کد خبر: ۲۵۶۷۴۲
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۰ - ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹ - 2020May 04
دکتر بکایی بیان کرد: ۲۵ سال است که در این حوزه فعالیت می‌کنم و روز‌های بد و خوب زیادی را گذرانده ام. اما خاطره‌ای دارم که هنوز هم برای همه دانشجوهایم تعریف می‌کنم.


شفاآنلاین>سلامت>دکتر سلامت باروری و عضو هیئت علمی دانشگاه یزد اظهار کرد: اوایل دهه ۷۰ برای گذراندن طرح مامایی از یزد به زنجان منتقل شدم. همسرم پزشک بود و توانستیم یک مطب اجاره کنیم و در یکی از اتاق هایش زندگی می‌کردیم.

به گزارش شفاآنلاین: بکایی افزود: یک بار، ساعت ۵ صبح زنگ مطب به صدا درآمد. در را که باز کردیم با زن جوانی مواجه شدم که از درد زایمان به خود می‌پیچید.

دکتر بکایی ادامه داد: این زن از من میخواست در مطب بچه اش را به دنیا بیاورم، زیرا در اون شهر هیچ دکتر متخصصی یا بیمارستان نزدیکی وجود نداشت.

این پزشک گفت: من دست تنها بودم، اما به خدا توکل کردم و پذیرفتم. ساعت ۸ صبح پسربچه‌ای به دنیا آمد که هنوز چهره اش جلوی چشمانم است.

وی ادامه داد: بعد از به دنیا آمدن این پسر بچه، من در آن شهر شهرت خاصی پیدا کردم. از شهر‌های دور و نزدیک برای زایمان پیش من می‌آمدند.

بکایی اظهار کرد: من علت این اتفاق را نمی‌دانستم تا اینکه یک بار یکی از این مراجعین برایم علت محبوبیتم را تعریف کرد.
وی ادامه داد: به گفته این زن، پسری که چند ماه پیش در مطبم به دنیا آورده ام، باید با سزارین به دنیا می‌آمد، اما من به صورت طبیعی آن را به دنیا آورده بودم.

این پزشک افزود:در آن زمان عمل زایمان طبیعی پرطرفدار بود و مادر‌ها از عمل سزارین ترس داشتند. مردم آن زمان تصور می‌کردند من معجزه ای انجام دادم که توانستم آن پسر به صورت طبیعی به دنیا بیاورم. برای همین به من مراجعه می‌کردند.

بکایی اظهار کرد: این در حالی است که این پسربچه در داخل رحم مادرش چرخیده بود و امکان عمل طبیعی وجود داشت و من معجزه‌ای نکرده بودم.

این پزشک ادامه داد: به دنیا آوردن کودکان بسیار شیرین است. اما خاطره بد هم دارم. به خاطر دارم یکی از نوزادان که صورتش کامل رشد نکرده بود، پس از تولد جان خود را از دست داد که گریه‌های این مادر هم هنوز به خاطر دارم، زیرا من یک مادرم و حس بیمارانم را درک می‌کنم.

میزان

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: