادگیری (که امروز در آموزش و پرورش ما، مستقیم و غیر مستقیم) حرف اول را میزند، افزون بر به باد دادن انگیزه ی آموختن، مدرسه و کلاس را از حسادت، دورنگی و دشمنی پر میکند. و این به معنی بحران آموزشی در نظام تعلیم و تربیت است؛ تعلیم و تربیتی که پایان آن رتبههای شگفتآور کنکور میباشد و دانش آموختهای که مدرکش آویزان بر درِ کوزه و استادِ بالیدنهای پوشالی به آن و ناتوان از باز کردن کوچکترین گرههای زیستِ فردی و اجتماعی و درمانده در گامهای نخستِ پرورش است.
بحران مشارکت در آموزش و پرورش بر کاهش نقش دانشآموزان، معلمان و والدین در مدیریت واحدهای آموزشی از طریق اعمال برنامه ریزی متمرکز و تشریفاتی کردن مشارکت دلالت دارد. و اگر مشارکتی هم وجود داشته است کمترین اثری از مشارکت موثر، راهبردی و راه گشا دیده شده است. فرایند آموزش و پرورش ما در حال حاضر در حوزه مشارکت به نوعی با فرمان، اجبار و دستور، در ظاهر به انجام میرسد و پیش میرود اما بر چنین اقدامی نمیتوان نام تربیت نهاد.
میتوان برای آموزش و پرورش به سیاستگذاری، تعیین راهبرد و تدوین برنامه پرداخت اما همه اینها اگر با مشارکت و همراهیِ اختیاری و مشتاقانه مخاطبان اصلیِ آموزش و پرورش[دانشآموز] توام نباشد و شوقِ درونی آنان را برانگیخته نکند، راه به جایی نمیبرد و شکوفایی در پی ندارد.
بحران انگیزش بر افول انگیزه ادامه تحصیل در دانشآموزان و افزایش نارضایتی در معلمان دلالت دارد. مدرک گرایی صرف، مدارس را به آموزشگاههای کنکوری بدل کرده که حتی کودکان دوره ابتدایی هم با وجود نظام ارزشیابی توصیفی، مملو از استرس و نگرانی هستند و لذت درس خواندن را تجربه نمیکنند، تا جایی که هنگام پایان کار روزانه مدرسه حتی در کمترین روزهای حضوری در ایام کرونا، با شتاب از آن خارج میشوند و آرزوی تعطیل شدن مدرسه را به هر بهانهای دارند، در حالی که مدرسه باید خانه دوم آنها باشد.
معلمان نیز که خود خروجی این نظام آموزشی هستند، از مهارت کافی در امر تدریس و مهارت برقراری ارتباط با دانشآموزان برخوردار نیستند و مضاف بر این دلایل به دلیلعدم تامین مالی کافی، از انگیزه لازم برای تدریس برخوردار نمیباشند.
با نگاهی عمیقتر به این چالشها میتوانیم به این واقعیت برسیم که وجه مشترک همه این نگرانیها به بحران «ناکارآمدی نظام آموزشی» منجر میشود بحرانی که عبارت است از؛ فاصله گرفتن نظام آموزش و پرورش از تحقق اهداف خود از جمله آموزش مهارتهای زندگی، شغلی و تربیت شهروندانی مسئول، پایبند به قانون و اخلاق مدار میباشد.
حال آموزش و پرورش کشور که زیر سایه منحوس کرونا بحرانهای زیادی را تجربه کرده است قرن جدید را چگونه شروع میکند؟ چه تصمیماتی برای رفع این ناکارآمدیها میگیرد؟ ...
بیتردید اولین قدم برای رفع ناکارآمدی ایجاد تغییر است، به بیان دیگر برای کارآمدی نظام آموزشی ما، تغییر نه تنها ضروری بلکه حیاتی است. اما اینکه چه نوع تغییری، در چه سطحی و چگونه باید انجام شود، منوط به یک نگرش همه جانبه و منطبق بر واقعیتهای درون سازمانی و برون سازمانی است.
باید به این مهم نیز توجه داشت که تغییرات مطلوب را از تغییرات ممکن تفکیک نمود چرا که با توجه به یافتههای علوم تربیتی و با عنایت به ساختارهای سیستمی در کشور ما، پر واضح است که فاصله زیادی میان تغییرات ممکن و تغییرات مطلوب وجود دارد به عبارتی آنچه برای نظام آموزشی ما مطلوب است و میتواند قطار این نهاد را بر روی ریل کارآمدی قرار دهد در حال حاضر ممکن به نظر نمیرسد. لذا تا اطلاع ثانوی باید مطلوبها را به تاخیر انداخت و آنچه در سطح پایینتر و کوچکتر ممکن است، پی گرفت، ممکنهایی که میدانیم در راستای همان مطلوبها قرار دارد.
