بچههای شاهزاده احمد باران و برف را دوست ندارند. آنها سهسال قبل کتاب و دفتر را بوسیدند و دلبهدل گله دادند و دلخوشیشان شد دویدن پی گوسفندان. پدرها دور هم جمع شدند تا چارهای بیندیشند برای آینده بچهها. نامه نوشتند و به آموزشوپرورش گلهکردند
شاآنلاین>اجتماعی>دانشآموزان «شاهزاده احمد» باران را دوست ندارند. مدرسه آنها در آخرین نقطه خوزستان بعد از نخستین باران زمستان غرق در آب شد. دیوارهایش نم برداشت و سقفش به چکچک افتاد و دیگر برای آنها جای درس و مشق نشد که نشد. از آن زمستان، دانشآموزان متوسطه این روستا آواره شدهاند؛ از دفتر بسیج که مدرسهشان بود، به زائرسرای امامزاده شاهزاده احمد.
به گزارش شفاآنلاین،اهالی شاهزاده احمد در بخش الواری گرمسیری اندیمشک عشایرند و دام همه زندگیشان است. در کنار تمام نداشتهها در این منطقه محروم<Deprived>، بیمدرسه بودن بچهها درد دیگری است. برای همین بود که نامه پشت نامه نوشته شد تا جایی برای درسخواندن بچهها دستوپا شود. حالا هشت دانشآموزی که از سهسال پیش موفق شدند در این روستا پشت نیمکتهای متوسطه بنشینند، قرار است تا عید مستاجر اوقاف باشند؛ دانشآموزان مدرسه متوسطه اول لاله، مستاجران زائرسرای امامزاده شاهزاده احمد.
سقف مدرسه ریخت
بچههای شاهزاده احمد باران و برف را دوست ندارند. آنها سهسال قبل کتاب و دفتر را بوسیدند و دلبهدل گله دادند و دلخوشیشان شد دویدن پی گوسفندان. پدرها دور هم جمع شدند تا چارهای بیندیشند برای آینده بچهها.
نامه نوشتند و به آموزشوپرورش گلهکردند: «کجای کارید که بچههایمان چندسالی است با کتاب و دفتر و میز و تخته غریبه شدهاند.» نامه نوشتند و زنگ زدند تا اینکه اتاق بسیج، شد مدرسه دوره متوسطه روستا.
حبیبالله خادمی، پدر یاسین دانشآموز کلاس هفتم هم از گلهدارانی است که در دورهمیهای پدرها نشست و پای نامهها را امضا کرد: «مدرسهای به ما دادند برای بچهها که خدا شاهد است دوسالونیم میشود سقفش چکه میکند. بچهها ١٠دقیقه نمیتوانند سر کلاس بنشینند. درست است روستایی هستیم، اما بچههایمان گناه دارند.»
هربار که سقف چکه کرد و بر سر کتابودفتر بچهها ریخت، نامه نوشتند و زنگ زدند، اما گرهای از کار مدرسه باز نشد و که نشد. «تا امروز ١٠تا بیشتر نامه نوشتهایم. یکی، دو خانوار که نیستیم؛ حداقل ٢٠٠ خانوار در این منطقه زندگی میکنند. ما بارها به معلمها گفتیم و به آموزشوپرورش زنگ زدیم. گفتند میآیند، اما خداوکیلی نیامدند.»
بعد از اینکه مدرسه غرق در آب شد، بچهها فیلمی گرفتند که دستبهدست شد. پدر یاسین میگوید: «خداوکیلی فیلم واقعی است. اصلا سقف بیاید پایین و بچههایمان را داغون کند، خدا را خوش میآید؟»
صدای چکچک سقف، نوید شروع پاییز و آمدن زمستان بود برای بچهها تا اینکه امسال زمستان سقف خودش را تسلیم برف و باران کرد. دیوارها رطوبت را به جان خریدند تا اینکه معلمها پولگذاشتند برای خریدن پلاستیک. پلاستیکهای بزرگ روی سقف کلاس پهن شدند و کیسهها و چوبها رویشان لم دادند تا بچهها از باران در امان بمانند، اما حریفش نشدند و باران بالاخره کف کلاس پلاس شد.
«پلاستیک را هم چند روز پیش باد برد.» مدرسه را آب گرفت و کلاس درس در اقامتگاههای استیجاری امامزاده شاهزاده احمد (ع) برپا شد. «رواندازی کردیم (رو انداختیم) و از اوقاف سه اتاق گرفتیم تا این عید بچهها آنجا باشند، البته معلوم نیست شاید فردا پسفردا، پس بگیرند. اگر نمیخواهند مدرسه بدهند، بگویند بچهها را نفرستیم آنجا. بچهها گناه دارند. این بچهها را ما با خوندل بزرگ کردهایم.»
دانشآموزان دختر خانهنشیناند
راه دور است و اهالی کمتر گذرشان به شهر میافتد. برف و باران که میشود، رودخانه طغیان میکند و سر زدن به روستاهای دیگر سخت است. برف یعنی سختی راه رسیدن به مدرسه. بچههای اینجا کلاس پنجم فارغالتحصیل میشوند و بیشترشان هیچوقت رنگ کتابهای متوسطه را نمیبینند و تصویری از آنچه سر این کلاسها میگذرد، ندارند.
دخترها یکسالی است دیگر مدرسه نمیآیند، پسرها هم هشتنفر بیشتر نیستند که صبحها سرکلاس حاضر میشوند. روستای شاهزاده احمد، دو مدرسه دارد؛ یکی برای دوره ابتدایی و دیگری برای دانشآموزان متوسطه. آموزشوپرورش الواری، آجرها و سیمانها را از شهر سوار کامیون کرد تا برسند شاهزاده احمد(ع). آجرها کنار هم نشستند و ملاتها رویشان را پوشاند تا دیوارها قد بکشند و سقفی از آجر و تیرآهن به خود ببینند و کلاس درس دانشآموزان ابتدایی شوند، اما دو کلاسِ تنها مدرسه دوره متوسطه را همین چند روز پیش آب باران فتح کرد.
ایوب قلاوند، سهسال پیش برای نخستین تجربه تدریسش چند نیمکت و صندلی و یک تخته وایتبرد را سوار وانت کرد و جاده را زیرپا گذاشت تا ماموریتش را شروع کند. او حالا مدیر همان مدرسه است. «مدرسه ابتدایی را اداره (آموزش و پرورش) الواری ساخت، اما برای عشایر نیست.
مدرسهای که تنها یک شیفت دانشآموز دارد و میتوانست یک شیفت را هم به دوره متوسطه بدهد اما با ما همکاری نکردند تا اینکه بسیج به ما ساختمانی برای مدرسه داد.» روستاها از هم دورند و راهها صعبالعبور و شوسه، پس تصمیم آخر ترکتحصیل است.
بعضی از دانشآموزان ٢٠دقیقهای به مدرسه میرسند، اما یکی از آنها روزی یکی، دو ساعت پیاده راه میآید تا سر کلاس حاضری بزند. او برای رسیدن به مدرسه چشم به راه موتورها و ماشینهایی است که گاهی گذرشان به جاده شوسه روستا میافتد. دیدن موتوری در مسیر یعنی ٤٠دقیقه موتورسواری به جای دو ساعت پیادهروی در این سرمای کوهستان.
«برف که میآید دو، سه روزی راهها طولانیتر میشود. اینجا منطقهای کوهستانی است و رفتوآمد هزار مشکل دارد. همین که بچهها در این سهسال دوام آوردهاند، عجیب است و نشان از همت بالای آنها دارد. دانشآموزان این مدرسه از سه، چهار روستا میآیند. بعضی روزها بچهها به مدرسه نمیرسند و ما هم به آنها سخت نمیگیریم.» عشایر یا زیر چادرهای مشکی مشق الفبا میکنند یا در کانکسها. شاهد هم در مدرسهای خشت و گلی که هر گوشهایاش به دردی دچار است.
دانشآموزان عشایر تا کلاس هفتم، هشتم و نهم پسر و دختر کنار هم درس میخوانند اما در الواری دخترها به ناچار خانهنشیناند. امسال نیمکتهای مدرسه هیچ دانشآموز دختری به خود ندید. همان چندتایی کهسال گذشته میآمدند هم امسال غایباند. «راه سخت و دور، سرما و کوچک بودن فضای کلاس، دخترها را خانهنشین کرده برای همین امسال تنها هشت تا پسر داریم.»
بخاریهای نفتی همهجا هستند؛ در خانههای خشتی و گلی و مدرسه. تیرهای چراغ برق هم هستند تا در غیاب و کمبود نفت، هیتر به خانهها و مدرسه خیس از برف و باران گرما ببخشد.«چون منطقه کوهستانی است با هر باد یا برفی، برق قطع میشود و تا اداره برق بیاید و وصلش کند، طول میکشد. وسیله گرمایشی، هیترهای برقی و بخاریهای نفتی است اما نفت گیر نمیآید.
این شرایط کل منطقه است.» فاصله زیاد تا شهر، معلمها را در مدرسه ماندگار میکند. در دوسال گذشته هیتر امانی سازمان اوقاف جان بچهها را گرم میکرد تا اینکه امسال هیتر آموزشوپرورش میهمان کلاس شد.
«همهاهالی -دامداران و بومیان عشایرند، اما کوچشان در خود منطقه است؛ کوچی نهایتا ٥ تا ١٠کیلومتر دورتر از روستا آن هم برای چرای گوسفندان. اینجا محرومیت زیاد است.»
بخش عشایر بودجه ندارد تا مدرسه بسازد
دانشآموزان مدرسه از تحصیل جا مانده بودند. روستا فضای آموزشی نداشت و اهالی خواهان مدرسهای برای بچههایشان بودند، برای همین بسیج اتاقی به آنها داد. اتاق مناسب کلاس نبود و بعد از مدتی کلاس را آب گرفت و بچهها به اقامتگاه زائران نقل مکان کردند.
شهرام نجفوند، مسئول آموزش و پرورش الوار گرمسیری، از این وضع گله میکند: «تا به امروز در ٢٠پروژه مدارسی ساخته شده، اما در این روستا فضای آموزشی نداریم. اعتبارات بسیار پایین است. ساختمانی که آب گرفت برای آموزشوپرورش نبود. این روستاها جاده دارند اما آدم وحشت میکند در آنها تردد کند. بخش عشایر بودجه ندارد تا مدرسه بسازد و این درحالی است که خوزستان ١٤منطقه عشایر دارد.»
نجفوند، روزگاری معلم عشایری بوده برای همین درد آنها را خوب میفهمد. «از چند روستا میآیند مدرسه. تا سهسال پیش اصلا مدرسه متوسطه نداشتند. اینها دانشآموز دختر ندارند، نمیدانم چه شده اما دخترها دیگر نمیآیند.»
حکایت همچنان باقی است
چهاردههزار دانشآموز عشایر در ١٤منطقه ایذه، الوار گرمسیری و ... در ٧٠٣ واحد آموزشی و هزار و دویست و چهل کلاس درس مشغول تحصیلاند و با اینکه به گفته حمید قنبری، مدیر آموزشوپرورش عشایر خوزستان، در سالهای گذشته چندین واحدهای آموزشی ساخته شده، «حکایت همچنان باقی است.»
براساس مصوبه شورای آموزشوپرورش قرار است بیش از ٢٠٠کانکسی که به جایشان مدرسه ساخته شده جایگزین مدارس چادری شوند و تا به امروز ٤٠-٣٠ کانکس تحویل داده شده اما مدیر آموزشوپرورش عشایر خوزستان میگوید که کمبود منابع مالی و شرایط اعتباری سببشده، همه مناطق پوشش داده نشوند. «در هفت، هشتسال گذشته ١٨٠ مدرسه در استان ساخته شد، اما هنوز ١١٠ مدرسه سنگی با قدمتی بالای ٤٠-٣٠سال فعالیت میکنند. به علاوه نزدیک ١٤٠ مدرسه کانکسی داریم و مدارس استیجاری هم کم نیستند.»
نجفوند، مسئول آموزش و پرورش الوار گرمسیری: تا به امروز در ٢٠ پروژه مدارسی ساخته شده است، اما در این روستا فضای آموزشی نداریم و ساختمانی که آب گرفت برای آموزشوپرورش نبود
مدیر آموزشوپرورش عشایر خوزستان: در هفت، هشتسال گذشته ١٨٠ مدرسه در استان ساخته شد، اما هنوز ١١٠ مدرسه سنگی با قدمتی بالای ٤٠-٣٠سال فعالیت میکنند. به علاوه نزدیک ١٤٠ مدرسه کانکسی داریم و مدارس استیجاری هم کمنیستند.شهروند