صبح روز یکشنبه 27اردیبهشت برای تهیه گزارش درباره مشکلات کادر درمان و چالشهای آنان به یکی از مراکز تزریق واکسن در محدوده میدان سپاه مراجعه کردم.
شفاآنلاین>سلامت> همزمان با اعلام وزارت بهداشت برای واکسیناسیون سالمندان با همکاری ارگانها و سازمانهای مختلف، مکانهایی برای واکسیناسیون مجهز شدند؛ مراکزی که شاهد حضور افرادی با شرایط متفاوت از آنچه وزارت بهداشت اعلام کرد.
به گزارش شفاآنلاین: افرادی با سنهای پایینتر از آن چیزی که اعلام شده بود (حتی در گروه سنی 30 یا 40ساله) به این مراکز مراجعه کرده و با آوردن دلایل مختلفی از جمله داشتن بیماریهای زمینهای خواستار تزریق واکسن میشدند یا فرزندانی که والدین خود را با اختلاف سنی 5 تا 10سال با سن اعلامی ازسوی وزارت بهداشت به قرارگاههای تزریق واکسن آورده و سن بالای آنها را فارغ از اطلاعیهها و قوانین اعلامشده بهانه جر و بحث با مسوولان قرار میدادند؛ موضوعی که تا حد خیلی زیادی قابل درک است زیرا هماکنون مردم درگیر پاندمی شدید کرونا هستند و بروز چنین رفتارهایی از سوی آنها عادی جلوه میکند اما این موضوع در نقطهای مشکلساز میشود که نظم مراکز برای تزریق به هم خورده و گروههای حساستر از تزریق واکسن جا میمانند. چنین رفتارهایی برای کادر درمانی حاضر در این مراکز نیز دردسرساز میشود.
هدف از اعزام خبرنگار به مرکز واکسیناسیون در خیابان سرباز به همین دلیل بود که اتفاقی تلخ روی داد. روایت خانم فائزه مومنی، خبرنگار گروه زندگی از حادثه رویداده را بخوانید:
صبح روز یکشنبه 27اردیبهشت برای تهیه گزارش درباره مشکلات کادر درمان و چالشهای آنان به یکی از مراکز تزریق واکسن در محدوده میدان سپاه مراجعه کردم.
یکی از سالنهای ورزشی متعلق به شهرداری تهران به این امر اختصاص یافته بود و تیم پزشکی دانشکده علومپزشکی دانشگاه شهیدبهشتی در آن مستقر شده بودند.
صندلیها به ردیف در مقابل میز پرستاران چیده شده بود و زنان و مردان سالمند روی آنها نشسته بودند تا به ترتیب دوز اول واکسن را دریافت کنند. نیروهای بسیج نیز برای کمکرسانی آمده بودند که البته بعد از عدم موافقت کادر درمان مستقر، محل را ترک کردند.بعد از رد شدن از صندلیها به پشت میزهای گذاشتهشده برای تزریق واکسن رسیدم.
خانمی که دکتر صدایش میکردند با دو ماسک که روی هم قرار نگرفته بودند، مدام با مردم و بازرسان وزارت بهداشت صحبت میکرد. کارت خبرنگاریام را از کیفم بیرون آورده به سمت او که در کنار بازرس وزارتخانه ایستاده بود، رفتم؛ سلام کرده و با نشان دادن کارتم از او خواستم که به سوالاتم پاسخ دهد.
پرسشهایی درباره چالشهای مراجعان تا زمان ارسال واکسن بعد از اتمام و حتی تهویه محیط.اول مرا به بازرس وزارتخانه معرفی کرد و گفت: «ایشان از همه چیز مطلعاند، سوالاتتان را از او بپرسید» و به گوشه دیگری رفت. بازرس در ابتدا گفت که اسم من را نباید منتشر کنی. به او اطمینانخاطر دادم در صورت رضایت مصاحبهشونده نام منتشر خواهد شد.
به پرسشها جواب سربالا داده و مشخص بود نمیخواهد اطلاعات زیادی ارائه دهد، درصورتیکه هدف من تهیه یک گزارش حمایتی از تلاشهای کادر درمان برای واکسیناسیون بود.ازآنجاییکه پرسشهایم بدون پاسخ ماند به سراغ همان دکتری که میگفتند ناظر مرکز است رفتم. او پاسخ به سوالات را هرچند ناقص و بریدهبریده، اما صریحتر میگفت. مشغله زیادی داشت و مجبور بودم برای دریافت پاسخ عرض و طول سالن را همراهش بروم تا در این میان به برخی پرسشها نیز پاسخ دهد.
اگر مشغول صحبت با مراجعان میشد به سراغ کادر تزریقکننده رفته و با نشان دادن کارت خبرنگاری سعی در طرح پرسشهای مدنظرم داشتم.حدود یکساعت از حضورم در مرکز گذشته بود که متوجه صحبتهای مخفیانه خانم دکتر با حراست مجموعه و بازرسی که در کنار آنها ایستاده بود، شدم. احساس کردم از ادامه حضور من ناراضی هستند و بهتر است محل را ترک کنم اما این همه ماجرا نبود.
برخورد ناشایست حراست
وقتی قصد خروج داشتم مامور حراست جلوی من را گرفت و گفت که باید تلفنهمراهم را به او بدهم تا صداهای ضبط شده را پاک کند. مخالفت کردم چون کارت خبرنگاری داشته و با هماهنگی به یک مکان عمومی آمده بودم.
مسیرم را بهسمت در خروجی ادامه دادم که حراست جلوی من را گرفت و به عقب هل داد. گفت: «اجازه خروج نداری و باید اول فایل صوتی ضبطشده را پاک کنی.»مقاومت کردم اما او با گرفتن دست و کیف من که به روی شانه راستم قرار داشت، مرا به سمت سالن میکشید. در این بین دسته کیف باز شد و حراست کیف را در دست چپ و دست من را در دست راست خود فشار داده و میکشید.
دستم را که در اثر فشار بهشدت درد گرفته بود بیرون کشیده و متوجه انگشتی شدم که تا خورده بود!این مامور حراست، با وجود شکستن انگشتم از دادن کیفم خودداری کرده و اجازه خروج نمیداد. اینجا بود که با دفتر تحریریه و سردبیر روزنامه «صبحنو» تماس گرفتم که با کمک همکاران و تماس با نیروی انتظامی و طرح شکایت کیفم را پس گرفته و راهی کلانتری، پزشکی قانونی و بیمارستان شدم. انگشتی که حالا استخوانش به دونیم شده بود آماده جراحی شبانه شد.
البته با پیگیری آقای علیرضا وهابزاده، مشاور رسانهای وزیر بهداشت و دکتر علیرضا زالی، فرمانده ستاد مقابله با کرونای استان تهران عمل جراحی دوساعته شبهنگام انجام شد و نیمهشب نیز پس از مرخصی به منزل رفتم. این در حالی است که روز گذشته نیز دوستان رسانهای و انجمن صنفی مطبوعات حمایتهای خود از اینجانب را اعلام کردند. این اتفاق یک مساله صنفی است که باید با جدیت از سوی مسوولان وزارت بهداشت و درمان و ارشاد و فرهنگ اسلامی پیگیری شود تا دیگر همکاران و رسانهها در روند تهیه گزارش و جریان آزاد و شفاف اطلاعات با برخوردهای ناشایست نیروهای حراست یک مجموعه مواجه نشوند. روزنامه صبح نو