بنابراین در سال جدید که با شروع قرنی جدید هم مصادف شده است اگر آموزش و پرورش بخواهد در مسیر تغییرات ممکن قدم بردارد و بتواند پاسخگوی خواستههای آموزشی، تربیتی و علمی نسل آینده باشد، نیاز به برنامه ریزی علمی، سنجیده و عملی برنامهریزان این حوزه دارد.
نگارنده به عنوان عضوی از جامعه آموزش و پرورش با عنایت به چالشها و مشکلات موجود برنامههایی را به شرح زیر پیشنهاد میکند:
۱- در بدنه فرهنگیان و فعالان فرهنگی کشور نیروهای مستعد، فکور، استراتژیست، خلاق و نوگرایی هستند که بتوانند برای نظام آموزشی ما برنامه ریزی کنند. اما برخی بیتدبیریها و محافظه کاری ها، مانع ورود این نیروها به جریان برنامه ریزی شده اند. نظام تربیتی ما نیز در حال حاضر فاقد مرکزی برای رصد دائمی تحولات نظری، فناوریها و روشهای نوین آموزشی در حیطه تعلیم و تربیت است. از سویی دیگر تجربه نشان داده است تولید فکر نمیتواند توسط بدنه اجرایی این وزارتخانه صورت گیرد چرا که به دلیل وابستگی به وزیر و مدیران ارشد، دچار سوگیری، تعریف و تمجید از مسئولان خواهد شد. بنابراین استفاده از این نیروهای استراتژیست و خلاق به عنوان اتاق فکر آموزش و پرورش در قرن جدید ضروری به نظر میرسد.
۲- پذیرش اصل استفاده از فناوریهای نوین و ضرورت آموزش آنلاین درآموزش و پرورش، بدون در نظر گرفتن بیماری کرونا و تمهید مقدمات استفاده از این فناوریها مطابق سند تحول بنیادین (راهکار ۴-۱۷) باید در اولویت برنامههای کاری آموزش و پرورش باشد. چرا که آموزش و پرورش در حال حاضر علیرغم تجربه دو سال آموزش آنلاین در ایام کرونا، بستر و آمادگی لازم برای این کار را ندارد هرچند شرایط موجود در برخی نقاط ممکن است مکفی باشد.
۳- به کارگیری مدیران مدبر و به غایت شایسته در مصادر آموزش و پرورش، مدیرانی که از دانش مدیریتی و علمی ممتاز برخوردار بوده و هرگز برآمده از مجاری سیاسی نباشند، از ضروریات آموزش و پرورش در قرن جدید است. نیروهای متعهد، خوشفکر، جوان و توانمند در مسئولیتهای مختلف، تا با همین شرایط موجود بتوانند کمی در مسیر کارآمدی نظام آموزشی تغییراتی را ایجاد نمایند. ما به نسل جدیدی از مدیران متعهد با رویکردهای نوین آموزشی و تخصصی نیاز داریم که جامعه و تغییراتِ نسلی را بشناسند و برای کاهش فاصله آموزش و پرورش با واقعیتهای اجتماعی، فکر، اراده و شجاعت داشته باشند، نسلی از مدیران جوان متعهد که محافظه کار نباشند و از تغییر رویّههای ناکارآمدِ نهادینه شده و مالوف، نهراسند.
۴- تخصیص اعتبارات مالی کلان در سطح ملی، اعم از کشوری، استانی و نیز منطقهای برای توسعه برنامههای مبتنی بر نظرگاههای کارشناسانه و به دور از سلایق غیر علمی، ضروری است و با توجه به این شرایط باید سکاندار وزارت آموزش و پرورش نسبت به حقوق و وظایف متقابل میان مردم و دولت شناختی شفاف و به تحقق آن پایبندی داشته باشد. به مشکلات آموزش و پرورش آگاهی داشته، آنها را اولویتبندی کرده، از روابط موردنیاز برای دستیابی به سهمی بیشتر از اعتبارات دولتی (در رقابت با دیگر نهادهای عمومی) برخوردار بوده و برای این مهم برنامه داشته باشد.
