کرونا با خود بسیار حوادث و کم و زیاد آورد و با خود هم بسیار برد. بسیار دلخوشیهای ساده و بی آلایشی که در این روزها جای خود را به حسرتهای بزرگ داد. یکی از این حسرتها بازی شاد کودکان بود در آغوش آرام بوستان های شهری. همین بوستان هایی که بدون خرج و استرسی کودکان را در دل خود جای داد و پدران و مادران را با خیالی امن به تماشای قد کشیدن فرزندانشان نشاند.
این روزها دیگر این وسوسه بیشتر به جان کودکان می افتد که از خانه بیرون بروند و تنی به اسباب بوستان بزنند و تفریحی کنند.دوچرخه هایی شان را روی موزاییک برجسته پارک ها بیاندازند و مسابقه بدهند. کوچک تر ها هم دلشان برای کل کل های نوبت تاب سواری تنگ شده است. کل کل هایی که باعث شد خیلی از دوستی ها شکل بگیرد و خیلی از دوستی ها هم از بین برود.
به هرحال روزگار چنین حالی برای ما رقم زده است و جهان هم بی تاب برکشیدن پرده ای از این تئاتر غمباد زده و رقت آور است. به هر حال باید این صحنه را هم دید و تاب آورد تا پایان خوش صحنه گردان بر این صفحه را به چشم ببینیم و امیدوار باشیم که همین دلخوشی های ساده دوباره ما را مهمان خود کند.
نمی دانیم ترامپ راست میگوید یا چینی ها، یا بهداشت جهانی؟! آنجا که می گویند از روز اول به ما در باره این ویروس منحوس دروغ گفته شد. گفته شد که این ویروس دموکرات با فقر و غنای شما کار ندارد ولی با یک چیز کار دارد و به سراغ همه می رود جز کودکان. کودکان را از هر گزندی مصون پنداشتند و پنداشتیم. تنها گفتند که ممکن است ناقل باشند . به همین دلیل کودکان هم هم پای ما در خانه ماندند و قرنطینه اجباری را مثل ما تجربه کردند.
روزهای قرنطینه با هزاران سختی و مشکل می گذشت و خبر مرگ این همسایه و آن فامیل دور و نزدیک از چپ و راست ما را بر آن می داشت که بیشتر به خود و دیگران بیاندیشیم و خانه نشینی را به پارک نشینی و تفریح ترجیح دهیم. حتی خانه نشینی را به سیزده بدر هم ترجیح دادیم و آش رشته سیزده را در خانه بار گذاشتیم و بار انتقال و دریافت ویروس را روی دوش دیگران نیانداختیم.
اما همان گونه که آن 200 هزار نفر در ایام عید بدون توجه به میلیون ها پیام ریز و درشت تلوزیون و شبکه های اجتماعی و اطبا و مسئولان و وزارت بهداشت و سازمان بهداشت جهانی و... باک بنزین ماشین خود را پر کردند و «زغوغای جهان فارغ»در جاده ها روان شدند، در دل این شهر هم بودند و هستند کسانی که متمدنانه تر رفتار کردند و از شهر بیرون نزدند ولی در همین شهر فرزندانشان را با این خیال خوش که کرونا نمی گیرند به دل بوستان هایی که تعطیل شدند از ترس کرونا فرستادند و می فرستند.
این روزها هنوز کودکان بسیاری را می بینیم که از نوار پلاستیکی سبز پارک ها عبور کرده و به فرض خودشان با زرنگی و پیچاندن مامور شهرداری به لب تاب و سرسره ها رساندند. همین چند روز پیش بودکه آمار رسید بیش از 20 کودک کرونا گرفته اند و در بیمارستان های قم بستری اند. همین چند روز پیش بود که خبر فوت جانکاه آن کودک سه ساله شمالی بر اثر کرونا دل همه را کباب کرد. اما بازهم انسانیم و فراموشکار. انسان هستیم و بی ترس از مکافاتی که از عمل امروز ما از دل خاک بیرون میزند.
از طرفی دل انسان برای این کودکانی که دلشان به همین یک تاب و سرسره خوش شده می سوزد و از طرفی هم فکر سرفه های خشک و پرپر زدنشان روی تخت بیمارستان دل گرگ بیابان را هم به درد می آورد. ولی این وسط بازهم پدر و مادرهایی که کل درکشان از مسئولیت زندگی و بچه داری، نان آوردن بر سر سفره بچه ها است و دیگر هیچ، فرزندان خویش را هم با همین فکرهای بنجل به دل مرگ می کشانند. وقتی حال ندارند که به یک بازی ساده با چوب و کاغذ و انگشت دست هایشان فکر کنند آنها را به دل پارک هایی می برند که نمی دانند از پس همین سرسره ها چه ویروس هایی بالا و پایین می روند.
فقط و فقط باید امید داشت که این روزها بگذرد و خود این ویروس بزرگواری کند و خودش همین جوری که آمد، برود وگرنه به این دوستان عزیز هیچ امیدی نداریم.ایسنا