به گزارش شفاآنلاین: یک عده با بیماری خطرناک خوشبینیشان دارند هر روز آمار قربانیان این ویروس غریبه را بالا میبرند. با یک حس لجبازی که نمیدانم از کجا سرچشمه میگیرد با همه قوانین میجنگند و برای این جنگ تن به تن و ناعادلانه خوشبینی را بهانه میکنند؛ خوشبینی را دستاویز بیمسئولیتیهایشان میکنند و...
این روزها همه چیز طعم و بوی کرونا میدهد
این روزها مدام ذهنم پرت میشود سمت ویروس کرونا. دلم میخواهد
بیخیالش بشوم و آسوده به زندگانی برسم، ولی مگر میشود؟ در همه جای زندگی
رخنه کرده است. هرجا که میروم یا هر کاری که میکنم رد پایش را احساس
میکنم. مثلاً این روزها وقتی برای عصرانه یک غروب پاییز، کیک میپزم و
کنار فنجان چایم دوتا غنچه گل سرخ میگذارم یکهو یادم میآید که قرار نیست
کسی خانهام بیاید. یادم میآید از آخرین باری که دورهمی دوستانه با
همسایهام داشتهام، ماهها میگذرد. یا مدت زیادی است برای بیشتر از
تعداد خودمان غذا نپختهام. دخترم دارد به خانه ماندن اجباری عادت میکند و
برای دیدارهای خانوادگی و تبریکات مرسوم هم دل به سرعت اینترنت و قدرت
دنیای مجازی دادهایم تا کمی دلمان باز بشود. مدتهاست باقلای سر چهارراه و
پیراشکی داغ وسط خرید را تجربه نکردهام. اصلاً مدتهاست یک دل سیر دست
دخترکم را نگرفته و در خیابانهای پاییزی شهر قدم نزدهام. امسال آلبوم
عکسهای پاییزهمان خالی است. هر بار با خودروی خودمان بیرون رفتیم،
شیشهها را بالا کشیدیم و یک لحظه هم از ماسک و الکل غافل نشدیم. اصلاً این
شده رسم خانوادگی. اول خرید میکنیم با الکل ضدعفونی و سپس با بطری آب در
شیشه همان جا کنار پیادهرو دستمان را میشوییم. این شده کار این چند
ماهمان. بماند که خیلیها مسخره کردند، بعضیها موعظه کردند که اگر قرار
باشد بگیری با این مراقبتها هم میگیری. بماند که عدهای هم مثل خودمان
پروتکلها را سفت و سخت گرفتند و خدا کند مثل ما نتیجهاش را دیده و از شر
ویروس در امان مانده باشند.
خوشبینها آمار قربانیان را بالا میبرند
در مقابل این مراقبتها یک عده شهروند هستند که با شوخ طبعی و
مسخرهبازی همهچیز را به بازی میگیرند، میگویندای هیچ برای هیچ بر هیچ
مپیچ! ولی تلاش برای زنده ماندن که هیچ نیست. مراقبت و مسئولیت انسانی در
مقابل سلامت دیگران که هیچ نیست. یک عده با بیماری خطرناک خوشبینیشان
دارند هر روز آمار قربانیان این ویروس غریبه را بالا میبرند. با یک حس
لجبازی که نمیدانم از کجا سرچشمه میگیرد با همه قوانین میجنگند و برای
این جنگ تن به تن و ناعادلانه خوشبینی را بهانه میکنند. خوشبینی را
دستاویز بیمسئولیتیها میکنند. ماسک نمیزنند، چون معتقد هستند،
نمیگیرند. اگر تستشان مثبت است در کوچه و خیابان دوره میافتند که چیزی
نیست و حالشان خوب است. بعضیها معتقدند هر چه به کرونا روبدهی بیشتر سوارت
میشود. پس باید بیخیالی طی کرد و به روال زندگی عادی ادامه داد. عدهای
میگویند کرونا تا چند سال با ماست. نمیشود که کرکره زندگی و روابط
خانوادگی را پایین کشید. بنابراین با این تفکر که مرگ برای همسایه است شروع
میکنند به رفتارهای عادی قبل از کرونا. به این بهانه که مدتهاست دور هم
نبودهاند بیش از قبل مهمان دعوت میکنند تا افسردگی این قرنطینه اجباری
رفع بشود. در دهان هم نفس میکشند و رقص کنان میان هم میلولند و این
وسطها یکی هدیه با خودش ویروس آورده و همه را مهمان میکند.
