یادداشت دکترشهریارکهن زاد-ارولوژیست-
اگر رویمان را برای هستی زیاد کنیم کائنات در الزام اجتناب ناپذیــر در پیروی از قواعدی که وضع و نصب کرده اســت بر ما استثنایی روا نخواهد داشــت و به ســادگی حذفمان خواهد کرد
شفاآنلاین>سلامت> در فیزیولوژی اصلی است که به «جمع تحریکهای نهفته» معروف است. به خوبی به یاد میآورم در سالهای نخستین دانشآموزیام در پزشکی، در آزمایشگاه عملی فیزیولوژی پای قورباغه نگونبختی را با فرو کردن الکترودی دستخوش تحریک الکتریکی خفیف ۵ میلیولتی میکردیم. هیچ اتفاقی روی نمیداد؛ همه این داستان برای این بود که در چهار یا پنجمین تحریک بازتاب شدید انقباضی ماهیچه پا را مشاهده کنیم. آن اصل که گفتم توضیح چرایی این مشاهد است. انگار آن تحریکهای منفرد، جدای از هم و به ظاهر بیربط در جایی از ماهیچه پای قورباغه ذخیره شده و سرانجام به مرزی که در فیزیولوژی به «آستانه تحریک» شناخته میشود، رسیده و پاسخی سخت را سبب شدهاند.شاید منبعث از تخصصی که دارم بسیاری از پدیدهها را از نگاه دانشی که آموختهام مینگرم از این رو است که در تحلیل سردرگمی و بحرانی که در میانه آنیم این اصل دستاویز درک هرچند بیرمقم از پیچیدگی مطلق آن شده است.درست که بنگریم، به روشنی جمع تحریکهای نهفتهای که دیرزمانی است بشریت معیوب را تلنگرهای پنج میلیولتی زده است را میتوان ردگیری کرد. این تلنگرها از انقلاب بزرگ صنعتی و تمرکز مطلق نگاه بشر به اصالت صرف سرمایه و نه ارزشهای انسانی شروع شد و در ادامه به حیطهای که عنقریب انسانیت را بازنده مطلق اعلام خواهد کرد، رسید.پُر پیداست که در پیکر تنومند و ورزیده «کاپتالیسم» و فرزند نوپای خلفش، «نئو لیبرالیسم» سوراخهای بیشماری از این تلنگرهای پرتواتر، کم دامنه، آبزیرکاه، موذی و به روشنی در این آخرین موردش (کووید-۱۹ را میگویم) ویرانگر ایجاد شده است که در ادامه یاری ایستایی این هیکل که از قضا فربهی و ثقل سنگین این بار بر علیه شعمل خواهد کرد را از وی خواهد ستاند. اشتباه نکنید؛ منکر همه نعمات و دسترسیهایی که انقلاب صنعتی و پسامدهای آن برای بشریت به ارمغان آورد، نیستم. آگاهم که این تحول عظیم تولید انبوه و فراوان به میزانی که تا پیش از آن در تاریخ انسان بیسابقه بود را میسر کرده و سبب گسترش اقتصاد بسیاری از ملتها شد. در نتیجه استاندارد زندگی را بالا برد.آنچه تلاش در بیانش دارم اشاره به نقصان آن است.چه کسی میتواند منکر نقش این انقلاب در بروز گازهای گلخانهای، دگرگونیهای آب و هوایی، بهرهکشیهای غیرعادلانه کارگری… و تراکمهای بیماریزای جمعیتی باشد.حیرتآور است که برای نمونه، اَبراقتصادی همچون ایالات متحده آمریکا با نزدیک به ۲۳ تریلیون دلار حجم اقتصادی را درمانده دسترسی به چند هزار دستگاه تنفس مصنوعی میبینیم. در تحلیل این ناهنجاری چه توجیه دیگری به جز نگاه مقتصدانه، منطبق بر اصول بهرهوری و بسیاری از رفتارها که از نهاد «نئولیبرالیسم» بر میآید، میتوان داشت؟روشن است که این شیوه نگرش، مطلقا در نگاه اثربخشی هزینههایش جایی برای تامینهای فراتر از نیازهای بالفعل قائل نیست و باز از این رو است که نا کارامدی شرمآورش را در تمامی بحرانها و سردرگمیهای هرازگاهی از طوفانها و گردبادها گرفته تا اپیدمی و پاندمیها میتوان مشاهده کرد. شوربختانه اینکه این نگاه معیوب و غیرانسانی تنها به ایالات متحده آمریکا محدود نبوده و تقریبا همه دنیا را فراگرفته است.کجفهمی شاخص و خطا کارانه بشریت در خود محوری مالیخولیایی و بسیار دون کیشوتی او در تعریف جایگاه واقعی اش در کا ئنات است. درست از زمانی که ما خود را منظور اصلی این همه عظمت دانستیم، و هر چه دست کم نزدیک به ۱۴ میلیارد سال هزینهای که هستی در تکوین جهان کرده است را از برای خویش خود یافتیم، آسیبپذیرترین ادوار تاریخ تکاملمان را رقم زدیم. از اینجاست که کلانی هیکل تنومند و فربهمان مقهور اقتدار خُرد یک ویروس شده است. شرمآور است اگر بدانیم که این «کلان خُرد» اساسا در خط تکاملی هنوز به منزلت و لیاقت زنده بودن هم دست نیافته است.که ویروسها چیزی بین موجودات بیجان و جاندارند و بس…شک نکنید که این از اقتدار ویروسها نیست که چنین درمانده و سردرگم گشتهایم. آن خلل که گفتم سبب ماجراست.حقیقت محضی که در ورای کج فهمی خود محورانه ما وجود دارد تنها حاکی از حقارت دردآور و هراسناکمان در قیاس با عظمت هستی است.بدانیم که ما در پایان خط تکاملی که نزدیک به چهار میلیارد و اندی سال پیش از یک تکیاخته در عمق تاریک اقیانوسی دور افتاده و پهناور موجودیت یافت، شکل پذیرفتهایم؛ کافی است تنها دمی درنگ کرده و به این خط ممتد در پشت سر خود بنگریم. خواهیم دید که گونههایی بزرگتر و شایسته از ما در عدم انطباق شان به هارمونی هستی از صحنه گیتی محو شدند و اگر کنجکاوی ما انسانها نمیبود چه بسا این آمدوشدشان اپسیلونی نیاز به آگاهی از حضور شان را توجیه نمیکرد.اگر تنها نصیب این آشوب فراگیر، بصیرتی باشد که جایگاه خُردمان در هستی را عیان سازد و به جزئی ناچیز از تار و پود هستی بودنمان واقفمان گرداند، از دل تباهی به بار آمده نیکی ظاهر خواهد شد.و از این طریق لیاقت همچنان بودن را از خود سلب نخواهیم کرد.پیمودن بیراهه از پیش رفته، نوع ما را در معرض رفتاری مشابه به آنچه در بدن خود ما توسط یاختههای لاشخور مسوول تطهیر در خصوص میکرب و ویروسها صورت میپذیرد قرار خواهد داد و به سادگی از هستی ساقطمان خواهد کرد.دردمندانه اعتراف میکنم که شخصا بشریت را دچار تعقل منفصل و نه متصل دانسته و از این رو است که مرا امیدی به این تحول حیاتی نیست.بگذارید بیپروا و همه فهم بنویسم :اگر رویمان را برای هستی زیاد کنیم کائنات در الزام اجتنابناپذیر در پیروی از قواعدی که وضع و نصب کرده است بر ما استثنایی روا نخواهد داشت و به سادگی حذفمان خواهد کرد.
دکتر شهریار کهن زاد