۵- بازبینی کتابهای درسی و نیز گنجاندن دروسی که در نوسازی محرکهای خلاقانه فراگیران یا دانشآموزان تاثیرگذار است، باید جزء اولویتهای آموزش و پرورش جدید باشد. کتابهای درسی بایستی به موازات شکلگیری هویت ملی در دانشآموزان، احساس مثبت نسبت به هویت ملی را در ذهن فراگیران در سطوح بالای عاطفی ایجاد کرده و آگاهیهای مورد نیاز، قدرت تجزیه و تحلیل را در آنان تقویت کند. اما در حال حاضر محتوای کتب درسی سنگین و بیفایده است و نتوانستهاند بین فرهنگ و سنت و ارزش ها، تناسبی ایجاد کرده و هنجارها را در دانشآموزان درونی نمایند.
۶- واقعیت این است که اگر در نظام آموزشی ما، همین وضع موجود سرمایهگذاری روی یادگیری کوتاه مدت، کلاس کنکور، تست زدن و رقابت فزاینده برای آموختنیهای بیحاصل ادامه یابد، سالیان آینده شاهد نسلی خواهیم بود که محفوظات بسیار خواهند داشت، به سرعت تست میزنند، در المپیادهای بسیاری رتبه میآورند، اما هرگز نمیآموزند که قرار است برای کدام میهن، در خدمت کدام ارزشها، برای کاستن از کدام درد بشر، بر اساس کدام خلاقیت، یا جهت حفظ کدام محیطزیست اندوختههایشان را بهکار بگیرند. آنها فقط تست میزنند، امتحان میدهند و عمر را سپری میکنند.
بنابراین تربیت فراگیرانی پرسشگر و تحلیل گرا ودور نگه داشتن آنان از تحفظ و یادگیریهای کوتاهمدت باید در اولویت برنامه ریزیهای آموزش و پرورش قرار گیرد.
۷- تراژدی استخدام معلمان در آموزش و پرورش به شدت غمانگیز است. در استخدامهای چند سال اخیر نزدیک به پنجاه درصد از نیروی انسانی این وزارتخانه از سر بیکاری و عدم پذیرش در ارگانهای دیگر و نه از سر علاقه به آموزش و پرورش پناه آوردهاند در این میان عدهای اندک راه تربیت معلم را رفته و مراحل آموزشی را سپری میکنند اما آن بخش جامانده تحت عنوان نیروی خرید خدمت، حق التدریس، نهضت، مربی مهد و... با حقوق اندک، بدون بیمه و مزایا وارد سیستم میشوند و پس از مدتی مانند پیشینیان هم صنف خود، با فشار بر آموزش و پرورش و مجلس استخدام خواهند شد.
برای کار آمدی نظام آموزشی، آموزش و پرورش باید این رویه نامیمون را ترک کند و به استخدام معلمانی بسیار باانگیزه، باسواد، اندیشمند، نویسنده، نظریه پرداز، خلاق، نخبه و نابغهای که هویت ساختاری نظام آموزشی را بنیاد کنند بپردازد.
۸- نظام آموزش و پرورش کشور به شدت تمرکزگراست و این تمرکزگرایی هم در محتوای آموزشی و هم در ساختار مدیریتی اعمال میشود. این سیاستگذاری یکدست، متمرکز و بیانعطاف نتیجه ای جز به هدر رفتن سرمایههای انسانی این کشور را ندارد بنابراین آموزش و پرورش ما زمانی کارآمد میشود که از این تمرکز گرایی فاصله بگیرد.
۹- مهمترین و بنیادیترین اصل در حقوق اساسی اصل کرامت است که برای حفظ و صیانت مبانی انسانی در جامعه و حتی تضمین اصولی مانند برابری و عدم تبعیض ضروری است؛ جایگاه حرفهای و منزلتی معلمان به صورت عملی و در چارچوب قوانین حمایتی مورد توجه دولت قرار گیرد و این امر با گامهای مثبت عملی فراهم میشود و باید فارغ از قیل و قالهای سیاسی و شعارهای پوپولیستی صورت بگیرد.
۱۰- مهارتهای اجتماعی در آموزش و پرورش با متون درسی حافظه محور و بمباران پیدرپی اطلاعات متولد نمیشود؛ مهارتهای اجتماعی در زمین ورزش مدرسه، در کافی شاپها و غذاخوریهای محیط علمی، در راهروها، در اردو، خلاصه در بیرون از محوطه کلاس شکل میگیرد. به بیان دیگر برای آموزش مهارتهای اجتماعی به برنامههای غیر رسمی نیازمندیم. پیشنهاد میشود برای پیدایش و تقویت مهارت اجتماعی زیرساختها و تمهیدات جدیدی برای برنامههای غیر رسمی در سال جدید طراحی شود.حیدر بایزیدی روزنامه آفتاب یزد /