عدهای هم فکر میکنند خیلی زرنگ هستند، حالا که کرونا هست و
میدانند خیلی مهمانهای شهرستانی نمیآیند، اتفاقاً عروسی و نامزدی و
بلهبرونشان را به خاطر کاهش هزینههای جشن، میگیرند و هیچ سنتی را هم از
قلم نمیاندازند. آنقدر مو به مو اجرا میکنند که عروسی میشود یکی از
پاتوقهای اصلی ویروس که اگر تست شما مثبت باشد، اولین سؤالی که از شما
میپرسند این است که آیا در عروسی و مهمانی حضور یافتهاید؟ همینطور
خوشبینی و حس خوشحالی شهروندان قربانی میگیرد و ما شبها بدون ذرهای
عذاب وجدان سر به بالین میگذاریم. بعضیها برای خودشان پزشک میشوند و
تجویزهای عجیب و غریب میکنند. مثلاً برای پایین آوردن ماسک در مکان عمومی
معتقدند نفس کشیدن طولانی در ماسک ریه را بیشتر ملتهب میکند و نفس گرفتن
گاه به گاه ضروری است. یا پیرها میگویند ما نسل قوی هستیم و ما بدتر از
کرونا را دیده و پشتسر گذاشتهایم. جوانها هم که جوان هستند و بنیه خوبی
دارند و احتمالاً کمتر دچار میشوند. یا اگر هم بشوند خفیف مثل سرماخوردگی
است و زود از شرش خلاص میشوند، فقط نمیدانم این آمارهای ابتلا این وسط
چرا بازارگرمی میکند و پای جوانها را وسط میکشد؟!
ناقلان خاموش، مبتلایان خودخواه
بعضیها خودخواه هستند و وقتی تستشان مثبت میشود از آدم و عالم
طلبکار میشوند و میخواهند دیگران هم رنجشان را تجربه کنند. خیلیها ناقل
خاموش هستند، خودشان میدانند، اما بیعلامت در میان مردم تردد میکنند و
خدا میداند روزی چند انسان بیگناه را درگیر این ویروس لعنتی میکنند.
یک عده هم هستند که دوران پیش از کرونا و پساکرونا برایشان مفهومی
ندارد، اصلاً انگار دچار کور رنگی هستند و رنگهای سیاه و قرمز کرونایی
شهرها را نمیبینند یا احتمالاً نمیخواهند ببینند. همین که تقویم روی
تعطیلی رسمی توقف میکند راهی جادههای شمال میشوند و ویروس را با خودشان
جابهجا میکنند. یا سوغاتی میبرند یا سوغاتی میآورند. اصلاً آنها که
کرونا نمیگیرند! کنار ساحل و در جنگل، متل و هتل که همه از یگدیگر فاصله
دارند و کسی مبتلا نمیشود. اصلاً از قوطی کبریتهای پایتختشان بیرون
زدهاند که هوایی بخورند و از ویروس در امان بمانند. حاضرند مبتلا شوند،
مبتلا کنند و داغدار بشوند، ولی لذت جوجه خوردن با نوشابه را از دست ندهند.
اصلاً چرا نروند؟ بچه زرنگها میگویند ویلای شخصی خودمان میرویم. باور
کنید راست میگویند. آنها سر راهشان تمام مایحتاج را میخرند. کلی در فضای
بارانی و مه آلود فیلم و عکس یادگاری میگیرند، سوغاتی میآورند و حتی
حضورشان در زغال فروشی هم احساس میشود! بعد از تمام این ترددها و صف دراز
پمپبنزین و نانوایی و مرغ فروشی، پناه میبرند به گوشه دنج ویلایشان. آن
هم نه تنها. چون سفر تنهایی مزه نمیدهد. با چند تا از فامیل و اقوام یا
اگر نبودند چند دوست پایه که هیچوقت رویشان را برای پیشنهاد سفر زمین
نمیزنند.
یک عده هم هستند که میل خرید دارند. روزهای حاد و پرخطر کرونایی که
مردم از ترس جانشان در خانه ماندهاند راهی مرکز خرید میشوند و برای
خودشان میچرخند، میخورند و مینوشند. این وسط ماندهام که اگر مدرسهها
آنلاین نبود، مردم چگونه به خرید و مهمانی و سفرشان میرسیدند؟
یک عده هم وقتی کار از کار گذشت و شخصی از خانوادهاش مبتلا شد،
انگار فقط آنها گرفتار شدهاند، باز دچار سندروم خودخواهی میشوند و همه
به یکباره به مراکز درمانی هجوم میآورند برای ملاقات. ساعت ملاقات در
بسیاری از مراکز دعوایی است که نگو. انگار با کادر درمان پدرکشتگی دارند!
به بعضیها وقتی میگویی کادر درمان خستهاند، کمی مراعاتشان کنید با
پوزخند جواب میدهند آنها پولش را میگیرند. دلشان برای من و تو نسوخته
است. چه جمله آشنایی! یادتان هست؟ در مورد شهدای حرم هم که جوانهای دسته
گل جانشان را برای امنیت کف دست میگرفتند، همین حرف و حدیثها بود!
آدمهای خودخواه و خوشبین در دادگاه کرونا
این روزها سبک زندگی خیلی فرق کرده است. حالا کلاس و شعور اجتماعی
شهروند در گرو رعایت پروتکلهای بهداشتی است. اگر کسی در پمپ بنزین دستکش
به دست داشت و آن را بعد از کارش در سطل زباله انداخت، اگر کسی مدام در حال
ضدعفونی دستانش بود یا در مغازه و محل کسبش فاصله را رعایت کرد، یا اگر
کسی را دیدید که بیرون نانوایی در صف ایستاد و برای سوارشدن به مترو، هل
نداد و فاصله ایمن را حفظ کرد بدانید او یک انسان واقعی است. یک شهروند
نمونه که باید مدال به گردنش آویخت!
شهر خسته از نفسهای بیرمق است. آدمها ترسیدهاند و نگرانی در پس
مژگان تکتک مردهای این سرزمین موج میزند. نان خیلیها بریده شده و کرونا
خیلیها را بیکار کرده است. شاید شما در صورت ابتلا هزینه درمان کرونا را
داشته باشید، ولی هستند تعداد زیادی بیمار که برای نداشتن همان پول آمپول
دولتی با مرگ دست و پنجه نرم میکنند. تا این سبک خودخواهی و مغرورانه ما
تغییر نکند و اگر ما به این درک نرسیم که کرونا یک بیماری فردی نیست و باید
به صورت دسته جمعی برای نابودیاش مبارزه و تلاش کنیم کاری از پیش نمیرود
و هر روز تعداد زندگیهای از هم پاشیده ناشی از کرونا فزونی مییابد. اگر
آمار مرگ و میر و ابتلا برایمان عادی و تبدیل به یک عدد بشود که هر روز با
کمی اینور آنور اعلام میشود، باید منتظر یک کشتار دسته جمعی ماند. فقط
یادتان باشد اگر روزی دادگاهی برای این بیماری تشکیل شد آدمهای خودخواه و
زیادی خوشبین را در رأس محاکمه قرار دهیم. تمام!