کد خبر: ۲۶۸۴۵
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۵ - ۱۱ تير ۱۳۹۳ - 2014July 02
شفاآنلاین-پیش از آن که این مبحث را آغاز کنیم می خواهم برای تان یک پرونده غم انگیز خانوادگی را باز کنم. ماجرا درباره زندگی یک زوج جوان است که روند پیشرفت مالی آنها یکسال پس از ازدواج سرعت گرفت و ناگهان به شدت ثروتمند شدند.

به گزارش شفا آنلاین،مرد خانواده، کار در رشته تحصیلی اش یعنی ادبیات را رها کرد و وارد حرفه پدرش شد که صادرات فرش بود. جهش اقتصادی در زندگی مشترک آنها اما زیاد طول نکشید یکی از شرکای مرد خیانت کرد و او ناگهان ورشکست شد. طبیعتاً هرچه جای تان روی نردبان دنیا بالاتر باشد، استخوانهای تان سخت تر می شکند. این اصل برای آنها هم صدق کرد و طوری سقوط کردند که اطراف مرد از انواع طلبکارها و چک های برگشتی پر شد.

یک هفته بعد از ورشکستگی ، مرد به همسرش گفت می خواهد به ویلای شمال شان برود و مدتی آنجا تنها باشد و درباره مشکل شان فکر کند. او غروب شنبه با خودروی شخصی اش به سوی شمال حرکت کرد و صبح روز بعد وقتی هیچ تماسی را پاسخ نداد زن ناگهان دلنگران شد و حسی عجیب او را کشاند تا ویلای شمال که مرد در آن خودش را کشته بود با نامه ای که در آن نوشته بود با توجه به ورشکستگی اش، هیچ راه دیگری برای حل مشکل به نظرش نمی رسد جز این که از زندگی کردن انصراف بدهد!

طرز تفکر زن اما با شوهرش کاملاً متفاوت بود و گرچه مرد هیچ وقت اجازه نمی داد زن درباره مشکلات اقتصادی شان نظر بدهد او سکان زندگی را بدون شوهرش در دست گرفت. از برخی طلبکارها مهلت گرفت، شغلی ساده بر اساس تخصصش پیدا کرد و بخشی از حقوقش را به پرداخت بدهی ها اختصاص داد اما بخش عمده بدهی ها را با فروش وسائل اشرافی زندگی شان تأمین کرد که از ابتدا هم با خریدشان مخالف بود. به این ترتیب فرش های ابریشم ، عتیقه ها ، خانه ، ویلای شمال ، خودروها و ... همه به پول نقد تبدیل شد و جیب طلبکارها را پر کرد و دل شان را راضی.

مشکل زن حالا تقریبا حل شده است و اگر مرد هم بود و همراه او کار می کرد شاید خیلی زودتر می توانستند بخش باقی مانده بدهی های شان را بپردازند. مرد اما حالا خودش را از شیرینی زندگی محروم کرده است؛ زندگی که به خیال زن، یک ورشکستگی ، برای پایان دادن به آن بهانه ای احمقانه محسوب می شود.

متوجه تفاوت در شیوه فکر کردن این زوج شدید؟ نقطه بحران در این پرونده یک ورشکستگی بزرگ در سال های آغاز زندگی مشترک است. مرد برای حل این بحران فقط به یک راه فکر کرده است : کشتن خودش !

زن اما به چندین راه فکر کرده است مثلا اول کشتن خودش، دوم فرار کردن از صحنه ماجرا و رفتن به کشوری دیگر ، سوم باقی ماندن و پرداخت بدهی ها از طریق کار کردن و فروش وسائل زندگی، چهارم بهت زده باقی ماندن و بازی کردن نقش یک قربانی بی دست و پا ، ششم قرض گرفتن های بیشتر و پرداخت بدهی های طلبکارهای فعلی و بوجود آوردن طلبکارهای بعدی و ....

او پس از فکر کردن به همه این راه ها باقی ماندن و پرداخت بدهی های شوهرش را انتخاب کرد و سپس وارد عمل شد.

ما در روانشناسی به شیوه تفکر مرد این داستان، همگرای مطلق و به شیوه تفکر زن داستان، واگرای منجر به همگرا می گوییم. منظور از تفکر همگرای مطلق یعنی اعتقاد به این که برای حل هر مساله ای صرفاً یک راه حل وجود دارد و جز آن، ممکن نیست. در تفکر واگرای منجر به همگرا اما، فرد خلاقانه به همه روش های حل مساله فکر می کند و پس از آن که ده ها گزینه مختلف را برای حل مساله ابداع می کند ، با تفکری همگرایانه، گزینه ها را غربال می کند و بهترین راه حل را انتخاب می کند.

در حقیقت، یک دارنده تفکر واگرا، باور دارد برای هر مساله ای بیش از یک راه حل وجود دارد و به همین علت وقتی یکی از راه هایش برای حل مساله به نتیجه نمی رسد راهی دیگر را انتخاب می کند و متوقف نمی شود یا از صحنه فرار نمی کند یا ناامید نمی شود اما کسی که تفکر همگرای مطلق دارد، وقتی شکست می خورد، مستأصل می شود.

واضح است که زندگی در کنار کسانی که فکر خلاق دارند و برای حل هر بحرانی در زندگی ده ها راه حل پیدا می کنند احساس امنیت بیشتری به همراه دارد تا زندگی با کسانی که همیشه فقط یک راه به نظرشان می رسد و دیگر هیچ!

جام جم

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: