ازدواج آسان نفسش زیباست به شرط آنکه در جامعه فرهنگسازی شود. جامعه ما آماده پذیرش این سنت نیست. نمیخواهند بپذیرند ازدواج فقط شروع یک زندگی دو نفره است و بقیه چیزهای من درآوردی را که خارج از قاعده است میتوان حذف کرد. وقتی میشود از جهیزیه سبکتر و ازدواج آسان گفت که خانواده پسر برای این پذیرش آماده باشند.
شفاآنلاین>اجتماعی>ازدواج همیشه یکی از پر چالشترین و در عین حال زیباترین اتفاقات دوران جوانی است؛ موهبتی که اگر به وقتش صورت پذیرد بسیاری از مسائل اجتماعی و خانوادگی به طور خودکار حل خواهد شد. این سنت زیبا از زمان پیامبران شکل گرفته و تا امروز با شیوهای جدید و توسعهیافته همچنان پا برجاست. صاحبنظران میگویند آمار ازدواجها پایین آمده است و از هر چهار ثبت ازدواج یکی به جدایی میانجامد. در این میان عدهای سعی دارند با اشاعه ازدواج آسان حتی در بحرانیترین شرایط اقتصادی، جوانان را به سمت این سنت حسنه سوق دهند. بالا بردن نرخ وامهای ازدواج، توسعه ازدواجهای دانشجویی و اقداماتی از این قبیل آیا برای رخ دادن یک اتفاق اجتماعی کافی است؟ آیا میشود با چند سفارش جوانها را به ازدواج ترغیب کرد؟ میتوان تبعات جهیزیه کمتر از معمول یا نگرفتن مراسم عروسی مجلل را که منجر به اختلافات خانوادگی خواهد شد بر عهده گرفت؟ تبعات روانی آسودگی این تصمیم برای آسانسازی به پای کیست؟ این آرزوی شیرین که هر پدر و مادر ایرانی برای دختر و پسرش میخواهد حالا تبدیل به یک کابوس برای خانواده ایرانی تبدیل شده است و از همان روز که کودک متولد میشود والدین نگران آینده او هستند. این در حالی است که بسیاری از دغدغهها مالی است و خانواده را دچار اضطراب کرده است. اگر میخواهید این دلهره را در چهرهها ببینید کافی است سری به بازار بزنید و مردمی را ببینید که برای سامان دادن به زندگی دختر و پسرشان و سر و کله زدن با انواع مشکلات و خرج تراشیها مضطرب و نالانند. گفتم بازار! مخاطبان گزارش امروز را در بازار دیدهام، در حالی که بعضی از آنها ماسک بر صورت دارند و سعی دارند از خلوت کرونایی بازار برای خرید ایمن استفاده کنند. آنها برایم از تصور یک ازدواج آسان میگویند.
ازدواج آسان فرهنگسازی میخواهد
سمیرا صارمی /۳۵ ساله
همراه مادر و خواهرش آمده است تا وسایل جهیزیه خواهرش را خریداری کنند. او میگوید ازدواج آسان فقط یک قصه است و کسی آن را باور ندارد. من یک بار چوب این آسانی را خوردم و حالا نمیخواهم خواهرم اشتباه من را مرتکب شود. هرچند قیمت اجناس نجومی و تهیه یک جهیزیه آبرومند کمرشکن است، ولی ارزش آرامش بعد از آن را دارد. سالها قبل من و همسرم عاشقانه یک زندگی مشترک را آغاز کردیم. ملاکمان زندگی بود. خودمان دستمان به دهانمان میرسید و هر دو شاغل بودیم. او از پدرم جهیزیه آنچنانی نخواست و من هم برای فرار از کلیشهها راهی جز جشن گرفتن برای آغاز زندگی برگزیدم. در واقع نه سیخی سوخت و نه کبابی. هر دوی ما تحصیلکرده بودیم و من میخواستم به رسم مزخرف جهیزیه برون پایان دهم. خانوادهام به رغم اصرارهای من بسیاری از لوازم اصلی زندگی را برایمان تدارک دیدند و ما به آسانی زندگیمان را شروع کردیم، ولی همه آن عاشقانهها و روشنفکریها دوامش برای چند ماه بود. متلکها و تکه پرانی و سرزنش خانواده همسرم پُتکی شد بر سر زندگی ما. من هنوز دارم تاوان آن ساختارشکنی را میدهم که فکر میکردم به نفع همه است. ما کسی را برای دیدن جهیزیه دعوت نکردیم برای همین هرگز خریدهای خانوادهام به چشم نیامد و گمان کردند همه را پسر خودشان خریده است. هنوز همسرم نداشتن جهیزیه را وسط دعواها بر سرم میکوبد. چیزی که دوتایی بر سر آن توافق کرده بودیم!
ازدواج آسان نفسش زیباست به شرط آنکه در جامعه فرهنگسازی شود. من نمیخواهم خواهرم به بهانه دوست داشتن و عجله برای شروع
زندگی مشترک، خطای من را تکرار کند. جامعه ما آماده پذیرش این سنت نیست. نمیخواهند بپذیرند ازدواج فقط شروع یک زندگی دو نفره است و بقیه چیزهای من درآوردی را که خارج از قاعده است میتوان حذف کرد. وقتی میشود از جهیزیه سبکتر و ازدواج آسان گفت که خانواده پسر برای این پذیرش آماده باشند و مثل هر فرهنگ دیگری این نیز جا بیفتد. تا وقتی مادرها برای دخترشان دنبال خواستگار بساز میگردند، ولی از عروسشان کرور کرور جهیزیه میخواهند هیچ ازدواجی آسان نمیشود.
یک بام و دو هوا نمیشود
بابک رحیمی /۳۲ ساله
من یک جوان ایرانی هستم که در همین مملکت زندگی میکنم. نه خانهای مستقل دارم نه ماشین و نه حتی کار درست و درمانی که بخواهم نانآور یک خانه باشم. از طرفی دل به دختری بسته و میخواهم با او ازدواج کنم. شما بگویید راهکارش چیست؟ خانوادهاش در خواستگاری از من تمام این مطالبات را خواستهاند. میدانم سختگیرند، چون آینده دخترشان مهم است، ولی پیش خودشان فکر نمیکنند یک جوان که درسش تازه تمام شده و سربازی رفته است چطور میتواند با یک حقوق معمولی تمام آن خواستهها را برآورده کند؟ هم میگویند جوان سالم و با اخلاق میخواهند هم جلوی پایش سنگ میگذارند. این دوتا با هم منافات دارند. اگر جوان سالم و پاک میخواهند باید به نداریهایش بسازند و روی جُربزه و جَنَم او حساب کنند. اگر هم قرار است هر کسی درِ خانهشان را بزند و دست دخترشان را بگیرد صرف پول داشتن، پس راهشان با ما جداست. وقتی میگویید ازدواج آسان یاد این ضربالمثل میافتم که میگویند مرگ خوب است، ولی برای همسایه. این امر خداپسندانه هم خوب است، اما برای بقیه. تا وقتی پای تعریف از دیگران باشد میستایند که طرف عروسی نگرفت. خیلی بریز و بپاش نکرد و فلان و بهمان، ولی پای دختر یا پسر خودشان که وسط باشد اوضاع فرق میکند. همه مادرها فکر میکنند بچههایشان لایقترین آدمهای زمین هستند و باید بهترین زوج از هر لحاظ را برگزینند. یک بام و دو هوا که نمیشود. نه دخترها در مهریه کوتاه میآیند و نه پسرها به همسرشان مجال میدهند اندازه وسعشان جهیزیه بدهند. شرایط خانوادهها را درک نمیکنند و فقط میخواهند این ازدواج مجلل را در چشم فامیل بکوبند. با این اوصاف هیچوقت هیچ ازدواجی آسان نمیشود که عشق آسان کرد اول، ولی افتاد مشکلها.
حمایت خانواده و دولت خیلی مهم است
مهتاب جامدی /۳۰ ساله
من خوش شانس بودم که خانواده خودم و همسرم هر دو عاقل بودند و برای رسیدن من و همسرم به یکدیگر نه تنها سنگی جلوی پایمان نگذاشتند، بلکه یکی یکی موانع را از سر راهمان برداشتند. ما هر دو دانشجو بودیم، ولی پدر همسرم مغازه را در اختیارش گذاشت تا تمام شدن درسش با آن کسب درآمد کند. پدرِ من هم یک طبقه از خانهمان را که دست مستأجر بود برای زندگی به ما داد تا کمی زندگیمان سر و سامان بگیرد. یک عقد ساده خواندیم و با یک مشهد رفتن که ماه عسلمان بود زیر یک سقف رفتیم. اولش همه چیز سخت بود. درست بود که ما پول نمیدادیم و با وجود متأهل بودن هنوز زیر چتر حمایت خانوادهها بودیم، ولی دغدغههای روانی و حرف مردم یک لحظه رهایمان نمیکرد. از گوشه و کنار میشنیدم که به پدرم میگفتند داماد سر خانه آوردهای؟ کوچک و بزرگ فامیل هم با حرفهای درشت و کنایههایشان حسابی از خجالتمان درآمدند، اما از یک جایی به بعد تصمیم گرفتیم برای خودمان زندگی کنیم، نه حرف مردم. برای خودمان هدفگذاری کردیم تا با استفاده از شرایط به خواستههایمان برسیم. حمایت خانوادهها باعث شد ما زودتر خودمان را جمع و جور کنیم، صاحب خانه و بچهدار شویم و...
خانواده خیلی مهم است. اگر هر دو بپذیرند که ازدواج راهی برای رسیدن به کمال است و نه نشستن سر یک سفره آماده و پراز امکانات که خانوادهها تدارک دیدهاند، اگر به جوانها فرصت اثبات تواناییهایشان را بدهند و کمتر بر طبل نمیشودها بکوبند جوانهای بیشتری زیر یک سقف میروند و تعداد آدمهای عاشق هر روز بیشتر میشوند. وقتی هم جایی عشق فرمانروا باشد خبری از بدیها و پلشتیهای دنیای امروز نخواهد بود.
کاش ما یاد بگیریم زندگی مشترک میدان جنگ نیست که هر کس زبانش تیزتر باشد گربههای دم حجله را خونبارتر میکشد. هنوز هم شروع زندگی آسان است اگر خودمان باور کنیم. اگر دست از خودخواهیها برداریم، دخترها به جای اصرار برای داشتن خانه مستقل از کمک مسکن خانواده استفاده کنند، خرج عروسی را کمتر و به جایش نیازهای مهمتر را برآورده کنند و مهمتر اینکه زندگی دیگران را قضاوت نکنیم. کلاس آدمها را از روی تعداد سکههای مهریه یا اسم تالار عروسی در فلان جا و سرویس طلای براق عروس قضاوت نکنیم. ذوق نکنیم از اینکه مچ عروس را گرفتهایم در این وانفسای گرانی سرویس بدلی دستش کرده تا حفظ آبرو کند. ذوق نکنیم از پخش کردن عکسهای عروسی مجلل در فضاهای مجازی که دل خیلی از جوانهای دم بخت را میسوزاند. آنقدر در تکتک تصمیمهای زندگی زوجهای جوان دخالت نکنیم و زیر ذرهبین خودخواهیهای خود قرارشان ندهیم. باور کنید آنهایی که زندگی سادهای را شروع میکنند قدر زندگی و با هم بودن را بیشتر میدانند. این روزها سادهترین ازدواجها نیز آرزوی محال بسیاری از جوانهاست وای کاش دولتمردان فکری به حال دلهای تنها کنند. این مقوله ارزش هزینه کردن دارد.روزنامه جوان